تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 125)

فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ (61)

...

اشارات و لطایف

1. تردید ناپذیری حادثه مباهله

ماجرای مباهله نزد اهل بیت(علیهم‌السلام)، صحابه و علمای امامیه، امری قطعی و تردیدناپذیر است، به گونه‌ای كه در استدلال‌ها و احتجاج‌های ائمّه(علیهم‌السلام) بارها بازگو می‌شده است.

محققان اهل سنّت، چه معتزلی و چه اشعری، این آیه را دلیلی قوی بر فضیلت اصحاب كسا می‌شناسند و همگی در پیشگاه آن خاضع‌اند. به هر روی، افزون بر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) كه سخنشان براساس حدیث «ثقلین» در كمال صحّت است، بسیاری از صحابه، گروهی از تابعان و برخی كه جزو صحابه یا تابعان به شمار نمی‌آیند، داستان مباهله و حدیث كسا را نقل كرده‌اند؛ ولی مفسّری مثل صاحب المنار و پیروان او، به پیروی از برخی مفسّران اهل سنّت كه تعصّب آن‌ها مانع آزاداندیشی‌شان است، می‌گویند: این مطالب را شیعیان نقل كرده‌اند و مقصودشان نیز ترویج تشیع‌است.

 

در پاسخ باید گفت اولاً روایات داستان مباهله، معتبر است و شیعه و سنّی آن‌ها را نقل كرده‌اند و در صحیح مسلم و بخاری نیز آمده است؛ اگر «مسلم» و «بخاری» را شیعه می‌دانید، پس تسنّن دیگر باید رخت بربندد و چنانچه بگویید روایات این دو را شیعه جعل كرده است، دیگر برای شما سندی نمی‌ماند، زیرا مهم‌ترین سند شما كه همین‌دو كتاب است، بی‌اعتبار می‌شود. ثانیاً مراد و انگیزه شیعه از نقل داستان مباهله، عمل به ثقلین است.

در روایاتی كه به آیه «مباهله» برای فضیلت اهل بیت(علیهم‌السلام) استدلال شده، بر این مطلب تكیه شده است كه تنها همین پنج نفر در مباهله حضور داشته‌اند.

 2. رعایت انصاف و ادب

در داستان مباهله كمال انصاف و ادب رعایت شده است، زیرا رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد و اطمینانی كامل داشت و به آداب الهی مؤدّب بود.

منشأ اطمینان آن حضرت، «وحی» و «برهان» بود. وحی، یقین‌آور است، چون كسی راستگوتر از خدا نیست: ﴿ومَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلا﴾ (سوره نساء، آیه 122) استدلال نیز (تشبیه خلقت حضرت مسیح(علیه‌السلام) به خلقت حضرت آدم(علیه‌السلام)) یقین‌آور است؛ امّا مسیحیانِ آماده برای مباهله از هیچ یك از این دو راه بهره نگرفتند و از كشف و شهود نیز بهره‌ای نداشتند؛ یعنی نه پیامبر بودند تا از وحی بهره ببرند و نه حكیم تا از برهان ارائه شده طرفی ببندند و نه عارف ناب بودند تا از كشف و شهود صحیح نصیبی برند و در حقیقت، مصداق این آیه بودند: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن یجدِلُ فِی اللهِ بِغَیرِ عِلمٍ ولاهُدًی ولاكِتبٍ مُنیر﴾ (سوره حجّ، آیه 8؛ سوره لقمان، آیه 20)

آری، برای فهم و دریافت حقایق یا باید راه دل و شهود را پیمود (مانند حارثة بن مالك) ؛ یا راه فكر و عقل را؛ یا باید از وحی الهی مدد گرفت كه سلطان معارف است و چیزی معادل آن نیست. انبیا(علیهم‌السلام) این هر سه راه را پیمودند.

در حادثه مباهله، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نصارای نجران را به مباهله فرا می‌خواند، تا خداوند دروغگو را نابود كند: ﴿فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الكذِبین و نفرمود كه مباهله كنیم تا خدا شما را نابود كند.

انصاف و ادب سبب می‌شود عاطفه دشمن جریحه‌دار نشود و او اگر قانع نشود، كمترین اثر آن این است كه وی تجرّی پیدا نخواهد كرد.

جلوه‌های انصاف در آیات قرآن كریم فراوان است؛ مثلاً به مشركان حجاز خطاب می‌كند: ﴿قُل مَن یرزُقُكُم مِنَ السَّموتِ والارضِ قُلِ اللهُ واِنّا اَو اِیاكُم لَعَلی هُدًی اَو فی ضَللٍ مُبین البته در جای دیگر قاطعانه می‌فرماید: ﴿قُل اِنّی عَلی بَینَةٍ مِن رَبّی  یا پس از احتجاج، به منكران حق می‌فرماید: ﴿فَاَینَ تَذهَبون (سوره تكویر، آیه 26)

3. پاسخ به دو پرسش

پرسش: خداوند سبحان در قرآن وجود مبارك رسول اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم را امان از عذاب قرار داده و می‌فرماید: خداوند هرگز امت را مادامی كه تو در بین آن‌ها هستی عذاب نمی‌كند، همان‌گونه كه تا وقتی اهل استغفار باشند عذابشان نمی‌كند: ﴿وما كانَ اللهُ لِیعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما كانَ اللهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یستَغفِرون  (سوره انفال، آیه 33) آیا جریان مباهله با این اصل سازگار است؟ زیرا مباهله درخواست عذاب است و از آن معلوم می‌شود كه قبل از ارتحال رسول اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم نیز نزول عذاب ممكن است.

پاسخ: اولاً آیه ﴿ما كانَ اللهُ لِیعَذِّبَهُم... ﴾ ظاهراً درباره عذاب استیصال اصل امّت و عذاب عمومی است؛ مانند عذاب‌های عمومی قوم نوح، عاد و ثمود؛ نه عذاب خصوصی كه گروهی خاص را دربر می‌گیرد. گواه این سخن آنكه در زمان وجود مبارك رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم برخی به عذاب مبتلا شدند. مباهله نیز از یكسو خارج از حوزه امّت اسلامی است و از سوی دیگر، راجع به گروه خاص است نه عموم مسیحیان. بر این اساس، اگر مباهله عملی هم می‌شد، مزاحم این اصل كلّی نبود.

ثانیاً اگر ﴿ما كانَ اللهُ لِیعَذِّبَهُم... ﴾ مطلق باشد و عذاب فردی و گروهی را نیز شامل شود، آیه مباهله مخصّص آن است و اگر لسان آیه را عام و تخصیص ناپذیر بدانیم، مفاد آیه ناظر به جایی است كه خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم كه مدار امنیت است، درخواست عذاب نداشته باشد ولی در داستان مباهله مسیحیان كار را به‌جایی رساندند كه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم كه محور امن مردم است، مأمور درخواست عذاب شد.

پرسش: در مباهله افراد غیر مكلّف و نابالغ نیز شركت داشته‌اند. آیا می‌شود كودك نابالغ مشمول قهر خدا شود؟

پاسخ: عذاب استیصال، عذاب كیفری و عقابی نیست تا همچون عذاب آخرت و دوزخ تنها دامنگیر گنهكاران باشد، بلكه همگان، اعم از كوچك و بزرگ و گناهكار و بی‌گناه را فرامی‌گیرد و ریشه‌كن می‌كند: ﴿واتَّقوا فِتنَةً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنكُم خاصَّةً واعلَموا اَنَّ اللهَ شَدیدُ العِقاب﴾ (سوره انفال، آیه 25)

4. فراست ایمانی

بزرگ مسیحیان، همراهان خود را از مباهله نهی كرد و گفت: أنّی لأری وجوهاً لو سئلوا الله أن یزیل جبلاً من مكانه، لأزاله بها؛ فلا تباهلوا فتهلكوا  ؛ چهره‌هایی می‌بینم كه اگر از خدا بخواهند كوه را زیر و رو كند، خدا خواهد كرد، پس مباهله نكنید كه هلاك می‌شوید.

این سخنان نشان می‌دهد كه بزرگ مسیحیان فراستی ایمانی (ایمان به معنای عام) داشت. این‌گونه چهره‌شناسی، مقامی است شامخ و برجسته.

خدای سبحان این مقام بلند و نورانی را به بزرگ مسیحیان داد؛ لیكن او با آنكه این مطلب حق را با درون‌بینی تشخیص داد، حبّ جاه و مقام از گرایش وی به حق جلوگیری كرد؛ مانند «بلعم باعورا» و «سامری». قرآن درباره بلعم و سامری می‌گوید: ﴿واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینهُ ءایتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّیطنُ فَكانَ مِنَ الغاوین﴾  ﴿... بَصُرتُ بِما لَم یبصُروا بِهِ فَقَبَضتُ قَبضَةً مِن اَثَرِ الرَّسول﴾ (سوره طه، آیه 96) پس بلعم و سامری، انسانی عادی نبودند؛ بلكه مقامی الهی داشتند، زیرا مقام‌های معنوی و دید درونی مراحلی دارد كه برجسته‌ترین آن‌ها بهره انبیا و ائمّه(علیهم‌السلام) است؛ ولی برخی از مراحل میانی آن برای آزمون به غیر معصوم(علیه‌السلام) نیز داده می‌شود؛ لیكن بلعم و سامری آن را برای دنیاپرستی یا گوساله‌پرستی به كار گرفتند.

 بحث روایی

1. شأن نزول آیه و داستان مباهله

روایات شأن نزول این داستان بیشتر گویای آن است كه آیات ﴿اِنَّ مَثَلَ عیسی عِندَ اللهِ كَمَثَلِ ءادَمَ... فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الكذِبین﴾ یكجا نازل شده‌اند.

در بسیاری از روایات عامّه تصریح شده كه حضرت علی(علیه‌السلام) در مباهله حضور داشته است: و قد كان رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم خرج و معه علی و الحسن و الحسین و فاطمة فقال رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم: إن أنا دعوت فأمّنوا أنتم؛ فغدا رسول الله‌صلی الله علیه و آله و سلم و أخذ بید علی و فاطمة و الحسن و الحسین ... ، بنابراین حذف نام حضرت علی(علیه‌السلام) در بعضی روایات، اگر سهوی نباشد، گویای دشمنی با آن حضرت و تحریف وقایع تاریخی است كه تنها از جانب متعصّبان جاهل صورت می‌گیرد.

2. حضرت علی(علیه‌السلام) نفس پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم

اشاره: أ. اختلاف میان عامّه و خاصّه در تطبیق «أنفسنا» در آیه شریفه، این است كه برخی از علمای عامّه «أنفسنا» را فقط بر شخص رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تطبیق می‌كنند و علمای خاصّه با استناد به روایات فراوان مراد از «أنفسنا» را امیرمؤمنان می‌دانند.

ب. بر پایه نقلی از شیخ مفیدِ حضرت رضا(علیه‌السلام) بزرگ‌ترین فضیلت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) را این می‌داند كه به حكم خدا (عزّ وجلّ) در آیه مباهله، آن حضرت نفس پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است.

مأمون از حضرت رضا(علیه‌السلام) پرسید كه چرا مراد از «أنفسنا» خود پیامبر اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم نباشد حضرت(علیه‌السلام) فرمود كه این احتمال به هیچ وجه صحیح نیست، چون هرگز كسی خود را به كاری دعوت نمی‌كند، همان‌گونه كه خود را امر نمی‌كند، پس مراد از «أنفسنا»، نه پیامبر اكرم‌صلی الله علیه و آله و سلم است چون معقول نیست حضرت رسول‌صلی الله علیه و آله و سلم خود را به مباهله دعوت كرده باشد نه هیچ‌یك از اصحاب، زیرا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم جز امیرمؤمنان كسی را برای مباهله دعوت نكرد، بنابراین مراد از «أنفسنا» تنها امیرمؤمنان(علیه‌السلام) است.

تذكّر: از مباحث قبلی و نیز بحث‌های روایی، جهت گفت‌وگوی مأمون با امام رضا نظیر گفت‌وگوی اعتراض‌آمیز هارون با امام كاظم(علیه‌السلام) به خوبی روشن می‌شود، زیرا بنی عباس همواره درباره فضیلت ویژه بنی‌هاشم حسّاس بوده‌اند. یكی از محوری‌ترین جریان قرآنی كه مورد استناد اهل بیت(علیهم‌السلام) بوده و مورد نقد بنی عباس قرار می‌گرفت، همین داستان بِهال بوده است. آن‌ها بر این پندار باطل بوده‌اند كه مقصود از ﴿اَنفُسَنا﴾، «رجالنا» یعنی مردان ماست و این پندار عاطل را از تقابلِ موهوم بین «انفسنا» و «نسائنا» استخراج می‌كردند و چنین می‌بافتند كه تقابل انفس و نساء دلالت دارد كه مقصود از انفس، رجال است. اهل بیت(علیهم‌السلام) آن‌ها و دیگران را چنین هدایت می‌فرمودند كه اگر فقط همین دو تعبیر بود ممكن بود كسی بتواند توهم كند كه انفس در قبال نساء، به معنای رجال است؛ ولی تعبیر سومی وجود دارد و آن كلمه ﴿اَبناءَنا﴾ است كه می‌تواند مشمول رجال باشد.

 3. جواز دعوت به مباهله

بر پایه برخی روایات، همواره می‌توان پس از اقامه برهان برای اثبات مطلب حقی، خصم را به مباهله دعوت كرد، همان‌گونه كه «لعان» در فقه، نوعی مباهله میان زن و شوهر است. در این روایات، برخی از آداب مباهله ذكر شده است، مانند سه روز اصلاح نفس كردن، به صحرا رفتن، انگشتان دست راست را در انگشتان خصم نهادن و دعای مخصوص مباهله را خواندن. در برخی روایات آمده است كه این دعا هفتاد مرتبه تكرار شود. از حضرت باقر(علیه‌السلام) نقل است كه وقت مباهله بین الطلوعین است.

تذكّر: 1. تفصیل درباره مباهله بر عهده تفسیر موضوعی است نه ترتیبی.

2. رساله جداگانه‌ای در مورد بهال مرقوم شد كه در مجموعه سرچشمه اندیشه با عنوان «وجیزة حول المباهلة» آمده است.