سلام علی آل یاسین...(294)

مقدمه نشریه هادی شماره 107

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

...

أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛؛

....

شهادت «اللَّه» بر الوهيت

 

در اين جمله زيارت و نيز در آيه شريفه ياد شده، شهادت بر يگانگي خداوند متعالي در الوهيّت مطرح است، نه «رازقيت»، «خالقيت»، «ربوبيت» و امثال آن؛ زيرا الوهيت غير او نفي مي‏شود، نه خالقيت يا رازقيت: «لا إله إلاّ هو» نه «لا خالق إلاّ هو» يا «لا رازق إلاّ هو» و... . سرّش آن است كه اگر وحدت الوهيت ثابت شود، وحدت ساير اسما و صفات نيز اثبات خواهد شد. از آن سو نيز خود «اللَّه» شهادت مي‏دهد، نه ساير اسماي حسنا: (شهد اللَّه)، نه «شهد الخالق» يا «شهد الرازق و... »؛ چون اگر اسم «اللَّه» به توحيد شهادت بدهد، قهراً ديگر اسما و صفات نيز بر يگانگي شهادت خواهند داد.

شهادت بر يكتايي

در آيه مزبور و نيز در جمله زيارت، شهادت بر وحدانيت و يگانگي خدا مطرح است، نه شهادت بر اصل وجود باري تعالي و اثبات حقّانيت او؛ چنان كه بسياري از آيات قرآن كريم اين گونه است. سرّش آن است كه اصل وجود باري تعالي قابل انكار نيست.

نه فرعون ادعاي خدايي به معناي خالقيت، رازقيت و... داشت و نه مردم چنين چيزي را درباره او معتقد بودند. آنچه فرعون ادّعا داشت، ربوبيت مردم بود؛ آن هم ربوبيت برتر: أنا ربّكم الأعلي[سوره نازعات، آيه 24.] از اين جهت وقتي كليم الهي (عليه‌السلام) خود را رسول ربّ‌العالمين معرفي كرد: إنّا رسول ربّ العالمين[سوره شعراء، آيه 16. ] فرعون با تعجّب پرسيد: ربّ العالمين كيست؟: و ما ربّ العالمين[سوره شعراء، آيه 23]؛ چنان كه نمرود نيز خود را ربّ معرفي مي‏كرد و بر سر تعيين ربّ با حضرت خليل حق (عليه‌السلام) مجادله مي‏كرد: ألم‏تر إلي الّذي حاجّ إبراهيم في ربّه.[ ـ سوره بقره، آيه 258]

فرعون نيز در محور همين ربوبيت جزئيه، صاحب ادّعا بود؛ اينكه مي‏گفت: شما را جز به راه رشد و رستگاري هدايت نمي‏كنم و سعادت شما در اطاعت و تبعيت از من است: ما أهديكم إلاّ سبيل الرشاد[سوره مؤمن، آيه 29] در حقيقت همراه ادعاي «ربوبيت»، ادّعاي «نبوّت» نيز داشت؛ چون هر پيغمبري مدّعي است كه مردم را به راه رشد و هدايت راهنمايي مي‏كند؛ چنان كه صالحان نيز همين ادّعا را داشتند. مؤمن آل فرعون مي‏گفت: از من پيروي كنيد تا شما را به راه راست هدايت كنم: يا قوم اتّبعون أهدكم سبيل الرّشاد[سوره مؤمن، آيه 38]، ليكن تفاوت بين اين دو دعوت اين است كه فرعون مي‏گفت: شما را جز به آنچه خودم صلاح مي‏دانم، رهبري نمي‏كنم؛ ما أُريكم إلاّ ما أري[سوره مؤمن، آيه 29.] اما انبيا و شركاي دعوت آنها، يعني مؤمنان، به پيروي از آنها مي‏گفتند: ما تابع وحي خداونديم وهرگز طبق ميل خود كسي را دعوت نمي‏كنيم: ما قلت لهم إلاّ ما أمرتني به[جز آنچه مرا بدان فرمان دادي [چيزي] به آنان نگفتم (سوره مائده، آيه 117]، إن أتّبع إلاّ ما يوحي إلي.[ تبعيت نمي‏كنم مگر از آنچه كه به من وحي مي‏شود (سوره انعام، آيه 50. نيز ر.ك: آيات 56 انعام، 203 اعراف، 15 يونس، 9 احقاف] انبياي الهي (عليهم‌السلام) جز وحي نمي‏گفتند و هرچه اظهار مي‏كردند، وحي بود: و ما ينطق عن الهوي  إن هو إلاّ وحي يوحي.[ سوره نجم، آيات 3 ـ 4] خداي سبحان حتي درباره پيامبرش فرمود: اگر او پاره‌اي گفته‏ها بر ما بسته بود، ما او را با شدت و قدرت مي‏گرفتيم و رگ حيات او را قطع مي‏كرديم:  ولو تقول علينا بعض الأقاويل  لأخذنا منه باليمين  ثمّ لقطعنا منه الوتين.[ سوره حاقه، آيات 44 ـ 46.]

در اواخر دوران ننگين ستمشاهي محمد رضا پهلوي تلاش مي‌شد، تعبير «خدايگان» در فرهنگ عمومي ملّت مسلمان ايران رسميت يابد. اين تلاش از رگه‏هاي تفرعني افكار پليد و منش‏هاي استكباري نشأت مي‏گرفت كه در سران و حاكمان رژيم شاهنشاهي وجود داشت؛ چون ادعاي فرعون نيز در همين حدّ بود.

بنابراين، مشكل بت‏پرستان در توحيد ربوبي بود، نه در اصل وجود ذات اقدس اله و نه در وحدت او؛ چنان كه دهريوني كه نظام علّي و معلولي را قبول داشتند نيز اصل وجود خالق را پذيرا بودند، ليكن در تطبيق آن مشكل داشتند و مي‏گفتند حيات و ممات ما را طبيعت عهده‏دار است: ما يُهلكنا إلاّ الدّهر).[ ـ سوره جاثيه، آيه 24.]

پس اصل وجود ذات الهي، يعني موجودي كه حقّ محض است و به هيچ وجه و تحت هيچ شرطي قابل زوال نبوده، به طور مطلق، همواره حاكم و قادر است، غيرقابل انكار خواهد بود.

جمله «وحده لا شريك له» بيان جديدي از «لا اله إلاّ هو» است كه ضمن تأكيد آن، هر گونه شريك و شبيهي را از او نفي مي‏كند.

تكرار «لا إله إلاّ هو» در پايان آيه مزبور و اين جمله زيارت، افزون بر آنكه تأكيدي بر محتواي شهادت است، مفيد تعليم نيز خواهد بود. بدين معنا كه وقتي فهميديد خدا، ملائكه و اولواالعلم به وحدانّيت خدا شهادت مي‏دهند، پس شما نيز بگوييد (لا إله إلاّ هو)؛ چنان كه دو وصف (العزيز الحكيم) نيز تأكيد مفاد توحيدي آيه است؛ زيرا شريك داشتن، مايه ذلّت آن ذات پاك است، در حالي كه او عزيز و ذلّت‏ناپذير است. همچنين حكمت و محكم‏كاري او مانع از آن است كه موجودي در كار او خلل ايجاد كند يا هستي و نظامي را كه او خلق كرده، به فساد و تباهي بكشاند. اين عدم توانايي، ناشي از آن است كه هيچ چيز شريك و انباز براي او نيست؛ وگرنه هر شريك و انبازي مي‏تواند در كار شريك خود خلل وارد كند

اشارات

(انشاالله ادامه دارد )