سلام علی آل یاسین...(287)

مقدمه نشریه هادی شماره 99

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

...

وبقيّة الله؛

و باقي‏ گذارده خدا

«بقيّة» بر وزن «فعيلة»، صفت مشبهه از ريشه «بقي» است كه «ة» مبالغه به آن ملحق شده است. مصدر اين ماده «بقاء» (ضدّ فناء) است: (كلّ من عليها فانٍ  و يبقي وجه ربّك... ). تقابل دو واژه در اين آيه، معناي هر دو را روشن مي‏كند؛ زيرا فنا در اين آيه به معناي رسوخ و نفوذ زوال و نيستي در حريم چيزي آمده است؛ در نتيجه بقا به معناي عدم رسوخ و نفوذ زوال و نيستي در حريم آن خواهد بود. بنابراين «بقية الله» به چيزي گفته مي‏شود كه خداي سبحان آن را به هر دليلي، باقي گذاشته و زوال و نابودي در آن راه ندارد..

باقي گذاردگان الهي

 

در فرهنگ قرآن كريم، هر موجود منفعت بخش كه از جانب ربّ العالمين و براي بشر خير آفرين، سعادت‏ساز و داراي آثار و بركات ماندني باشد، «بقية الله» است؛ زيرا با داشتن چنين اوصافي مظهر «هو الباقي» خواهد شد؛ چنان كه در كلام حضرت شعيب(عليه‌السلام) به سود و ربحي كه از راه حلال به دست آيد «بقية الله» اطلاق شده است: بقيت الله خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين(باقي گذاردة خدا براي شما بهتر است؛ اگر مؤمن باشيد)[ سوره هود، آيه 86]. سرّش آن است كه سود حلال، روزي نازل شده از جانب خداوند متعالي است و با توجه به انتسابش به ماوراي طبيعت و بهره‌اي كه از «وجه الله» دارد، مي‌تواند مظهر «هو الباقي» بوده، منشأ خيرات و بركات براي انسان و وسيله‌اي براي تأمين سعادت وي باشد. بنابراين، هر چيز كه «وجه الله» باشد، مظهر اسم مبارك «الباقي» بوده و بقيّة الله خواهد بود.

امام صادق(عليه‌السلام) در معرفي اهل بيت(عليهم‌السلام) فرمود: «نحن وجه الله»[ ـ تفسير نور الثقلين، ج5، ص192] و در وصف حضرت امام عصر(عج) گفته مي‌شود: «أبن وجه الله الّذي يتوجّه إليه الأولياء»[ بحار الانوار، ج 99، ص 106.]. بدين ترتيب ائمّه(عليهم‌السلام) مظهر تامّ اسم مبارك «الباقي» و مصداق كامل بقيّة الله هستند؛ هر چند كه ديگران نيز از اين فيض بزرگ بهره‌اي دارند.

اشارات

معيار بقا و فَنا

هر موجودي كه از عالم طبيعت بگذرد و به كمال «عند الله» بودن برسد، براي هميشه باقي خواهد ماند، در حالي كه موجود محدود به جهان طبيعت و بي‏بهره از انتساب به خداوند متعالي، با زوال عالم مادّه زايل مي‏شود؛ زيرا تنها حريم قدس باري تعالي است كه از زوال، تغيير و تبديل مصونيت دارد: ما عندكم يَنفد و ماعند الله باق.[ سوره نحل، آيه 96] قرآن كريم بقا را مختص «وجه الله» مي‏داند و غير آن را در آغوش اصل كلّي فناپذيري و زوال مي‏بيند: كلّ من عليها فانٍ  و يبقي وجه ربّك ذوالجلال و الإكرام،[(سوره الرحمن، آيات 26ـ 27] كلّ شي‏ء هالك الّا وجهه. [سوره قصص، آيه 88 ] در اين آيات، سخن از بقاي «وجه الله» و «ما عند الله» است، نه بقاي خدا، كه امري مسلّم و مناقشه ناپذير است.[4] بنابراين، هرچه به خدا انتساب پيدا كند، بقا خواهد يافت و از تيررس زوال پذيري و فنا دور خواهد ماند... در بسياري ديگر از آيات، عنوان «همراه آوردن حسنات» در موقف حساب مورد توجه قرار گرفته است: (من جاء بالحسنة... ).[6] يعني صاحب عمل بتواند حسنه خود را به همراه بياورد. معلوم است كه عمل صالح تا صبغه بقا نداشته باشد،نمي‏تواند همراه انسان در معاد باشد. سرّ توصيه به حفظ اخلاص در انجام اعمال صالح نيز همين است.

لقب پر افتخار

يكي از القاب پرافتخار خاتم اوصياي الهي، ولي عصرغ‌ «بقية الله» است كه گاهي به صفت «الأعظم» متّصف مي‏شود. بر اساس روايات، نخستين سخن آن انسان كامل معصوم پس از ظهور «أنا بقيّة الله و حجّته و خليفته عليكم» است كه با تكيه زدن بر خانه توحيد، آن صلا را به گوش اهل عالم مي‏رساند و نيز هر كس با آن حضرت مواجه مي‏شود، با جمله «السلام عليك يا بقية الله في أرضه» به وي اداي احترام و اظهار ادب مي‏كند،ليكن اين لقب پرافتخار اختصاص به آن حضرت ندارد، بلكه همه انبيا، اوليا، علماي ربّاني و مجاهدان راه خدا كه براي اعتلاي كلمة الله مجاهدت كرده و مي‏كنند، بقيّة الله هستند؛ هرچند ائمّه اطهار(عليهم‌السلام) قافله سالار اين سلسله باقيه هستند.

مادر گرامي امام رضا(عليه‌السلام) ماجراي ولادت فرزند خود را اين‏گونه شرح مي‏دهد:

... وقتي او را نهادم، دست‏هاي خود را بر زمين گذاشت، سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لب‏هاي خود را حركت مي‏داد، به گونه‌اي كه چيزي مي‏گفت. در اين هنگام پدرش، موسي بن جعفر(عليه‌السلام) وارد شد و گفت: اي نجمه! كرامت الهي بر تو مبارك باشد. كودكم را در حالي كه در پارچه‌اي سفيد پيچيده بودم به وي دادم. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آن‏گاه آب فرات طلبيد و كام طفل را با آن برداشت و گفت: طفل را بردار كه او بقيّة الله در روي زمين است: ... «خذيه فإنّه بقيّة الله عز وجلّ في أرضه».[ تفسير نور الثقلين، ج2، ص391]

سرّ عَلَم شدن لقب بقيّة الله براي خاتم اوصياي الهي خصوصيت هايي است كه خود آن حضرت و قيام او دارد و ناشي از بركاتي است كه آن قيام عدالت‏گستر به دنبال دارد.

مظاهر «بقيّة اللّه                                                  

گذشت قرون و اعصار، گَرد فنا و نيستي بر آثار علمي و قلمي بزرگاني چون شيخ طوسي، شيخ مفيد، بوعلي، فارابي و... ُ ننشانده است؛ سرّش آن است كه علما و بزرگان دين، سخنان ائمّه(عليهم‌السلام) را كه پيام جاوداني ذات اقدس باري تعالي است، مي‏فهمند و آن را به مشتاقان معارف ديني منتقل مي‏كنند. به عبارت ديگر آنان ترجمان علوم وَحياني امامان معصوم(عليهم‌السلام) هستند و از اين جهت با آن ذوات قدسي(عليهم‌السلام) كه بقيّة الله هستند، مرتبطند و به واسطه آنان با «الله» تبارك و تعالي در ارتباط هستند. بدين ترتيب، تا «الله» باقي است، «بقيّة الله» باقي است و تا «بقيّة الله» باقي است، مرتبطهاي با او (علما و بزرگان) باقي هستند. لذا اميرمؤمنان(عليه‌السلام) فرمود: «العلماء باقون ما بقي الدهر».[ تا دنيا باقي است، علما باقي هستند (نهج البلاغه، حكمت 147).]

بقاي ذات و اوصاف فعلي

بقاي هر وصف يا موصوفي در ظلّ بقاي اسماي حسناي الهي است. قرآن حكيم اگرچه بقا را به وجه خدا اسناد مي‏دهد: (و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الإكرام)و براي هر چيزي كه به خداوند منسوب باشد نيز سهمي از بقا قائل است: و رزق ربّك خيرٌ و أبقي[ سوره طه، آيه 131.]، ليكن گاهي عنوان بقا را به «ما عند الله» اسناد مي‏دهد: و ما عند الله خيرٌ و أبقي[سوره قصص، آيه 60.]، و الاخرة خيرٌ و أبقي[سوره اعلي، آيه 17] و زماني آن را به خود خداوند: والله خيرٌ و أبقي.[ سوره طه، آيه 73] البته معلوم است كه بقاي اوصاف فعلي خداوند به بقاي ذاتي آن حضرت استناد دارد. ازاين رو بين مظهر خود خداي سبحان با مظهر بقاي وصف فعلي او، فرق فراواني وجود دارد. بدين ترتيب معناي «أبقي» بودن خداوند نسبت به مظاهر خود روشن مي‏شود؛ زيرا به مقتضاي توحيد ناب وصف «بقا» به صورت بالذات و حقيقي در انحصار خداوند متعالي است، اما وجه خدا، آنچه نزد خداست، آخرت و ... همگي به وسيله ذات الهي (بالتَبَع و بالعَرَض) باقي‌اند ، نه آنكه شي‏ء ثالثي وجود داشته باشد و بقاي ذات اقدس الهي و بقاي مظاهر او با آن (شي‏ء ثالث) سنجيده شود.