تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 122)

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‌ إِنِّی مُتَوَفِّیكَ وَ رافِعُكَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذینَ كَفَرُوا إِلى‌ یوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَینَكُمْ فیما كُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

گزیده تفسیر

در برابر مكر و تصمیم قوم عیسی برای قتل آن حضرت(علیه‌السلام) تدبیر لطیف و تقدیر نیكوی الهی این بود كه وی را توفی كرد و به سوی خویش بالا برد.

از این آیه وضع آن حضرت به لحاظ حیات و ممات روشن نمی‌شود، زیرا توفّی به معنای خصوص اماته نیست، بلكه به معنای اخذ و گرفتن تام و كامل روح است؛ خواه به گونه مرگ یا به شكل خواب. البته بر اساس آیات دیگر، آن حضرت مقتول و مصلوب نشد، بلكه خداوند وی را در حال زنده بودن بالا برد و او زنده به سوی حضرت حق تعالی صعود كرد.

خداوند سبحان عیسای مسیح(علیه‌السلام) را از جامعه آلوده به كفر و از ایذا و توطئه كافران اسرائیلی آلوده به رجس و رجز شرك نجات داد.

 

سنت الهی تا قیامت، تفوّق و برتری فرهنگی، سیاسی، اجتماعی همراه با اخلاق و اعتقاد پیروان راستین حضرت مسیح(علیه‌السلام) و معتقدان و مؤمنان به نبوّت و رسالت وی و مصدّقان به حقانیت اوست؛ همچون حواریان و نیز مسلمانان معتقد به رسالت و عصمت آن حضرت؛ نه مسیحیانی كه به تثلیث تن دادند. البته این پیروزی و تفوّق در صورت پیروی تمام و كمال است.

مرجع همه كارهای انسان‌ها در دنیا و آخرت خداست. مرجعیت او مطلق است نه مخصوص معاد، هرچند ظهور آن در آخرت است. این رجوعْ همگانی و همیشگی است و هر لحظه مرجع انسان‌ها اوست.

تفسیر

مفردات

متوفّیك: از «وفی» به معنای دریافت كامل است نه از فوت. به میت به لحاظ اینكه تمام حقیقت او گرفته می‌شود، متوفّا می‌گویند؛ امّا «توفّی» به او اختصاص ندارد، زیرا قرآن كریم انسانِ خوابیده را نیز متوفّا نامیده است: ﴿اَللهُ یتَوَفَّی الانفُسَ حینَ مَوتِها والَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها﴾در این آیه، «توفّی» هم درباره مرگ و هم درباره خواب به كار رفته است.

تناسب آیات

پس از بیان قصد قوم عیسی(علیه‌السلام) در مكر درباره آن حضرت و تصمیم بر قتل وی، در آیه مورد بحث از تدبیر لطیف و تقدیر نیكوی الهی درباره مسیح(علیه‌السلام) سخن می‌گوید و نعمتی را كه به وی ارزانی داشت، یادآور می‌شود.

مكر خداوند وقتی ظهور كرد كه به حضرت عیسی(علیه‌السلام) فرمود: من تو را توفّی می‌كنم و به سوی خودم بالا می‌آورم و تو را از كافران پاك می‌كنم و پیروانت را تا قیامت برتر از كافران قرار می‌دهم؛ سپس بازگشت همه شما به سوی من است، پس داوری می‌كنم میان شما در آنچه اختلاف می‌كردید.

٭ ٭ ٭

 معنا و اقسام توفّی

اگر مراد از توفّی در این آیه خصوص وفات و مرگ باشد، حضرت عیسی همانند انبیای قبل از خود رحلت كرده است و چنانچه مقصود از توفّی در آن خصوص خواب باشد، حضرت مسیح در آن واقعه رحلت نكرده و نمرده است. به هرروی، وضع كنونی آن حضرت(علیه‌السلام) از لحاظ حیات و ممات روشن نمی‌شود و باید با كمك ادلّه دیگر از آیات و روایات معتبر به وضع كنونی آن حضرت(علیه‌السلام) پی‌برد.

غرض آنكه چون روشن نیست كلمه ﴿مُتَوَفّیك﴾ اخذ تام است به گونه مرگ، یا گرفتن كامل است به شكل خواب، اگر روایت معتبری دلالت كند كه عیسای مسیح(علیه‌السلام) زنده است، بعد از عرض آن بر قرآن، مخالفتی با كتاب الهی ندارد. آنان كه كلمه «توفّی» را به خصوص «اماته» معنا كرده‌اند، روایات زنده بودن عیسی(علیه‌السلام) را مخالف قرآن و مطرود دانسته‌اند؛ غافل از آنكه ظاهر آیه اماته نیست.

غرض آنكه توفّی اخذ تام است نه موت و نیز محور اصلی توفّی، روح انسان است.

توفّی و اِماته (میراندن) به معنای جدا كردن روح از بدن است، پس تنها روح، محور كلام است. قرآن كریم در پاسخ كسانی كه مرگ را نابودی و گم شدن در زمین می‌پنداشتند: ﴿وقالوا اَءِذا ضَلَلنا فِی الارضِ اَءِنّا لَفی خَلقٍ جَدیدٍ بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم كفِرون﴾ می‌فرماید: ﴿قُل یتَوَفّكُم مَلَكُ المَوتِ الَّذی وُكِّلَ بِكُم ثُمَّ اِلی رَبِّكُم تُرجَعون﴾  یعنی شما با مردن فوت نمی‌كنید، بلكه وفات می‌كنید و از شما چیزی گم یا كم نمی‌شود و همه حقیقت شما هنگام مرگ گرفته خواهد شد، پس خطاب‌ها یا محور كلام در توفّی همواره متوجّه جان آدمی است؛ یعنی توفّی فقط به روح تعلّق می‌گیرد.

چگونگی رفع حضرت مسیح(علیه‌السلام)

خدای سبحان منزّه از مكان است، پس رفع عیسی(علیه‌السلام): ﴿ورافِعُكَ اِلَیَّ﴾ مكانی و صوری نیست، بلكه مكانت و معنوی است.

قرآن كریم هم وعده رفع حضرت مسیح(علیه‌السلام) را مطرح كرده است و هم عمل به این وعده را: ﴿وقَولِهِم اِنّا قَتَلنَا المَسیحَ عیسَی ابنَ مَریمَ رَسولَ اللهِ وما قَتَلوهُ وما صَلَبوهُ ولكِن شُبِّهَ لَهُم واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فیهِ لَفی شَكٍّ مِنهُ ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ اِلاَّاتِّباعَ الظَّنِّ وما قَتَلوهُ یقینا ٭ بَل رَفَعَهُ اللهُ اِلَیهِ وكانَ اللهُ عَزیزًا حَكیما﴾ یهودیان می‌پنداشتند حضرت مسیح(علیه‌السلام) را كشته‌اند؛ امّا نه او را كشتند و نه به دار آویختند. امر بر آنان مشتبه شده بود و به یقین حضرت مسیح(علیه‌السلام) را نكشته بودند، بلكه خداوند او را به سوی خویش بالا برد. قرآن كریم با این بیان، مقتول یا مصلوب شدن عیسای مسیح(علیه‌السلام) را تكذیب می‌كند.

در آیه مورد بحث به خوبی روشن نیست كه آیا بالا بردن در حال حیات مراد است؛ یا به معنای آن است كه روح آن حضرت را بالا برده است؛ امّا در آیه یاد شده كه درباره تحقق این وعده است، دیگر دو احتمال مطرح نیست، زیرا می‌فرماید كه عیسی(علیه‌السلام) را، نه كشتند و نه به دار آویختند، بلكه خداوند آن حضرت را به طرف خود بالا برد.

خلاصه آنكه در آیه دو قرینه هست كه خداوند حضرت عیسی(علیه‌السلام) را درحال زنده بودن بالا برده است:

1. اگر مراد آن باشد كه خداوند روح حضرت مسیح(علیه‌السلام) را بالا برده است، با «بل» كه برای اضراب است نمی‌تواند سازگار باشد، زیرا اگر هم به دار آویخته می‌شد، به طریق اَوْلی خداوند روحش را بالا می‌برد.

2. در حالی كه همه ضمیرها در آیه به حضرت مسیح(علیه‌السلام) برمی‌گردد، اگر ضمیر ﴿رَفَعَه﴾ به روح حضرت مسیح(علیه‌السلام) برگردد، مخالف سیاق آیه خواهد بود.

براین اساس، حضرت مسیح(علیه‌السلام) زنده به سوی حق صعود كرده و ﴿رافِعُكَ اِلَی﴾، بدان معناست كه تو را زنده به سوی خود بالا می‌برم. لیكن باید با استمداد از دلیل معتبر در جست‌وجوی مصداق سوم برای ﴿اِنّی مُتَوَفّیك﴾ بود، زیرا مقصود از آیه نه مردن است و نه خواب، چون خواباندن آن حضرت اثر ویژه‌ای ندارد. گذشته از آنكه آن حضرت همانند سایر افراد خواب و بیداری متداول داشت.

این آیه نشان می‌دهد همان‌گونه كه ولادت و مدت حیات حضرت مسیح(علیه‌السلام) با معجزه آمیخته بوده، بقا و توفّی آن حضرت نیز با معجزه قرین بوده است.

تطهیر حضرت مسیح(علیه‌السلام)

قرآن كریم كافران را نجس، رجس و پلید می‌شناساند: ﴿یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِكونَ نَجَس) ﴿كَذلِكَ یجعَلُ اللهُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لایؤمِنون﴾ براین اساس، تطهیر حضرت مسیح(علیه‌السلام) از كافران: ﴿ومُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذینَ كَفَروا﴾ به معنای تطهیر از گناه نیست، تا مانند آیه تطهیر باشد، بلكه به معنای نجات از دست كافران و بنی‌اسرائیل است كه هم مشرك و نجس بودند و هم با حضرت مسیح(علیه‌السلام) ناسازگاری می‌كردند و تهمت‌های ناروایی به آن حضرت نسبت می‌دادند.

برتری پیروان حضرت مسیح تا قیامت

از سنّت‌های الهی است كه پیروان راستین حضرت مسیح(علیه‌السلام) همواره برتر از كافران و كافران همواره محكوم‌اند: ﴿وجاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعوكَ فَوقَ الَّذینَ كَفَرُوا اِلی یومِ القِیمَة﴾.

برخی مفسّران بر آن‌اند كه تفوّق فرهنگی مراد است؛ نه تفوق سیاسی و پیروزی نظامی ؛ لیكن این حصر را نمی‌توان اثبات كرد، زیرا در آیه كلمه ﴿اِلی یومِ القِیمَة﴾ و ﴿جاعِل﴾ كه صفت مشبّهه (بر وزن اسم فاعل) و نشانه سنّت الهی است، به كار رفته است، پس خداوند همواره این كار را می‌كند و این برتری برای پیروان راستین حضرت مسیح(علیه‌السلام) است.

مسیحیانی كه به تثلیث، الوهیت و ابن الله بودن حضرت مسیح(علیه‌السلام) تن دادند، پیروان آن حضرت شمرده نمی‌شوند، تنها حواریان و گروهی خاص كه گفتند: ﴿رَبَّنا ءامَنّا بِما اَنزَلتَ واتَّبَعنَا الرَّسولَ فَاكتُبنا مَعَ الشّهِدین﴾ و نیز مسلمانانِ معتقد به رسالت و عصمت حضرت مسیح(علیه‌السلام)، از این تفوّق و برتری برخوردارند.

مقصود از تفوق یاد شده برتری سیاسی و اجتماعی، همراه با اخلاق و اعتقاد معتقدان به حضرت مسیح و مؤمنان به نبوّت و رسالت آن حضرت و مصدّقان به حقانیت اوست. اینان بر یهودیان تفوق دارند و اگر در برخی از كشورهای مسیحی، صهیونیست‌ها در فراز و فرود حكومت‌ها دخیل‌اند، مرجع آن به ابزار اقتصادی بودن ثروتمندان متكاثر یهود است در ساحت مسیحیت، زیرا اقتدار سیاسی، حكومت اساسی و سلطه نظامی در اختیار مسیحی‌هاست و متكاثران صهیونیست تهیه كننده سكوی پرش و نردبان ترقّی سیاسی مسیحیان و سرانجام تحت حكومت مسیحی‌اند.

از ﴿اِنَّ اَولَی النّاسِ بِاِبرهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ وهذا النَّبِی والَّذینَ ءامَنوا واللهُ وَلِی المُؤمِنین﴾ نیز می‌توان برداشت كرد كه بهترین پیروان حضرت مسیح(علیه‌السلام) مسلمانان هستند، زیرا بر اساس این آیه نزدیك‌ترین مردم به حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) مؤمنان راستین عصر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)، وجود مبارك رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و كسانی‌اند كه به پیامبر اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند.

این آیه به مسلمانان می‌گوید كه مانند حواریان حضرت عیسی(علیه‌السلام) باشید و نیز دلالت می‌كند كه مفاد ﴿قالَ الحَواریونَ نَحنُ اَنصارُ اللهِ... فَاَیدنَا الَّذینَ ءامَنوا عَلی عَدُوِّهِم فَاَصبَحوا ظهِرین﴾ اصلی كلّی است، بنابراین پیروان مسیح(علیه‌السلام) همواره بر كافران پیروزند و اگر در مواردی پیروز نشده‌اند، پیروی آنان تمام و كمال نبوده است؛ مانند وعده نصرت خداوند به مؤمنان یاور او: ﴿یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُركُم ویثَبِّت اَقدامَكُم﴾ اگر در موردی مؤمنان از نصرت الهی برخوردار نشدند، معلوم می‌شود صادقانه دین خدا را یاری نكرده‌اند، چون خداوند هرگز خلف وعده نمی‌كند.

معنای رجوع به سوی خدا

معنای ﴿اِنّا لِلّهِ واِنّا اِلَیهِ رجِعون﴾ رجوع دائمی است؛ نه آنكه در زندگانی از او فیض می‌گیریم و پس از مرگ به سوی او باز می‌گردیم: «إنّا لله فی الدنیا و إلیه راجعون فی الآخرة». هر لحظه مرجع ما اوست، چنان كه هر لحظه از او فیض می‌گیریم؛ یعنی ما هر لحظه به او مراجعه می‌كنیم.

اختلاف پس از علم

اختلاف پیش از علم به حق، زمینه‌ساز تكامل علم و مطلوب است؛ بر خلاف اختلاف پس از علم به حق كه مذموم است و ستم به شمار می‌آید و در محكمه عدل الهی به آن رسیدگی می‌شود.

در اختلاف بعد از علم به حق است كه عدّه‌ای راه ایمان و گروهی طریق كفر را ترجیح می‌دهند؛ امّا در اختلاف قبل از علم به حق، هر دو طرف در خدمت دانش هستند.

اختلاف در آیه مورد بحث، اختلاف بعد از علم به حق است: ﴿فَاَحكُمُ بَینَكُم فِیما كُنتُم فِیهِ تَختَلِفون.

اشارات و لطایف

1. تكرار مرگ و زندگی

انسان براساس معارف قرآن كریم، با هر بار خوابیدن می‌میرد و با هر مرتبه بیدار شدن دوباره زنده می‌شود: ﴿وهُوَ الَّذی یتَوَفّكُم بِالَّیلِ ویعلَمُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُمَّ یبعَثُكُم فیهِ لِیقضی اَجَل مُسَمًّی ثُمَّ اِلَیهِ مَرجِعُكُم ثُمَّ ینَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلون خدای سبحان همان مبدئی است كه شب‌ها روح شما را با همه همراهانش یعنی عقاید و اوصاف روح نزد خود می‌برد. در دعای هنگام خواب نیز آمده است: بسم الله أموت و أحیی؛ یعنی به نام خدا می‌میرم و به نام او زنده می‌شوم.

 2. ذلّت تفكّر یهودیت و مسیحیت تا قیامت

تفكّر یهودیت و مسیحیت تا قیامت می‌ماند ولی با ذلّت. یهودیان و مسیحیان همواره گرفتار اختلاف و ذلّت خواهند بود. قرآن كریم درباره مسیحیان می‌فرماید: ﴿ومِنَ الَّذینَ قالوا اِنّا نَصری اَخَذنا میثقَهُم فَنَسوا حَظًّا مِمّا ذُكِّروا بِهِ فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلی یومِ القِیمَةِ وسَوفَ ینَبِّئُهُمُ اللهُ بِما كانوا یصنَعون از برخی كسان كه گفتند: ما مسیحی هستیم، پیمان گرفتیم؛ ولی آنان پیمان خود را فراموش كردند و ما در مقابل نقض عهد، آنان را تا قیامت به اختلاف درونی و دشمنی با یكدیگر مبتلا كردیم.

درباره یهودیان نیز می‌فرماید: ﴿وقالَتِ الیهودُ یدُ اللهِ مَغلولَة غُلَّت اَیدیهِم ولُعِنوا بِما قالوا بَل یداهُ مَبسوطَتانِ ینفِقُ كَیفَ یشاءُ ولَیزیدَنَّ كَثیرًا مِنهُم ما اُنزِلَ اِلَیكَ مِن رَبِّكَ طُغینًا وكُفرًا واَلقَینا بَینَهُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ اِلی یومِ القِیمَةِ كُلَّما اَوقَدوا نارًا لِلحَربِ اَطفَاَهَا اللهُ ویسعَونَ فِی الارضِ فَسادًا واللهُ لایحِبُّ المُفسِدین

مراد از قیامت، «اشراط السّاعه» یعنی هنگام ظهور حضرت حجّت(علیه‌السلام) است كه در آن زمان یهودیان و مسیحیان ناگزیر به پرداخت جزیه خواهند بود. البته تحت حكومت جهانی حضرت مهدی موعود(علیه‌السلام) درآمدن با اختلاف درونی آن‌ها منافات ندارد؛ یعنی عداوت و بغضا با حاكمیت فكری یا سیاسی منافات ندارد. آری ممكن است بر اثر پیروی از حكومت مركزی اسلام، دامنه اختلاف و قلمرو دشمنی كوتاه و كم گردد.

قرآن كریم هم از آتش اختلاف میان یهودیان و مسیحیان سخن می‌گوید و هم از برتری پیروان حضرت مسیح(علیه‌السلام)، پس باید در جست‌وجوی راز آن اختلاف و ذلّت و رمز این برتری بود.

از آیه مورد بحث برمی‌آید كه نه موفقیت و تفوّق در انحصار شخص یا گروهی خاص است و نه اختلاف و ذلّت، بلكه مسیحی، یهودی یا هر كس دیگر كه عهد خدا را نادیده بگیرد، گرفتار اختلاف، ذلّت و عذاب می‌شود و دو آیه گذشته فقط بیان مصداق است نه حصر در آن.

قرآن كریم تنها راه نجات انسان‌ها را پذیرش سه اصل می‌داند: ایمان به مبدأ؛ ایمان به معاد؛ عمل صالح. عمل صالح آن است كه انسان عقاید، اخلاق و رفتار خود را بر حجّت خدا (در هر عصری) منطبق كند كه در عصر موسای كلیم(علیه‌السلام) تورات است و زمان حضرت مسیح(علیه‌السلام) انجیل و در روزگار بعثت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرآن كریم است.

امروزه هیچ یهودی یا مسیحی‌ای نیست كه عمل صالح داشته باشد، زیرا عمل صالح هر انسانی باید بر حجّت زمانش منطبق شود و در عصر ما تنها عملی صالح است كه موافق و منطبق با قرآن كریم و احكام و رهنمودهای عترت طاهره(علیهم‌السلام) باشد.

خلاصه آنكه 1. صلاح عمل هر امّتی انطباق آن با حجّت عصر خود است. 2. معذور بودن قاصران، غافلان و جاهلان همانند معذور بودن مضطرّان، مكرهان و مجبوران پذیرفته شده است. 3. قرآن حكیم ایمان به حضرت ختمی نبوّت‌صلی الله علیه و آله و سلم را شرط اهتدا می‌داند: ﴿فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾  و از آگاهانِ مُقصّر به كفر تعبیر می‌كند  و در فرهنگ قرآن كافر اهل نجاح و نجات نیست. 4. عمل صالح مشترك بین همه امّت‌ها از آن جهت صالح است كه مطابق با دستور پیامبر عصر است، زیرا وی همان را امضا فرموده است. این اصل كلّی در آیه شریفه ﴿اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والنَّصری والصّبِئینَ مَن امَنَ بِاللهِ والیومِ الاخِرِ وعَمِلَ صلِحًا فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولاخَوف عَلَیهِم ولاهُم یحزَنون﴾ نیز مطرح شده است: در این آیه پس از آنكه یهودیان، مسیحیان و صابئان را نام می‌برد، بدون واو عطف، مأجوریت و مصونیت هر سه را از خوف و حزن، براساس سنّت الهی در گرو ایمان به خدا، اعتقاد به معاد و عمل صالح دانسته است، بنابراین رسیدن به نورِ وحدت و التذاذ از آن و نیز سوختن در آتش اختلاف و گرفتار ذلّت شدن، هر یك راهی جدا دارد.

 بحث روایی

1. مشتبه شدن امر عیسی(علیه‌السلام) برای مردم

علی بن الحسن بن علی بن فضال عن أبیه عن أبی الحسن علی بن موسی(علیه‌السلام) قال: ...

طبق روایتی از امام رضا(علیه‌السلام)، مسیح(علیه‌السلام) در حال حیات از زمین به آسمان رفت و میان آسمان و زمین قبض روح شد و پس از عروج به آسمان روحش به او بازگردانده شد. این معنا سبب مشتبه شدن امر آن حضرت برای مردم گردید.

البته استفاده مطلب از دو آیه یاد شده بدون هدایت معصوم(علیه‌السلام) آسان نیست.

2. رجعت مسیح(علیه‌السلام) در آخر الزمان

از روایاتی زنده بودن مسیح(علیه‌السلام) و هبوط و رجعتش به زمین در آخر الزمان، قبل از قیامت برداشت می‌شود.

٭ ٭ ٭

فَأَمَّا الَّذینَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (56)

وَ أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یحِبُّ الظَّالِمینَ (57)

گزیده تفسیر

خداوند سبحان در مقابل كفر عنودانه، لدودانه و جحودانه یهودیان لجوج به حضرت مسیح و مادر مطهّر آن حضرت، با تهدید صریح و ارعاب شفهی می‌فرماید كه كافران در دنیا و آخرت به عذاب شدید گرفتارند و هیچ یك هیچ یاری كننده‌ای ندارند.

قدر متیقّن از كافران در این آیه یهودیان‌اند كه مخذول، منكوب و مقهور تفوّق و سیطره مؤمنان به مسیح‌اند.

بر اساس آیه دوم، توفیه اجر (دادن پاداش وافی) مشروط به حُسن فعلی یعنی عمل شایسته و صالح و نیز به حُسن فاعلی یعنی ایمان عامل و روح با ایمان است. تعبیر «توفیه» و «اجور» در این آیه برای تكریم شایان توجه مؤمنان است، چنان‌كه در مقام تنبیه كافران از عدم محبوبیت ظالمان سخن می‌گوید نه محبوبیت مؤمنان.

تفسیر

تناسب آیات

این دو آیه تفصیل پس از اجمال و تبیین حكم اختلافی است كه ذیل آیه 55 آمده است: ﴿فَاَحكُمُ بَینَكُم فِیما كُنتُم فِیهِ تَختَلِفون. در آیه نخست حكم الهی كیفر كافران و در آیه بعدی توفیه پاداش مؤمنان در قیامت بیان شده است.

٭ ٭ ٭

تعذیب كافران

كافران در دنیا و آخرت به عذاب شدید گرفتارند و یاری كننده‌ای برای آنان نیست و با شفاعت نیز عذاب از كافران برداشته نمی‌شود: ﴿فَاَمَّاالَّذینَ كَفَروا فَاُعَذِّبُهُم عَذابًا شَدیدًا فِی الدُّنیا والاءخِرَةِ وما لَهُم مِن نصِرین

«عذاب شدید در دنیا» نمونه‌های فراوانی دارد؛ مانند ﴿ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَة﴾ و ﴿كونوا قِرَدَةً خسِئین﴾ عذاب شدید در آخرت همانا خلود در دوزخ است.

هیچ كافری هیچ ناصری ندارد

در جمله ﴿وما لَهُم مِن نصِرین﴾ جمع در مقابل فرد است؛ یعنی برای هیچ فرد كافری هیچ فرد از افراد ناصر وجود ندارد، به طوری كه نصرت جمیع افراد (نه مجموع) از جمیع افراد كافر مسلوب است.

راز التفات از تكلم به غیبت

التفات از تكلّم: ﴿فَاُعَذِّبُهُم﴾ (آیه 56) به غیبت: ﴿فَیُوَفّیهِم﴾ (آیه 57) به مقتضای مقام است كه بلاغت قرآن در آن است، زیرا مقام بحث كه كفر عنودانه، لدودانه و جحودانه یهودیان لجوج به حضرت مسیح و مادر مطهّر آن حضرت است مقتضی تهدید صریح و ارعاب شَفَهی است؛ بر خلاف وعده به مؤمنان كه فعلاً چنین اقتضایی ندارد؛ و چون محور مهم در این مقام، تنبیه كافران است، در پایان آیه 57 از عدم محبوبیت ظالمان سخن آمد نه محبوبیت مؤمنان، بنابراین تكلّم (آیه 56) با تهدید (آیه 57) هماهنگ است.

قبح فعلی و حسن فعلی و فاعلی

در بیشتر موارد كه سخن از كیفر است، تنها قبح فعلی (زشتی كار) مطرح است: ﴿مَن یعمَل سوءًا یجزَ بِه﴾ یعنی هر كس (مؤمن یا كافر) گناه كند، كیفر می‌بیند و فرق مؤمن با كافر تنها در خلود است؛ امّا در سخن از بهشت و پاداش نیك، همواره دو قید آورده می‌شود: حسن فعلی (عمل شایسته) و حسن فاعلی (روح با ایمان) كه از آن به مؤمن یاد می‌شود. در آیه مورد بحث نیز كه سخن از توفیه اجر (دادن پاداش وافی) است، هم حسن فعلی را ذكر می‌كند و هم حسن فاعلی را: ﴿واَمَّا الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّلِحتِ فَیوَفّیهِم اُجُورَهُم واللهُ لایحِبُّ الظّلِمین﴾.

نكته: تعبیر به «توفیه» نه به «ایتاء» و نیز تعبیر به «اجور» نه «اجر» مشعر به تكریم شایان توجّه مؤمنان است.

٭ ٭ ٭

ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكيم‌ (58)

گزیده تفسیر

بخشی از داستان حضرت مسیح را بر تو خواندیم و هنوز بخشی از آن در پیش است كه بر تو تلاوت می‌كنیم. همه آن‌ها آیات با عظمت و با مكانت و منزلت دور و با اِشراف كتاب الهی و قرآن حكیم است كه حق است و باطل ناشدنی و فصل الخطاب است كه هزل را به آن راهی نیست.

تفسیر

استمرار قصه مسیح؟ع؟

از این آیه برمی‌آید كه ماجرای حضرت مسیح(علیه‌السلام) به پایان نرسیده و هنوز بخشی از آن در پیش است، ازاین‌رو «تلوته» یا «تلوناه علیك» نگفت، بلكه به صورت فعل مضارع آورد كه بر اثر شمول حال و استقبال، حاكی از استمرار نسبی است.

چند نكته: 1. ﴿ذلك﴾ در ﴿ذلِكَ نَتلوهُ عَلَیكَ مِنَ الایت﴾ ناظر به عظمت مقام و بُعد مكانت و منزلت است؛ مانند ﴿ذلِكَ الكِتبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین﴾  2. كلمه تلاوت با ﴿عَلَیك﴾ آمده است، زیرا اِشراف را دربر دارد؛ یعنی از مقام بالا نازل می‌شود.

بحث روایی

1. شأن نزول

عن الحسن قال: أتی رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم راهبا نجران فقال أحدهما: مَن أبو عیسی؟ و كان رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم لا یعجل حتّی یأمره ربّه. فنزل علیه: ﴿ذلِكَ نَتلوهُ عَلَیكَ مِنَ الاءیتِ والذِّكرِ الحَكیم﴾ إلی قوله ﴿مِنَ المُمتَرین

اشاره: با اغماض از سند و صرف نظر از دسیسه سائل، آنچه به صورت شفاف از گفتار الهی برمی‌آید این است كه حضرت مسیح(علیه‌السلام) اصلاً پدر نداشت و صرفاً از مادر متولّد شد.

2. قرآن، ذكر حكیم

عن علی(علیه‌السلام): سمعت رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم یقول: ستكون فتن. قلت: فما المخرج منها؟ قال: كتاب الله هو الذكر الحكیم و الصراط المستقیم.

اشاره: فتنه به معنای آشوب، ایجاد كینه، اختلاف و نا بسامانی فردی و جمعی تیرگی و تاریكی است. قرآن حكیم نور است و رسالت اصلی آن اخراج انسان‌ها از ظلمت به نور است، بنابراین بهترین راه برای برون‌رفت از تاریكی فتنه تمسّك به قرآن كریم و عمل به آن است.