جامعه و نظام سعودی به واقع پیچیده و ناشناخته است. حتی نزدیکان و متحدان منطقهای و غربی او به درستی این کشور را نمیشناسند و خود نیز بدان معترفند. رابطه دوجانبه ما به سطحی بحرانی رسیده است. مساله صرف قطع رابطه نیست. این حادثه در سالهای اخیر با کشورهای مختلفی تجربه شده است، از مغرب گرفته تا سنگال و الجزایر. در آن موارد رابطه راکد میماند، اما در اینجا مساله توقف رابطه نیست، تخریب مداوم است؛ لذا باید چارهای اندیشید و به دور از احساسات و افراط و تفریط و چنانکه گفتیم فراموش نکرد که با جامعهای پیچیده مواجه هستیم و این ایجاب میکند با احتیاط بیشتری عمل کنیم. ذیلاً به اجمال به برخی از نکات اشارت میرود:
۱٫دو حادثه به طور همزمان در عربستان امروز اتفاق افتاده است. نخست، نوعی «انقلاب نرم» است که قدرت را از دستان سالخوردگان خاندان سلطنتی و وابستگان درون خاندانی و برون خاندانی آنها خارج کرده و در دست طبقه جدیدی که متحدان نیرومندی در خارج از خاندان به ویژه در بخش دینی و نظامی و امنیتی دارند، قرار داده است. دوم، پس از آغار تحولات در جهان عرب و بحرانی شدن اوضاع در کشورهای بانفوذ عربی و خصوصاً مصر، عربستان به مرکز ثقل جهان عرب چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ دینی و تبلیغاتی و رسانهای و مالی تبدیل شده است. اکنون اکثر شیخنشینهای دیگر خلیج فارس چه از سر اکراه و چه با اختیار، در پشت این کشور قرار دارند.
۲٫تلقی عمومی در میان ما این است که مشکل «نظام سعودی» است، حال آنکه مساله به «جامعه عربستان» مربوط میشود و نه صرف نظام حاکم. بخش مهمی از این جامعه به دلائل مختلف دینی و سیاسی و تلقی تاریخی با ما و منطق سیاسی و رفتاری ما مشکل دارد و این جریان در طی سالیان اخیر به اوج خود رسیده است.با توجه به نکات یاد شده، به واقع نظام سعودی حتی در موقعیت افراطی کنونیاش که انتقاد متحدانش را هم برانگیخته است عملاً با ما نزدیکتر است تا هر نظام دیگری که احیاناً پس از سقوط این نظام بر سر کار آید. آن جانشینان احتمالی مواضعی به مراتب سختتر و ایدئولوژیکتر در قبال ما و شیعیان کشورشان خواهند داشت.
۳٫به هنگام اشغال مسجدالحرام در سال ۱۴۰۰ به دست جهیمان العتیبی و گروهش، در ایران بودند کسانی که از آنان به دلیل انقلابی بودن ستایش میکردند.حال آنکه بخشی از اعتراض آنان به رژیم حاکم این بود که: اولا چرا شیعیان منطقه شرقیه را به آیین وهابی درنیاوردهاند و ثانیاً چرا به شیعیان کشورهای دیگر که از نظر آنان مشرک و کافر هستند، اجازه میدهند به عربستان آیند و حج بجا آورند! آنان استمرار «اخوان وهابی» بودند که به دلیل اعمال و رفتار افراطیشان با عبدالعزیز بزرگ خاندان سلطنتی در دهه بیست قرن گذشته به جنگ برخاستند که البته قلع و قمع شدند، اما اندیشهشان باقی ماند که امروزه همان تفکر در میان گروههای تکفیری دوباره زنده شده است.
۴٫عربستان به عنوان یک کشور برای نخستین بار در تاریخ، در دهههای بیست و سی قرن گذشته شکل گرفت. این کشور مرکب است از بخشهای: حجار، نجد، عسیر، حائل و منطقه شرقیه. به جز ساختار نیرومند قبیلهای که جاذبه و دافعههای قبیلهای را موجب میشود، هنوز هم مردم این مناطق به منطقه خود احساس تعلق بیشتری میکنند تا نسبت به کشور خود. بدان علت که سعودیها خود نجدی هستند و سربازان و عالمان دینیشان نیز نجدی بودهاند و رقابتی واقعی بین آنان و اهالی مناطق دیگر وجود داشته، لذا ابتدای شکلگیری کشور، پیوسته به نجدیها تکیه کردهاند و هنوز هم چنین است. مهمتر آنکه وهابیت به عنوان شیشه عمر رژیم، اصولاً پدیدهای نجدی است. در نتیجه قدرت واقعی اکنون در دست آنان است و پس از تأسیس سعودی همیشه چنین بوده است. از قضا مخالفان اصلی رژیم هم نجدی هستند که عمدتاً به دلیل وفاداریشان به وهابیت خالص «اخوانی» در برابر او قرار گرفتهاند و اصولاً در سعودی، معارضان تهدیدکننده پیوسته انگیزه دینی و وهابی داشتهاند. در این شرایط طبیعی است که به فرض سقوط رژیم، آن که قدرت را به دست میگیرد، هم اینان خواهند بود که سیاستی به مراتب افراطیتر در قبال ما و متحدانمان خواهند داشت.
۵٫مشکل بزرگ در شناخت و تصور ما این است که مسائل را بیش از حدّ سیاسی و شاید اخلاقی میبینیم و بدین علت به تحولاتی که جوامع دیگر را تغییر میدهد و بلکه دگرگون میکند، کمتر میپردازیم. خصوصاً در آنجا که این تحولات درک آنان را نسبت به ما و دین و مذهب ما و اهداف و سیاست ما، تغییر میدهد. در طی سالیان اخیر این همه در منطقه ما اتفاق افتاده است، چه به حق و چه به ناحق. چه ناشی از واقعیتها باشد یا به دلیل تبلیغات سوء، و این تبلیغات چه توسط بخشهای مختلف دینی و سیاسی و رسانهای کشورهای منطقهای صورت گرفته باشد و چه توسط آمریکاییها. نمیتوان واقعیتها را بدان علت که مطابق با واقع آنگونه که در نزد خود ماست، نیست، نادیده انگاشت. در بسیاری از موارد سیاست رژیمها در قبال کشوری دیگر به ویژه در آنجا که در افکار عمومی نسبت به او حساسیت وجود دارد، انعکاسی است از واقعیتهای درونی؛ چه از سر اجبار باشد و چه برای کسب محبوبیت و موقعیت.
۶٫واقعیت این است که ادامه سیاست کنترل ناشده موجود، نظم بسیار سست و شکننده منطقه را به هم خواهد ریخت و حتی تک تک کشورها را با شکنندگیهای مختلف داخلی مواجه خواهد کرد. قطع رابطه به تنهایی مشکل خاصی ایجاد نمیکند. با توجه به قطب بودن ایران و عربستان، مساله این است که نوعی آرامسازی صورت پذیرد که در غیر این صورت، عواقب آن پیشبینی ناپذیر و به احتمال فراوان غیرقابل کنترل خواهد بود. در منطقهای که عموم کشورهایش فاقد قوام لازم اجتماعی و ملی هستند و فاقد ترتیبات امنیت منطقهای و نهادهای لازم برای سامان دادن به مشکلات و رفع اختلاف بین کشورهاست، نباید نظم موجود آن شکسته شود. پیامدهای منفی ناشی از این جریان به مراتب بیش از نتایج مثبت احتمالی آن خواهد بود.
دکتر محمد مسجد جامعی