تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره 65)

4-هادی بالذات و شئون هدایتی او

همان­گونه که خداوند معبود بالذات است، هادی بالذات نیز هست. یعنی تنها خداوند است که قادر به هدایت موجودات می­باشد. محال است که خداوند معبود بالذات و مستعان بالذات باشد ولی باز دیگری در هدایت مستقل و یا شریک خداوند باشد.

خدای متعال در قرآن می­فرماید: «قل هل من شركائكم من يهدى الى الحق قل الله يهدى للحق أفمن يهدى الى الحق أحق أن يتبع أمن لا يهدى الا أن يهدى فما لكم كيف تحكمون»؛ خداست كه به حق هدايت مى كند، نه ديگران. آيا كسى كه به حق هدايت مى كند او شايسته اطاعت و پيروى است يا آن كه تا خود هدايت نشود، توان هدايت ديگران را ندارد.

باید توجه داشت که هادی بالذات بودن خداوند با اسناد هدایت به پیامبر یا قرآن کریم ناسازگار نیست. در واقع هدایت گری پیامبر یا قرآن کریم شانی از شئون هدایت­گری خداوند است. هدايت در قرآن كريم گاهى به خداى سبحان اسناد داده مى شود:« والله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم» و گاهى به غير خدا؛ مانند اسناد آن به قرآن: «ان هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم»يا به پيامبران: «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا»، يا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم «انك لتهدى الى صراط المستقيم» و يا به عالمان و شايستگان بشرى: «و من قوم موسى أمة يهدون بالحق و به يعدلون»

 

میان کسی که خود بر محور حق است و در نتیجه توانایی هدایت دیگران را دارد با خداوند که خود مظهر حق است تفاوت است. زیرا اولی در هدایتگری خود مستقل نیست و ابتدا باید توسط خداوند خود مهتدی شود و سپس به اذن خدا هدایتگری کند، در حالی که خداوند در هدایتگری مستقل بوده و هادی بالذات است.

تذکر

1-همیشه هدایتگری از طریق مسجد و مدرسه انجام نمی­شود. گاهی از طریق همسایه و دوست و گاهی نیز هدایت از طریق شاگرد به استاد انجام می­شود. چه بسیار استادانی که از طریق شاگردان خود و با سوالاتی که شاگردان مطرح می­کردند زمینه هدایت و تحقیق علمی برای آن­ها فراهم شده است.

2-هدایت خداوند گاهی تشریعی است و خداوند با وحی و قانون­گذاری انسان را هدایت می­کند، گاهی نیز هدایت تکوینی بوده و خداوند دست انسان را برای رسیدن به مقصد می­گیرد.

5- شهود ملکوت با نور هدایت

برخی از مراحل هدایت تکوینی شهود اسرار و حقایقی است که در دنیا بر انسان­های عادی پنهان است ولی در آخرت برای همگان نمایان می­شود. اولیای خدا به واسطه­ی این نوع هدایت در دنیا به این حقایق دست یافته­اند. قرآن کریم و روایات از بعضی از این حقایق پرده برداشته­اند:

مثلاً قرآن کریم درباره خوراك اهل جهنم مى فرمايد: «فليس له اليوم هيهنا حميمَ و لا طعام الا من غسلينَ لا يأكله الا الخاطون» و به كسانى كه جز چرك پليد (غسلين) خوراكى ندارند، خطاب مى شود كه اين خوراك­ها ظهور همان تبهكاري­هاى شماست: «هل تجزون الا ما كنتم تعملون».

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) رشوه را معجونى منفور كه گويا با زهر افعى آميخته شده مى بيند و مى فرمايد: شگفت آورتر از اين (داستان عقيل) سرگذشت كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده نزد ما آورد، ولى در آن ظرف معجونى بود كه من از آن متنفر شدم ؛ گويا با آب دهان يا قى مار خمير شده بود. به او گفتم: اين صله است يا زكات يا صدقه؟ كه اينها بر ما اهل بيت حرام است. گفت: نه اين است و نه آن، بلكه هديه است. به او گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگريند! آيا از راه آيين خدا وارد شده اى تا مرا بفريبى؟ آيا رشته عقل و ادراكت از هم گسيخته و مختبطى يا ديوانه وار هذيان مى گويى ؟...

اینان سخنانی از روی اغراق نیست. اولیای الهی در دنیا به این حقایق دست یافتند. آن­ها زشتی و حقیقت گناه را در همین دنیا می­بینند و از آن منزجرند.

حديث شريف معراج پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز بخش ‍ ديگرى از اين حقايق را تبيين مى كند. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در معراج گروهى را مشاهده كردند كه با داشتن غذايى نيكو، گوشت مردار مى خورند و در پاسخ سؤال آن حضرت، درباره آنان گفته شد: اينان كسانى هستند كه در دنيا با امكان دستيابى به طعامى حلال، به غذاى حرام آلوده شدند.

6- هدایت پیامبران و امامان (ع)

پیامبران و امامان (علیهم السلام) هدایت به صراط مستقیم را از خدای سبحان طلب می‌کردند و هدایتی که بهره‌ی ایشان می‌شد به وسیله‌ی نزول فرشتگان خاص و وحی‌های تکوینی بود، نه تشریعی. البته اختیار آنان در همه‌ی احوال محفوظ بود.

7- راه بی تزاحم

سر مسئلت هدایت عمومی این است که جامعه‌ی امن و بی تزاحم تنها با هدایت همگانی و حرکت همه به یک سو، تامین می‌شود؛ اما اگر هر گروه به سمتی حرکت کنند، یا گروهی به سمتی روانه باشند، ولی برخی دیگر از آن سمت بازگردند، چنین جامعه‌ای گرفتار تزاحم و از امنیت مطلوب محروم است.

واحد بودن مقصد و نبودن مزاحم، شرط سالم به مقصد رسیدن است. راهیان صراط مستقیم با یکدیگر «رفیق حسن» و هماهنگ هستند. زیرا آنان مددکار یکدیگرند، نه مزاحم و این ویژگی صراط مستقیم است که راهیان آن به تعلیم و هدایت الهی، هدایت همگان را در پیمودن راه مسئلت می‌کنند.

8- وحدت و کثرت صراط

صراط مستقیم، بر خلاف سبیل، واحد است، نه کثیر و سر کثرت ناپذیری صراط این است که از خداست و به طرف اوست و آنچه از خداست و به سوی خداست واحد است و اختلاف، تخلف و تناقض نمی‌پذیرد.

آنچه از نزد خداست اگر کثرتی هم داشته باشد، کثیر هماهنگ است و آنچه از نزد غیر خدا و محصول هوا و هوس است گرچه به ظاهر متحد باشد در واقع مختلف است و بر همین اساس حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) خطاب به هواپرستان فرمودند: «ایها الناس! المجتمعه ابدانهم المختلفه اهوائهم» (نهج البلاغه، خطبه 29، بند 1)

کثرتی که از عنوان «کل صراط» استفاده می‌شود یا ناظر به شئون، مقاطع، منازل و مراحل همان صراط واحد مستقیم است و یا معنای سبیل را به همراه دارد که تعددپذیر است.

9- اولین سفر سلوکی

آغاز و انجام صراط مستقیم، خدای سبحان است و سوره مبارکه حمد به ما می‌آموزد که سفر سالک باید از «رب العالمین» تا «مالک یوم الدین» باشد و این سفر از خدا به خداست.

راه انسان‌ها از رب العالمین تا مالک یوم الدین گوناگون است و از این راه‌ها یکی صراط مستقیم و دیگر راه‌ها اعوجاجی و بیراهه است. کسی که صراط مستقیم را شناخت نزدیک‌ترین و بهترین راه را دریافته است و کسی که آن را نشناخت نیز سرانجام به مالک یوم الدین می‌رسد و می‌گوید: (ربنا ابصرنا و سمعنا) (سوره سجده، آیه 12)

10- لغزش از صراط و رهزنيِ راهيان

قرآن كريم دربارهٴ لغزش از صراط دو گونه تعبير دارد؛ گاهي صراط، عمودي ترسيم شده و خارج شدن از آن به «هُوِيّ» تعبير مي‏شود: «ولا تَطغَوا فيه فَيَحِلّ عليكم غضبي و من يَحلِلْ عليه غضبي فقد هَوي» (سورهٴ طه، آيهٴ 81). در اين آيهٴ كريمه به صورت قياسي منطقي مي‏فرمايد: طغيان و تجاوز نكنيد؛ زيرا غضب خدا بر طاغيان لازم و حتمي مي‏شود و هر كه غضب خدا بر او حتمي شد سقوط مي‏كند. «هُوِيّ» (مصدر فعل هَوي) به معناي سقوط و فرو افتادن و نشانهٴ آن است كه راهِ كمال انساني عمودي و به سمت بالاست؛ چون سقوط، در مسير عمودي مطرح است.

گاهي نيز مسير، افقي ترسيم شده و خروج از آن به صورت «نُكوب» و انحراف تعبير شده است: «وإنّك لَتَدعوهم إلي صراط مستقيم * وإن الّذين لايؤمنون بالاخرة عن الصراط لَناكبون» (سورهٴ مؤمنون، آيات 73 ـ 74)؛ پس بازماندگان از صراط يا اهل نُكوبند يا اهل هُويّ.

اگر انحراف يا سقوط دامنگير كسي شد و توان توبه داشت باز مي‏گردد و راه را ادامه مي‏دهد، اما اگر همهٴ قواي خود را تباه كرد و قدرت بازگشت از او سلب شده، براي رهزني بر سر راه مي‏نشيند و اين گونه، كسي كه براي رهروي صراط آفريده شده بود، به رهزني در آن مي‏پردازد. اينان حتي اگر موفق به توبه نيز بشوند پذيرش توبهٴ آنان دشوار است؛ زيرا شرط سنگين پذيرش توبهٴ آنان هدايت همهٴ منحرفاني است كه به دست آنان از راه لغزيده‏اند: «إلاّ الّذين تابوا وأصلحوا وبيّنوا فأولئك أتوب عليهم وأنا التوّاب الرّحيم» (سورهٴ بقره، آيهٴ 260) و اين كاري بس دشوار است؛ زيرا قبل از هر چيز بايد به خطاي خود اعتراف و سپس منحرفان را به راه باز آورند.

حاصل اين كه، اگر كسي صراط مستقيم را نپيمود و از حركت مستقيم، به انحراف يا به سقوط، بازماند خود راهزن ديگران مي‏شود و همان گونه كه راهيانِ راه خدا با اولياي الهي محشور مي‏شوند: «ومن يطع الله والرسول فأولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحَسُن أولئك رفيقاً» سورهٴ نساء، آيهٴ 69، رهزنها نيز با شياطين محشور مي‏شوند: «فَوَرَبّك لنحشرنّهم والشياطين» (سورهٴ مريم، آيهٴ 68)

تذكّر: سرّ درخواست هدايت صراط مستقيم براي خود و ديگران (به صورت متكلم مع الغير) علاوه بر وجوهي كه در سرّ تعبير به جمع در كلمهٴ «نعبد» و «نستعين» آمده، اين است كه رهبراني كه استقامت پيروان آنان در نجاح قيام آنها مؤثّر است: «فاستقم كما أُمِرتَ ومَن تابَ معك» (سورهٴ هود، آيهٴ 112)، هدايت و استقامت همراهان خود را از خداوند مسئلت مي‏كنند؛ چنانكه براي خود آنان، يعني پيشوايان دين (عليهم‏السلام)، بقاي هدايت و دوام آن از يك سو و تكامل و مزيد اهتدا از سوي ديگر به لحاظ قوس صعود قابل طرح است.

11- زمامدار صاعد و ساقط

هر موجودي در نظام هستي قبله‏اي دارد كه به سوي آن متوجه است و راه وصول به آن را مي‏پويد. در مسائل عبادي نيز برخي به سوي مشرق، بعضي به طرف مغرب و گروهي به سوي كعبه كه نسبت ساكنان نقاط مختلف كرهٴ زمين به آن متفاوت است، متوجهند.

زمامدار و محرك راهيان همهٴ راهها و روآورندگان به همهٴ قبله‏ها خداي سبحان است: «ولكلٍّ وِجهةٌ هو مُولّيها»(سورهٴ بقره، آيهٴ 148). گزينشِ جهت حركت و انتخاب قبله با رهپويان است، ولي پس از انتخاب، رساننده ديگري است و ملاقات همه نيز در پايان راه با خداست؛ گروهي با مهر او و گروهي نيز با قهر او ملاقات خواهند كرد. گر چه در دنيا راه خير بر چهره همه گشوده است و همه به سرعت و سبقت در آن دعوت شده‏اند، ولي برخي پذيراي اين دعوت نبوده به بيراهه مي‏روند: «فاستبقوا الخيرات أين ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً إن الله علي كلّ شي‏ء قدير» (سورهٴ بقره، آيهٴ 148) و خداوند همه را در حشر اكبر جمع خواهد كرد؛ چون او بر هر كاري هم دانا و هم تواناست.

پس محرّكِ هر متحرك خداست. حال اگر متحركْ راه خوب را برگزيد خدا او را در همان راه بالا مي‏برد و به درجاتي رفيع مي‏رساند: «يرفَعِ الله الذين امنوا منكم والذين أُوتوا العلم درجات» (سورهٴ مجادله، آيهٴ)11 و اگر راه سقوط به طرف دَرَكات را در پيش گرفت و از راه خداي سبحان و رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) فاصله گرفت باز هم مولّي و محرك او در اين راه خداي سبحان است و او را تا به مقصدش كه همان دوزخ است مي‏رساند: «ومن يُشاقِقِ الرسول من بعد ما تبيّن له الهدي ويتّبع غير سبيل المؤمنين نُولّه ما تولّي ونُصْلِه جهنّم وسائت مصيراً» (سورهٴ نساء، آيهٴ 115)

بر اين اساس در هر دو مورد، فعل اختياري را به انسان نسبت داده، مي‏فرمايد: در هر صورت انسانها را ياري مي‏كنيم: «كُلّاً نُمدّ هؤُلاء وهؤُلاء من عطاء ربّك وما كان عطاء ربّك محظوراً» (سورهٴ إسراء، آيهٴ 20). خداي سبحان وسيلهٴ خير و شر و اطاعت و عصيان را در اختيار همگان قرار مي‏دهد تا صحنهٴ جهاد اكبر آماده و وسيلهٴ آزمون انسانها فراهم باشد.

قرآن كريم دربارهٴ هدايت و ضلالت نيز مي‏فرمايد هر دو به دست خداست، ولي خداي سبحان جز فاسقان كسي را گمراه نمي‏كند: «يُضلّ به كثيراً ويهدي به كثيراً و ما يضلّ به إلاّ الفاسقين» (سورهٴ بقره، آيهٴ 26).  هدايت الهي همان اعطاي توفيق و دستگيري از عبد سالك و رساندن او به مقصد است و اضلالْ ندادن توفيق و رها ساختن شخص به حال خويش است، نه امري وجودي. اما اين رها شدن و بيراهه رفتن را ابتدا انسان به سوء اختيار خود بر مي‏گزيند، ولي سقوطش به طرف دركات به دست خداوند است و اِضلالِ به اين معنا ويژهٴ فاسقان و منحرفان از صراط مستقيم است.

12- اتحاد سالك و صراط  

صراط هم به خداى سبحان اسناد داده مى شود: «هذا صراط ربك مستقيما» (سوره انعام، آيه 126)، و هم به راهيان: «صراط الذين أنعمت عليهم». اسناد صراط به خداوند از آن جهت است كه صراط همان دين، يعنى مجموعه معارف و قوانينى است كه خداى سبحان آن را به وسيله وحى بر پيامبران نازل كرده است. پس مبداء آن خداست و از سوى ديگر عمل به آن نيز انسان را به لقاى خدا مى رساند. پس منتهاى آن نيز خداست و چون مبداء و منتهاى آن خداوند است، اسناد آن به خداوند صحيح و موجه است. اما استناد آن به سالكان، به عنوان «أصحاب الصراط السوى» (سوره طه، آيه 135) مستلزم رابطه و پيوندى عينى بين صراط و سالك آن است و اين پيوند، مصحح آن استناد است.

حال بايد بررسى شود كه چه پيوندى ميان صراط و سالك، يعنى همان دين و متدين وجود دارد و در مقدمه بايد گفت: اين ارتباط مادى نيست؛ زيرا صراط همان دين است و دين امرى مادى نيست بلكه يك سلسله عقايد، اخلاق و احكام است كه همه معنوى است.

اتحاد ميان سالك و صراط با دو تقرير قابل اثبات است:

تقرير يكم: دين كه همان صراط مستقيم است ريشه، ساقه و شاخه هايى دارد (اصول، متوسطات، فروع) و حركت در صراط مستقيم دين، حركت در اين مراحل سه گانه است. اين حركت، در اصول دين به تحصيل معرفت و اعتقاد است و در متوسطات دين به يافتن معرفت و تخلق به اخلاق الهى و در فروع دين به معرفت و اعمال صالح.

پس اگر دين همان عقيده، خلق و عمل است، حركت در صراط مستقيم نيز جز معتقد و متخلق و عامل شدن چيز ديگرى نيست و اينها از ذات انسان بيرون نيست.

انسانهايى كه معارف، اخلاق و احكام الهى را درك كرده، به آن معتقد و متصف و عامل شدند، همچون امامان معصوم (عليهم السلام)، خود صراط مستقيم مى شوند و در اين صورت دين دو مصداق پيدا مى كند: يكى مجموعه معارف و قوانين و دستوراتى كه وجود نوشتارى آن در كتاب و سنت آمده است و ديگرى وجود شخصى پيامبران و امامان (عليهم السلام) و از اين رو قرآن و عترت (عليهم السلام) هر دو مصداق صراط مستقيمند.

بر همين اساس، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در جنگ احزاب درباره اميرمؤمنان (عليه السلام) تعبير به ايمان و درباره عمر و بن عبدود تعبير به شرك فرمود.

ايمان راسخ در جان با فشار مرگ نيز زوال پذير نيست و انسان به مقدارى كه اين راه را طى كند با آن متحد مى شود؛ اگر همه راه را طى كرد صراط الله و اگر در مراحل نازلتر بود، سبيل الله مى شود.

تقرير دوم: صراط، دينى در جهان خارج به صورت راهى پيش ساخته و كشيده شده نيست تا سالك، آن راه موجود را بپيمايد؛ چون اصولاً راه همواره بالقوه موجود است و راهيان با رفتن خود آن را از قوه به فعليت آورده، با خود متحد مى كنند و در نتيجه به آن متصف مى شوند.

توضيح اين كه، مسافت و راه، وجودى جداى از متحرك ندارد؛ مثلاً درختى كه ابعاد و اندازه هايش تغيير مى يابد و به اصطلاح فلسفى در مقوله كم حركت مى كند، با حركت خود كميت و نمو را از قوه به فعليت مى آورد و خود به آن متصف مى شود. آنگاه مى توان گفت: اين درخت چنين ابعادى دارد. و گرنه در جهان خارج كميت وجودى جداگانه و راهى مستقل از رونده، نيست تا درخت در آن حركت كند.

در حركتهاى اينى (مكانى) نيز انسان در اين حركت مى كند، نه در مكان، و اين هيئت حاصل از نسبت متمكن به مكان است. معناى حركت در اين و مسافت اين است كه متحرك با حركت خود مسافت را مى سازد و در جهان عينى به وسيله حركت مسافت بالقوه به فعليت مى رسد.

حركتهاى اعتقادى، اخلاقى و عملى نيز همين گونه است؛ اگر اخلاق و اوصاف روحى از كيفيتهاى نفسانى باشد با حركت انسان به فعليت مى رسد؛ مثلاً عدالت، تواضع، شجاعت و سخاوت قبلاً به صورت راه موجود عينى نيست تا نفس آدمى در اين اوصاف عينى حركت كند، بلكه نفس كه مدبر بدن است با حركت خود اين اوصاف را مى پروراند و اين راهها را توليد مى كند و با آنها متحد و به آنها متصف مى شود و اما اگر عقايد، اوصاف و اخلاق را جواهر بدانيم نه از كيفيات نفسانى، نحوه سير انسان در اينها به گونه اى ديگر ترسيم خواهد شد.

انسان با فراگيرى دستورات كلى و حركت اعتقادى، اخلاقى و عملى خود به دين عينيت مى بخشد. آنگاه با آن متحد و سپس به آن متصف مى شود؛ يعنى پس از پيمودن اين مراحل، موصوف به تدين و ايمان مى شود. پس دين در خارج با حركت انسانها موجود مى شود و بين راه و رونده، پيوندى وجودى است كه آن دو را با هم متحد و سپس رونده را به راه متصف مى كند و پس از اين اتصاف مى توان صراط را به سالك آن نسبت داد و از آن به سبيل مؤمنان يا صراط نعمت داده شدگان تعبير كرد.

پيوند راهيان و سالكان با صراط مستقيم بسى قويتر از پيوند ميوه با رنگ و بوى آن است؛ زيرا رنگ و بو، ذاتى ميوه نيست؛ اما پيوند سالك با صراط در جان انسان ريشه دارد و با حقيقت انسان مرتبط و متحد است. پس اسناد راه به سالكان، همانند اسناد اوصاف ميوه به ميوه، بلكه بالاتر از آن است و اين سخن حقيقت است، نه مجاز يا استعاره يا تشبيه و يا كنايه؛ زيرا راه از رونده جدا نيست.

بر همين اساس، طاغيان معاند دين نيز خود سبيل غى و سبيل طاغوت مى شوند و در قيامت معلوم خواهد شد كه اينان طغيان ممثل اند و از اين رو قرآن كريم قاسطان را هيزم جهنم مى داند: «و أما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا» (سوره جن، آيه 15). بر خلاف هيزمهاى دنيا كه با افروختن و سوختن به خاكستر تبديل مى شود، ظالم كه با راه خود متحد شده، خود هيزم افروخته و نسوز جهنم است. بر همين اساس قرآن كريم درباره كافران و منافقان مى فرمايد: مصير (صيرورت و شدن) اينان جهنم است؛ يعنى خود به جهنم تبديل مى شوند و تحت ولايت آتش خواهند بود.

13- اتحاد مرید و اراده

انسان که در مسیر علم و اراده حرکت می کند همانند اتحاد عالم و معلوم با اراده ها و نیت های خود متحد می شود. این اوصاف برای او در ابتدا حالت « حال » دارد و بر اثر مداومت فراوان این اوصاف ملکه می گردد.بر این اساس در قیامت انسان ها بر اساس نیت هاشان محشور می شوند نه کارها.

نیت صحیح و مقبول یعنی اخلاص دشواری فراوانی داردکه هرگز به اندازه دشواری نیت آن نیست. و براساس «افضل الأعمال احمزها» نيت مؤمن از عمل او برتر است: «نية المؤمن خير من عمله» و همين «افضل الاعمال» است كه جان انسان، با حركت خود آن را مى سازد و با آن متحد مى شود و در قيامت نيز بر همان صورت محشور مى شود .

پس بر اساس «لكل امرء ما نوى»،«إنّما الأعمال بالنيات» و همچنين حشر انسان در قيامت بر طبق نيت، نيت كه روح عمل است با روح آدمى متحد مى شود و در ابتدا براى انسان به صورت حال در مى آيد و قابل زوال است، ولى سرانجام برايش ملكه و پايدار خواهد شد.

بحث روایی

1- قرائت صراط

عن الصادق (عليه السلام): ... و يقراء (اهدنا السراط المستقيم)

اشاره: درباره واژه صراط، سخنان گوناگونى بازگو شده است. عده اى اصل صراط را سراط (با سين) دانسته اند؛ زيرا استراط به معناى ابتلاع است و گويا راه، رهروان خود را مى بلعد، از اين جهت سراط الطعام به معناى بلعيدن آن است و قلب سين به صاد بر اثر تناسب آن با طا است.

2- معنا و مصداق صراط

در روایات مختلف از معصومین علیهم السلام معانی و مصادیق گوناگون از صراط مستقیم بیان شده است.لذا می توان گفت : صراط، در دنيا يا آخرت، پلى فراهم آمده از فلز يا سنگ و چوب نيست، بلكه در دنيا به صورت دين كه مجموعه اعتقاد، اخلاق و عمل است و همچنين به صورت پيامبران و امامان كه دين مجسمند ظهور مى كند و در جهان آخرت نيز متناسب با حقايق آن نشئه به صورت پلى ظهور مى كند كه يك سمت آن موقف قيامت و پايانش بهشت رحمت است. ظهور صراط در قيامت به صورت پل، همانند تمثل علم در رؤيا در چهره آب و حكمت به صورت شير است.