16 دی(سالگرد شهادت سید حسین علم الهدی و یارانش) یادآور "ان تقوموا لله مثنی و فرادی"

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى...(سوره سبأ، آیه46)

بگو: من فقط به شما يك اندرز مى‏دهم كه: دو تا دو تا و يك يك براى خدا به پا خيزيد....

بیانات مقام معظم رهبری در گلزار شهدای هویزه‌ ۲۰ / ۱۲/ ۱۳۷۵:

این بیابان‌ها را نیروهاى متجاوز پر کرده بودند. تمام این سرزمین پاک و مظلوم و خونبار، در زیر چکمه‌‌ متجاوزان بود و نیروهاى مسلّح و سازمان‌هاى نظامى ما، همه تلاش خودشان را براى دفع و سرکوب دشمن مى‌کردند. اما این جوان با دست خالى به مقابله با دشمن مى‌رفتند. آن روز شاید عدّه این جوانان، بیست، سى نفر بیشتر نبود. بیست الى سى جوانان با دست خالى؛ اما با دل استوار از ایمان و توکّل به پروردگار. در این‌جا، در این بیابان‌ها، چند هزار تانک و نفربر زرهى از دشمن مستقر بود. آن جمع کوچک، براى مقابله با این جمع على‌الظّاهر بزرگ مى‌آمد؛ با ایمان به خدا و با توکل؛ آن‌گونه که حسین‌بن‌على ـ علیه‌السّلام ـ با جمع معدود، در مقابل دریاى دشمن ایستاد، قلبش نلرزید، اراده‌اش سست نشد و تردید در او راه پیدا نکرد. این جوانان، واقعاً همان‌طور بودند.

انشاالله به خاطراتی از این سید بسیارعزیز{شهیدی که بدن مطهر بی سرش توسط قرآن جیبی اش شناسایی شد) دل بسپاریم:

1) به جرم سیاسی حسین را انداختند توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟!از آن به بعد شکنجه  حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یکبار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می کردند.

2)رشته مورد علاقه اش «تاریخ» بود. سال 1356 در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. هر روز نماز صبحش را در حرم می خواند. توی مسجد کرامت مشهد جلسات تفسیر قرآن آیت الله خامنه ای را پیدا کرده بود. بچه های دانشجو را به این جلسات می‌برد.

3)بنی‏ صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند. حسین می‏گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‏توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی‏ صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمی‏برد، نامه‏ای به آیت‏الله خامنه‏ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه‏های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی می‏مانیم!

4)رابطة دکتر «چمران» و حسين

همسر شهید چمران: يک روز که دکتر چمران به منزل آمدند، گفتند: خيلي خسته هستم و مي‌خواهم بخوابم. هرکسي آمد، بگو، نمي‌توانم صحبت کنم.

بعد از مدتي که دکتر رفت، ديدم جوانکي در زد. گفتم: شما؟ گفت: حسين علم‌الهدي هستم. تا گفت علم‌الهدي هستم، ديدم، دکتر از اتاق بيرون آمد و بعد کمي با هم حرف زدند و علم‌الهدي رفت. به دکتر گفتم: مگر نگفتيد خسته‌ام، خوابم مي‌آيد و اصلا نمي‌توانم ملاقاتي داشته باشم؟ اين که بچ‌‌هاي بيش نبود! دکتر چمران گفت: اين، شيرِ مردهاست، اين شجاع ترينِ مردهاست. شما نمي‌دانيد اين کيست. و خلاصه شروع کرد به تعريف و تمجيد از حسين. همسر شهيد چمران مي‌گفت: از آن روز به بعد بود که حسين علم‌الهدي را شناختم و با خصوصيات او آشنا شدم.
5)چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند. هیچ كس زنده نماند! عراقی‏ها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‏ الله خامنه‏ ای.

6)مادر حسین نیز شیرزنی بود. بعد از تبعید امام در سال 1342، تلگرافی برای شاه فرستاد: «اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید كرده‏ای و اگر مسلمان نیستی، بگو ما تكلیف خودمان را بدانیم.» زینب‏وار در تمام سختی‏ها ایستادگی كرده بود. در سال 67 به رحمت ایزدی رفت و بنا به وصیتش در كنار حسین، در هویزه آرام گرفت.

7)اتاق كوچكى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار سید حسین بود، ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یكى از شب‏ها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم. نیمه‏ هاى شب بود كه نهج البلاغه می‏خواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشك می‏ریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبه ‏اى است كه حضرت على (علیه السلام) در فراق یاران باوفایش ناله می‏كند و مب‏فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست...

   
به یاد ایشان و یاران شهید و خانواده های عزیزشان سه صلوات همراه با سوره

شریف حمد انشاالله هدیه کنیم       

[برگرفته ازسایت تبیان و ماهنامه امتداد و ...]