حکمت متعالیه استاد یزدان پناه 64

در پس هر ملّت و شریعتی فلسفه است!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

برداشت خلاصه ی جلسه ی 64 حکمت متعایه

در جلسه ی گذشته در باب تحقق فلسفه ی اسلامی نکاتی چند پیرامون فیلسوف اسلامی، کِندی بیان شد.فیلسوف بعدی فارابی است که در باب وحی و معجزه دارای دیدگاه خاصی است که به نوعی آغازگر این سبک دیدگاه می باشد. طبق آنچه بیان شد به نظر ایشان اساسا در پس هر ملّت و شریعتی فلسفه است، چه آنکه آن فلسفه اللهی باشد یا غیر اللهی، ویژگی دین و ملّت آسان سازی و ساده کردنِ زبانِ حقایق نظری و عملی است، تا بدین شیوه همگان را مخاطب قرار دهد و حتی سطوح نازلی از مردم نیز بتوانند آن را بفهمند و استفاده کنند، از این جهت داشتن فلسفه به عنوان «مقدمه ی زمانی» ملّت و شریعت بشری(غیر اللهی) الزامی است ولی برای دین اللهی و وحیانی، خود نبی فیلسوف است. ولی در مقام ابراز اعم از وحی و آنچه نبی از خود میگوید، برای عموم مردم گفته شده و آسان سازی می گردد، همچنین توضیح داده شد که در مقام فهم و تصوّر بسیاری از حقایق برای درک عموم مردم به شکل تمثیلی بیان می شود، نبی با درک معارف و حقایق زبان عرفی مردم را بر می گزیند. به طور مثال عَرش، کُرسی، رئیس الملائکه و ... .

نبی یا رئیس الاوّل ،خود به عنوان یک فیلسوف به حقایقی(آرائ نظری و آرائ عملی) دست یافته و اکنون در مقام بیان ابراز دینی برای فهم مردم زبانش را تنزّل داده و دیگر به شکل فلسفی نیست، لذا باید بیان کرد که نه در مقام تصوّر، احتیاج نیست که لزوما زبان فلسفی استفاده شود بلکه زبان عرفی برای این امر اکتفا می کند، و در مقام تصدیق نیز «اقنا» کافی است و  لزومی برای برهان نیست، چرا که مخاطب دین همگان هستند، به طور مثال اگر بخواهیم مبحث بسیط الحقیقه را برای مردم بگوییم در صد جلسه به صورت برهانی با انرژی فروان واضح است که بسیاری از مردم مخاطب این زبان نیستند، و باید زبان مناسب برای خود مردم را انتخاب کرد. به عبارتی نبی اموری را که در فلسفه تثبیت شده است، با زبان عموم مردم بیان می کند. فارابی بیان می کند که با پیدایش هر دینی، مدافعانی برای آن دین رشد می کنند و بدین سان کلام پدیدار می شود، لذا می گویند که کلام متاخّر از دین است و دین متاخّر از فلسفه است. به نظر فارابی برخی از مسائل با زبان فلسفی بیان شده است و برخی با زبان عرف عمومی مردم.

تابعان سخن های مثالی نبی(عموم مردم) در صورتی که در صدد تبعیت از سخنان نبی به دفاع از آن برآیند و به تماثیل اکتفا کرده، دفاعیتشان به سمت جدل پیش رفته، و تصوّر می کنند که این تماثیل همان حقایق دین می باشد. به طور مثال     رئیس الملائکه را همان رئیس عرفی مردم تصوّر می کنند که پشت میزش می نشیند و ملائکه ی دیگر را ریاست می کند...، این ساده نگری و اکتفا به تمثیل و عدم دستیابی به حقیقت همان بحثی است که، علامه طباطبایی به نوعی در بحث تفسیر به رای قرآن کریم مطرح می فرمایند، هر چند این ساده سازی و تمثیل در مورد عملکرد قرآن کریم در حد اعجاز است و ان شا ا... در بحث های بعدی ارئه می گردد.

همانگونه که نگرش حقیقت گرایانه به تماثیل دینی، جدل و دوری از حقیقتِ باطنِ ظواهر برخی از مسائل دینی را در پی دارد، معانده با تماثیل و ملّت و دین به عنوان عدم حقانیِت دین حق با بهانه ی عدم فلسفی بودن نیز مورد نکوهش است، چرا که باید زبان را نسبت به مخاطب سنجید و از ورای هر زبان حقایق آن را دریافت نمود. پس معانده و جنگ باید برای عدم جداییِ فلسفه و زبان ملّت و شریعت باشد و تلاش بر براندازی گمان این جدایی بوده و در جهت توضیح این که (این مطالب(تمثیلات دینی) مثالات است تلاش کنند. از سویی باید تلاش شود تا نشان داده شود که استمرار ساده نگری دینی مطلوب نیست، بلکه باید از این سطح  (به عنوان سطح اوّل و ابتدایی مقدور نسبت به ظرفیت مخاطب) بالاتر آمده و حقایق را بنگرند. چه بسا افرادی که برای ملائکه یک شخص بشری تصوّر کرده و خدا را شخصی که بالا نشسته تصوّر می کنند و معاد را.... .

بیان این مسائل از فارابی در قرن چهارم اعجاب برانگیز و نشان دهنده ی ذهن آماده ی او در این عرصه است.

در جایی ایشان بیان می کند رئیس الاوّل(فیلسوف اللاطلاق که حقایق را دریافته و آرائ نظری و عملی را دریافت نموده) پس از دریافت حقیقت باید برای مردم با سطوح درک متفاوت این حقایق را بیان کند و از مردم دستگیری نماید، این مطلب درمورد رسول الله صلّی الله علیه و علی آله و سلّم نیز پیاده می شود.

ایشان در صفحه ی 90 کتاب تهذیب السعاده مسئله ی اقناعی به شیوه ی بسیار خوبی توضیح داده اند و برای این مسئله (اقناعی) یک مقام تصوّر در نظر گرفته و یک مقام تصدیق، مقام تصوّر(به عنوان مقامی که در آن باید فهم گذاره های فلسفی صورت گیرد) برا ی فهم حقایق دو گونه مسیر دارد یکی راه صریح فلسفی(حقایق آن گونه که هست بیابد) و راه دیگر زبان تمثیلی(تنزّل زبان مطلب برای فهم عموم مخاطبان) همچنین بیان می کند که در مقام تصدیق هم دو سطح داریم، برهانی و اقناعی. در فلسفه هم برهان هست و هم در مقام تصوّر حقایق آن گونه که هست ولی در دین لزومی به هیچ یک از آن دو نیست، می تواند زبان تمثیلی باشد و در مقام بیان هم اقناعی باشد.(توضیحات به طور مفصّل و عالی در کتاب مذکور آمده است و توصیه به خواندن آن می شود)

ایشان در جایی بیان می کند آنچه خود رسول از حقایق به دست آورده خود فلسفه است.(البته من حیث المعرفه نه من حیث الطریق، چرا که نبی برای یافته هایش برهان نیاز ندارد و حقایق را آن گونه که هست می یابد). رسول فیلسوف حقیقی است و در مقام ابراز سطح زبانی متفاوت می شود.

در صفحه ی 45 کتاب الملّه فارابی، می فرماید، رئیس الاوّل الفاضل(نبی) که صنعت او پادشاهی و ریاست است، مرهون به وحی است و همه مقدراتش به وحی می باشد که این مقدرات به دو گونه است، یک صورت آن است که همه ی آن به صورت وحیانی به او داده می شود، و صورت دوم مقدوراتی است که وحی بیان نکرده است بلکه رئیس الاوّل(نبی) (به عنوان شخص تربیت شده توسط خداوند) خود او این مطالب را بیان می کند، این همان مطلب است که در مسائل فقهی به (ما اتاکم الرّسول) مطرح میباشد. برخی موارد فریضه است که از جانب مستقیم خداوند است برخی دیگر سنّت است که رسول الله تشریح نموده است هرچند برخی از سنت ها واجب است ماننده نماز های سه رکعتی و چهار رکعتی. در حدیثی دیگر بیان امام صادق در مورد حق تشریع پیامبر از جهت بیان شده که خداوند او را تادیب نمود به احسن تادیب، و روح القدس را درون او قرار داد و به تعبیری، خود در حد روح القدس است و می تواند به او تشریع را القا کند.

همچنین اشاره می کنند از آنجایی که در ملت و شریعت و دینِ حق، هر چه که میابیم یا خود حقیقت است و یا تمثیلی از  آن و طبیعتا اگر توانستیم اثبات کنیم که مبانی یک دین باطل است میتوان نتیجه گرفت آن دین ملّت باطل و خطاست. لذا باید توجه شود که درمعرفی حق آن گونه بیان نشود که هر چه خدا گفته همان حق است و اگر خدا به نحوی دیگری می گفت این موارد که اکنون به حق می شناسیم دیگر حق نبود، بلکه باید گفت خداوند که هستی بخش همه ی ما سوی است به حق عمل می کند و جدایی ناپذیر است چرا که حکیم و حق حقیقی اوست.

در نهایت ایشان در صفحه ی 47 نتیجه می گیرند که با توضیحات داده شده آنچه که در ملّت و دین آمده(اعم از بخش عملی و نظری) ذیل فلسفه و اندیشه های فلسفی(حکمت عملی و حکمت نظری) قرار می گیرد و این اندیشه ها دارای زبان خاصی است متاثّر از ظرفیّت مخاطبان خود.