رساله الولایه (تشریه هادی شماره ۹۴)

شواهد نقلی امکان شهود و رؤیت خدا

شواهد قرآنی

1-نظر به پروردگار

«وجوه یومئذٍ ناضرة * الی ربّها ناظرة» (سوره قیامت آیات 22 و 23)

یعنی در برابر بعضی از چهره هایی که در قیامت عبوس و غمگین و در هم کوبیده اند، چهره هایی نیز در آن روز از شادمانی برافروخته و نورانی و با طراوت هستند. این چهره ها نظر بر جمال پروردگار خود می نماید و خدای خود را با چهره (نه با چشم) می نگرند تا او را ببینند.

پس در این آیه سخن از نگاه با «عیون» و چشم سَر نیست، بلکه سخن از مشاهده «وجوه» (به معنای چهره هستی نه صورت بدنی) است. نگرش چهره و وجه قلب غیر از نگرش چشم و همچنین غیر از توجه صورت است.

 

2- رجوع و صیرورت و انقلاب به سمت خدا

دومین شاهد قرآنی آن دسته از آیاتی هستند که با واژه «رجوع» و کلمات مترادف آن بر امکان شهود حق تعالی دلالت می کنند:

«و اَنّ الی ربّک المنتهی» (سوره نجم آیه 42)، پایان کار به سوی پروردگار توست. سلوک قلبی که مبرّا از ماده و منزه از صورت مادی است فقط در قلمرو شهود و حوزه رؤیت است. در نتیجه پایان چنین سیر و سلوکی همان صیرورت شاهدانه و تبدل نشئه غیب به شهادت خواهد بود.

لازم است عنایت شود که مرجع بودن خدا و مصیر و مقصد و مقصود بودن او مشروط به موت است، خواه طبیعی خواه ارادی. این رو، سالک صائر و راجع که با موت ارادی از سلوک طرفی بسته و از رجوع بهره جسته، قبل از صحنه ساهره قیامت و نیز قبل از بروز برزخ دیگران، مشاهده می کند آنچه را مسیحا می کرد، هر چند در حدّ خود و به اندازه سعه هستی شاهدانه خویش.

«الیه تُقلبون»(سوره عنکبوت، آیه 21) «و انّا الی ربّنا لمنقلبون»(سوره زخرف آیه 14)

این دو آیه از آیات بلند و عمیق قرآن کریم و به مراتب قوی تر از تعبیرهای مترادف مانند « و الیه تُرجعون»(سوره یونس آیه 56) و «انّا للّه و انّا الیه راجعون»(سوره بقره آیه 156) هستند. رجوع در آیات مزبور به معنای سیر است و این معنا هرگز با عنوان «انقلاب» قابل مقایسه نخواهد بود.

«الیه المصیر»(سوره مائده آیه 18)

«مصیر» به معنای صیرورت و شدن به سوی خداوند است، بر خلاف «مسیر» که سیر به سوی خداست.  این آیه کریمه از صیرورت و تبدّل حقیقت انسان به چیز دیگری خبر می دهد که همان «وجه الله» است.

«اَلا الی الله تصیر الامور»(سوره شوری آیه 53)

یعنی صیرورت همه امور به سمت و سوی عالم اله است.

«و الیه ترجعون»(سوره یونس آیه 56)

یعنی همگان به سوی او بازگشت داده می شوید و منزل و مقصد نهایی همه شما آنجاست.

3- نهی از شک در «لقاء الله»

«و لقد ءاتینا موسی الکتاب فلا تکن فی مِریةٍ من لقائه»(سوره سجده آیه 23)

یعنی به موسی علیه السلام آن کتاب را دادیم، پس در ملاقات با خداوند در شک و تردید نباش.

«من کان یرجوا لقاء الله فاِنّ اَجل الله لآت» (سوره عنکبوت آیه 5)

هر کس به لقای خدا مشتاق است بداند که هنگام اجل و وعده معین خدا فرا خواهد رسید.

به هر روی، دو لفظ لقاء و رجوع در کتاب و سنت فراوان به کار رفته و معنایش نیز همان لقاء الله و شهود الهی است، ولی بسیاری آن را توجیه و حمل بر مجاز کرده و آن دو را به معنای مرگ یا قیامت گرفته اند. این سخن مطلب ناصوابی است زیرا شکوفایی شهود خدا هنگام مرگ یا قیامت دلیل حصر لقاء الله به آن معنا یا حالت نیست، بلکه قبل از مرگ نیز ممکن است، هرچند به وضوح حالت رجوع به خدا (زمان مرگ نباشد)

4-مشهود بودن خدا قبل از مشاهده هر چیز

دلیل دیگر بر امکان و بلکه ضرورت شهود حقّ تعالی این دو آیه است:

«سنریهم ءایاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتّی یتبیّن لهم أنه الحق اَوَلم یکف بربّک اَنّه علی کل شیء شهید* اَلا انّهم فی مریة من لقاء ربّهم اَلا اِنّه بکلّ شیء محیط»(سوره فصلت آیات 53 و 54)

از این دو آیه استفاده می شود که ذات اقدس الهی در همین نشئه نیز مشهود به شهود قلبی است، امّا توضیح نحوه دلالت آیه بر این مدعا متوقّف بر تبیین چند مطلب است:

الف- ارائه آیات آفاقی و انفسی به انسان و مشهود بودن با واسطه حق

معنای بخش نخست آیه اینست که ما آیات خود را به انسان ها، چه در آفاق (بیرون از حیطه نفس) و چه در نفس و جان خود آنان نشان می دهیم تا به خوبی روشن شود که خدا حقّ است.

ب-ارائه آیات آفاقی و انفسی برای شهود

انسان گاهی آیات الهی را از راه دلیل عقلی و نقلی می نگرد و گاهی آنها را از راه شهود عرفانی می بیند. ذات اقدس الهی درباره ابراهیم خلیل علیه السلام فرمود : «کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض» (سوره انعام آیه 75)یعنی ما به او ملکوت آسمان و زمین را ارائه می دهیم و او نیز اهل رؤیت و شهود بود. از سوی دیگر در سوره اعراف مؤمنان را به نظر کردن در ملکوت ترغیب کرده است : «اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض»(سوره اعراف آیه 185) مراد از نشان دادن آیات الهی به انسان شهود آن آیات توسط انسان است، نه صرف تعقل و تأمل مفهومی در آنها و نه ادراک آنها از راه ادله نقلی و عقلی.

ج- شهود حق تعالی با رؤیت حقیقت فقری آیات

منظور از آفاق و انفس، وجود خارجی و وجود فقری حقایق بیرون از نفس و خود نفس و شئون و قوای آن است نه بررسی مفهومی آن دو، یعنی انسان ها با مشاهده وجود فقری خود و حقایق بیرون از خویش وجود غنی مبدأ را دیده و نیز آیت و نشانگر بودن آفاق و انفس را برای وی می یابند.

انسانی که نسبت به وجود فقری و آیت بودن حقایق آفاقی جاهل یا منکر یا غافل باشد، واژه طبیعت را جایگزین خلقت کرده و علومی مانند زمین شناسی و اخترشناسی و ... را علوم طبیعی و طبیعت شناسی می پندارد، در حالی که حقیقت و نامِ بایسته این علوم چیزی جز خلقت شناسی نیست.

همچنین انسانی که وجود فقری و آیت بودن خود و در واقع خود انسانی خویش را فراموش کرده، برای آن است که خدا را فراموش کرده و در نتیجه تنها به فکر خود حیوانی خویش است: « نسوا الله فانساهم انفسهم»(سوره حشر ، آیه 19)

قرآن کریم درباره گروهی که نسبت به فراخوان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جهاد شانه خالی کردند می فرماید: «اَهمّتهم اَنفسهم» یعنی تنها به یاد خود هستند، ولی مراد از این «خود»، خود حیوانی است، نه خود انسانی، زیرا آنان خود انسانی خویش را به سبب فراموشی و غفلت از خدا فراموش کرده اند.

از این رو حضرت امیر مومنان علیه السلام فرمود: عجبت لمن یشد ضالته و قد اضل نفسه فلا یطلبها (تصنیف غرر الحکم، ص 233) معنای گم شدن یک چیز آن است که در جای خود نباشد و انسان هنگامی از گم شدن چیزی آگاه می گردد که چایگاه آن را بشناسد و نسبت به آن شیء و جایگاهش توجه و التفات داشته باشد و سپس آن را در موضع مناسب خود نیابد. در نتیجه اگر کسی در جایگاه انسانی خود قرار نداشته باشد، در حقیقت خود را گم کرده ولی چون از جایگاه انسانی خویش غافل است، به آن توجه ندارد و رجوع نمی کند و از گم شدن آن آگاه نمی گردد و در نتیجه آن را نزد انسان های کامل یعنی اهل بیت علیهم السلام نمی جوید تا وی را به خود او نشان داده و به جایگاه انسانیش برگردانند. از این رو آن حضرت می فرماید: شگفت از انسانی که وقتی کالایی را گم کرده و آن را در جای خود نیابد، پیوسته از هرکسی که ممکن است اطلاعی از آن داشته باشد، آن را می جوید تا بیابد، ولی خویشتن خویش را گم کرده و در جستجوی آن بر نمی آید.

بر این اساس، نشان دادن آیات انفسی به انسان به معنای رهنمون شدن انسان به گمشده خویش و «خود انسانی» اوست و ثمره اش این است که انسان خویشتن خویش را می یابد و آنگاه علم به علم و معرفت به شهود و علم حضوری سابق خود نسبت به پروردگارش پیدا می کند. به بیان دیگر انسان هنگامی خود حقیقی اش را می بیند و آن را می یابد که هیچ خود و انانیتی در او باقی نمانده باشد و به مقام فناء ر حق تعالی باریافته و سراسر هویتش آینه ای صاف و شفاف برای نمایش وجه الله باشد.

چنین انسانی با نگریستن در حقیقت خود خدای خود را می بیند، زیرا پرده انانیت و توهم باطل شرک در وجود از پیش چشمش زدوده شده و در نتیجه با مشاهد آینه جان خود، تنها صاحب صورت و ربّ خویش را می بیند و این همان قرب نوافل است و سالک راه فناء و وصال در این هنگام خواهد گفت:

سمع و بصر و زبان ودستم همه اوست                              من نیستم وهستی هستم همه اوست

این هستی موهوم، خیالی است صریح                               زین هستی موهوم چو رستم همه اوست

(دیوان بابا افضل کاشانی، رباعیات، رباعی شماره 33)

در سمت مقابل ، آنکه به فرموده قرآن چشم ظاهرشان بینا و چشم جانشان کور است: «لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»(سوره حج، آیه 46) آین آیات روشن الهی را نمی بیند. مثل آنان مثل شخص نابینایی است که با آنکه آیینه شفافی در مقابلش قرار داده شده، چیزی را در آن نمی بیند و به سبب کوری و جهل خود، حقیقت صاحب صورت را انکار می کند.

د- «شهید» به معنای «مشهود» و مشهود بودن بی واسطه حق تعالی

بر پایه بخش نخست آیه اول روشن شد که انسان با دو آیینه در عالم هستی به شهود و رؤیت خداوند سبحان نائل می شود: یکی آیینه درون (آیات انفسی) و دیگری آیینه بیرونی (آیات آفاقی)، اما در ادامه آیه محل بحث می فرماید « اولم یکف بربّک اَنّه علی کلّ شیء شهید»(سوره فصلت آیه 53) یعنی برای رؤیت و شهود حق تعالی نیازی به آیینه درون و بیرون نیست، بلکه خداوند بی آیینه و بدون صورت به طور مستقیم مشهود و قابل مشاهده است.

به عبارت دیگر همه چیز پس از او دیده می شود، نه اینکه  او به واسطه چیز دیگری دیده و شناخته شود.

استاد علامه طباطبایی رحمة الله می فرماید: بر اساس سیاق آیه یاد شده شهید در «انّه علی کلّ شیء شهید» به معنای مشهود است نه شاهد. زیرا مطلبی که در بخش نخست آیه مزبور بیان شد این است که خداوند با آیات آفاقی و انفسی، خود و حق بودن خویش را به انسان نشان می دهد و اینک در بیان دلیل این مطلب می فرماید : «اَنّه علی کل شیء شهید» یعنی خداوند به این دلیل قابل مشاهده است که بالا و پیش از مشاهده هر چیز (چه آیات آفاقی چه آیات انفسی) مشهود است، ولی اگر شهید به معنای شاهد باشد، معنای آیه این است که : انسان می تواند با آیات الهی خداوند را بشناسد زیرا خداوند شاهد و عالم به همه چیز است. بی شک این معنا درست نیست، چون ارتباطی بین مدعا و دلیل وجود ندارد. مدعا امکان شهود خداوند به واسطه آیات الهی است و در بیان دلیل نیز باید از مشهود بودن او سخن گفت نه از شاهد و عالم بودن وی.

دلیل و مؤید دیگر این است که در این آیه کلمه شهید با «علی» استعمال شده، در حالی که شهید به معنای عالم و خبیر با «باء» بکار می رود و مثلاَ گفته می شود: «هو بکل شیء شهید»، هر چند در قرآن کریم شهید به این معنا استعمال نشده باشد (نه آنکه بر خلاف آن استعمال شده باشد)، پس معنای «علی کلّ شیء شهید» این است که خدا بالا و قبل از هر چیز مشهود است و نمی توان گفت: بالای هرچیز خدا شاهد و عالم است، بلکه گفته می شود : خداوند به هر چیزی عالم و شاهد است. همچنین گرچه شهید به معنای شهادت و گواهی دهنده نیز با «علی» استعمال می شود، اما بر اساس سیاق آیه، این معنا اساساَ محتمل نیست.

کوتاه سخن اینکه : ۱. محور بحث آیه ی یاد شده اثبات توحید خداست که آیات و آفاق و انفس همگی علامت آن اند، نه نشانه حق بودن قرآن کریم. ۲. شهید نیز در این آیه به معنای مشهود است، یعنی انسان هر چه را مشاهده کند، پیش از آن و بالای آن خداوند مشهود و معلوم اوست. البته چنانکه بارها گذشت مراد از شهود خداوند همان شهود وجه الله است؛ پس انسان پیشتر و بالاتر از مشاهده ی هر صفحه از صحیفه نفس و آفاق، وجه خداوند را می بیند و سپس هر یک از آن ها را به واسطه ی شناخت خداوند می شناسد.

ضرورت لقاء خدا به سبب احاطه ی او بر همه چیز

سومین مطلب در تبیین دلالت آیه ی محل بحث بر مشهود بودن خداوند پیش از مشاهده هر چیز این است که در آیه ی دون میفرمایند: «ألا انهم فی مریه من لقاء ربهم ألا انه بکل شیء محیط» یعنی آنان درباره امکان ملاقات با خداوند در مریه (شک انگاری) هستند که آیا میتوان خدا را ملاقات کرد یا نه؟ چنین شکی بی مورد و نابجا است، زیرا خداوند به هر چیزی محیط است.سیاق این آیه نیز مانند آیه اول، دلیل مشهود بودن خداوند است، زیرا جمله «الا انهم فی مریه من لقاء ربهم» مانند اعتراض است، به این معنا که برخی نسبت به امکان رسیدن به لقای حق تعالی اعتراض و اشکال کرده و می گویند ما در لقای خدا شک داریم و خداوند سبحان در پاسخ اعتراض آن ها می فرماید: «الا انه بکل شیء محیط»، یعنی آنها چگونه در لقای خداوند شک دارند با آنکه او به هر چیز محیط است و حقیقتی که محیط به هر چیز است، لقای او شک بردار نیست، زیرا: ۱. انسان، آیات انفسی و آفاقی را میشناسد. ۲.خداوند حقیقت نامتناهی است و جایی از او خالی نیست و حضور او همه چیز را احاطه کرده و او محیط به همه چیز است، یعنی بر تک تک لایه ها و مراتب ظاهر و باطن اشیا محیط است و چیزی نیست که تحت احاطه او نباشد. ۳. تا محیط شناخته نشود، مناخت محاط ممکن نیست.

در نتیجه انسان در شناخت حصولی یا شهودی هر چیزی نخست خدا را میشناسد و سپس به واسطه او آن چیز دیگر را ادراک میکند: ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله.