تحریر رساله الولایه (شماره 115)

فصل 4: طریقه دستیابی به مقام ولایت ←  مقام دوم (دلیل نقلی)  ←  طریقت مشروع در سایه عبادت عاشقانه

11.تفاوت معروف عارفان با دیگران

معرفت شهودی حق تعالی زمینه ساز عبادت واقعی عارفانه و عاشقانه است و معرفت حصولی زمینه ساز عبادت غیر حقیقی اهل خوف و طمع. انسان غیرعارف با استدلال مفهومی و علم حصولی به وجود خدا  و اسماء و صفاتش پی می برد، اما از خداوند چیزی جز تصویری ساختگی در ذهن به دست نمی آورد و آن تصویر ذهنی چون مصنوع و مخلوق خود اوست، فروتر از اوست. این خدای ذهنی نه تنها مقوّم وجود نفس نیست، بلکه خود قائم به نفس عالِم است و بالتّبع چنین تصویری نمی تواند عبادت کننده را به مقام محبت و فناء رهنمون شود. از این رو عبادت این گروه جز به طمع دستیابی به لذت یا رهایی از رنج و عقاب اخروی و تحصیل بخشی از مشتهیات نفسانی نخواهد بود، در حالی که عارف چون به وجود خدای واقعی پی می برد و حضور و ظهور جهان شمول او را با جان خود ادراک می کند، بی درنگ منقطع و فانی و دلبسته و وابسته به او شده و در نتیجه عبادتش محبت و کرنش در برابر عظمت و جمال آن یکتای بی همتاست. «سبحان الله عمّا یصفون * إلا عباد الله المخلصین» (سوره صافات، آیات 159 و 160). برای همین تنها کسانی که می توانند خدای سبحان را وصف کنند همین مخلَصین اند که به شناخت حقیقی حق بار یافته اند.

11-1. توقّف عبادت بر شناخت معبود

عبادت فرع بر شناخت معبود است، پس اگر معروف خود خدای سبحان باشد، معبود هم اوست، و گرنه ممکن نیست کسی به جای خدای سبحان مفاهیم راهزن و وموهوم را بشناسد، اما در عبادت تنها توجهش به او باشد و صادقانه «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» بگوید. «حجاب اکبر» خواندن علم توسط اهل معرفت نیز به همین معناست، یعنی علوم حصولی حجاب معرفت حقیقی خدای سبحان است و بدون زدودن این پرده نمی توان به معروف و معبود پس پرده راه یافت.

 

12- مقام مخلَصین و کمال انقطاع

دانستیم عبادت عارفان صرفاً برای خدا و دارای خلوص محض است و ایشان همان مخلَصین (به فتح لام) هستند که مقامشان از مخلِصین (به کسر لام) فراتر است. مخلِصین کوشیده اند تا خود را برای خدا خالص کنند و با تحمّل ریاضت های اخلاقی صفحه قلب خود را از توجه و اقبال به غیر خدا پاک کنند، پس به توحید و فناء محض نرسیده اند، زیرا همچنان تعیّن و هویتی به نام منِ سالک و موحِّد و مخلِص نزدشان محفوظ و معتبر است، امّا مخلَصین برای خدا خالص شده اند: (أُخلِصوا). مبنی بر مجهول بودن این فعل و اسم مفعول بودن «مُخلصین» اشاره به این دارد که هیچ حجاب و حائلی میان آنان و پروردگار وجود ندارد تا جایی که حتی خودِ سالک و خودِ اخلاص ورز نیز نزدشان محفوظ و ملحوظ نیست.

تنها راه رسیدن به مقام ولایت و عرفان و عبادت حقیقی معرفت نفس است و معرفت نفس نیز تنها از راه انقطاع و اخلاص حاصل می شود، یعنی انسان اگر بتواند از هر چیزی غیر حق تعالی اعراض کرده و بریده شود، آنگاه به مقام معرفت و عبادت حقیقی عارفان و مخلَصین نایل می شود.

در آن مرحله اساساً عابِد خودی ندارد تا گرفتار عجب و ریاء و سمعه و ... شود و با این شوائب و زوائد عبادتش را مشوب و مخلوط به شرک کند. مراحل عالی اخلاص و انقطاع موجب می شود که نه تنها اعمال و عبادات شخص، بلکه ذات او متقبّل گردد، چنانکه درباره ی مریم (علیها السلام) فرموده «فتقبّلها ربّها بقبولٍ حسنٍ» (سوره آل عمران آیه 37).

 

12-3. چیستی و چرایی برخی دعاوی و اسرار مگو

اگر کسی به مقام کمال الانقطاع و اخلاص مخلَصین رسید، خدای سبحان در مقام گوش و چشم و زبان و دست و پای او و همه ارکان وجودی اش می شود تا جایی که نه عابد را ببیند و نه عبادت را و فقط معبود را ببیند، پس اگر کسی مانند جناب اویس قرنی  و سلمان فارسی به مقامات عالی و معرفت و شهود رسیده و حتی از قرب نوافل هم گذشت و به قرب فرائض رسید و در حال بی خودی و مدهوشی برخی کلمات از او شنیده شد، نباید با استناد به ادله فقهی  متعارف درباره آنها حکم کرد، چون محبّان و محبوبان حقّ با زبان خدا سخن می گویند و اگر آن کلمات از زبان الهی شنیده شود، هرگز حکم فقهی معهود را نخواهد داشت، چون خدا در مقام فعل و ظهور (نه در مقام ممنوعه ذات) چشم و گوش و همه ارکان وجودی آنهاست. از این رو مولوی می گوید :

                            الحق تو نگفتی و دم باده او گفت        ای خواجه منصور تو بر دار چرایی؟

                                           (کلیات شمس تبریزی، غزل 219)

البته لازم است عنایت شود همان طوری که پیشتر بیان شد، این گونه دعاوی از هر بیگانه ای مسموع و مقبول نیست. قرآن کریم به صراحت از دعوی باطل فرعون سخن گفته  و می فرماید «فکذّب و عصی* .....فقال انا ربّکم الاعلی»، یعنی دعوی «انا الربّ» فرعون ناشی از جهل و عصیان و اعراض وی از حق بود. مولوی می گوید:

                            بود «أنا الحق» در لب منصور نور               بود أنا الله در لب فرعون زور

                                              (مثنوی معنوی، دفتر دوم بیت 305)

 

12-4. لزوم کتمان از بیگانگان

گفتن چنین سخنانی گرچه غالباً در حال بی خودی و مدهوشی اصحاب مکاشفه و شهود صادر می شود، اما هم مایه زحمت خود ایشان است و هم مومنان و عالمان دینی را وادار به آزار اولیاء حق می کند. به هر روی چون تحمّل و فهم چنین معارفی از توان بیشتر مومنان بیرون است، وظیفه اهل سرّ پنهان نگه داشتن آنهاست.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «با مردم به همان اندازه که می فهمند اختلاط کنید و آنچه را نمی شناسند رها کنید و آنان را وبال گردن خودتان و ما نکنید، زیرا امر ما صعب و مستصعب است» (الخرائج و الجرائح ج 2 و بحار الأنوار ج2 ص 71)

تذکر: برتر از مقام فنا منزلت بقاء بعد از فناء و صحو بعد از محو است که در این مقام جمع الجمعی هرگز کلامی که با ظاهر شریعت هماهنگ نباشد شنیده نمی شود، بلکه کلمات فروتنی، خضوع، خشوع و تذلّل شنیده می شود و شاهد صدق آن مناجات و ادعیه و اذکار اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است.

                               کاسه منصور خالی بود پر آوازه شد             ورنه در میخانه وحدت کسی هشیار نیست  

                                                    (غزلیات صائب تبریزی، قسمت دوم، غزل 459)

 

12-6. ویژگیهای مخلَصین

12-6-1. وصف شایسته حق تعالی

«سبحان الله عمّا یصفون* اِلّا عباد الله المخلَصین» (سوره صافات، آیات 159 و 160)هیچ کس جز خود خدای سبحان توان وصف صحیح و شایسته او را ندارد، مخلَصین نیز چون به مرتبه ای رسیده اند که خدا زبان آنهاست یا به عبارت دیگر آنها زبان اویند، به همین سبب خدا را آن گونه که هست و آنچنان که خود او شناخته وصف می کنند.

 

12-6-2. مصونیت از تیررس شیاطین

همه وساوس در محور وهم و خیال است، در حالی که مخلَصین از طرفی در جهاد اوسط، وهم و خیال و شهوت و غضب را قربانی عقل نظری کرده اند و در جهاد اکبر عقل را به پای عشق ذبح کرده اند، پس هرگز در تیررس و افق دید شیاطین نیستند و از طرف دیگر مخلَصین چنان مستغرق حقّ اند که ابلیس و وساوسش را نمی بینند تا از آنها پیروی کنند یا گرفتارش شوند، چنانکه ابلیس و ذریّه او نیز نمی توانند آنان را مورد نظر قرار دهند.

«قال فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین* اِلّا عبادک منهم المخلَصین» (سوره ص، آیات82 و 83)

 

12-6-3. احضار نشدن در روز حساب

در قیامت همه مردم خواه مؤمن یا کافر و منافق برای حسابرسی در محکمه عدل پروردگار احضار می شوند، غیر از مخلَصین: « فکذّبوه فاِنّهم لمحضرون* اِلّا عباد الله المخلَصین» (سوره صافات، آیات 127 و 128) زیرا اینان چنان مستغرق و و فانی در حق اند که متوجه احضار و حسابرسی و ... نمی شوند و چنان با وجه الله متحد شده اند که حیات و بقایشان به حضرت اوست، نه نفحه صور.

یعنی این افراد چنان از خلق بریده و به حقّ مرتبط اند که نه دیگری را می بینند و نه دیگران می توانند آنان را ببینند. به همین جهت نه آنان مواقف حشر و حساب و احضار فرشتگان و ... را می فهمند، نه فرشتگانی که مأمور احضار و حساب و ... هستند به آنان دسترسی دارند و آنان را می بینند تا بتوانند برای حسابرسی احضارشان کند. «و هم من فزع یومئذٍ آمنون»

افزون بر این طبق حدیث قرب نوافل مخلَصین چشم و گوش و زبان و دست و پایشان از آن خودشان نیست، بلکه حق تعالی در مقام فعل و ظهور همه مجاری ادراکی و تحریکی شان را پر کرده است و به همین سبب همه افعالشان فعل خداست و طبق آیه شریفه «لا یُسئل عمّا یَفعل و هم یُسئلون» (سوره انبیا، آیه 23) حق تعالی هرگز از افعالش سوال نمی شود.

ملای رومی در قالب تمثیل  می گوید: اگرچه مستان را باید حدّ زد و مجازات کرد، امّا در شریعت آمده است که باید منتظر شوند تا به حالت عادی برگردد و آنگاه مجازاتش کنند، امّا آنکه مست سبوی عشق توست، هرگز به خود نمی آید و عاقل نمی شود و هوشیار نمی گردد، پس چگونه وی را حدّ بزنند و مجازات و کیفر کنند یا حتی در دادگاه عدل احضارش کنند؟!

                                چون که مستم کرده ای حدّم مزن        شرع، مستان را نبیند حدّ زدن

                               چون شوم هوشیار آنگاهم بزن             که نخواهم گشت خود هُشیار من

                               هر که از جام تو خورد ای ذو المنن        تا ابد رست از هُش و حدّ زدن

                               خالدین فی فناء سکرهم                      من تفانی فی هواکم لم یقم

                                      (مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات 4402 تا 4405)

 

12-6-4. ناهمگونی عمل با جزاء

همه مردم خواه مؤمن یا کافر و منافق بر اساس کردار خودشان پاداش داده می شوند، بجز مخلَصین : «و ما تُجزون الّا ما کنتم تعملون* اِلّا عباد الله المخلَصین» (سوره صافات، آیات 39 و 40).

پاداش  احسان هر محسنی ده برابر یا صد برابر یا هزاران برابر ارزش عمل اوست، اما پاداش و مقصود مخلَصین تنها خودِ حق تعالی است و در نتیجه قابل سنجش با چیزی نیست. فروغی بسطامی می گوید:

                                 بهای خون شهیدی نمی توان داد            که پنجه های تو از خون او نگارین است

                                                      (دیوان فروغی بسطامی، غزل 88)

یعنی کسی که  خود کشته و مقتول عشق توست، خون بهایی جز خود تو ندارد:«کتبنا فیها انّ النّفس با النّفس...» (سوره مائده، آیه 45). می توان سرّ این استثنا را به این شکل بیان کرد که چون فعل مخلَصین (طبق حدیث قرب نوافل) فعل خداست و جزاء (ثواب و عقاب) نسبت به افعال حق تعالی فرض صحیح ندارد، افعال مخلَصین هم جزائی ندارد.

 

راهکارهای رسیدن به مقام انقطاع

با اینکه قرآن کریم به نحو مانعة الخلوّ دو راه سیر آفاقی و انفسی را برای شناخت خدا بیان کرده، اما بی تردید معرفت نفس نزدیکترین و بهترین و بلکه تنها راه رسیدن به این مقصود است.

طریقت عملی رسیدن به این معرفت و شهود در این بخش به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، اما تا کنون دانستیم که عصاره این طریقت، انقطاع الی الله بلکه کمال الانقطاع است، یعنی انسان از هر چیزی جز خدا بریده شود تا خویش را از همه امور بیگانه با خود، تهی کند و آنگاه حقیقت بی پیرایه نفس خود را دریابد و در آن آینه صاف و صیقلی و شفاف وجه خدا را بنگرد.

روایت امام کاظم (علیه السلام) که فرمود: «لیس بَینَهُ و بَینَ خَلقِه حجابٌ غَیرَ خَلقِه» (التوحید، ص 179؛ بحار الانوار، ج 3، ص 327) نیز به روشنی بر همین معنا دلالت دارد، بلکه این حدیث شریف زیباترین بیان از بهترین راه رسیدن به مقام ولایت و شناخت خداست، زیرا آن حضرت فرمود: «بین خدا و خلقش هیچ حجابی نیست جز خود خلق»؛ پس خلق برای رسیدن به خدا تنها باید انانیت و تعین امکانی خود را از میان بردارند، چون اگر خود را نبینند قطعا او را خواهند دید، چنانکه گفته اند: «یک قدم بر نفس خود نِه، دیگری بر روی یار»

1. باورها و بایدها و نبایدهای اهل طریقت

شریعت در سه بخش افعال (بایدها) و تروک (نبایدها) و عقاید (باورها) خلاصه می شود. طریقت افزون بر افعال و تروک و عقاید شریعت، بایدها و نبایدها و باورهای خاص دیگری هم دارد. اهل سلوک باید به همه اوامر و نواهی شرعی متعبّد و ملتزم باشند، اما این التزام بهشت و حور و قصور و نجات از نار را فراهم می کند، نه اهداف عالیه اهل معرفت را.

در شریعت، شخص روزه دار در مدت زمانی خاص باید از برخی مشتهیات نفسانی پرهیز کند، اما در طریقت، سالک باید در همه عمر از همه مشتهیات نفسانی بپرهیزد. فرد متشرّع باید پیوسته از محرمات بپرهیزد، نه مباحات: «قُل من حرّم زینةَ اللهِ التی اَخرج لِعبادهِ و الطّیباتِ مِنَ الرِّزق» (سوره اعراف، آیه 32)، اما اهل طریقت با اینکه فتوا به حرمت مباحات برای دیگران نمی دهند، اما خودشان جز به مقدار ضرور از مباحات و لذائذ حلال دنیا نیز بهره نمی برند. امام عارفان علی (علیه السلام) در همان زمانی که حاکم همه خاورمیانه بزرگ و یکپارچه بود، فرمود: «نفسم را با تقوا ریاضت می دهم تا در روز هولناک قیامت در امان باشد و در پل لغزنده صراط ثابت قدم باشد و اگر می خواستم می توانستم عسل مصفّی و مغز گندم و لباس ابریشم تهیه کنم، اما روا مباد که هوای نفسم بر من چیره شود و حرص و آز مرا به انتخاب غذاهای خوب رهنمون گردد» (نهج البلاغه، نامه 45). این امام همام (علیه السلام) و عارفان والامقام که شاگردان مکتب عرفان نظری و عملی اویند، طالب بهشت نیستند، زیرا رسیدن به بهشت و حور و قصور نیازمند چنین مشقّتی نیست، بلکه بهشت مشتاقشان است و آنان چنان مستغرق در حق اند که فرصت و مجال توجه به بهشت و تلذّذ از آن را ندارند. رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلّم) خطاب به علی (علیه السلام) فرمود: «الجنةُ تَشتاقُ الیکَ و الی عمّارٍ و الی سلمانَ و ابی ذرٍ و المقداد» (الخصال، ج 1، ص 303؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 67).

برای رهیابی به چنین منزلتی باید افزون بر نبایدهای شریعت از بسیاری از مباحات نیز صرفنظر کرد، چون ملاک متشرّعان برای فعل و ترک یک عمل آن است که آیا ارتکاب آن موجب عقاب اخروی است و جزو محرّمات موبقه است یا چنین نبوده و حلال است، اما ملاک اهل معرفت برای اقتراف و انصراف از عمل آن است که آیا ایشان را از توجه و اشتغال تامّ به حق تعالی باز می دارد که در این صورت جزو ممنوعات طریقت است، یا باز نمی دارد و بلکه آنان را در این مسیر یاری می کند که در اینصورت جزو راجحات و مستحبات و واجبات طریقت است.

بایدهای شریعت منحصر به همان فرائض است، اما اهل طریقت افزون بر مواظبت کامل بر فرائض، نوافل به ویژه تهجّد را هم بر خویش فرض می دانند. حج در شریعت برای شخص مستطیع یک بار واجب است، اما اهل معرفت می کوشند بارها این راه را پیاده بپیمایند و دلدادگی و شیفتگی خود به حضرت دوست را اظهار کنند.

عنصر سوم باورهای اهل طریقت است. ایشان نباید انگیزه ها و اهدافی همچون نیات دانی اهل رغبت و رهبت داشته باشند، بلکه باید باورهایشان توحیدی محض و ناشی از محبت و توجه تام به حق تعالی باشد و در نتیجه هیچ هدفی غیر از حق را در فعل و ترک و امتثال و امتناعشان دخیل نکنند.

2. مهمترین دستورات سلوکی

 

2-1. توبه و انابه

نخستین مرحله در این مسیر توبه به معنای بازگشت به سمت حق تعالی و عزم راسخ بر جبران گذشته و تغییر جهت و اصلاح و تطهیر نفس است. ناگفته پیداست که توبه و ندامت و استغفار نباید همیشه از محرمات باشد، بلکه سالکان این راه از هر عمل ناخالص و مشوب یا غفلت از حق تعالی چنان توبه و استغفار میکنند که متشرعان از گناهان بزرگ.

گام دوم انابه است. «انابه» مصدر باب افعال و ثلاثی مجردش «ناب، ینوب» به معنای مکرر و پیوسته است، چنانکه به زنبور به دلیل رجوع مکرر به کندویش «نوب» گفته میشود؛ پس انابه به معنای جدیت و تلاش برای بازگشت پیوسته به سمت خدا و رجوع در همه چیز به سمت او و همواره در نوبت ملاقات با خدای سبحان بودن است و اگر اجوف یائی بوده و اصل آن «ناب، ینیب» باشد به معنای انقطاع خواهد بود که مناسب با اصل مطلب است.

2-2. مراقبه و محاسبه

سالک در طول روز باید همواره همانند شخصی که مراقب جلسه آزمون است و برای جلوگیری تقلب دانش آموزان گردن میکشد، باید از نفس خود مراقبت و سرکشی کند و همه اقوال و احوالش را پیش از صدور با مقصد رفیع خود یعنی جلب رضا و محبت حق تعالی بسنجد و در صورت عدم احراز انطباق آن عمل را رها کند و چنان نسبت به نفس خود مواظبت کند و بر آن سخت بگیرد که اجازه ندهد هیچ رفتار و گفتاری بدون طی کردن این گزینش و پالایش از او صادر شود.

شب هنگام سالک باید به محاسبه و بررسی صحیفه نفس و اکتساب روزانه اش مبادرت ورزد و چنان در حسابرسی به دقت و شدت عمل کند که شریکان در امر تجارت چنان میکنند. اگر در طول روز کوتاهی و تقصیری از او سر زده بود، اقدام به توبه و انابه کند و اگر لغزشی از او سر نزده بود، خدای سبحان را برای این موفقیت سپاس گزار شود، اما هرگز گرفتار عجب نشود و چنانکه خوف عجب داشت، بی درنگ ناچیزی عمل خود در برابر نعمت های بی حساب پروردگار یا ناچیزی حسنات کنونی نسبت به سیئات گذشته و کوتاهی پیشین خود را متذکر شود یا به یاد آرد بسیاری از محسنان به دلیل اعتماد به نفس و غرور و خود شیفتگی و عجب با سوء عاقبت از دنیا رفته و از اهل حرمان و عذاب شدند و پیوسته با خود آیه شریفه ی «ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک» (سوره نساء، آیه 79) را زمزمه کند تا دریابد هر موفقیت و خیری از آن خداست و او از خود چیزی ندارد تا به آن مباهات کند، بلکه تنها چیزی که از آن اوست ضعف و فقر و هلاکت و عصیان است.

بنابر این سالک باید هنگام محاسبه در صورت مشاهده حسنات از فضل خدا شادمان و راضی باشد اما هرگز نباید گرفتار خودبینی و عجب  و تکبر شود که این خود خطرناک ترین مهالک مسیر سلوک الی الله است.

اربابان سلوک و راه یافتگان راه آشنا برای تسریع و تقویت فرآیند انقطاع الی الله و تهذیب نفس بر پنج دستور عملی تاکید دارند:

                    صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام

                                                                                                   ناتمامان جهان را بکند کار تمام

2-3. صمت و خاموشی

 صمت در عرفان و سلوک به معنای سکوت مطلق از هر گونه سخن لغو و حرام است. سکوت از گفتار حرام مانند غیبت و تهمت و سخن چینی و تکذیب آیات الهی و تمسخر و استهزاء و سخن شهوت آمیز با نامحرم و... بر همه متشرعان فرض است، اما اهل معرفت از سخنان لهو و بیهوده نیز پرهیز میکنند و جز کلام واجب یا مندوب و مورد رضای حق سخنی بر زبان نمی آورند.

شگفت اینکه بیشتر محرمات بزرگ مربوط به حوزه زبان اند پس عصمت این عضو از بدن به تنهایی سهم عمده و به سزایی در اعتصام سالک به حبل الله دارد . شاید تاکید فروان اهل بیت (علیهم السلام) به سکوت طولانی معلول همین علت باشد. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده: «روزی نیست جز اینکه اعضای بدن همگی زبان را قسم میدهند که مبادا کاری کنی به سبب لغزش تو ما را عذاب کنند» (الکافی، ج 2، ص 114-115).

وانگهی سکوت اثر به سزایی در زمینه تفکر و عبرت و اعتبار دارد. از آنجایی که تفکر و اعتبار از مهمترین اصول سلوک الی الله هستند، سکوت طولانی نیز اهمیت وصف ناپذیری در فرآیند سلوک دارد.

امام باقر (علیه السلام) در تعبیری شگفت انگیز میفرمایند: «انّما شیعتُنا الخُرسُ» (الکافی، ج 2، ص 113)، یعنی شیعیان ما فقط گنگ هایند، این تعبیر تامل برانگیز کنایه کثرت و دوام سکوت سالکان واقعی مسلک اهل بیت (علیهم السلام) است.

2-4. گرسنگی

دومین عنصر سازنده و تأثیر گذاری که اهل معرفت بدان توصیه و تأکید فراوان دارند گرسنگی است. جوع متشرعان مختص به پرهیز از خوردن مال حرام و مشتبه و مبادرت به روزه های واجب ماه مبارک رمضان است، اما جوع مفترض در عرفان به معنای آن است که سالک همیشه گرسنه باشد و هیچ گاه شکمش را از غذا سیر نکند و تا جایی  که برایش میسور است در ایام سال روزه دار باشد و هرگز به خوردن غذاهایی که نفسش بدانها اشتهاء وافر دارد تن در ندهد. تأثیر گرسنگی در کنترل و تسلط بر نفس اماره (که در فرهنگ دینی تقوا نامیده می شود) چنان است که قرآن کریم روزه  داری را سبب تقوا شمرده است، «یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (سوره بقره، آیه 183).

شیخ اجل سعدی شیرازی در حکایتی می نویسد :

عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی بکردی. صاحب دلی بشنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار از این فاضل تر بودی.

                                               اندرون از طعام خالی دار     تا در آن نور معرفت بینی

                                               تهی از حکمتی، به علت آن    که پری از طعام تا بینی