جلسه 77 حكمت متعاليه (استاد يزدان پناه)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: فلسفه و حکمت
- منتشر شده در 12 آبان 1392
- نوشته شده توسط سید عمران امامی
- بازدید: 1838
به نام خدا
جلسه 77
اشاره شد که در مقام فهم متون دینی جناب بو علی قائل است که متون دینی اشاره به اسراری از حقایق هستی است ولی با زبان مثالی و تمثیل و لذا یک زبان رمزی پدید می آید و زبان رمزی هم نیازمند تاویل است. برای کامل شدن بحث دو متن باقیمانده که اشاره می شود و سپس به بحث بعدی پرداخته می شود.
- ص 51 الهیات شفا می گوید که اکثر حکما و فضلا(بزرگان حکما) به زبان رمزی مطالب را می گویند بلکه انبیا هم معمولا به زبان رمزی صحبت می کنند.
- ص 125 رساله ی سادسه در اثبات نبوت می گویند که نبی باید کلامش رمز و ایما و اشاره باشد و همان طور که افلاطون در کتاب نوامیس می گوید کسی که معانی رموز انبیا را متوجه نشود؛ به ملکوت الهی بار نمی یابد.
در چند سطر بعد می گوید:
چگونه ممکن است پیامبر به اعرابی جافی(مرد خشن بی خرد) و بلکه کل بشر حقایق علمی را بیاموزد.(ولی حکمت علمی را همه می فهمند. مثلا بگوید باید هنگام وضو دست ها را تا آرنج شست همه می فهمند.)
لذا جناب بو علی این طور تقسیم بندی کرده بود که به همه ی آن چه در حکمت داریم از شریعت می گیریم. حال در حکمت عملی هم مبادی و هم کمالات(جزئیات) را از شریعت می گیریم ولی در باب حکمت نظری باید مبادی را از شریعت گرفت ولی کمالات را باید عقلی بفهمیم. یعنی هم حقایق در شریعت آمده است ولی چون به زبان تمثیل است نیاز به تاویل دارد(تاویل یک قرینه ی عقلی است که به تمثیل اضافه می شود و آن را از سطح تمثیل به اصل بر می گرداند.) البته این تاویل هنوز آن تاویل درست نیست چرا که آن زبان رمزی هم آن نیست که بعدا توضیح داده خواهد شد.
البته خود بو علی در بسیاری موارد در حکمت نظری، حتی کمالات را هم از شریعت گرفته و این همان چیزی است که فهم متون دینی را از دیدگاه فلاسفه آهسته آهسته به یک معنای ارتقایی می رساند که عرض خواهد شد.
- ص 191 رساله ی احوال نفس انسان ها را دسته بندی می کند:
1- انسان هایی که در علم و عمل کامل اند.
2- انسان هایی که در علم کامل ولی در عمل کامل نیستند.
3- انسان هایی که در عمل کامل ولی در علم کامل نیستند(یعنی همه ی دستورات انبیا را انجام می دهند ولی از نظر معارف کامل نیستند واسرار و تاویلات الهی را نمی دانند.).
نتیجه: عمدتا بو علی و فارابی فهمیده اند که اسراری در متون دینی وجود دارد که حقیقت اصلی آن جاست که حرف درستی هم هست ولی آن جا که نتیجه می گیرد که این زبان رمزی تبدیل به تشبیه، محاکات و زبان مثالی و تمثیل شده است را قبول نمی کنیم و لذا این تاویلات که تاویلاتی عقلیه هستند باید اصلاح شوند. خواهیم گفت که تاویل متنی داریم یعنی تاویل در خود متن و ظهورگیری در عین بع عمق رسیدن.
بعضی ها همین جا سریع بو علی را رد می کنند و تلاش های او و فارابی را نادیده می گیرند. اما حقیقت این است که بو علی و فارابی نکته ی عمیقی را اشاره کردند ولی در تحلیلش مانده اند و جالب است که در عمل نمی توانند وفادار به روش خود باشند و بسیاری از مواقع بو علی به شریعت احترام می گذارد در حالی که تحلیل درستی ندارد.
بعدا به صدرا می رسیم می بینیم که کل این مسائل حل شده است.
دو مبنایی که برای بررسی هر فیلسوفی از لحاظ فلسفه ی اسلامی باید ابتدا مد نظر قرار دهیم:
- اصل نگاه او به وحی و معارف انبیا که هیچ خلاف و سهوی در آن راه ندارد.
- نوع فهمی که فیلسوف دارد از متون دینی.
بنابراین با این دو مبنا بو علی اصلا نمی تواند نگاهی به متون دینی نداشته باشد و اصلا بو علی تصریح کرده است که باید مبادی را از شریعت گرفت.
(معمولا فیلسوفان بعد از آن که کار فلسفی خودشان را انجام دادند، یک دور مباحث دینی مربوطه را می خواهند به شکل فلسفی بررسی کنند که اسم این کتاب خود را مبدا و معاد می گذارند. که البته در این کتاب ها معمولا غیر از مبدا و معاد، از ملائکه، نفس و وحی هم صحبت می شود.)
بو علی در صفحه ی اول کتاب مبدا و معاد می گوید که ثمره ی الهیات بالمعنی الاعم الهیات بالمعنی الاخص و معرفه الربوبیه(اصولوژیاست). مبدا ممکن، حادث، قدیم و ... ثمره ی خود را در الهیات به معنای اخص نشان می دهد. همان طور که طبیعیات ثمره ی خود را در نفس نشان می دهد که در بحث بقای نفس، معاد حل می شود.
بو علی از این کتاب بحث را با واجب و ممکن شروع می کند که شیء یا واجب است یا ممکن و ممکن هم واجب بالغیر است و اساسا تمام ممکنات به واجب تعالی بر می گردند که از آن می توان نتیجه گرفت که حق تعالی خالق و مبدا کل شیء است.
در ص 6 این بحث را دارد که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از تمامی جهات است که نتیجه ی استدلال این است که اگر قرار باشد واجب الوجود بالذات از هر جهتی واجب باشد یعنی هیچ جهت امکانی نداشته باشد یعنی نباید حالت منتظره ای داشته باشد یعنی چیزی را نداشته باشد و بعدا بخواهد پیدا کند.
هیچ حالت منتظره ای نداشتن چند معنا دارد که دو مورد را اشاره می کند:
1- صفتی از صفات کمالی نیست که الان خدا نداشته باشد و بعدا بخواهد پیدا کند(خدا صفت منتظره ندارد.).
2- معنا دارد که اراده ی خدا قبلا نبود و بعدا حادث شد(خدا اراده ی منتظره ندارد. یعنی خدا دوره ای بود که عالم را خلق نکرد و بعدا اراده کرد که عالم را خلق کند.).
از این نکته چند نتیجه می توان گرفت که فضای بو علی را مشخص می کند.
بو علی می گوید این دلیل عقلی که خدا هیچ حالت منتظره ای ندارد نشان می دهد که اگر در متن دینی جایی آمد که «خدا خواست که این گونه شود» باید طوری شاء (خواست) درست کرد که مسئله حالت منتظره پیش نیاید.
(از این جا فهمیده می شود که فهم متکلمان از متن دینی بسیار پائین است)
به این، قرینه ی عقلیه می گویند ولی در واقع فقط قرینه ی عقلیه نیست زیرا در متن دینی همین مطلب بسیار هست که خدا هیچ حالت منتظره ندارد.
بوعلی از این منظر که «خدا نباید هیچ حالت منتظره ای داشته باشد» متون دینی را معنا می کند و در واقع با این کار متون دینی را تفسیرِ درست می کند. بعضی ها این جا ایراد می گیرند که شما چیزهای عقلی خودتان را به متون دینی اضافه کرده اید در حالی که این طور نیست. چون باید طوری متون دینی را معنا کنیم که با خدایی خدا بسازد.
به نظر من اگر همین «واجب الوجود خدا از تمامی جهات» بخواهد خوب گسترده شود بسیاری از معارف دینی باید به طور دیگر فهمیده شود. برخی می گویند این کار یعنی تاویل متن دینی و تاویل هم یعنی خلاف ظاهر متون دینی. بسیاری از این افراد یک متن دینی را می گیرند ولی ده ها متن دینی را کنار می گذارند در حالی که باید متن دینی را جوری معنا کرد که همه ی این متون دینی کنار هم چیده شود.
(در ص 73 کتاب عیون الحکمه بو علی، باز به همین واجب الوجود بودن خدا از تمامی جهات اشاره شده.)
در مورد «وحدت واجب» که در ص 12 کتاب مبدا و معاد آمده است: انواع وحدت هایی که درباره ی واجب می تواند وجود داشته باشد را معنا می کند و یک نوع وحدتی سر در می آورد که اگر بخواهیم آن را خوب معنا کنیم باید بگوییم یک نوع ارتقا در متن معنای وحدت است که با وحدت های عادی متفاوت است.
در متون دینی آمده است: «واحدٌ لا بالعدد» فهم عرفی می گوید: «خدا واحد است.» یعنی یکی است و عددی به آن نگاه می کند» که به این آن انصرافات بدوی گفته می شود. متون دینی این فهم عرفی را رد می کند. بو علی هم برای فهم معنای وحدت تلاش می کند و این تلاش های او موفق تر است از فهمی که متکلم و ظاهر گرا و عموم مردم دارند.
علاوه بر «واحد لا بالعدد» که در متون دینی آمده است؛ یک تعبیری هم علی(ع) دارند که می فرمایند: «در مورد خدا می توان کانَ را استفاده کرد ولی به گونه ای که برای او زمان معنا نداشته باشد.» کانَ به تاویل غیر زمانی.
یا مثلا می فرمایند: «خارجٌ عن الاشیا لا بالمزایله، داخلٌ فی الاشیا لا بالممازجه» این یعنی تاویل و به عمق رساندن که در خود متون دینی هست. اگر چه بو علی هم برای خود استدلال کرده است.
بعضی ها فکر می کنند که بو علی به متن دینی جفا می کند در حال که به نظر من بو علی به متن دینی خدمت می کند. همان حرفی که علامه طباطبائی می زند که: « اگر کسی ظواهر متن دینی را در سطح بفهمد و به این فهم عرفی خود تکیه کند این تفسیر به رای است.»
در صفحه ی 53 جلد سوم اشارات هم در مورد وحدت خدا توضیحی می دهد.
از طرف دیگر همه ی این اندیشه هایی که ذکر شد، ناظر به متن دینی است و دارد فلسفه ی اسلامی شکل می گیرد. یعنی آموزه ها و به ویژه خطوط کلی آموزه های دینی مثل توحید و وحدت دارد شکل می گیرد.
دو نمونه ی دیگر:
- در صفحه ی مبدا و معاد، بو علی می گوید: «خدا مثل و ضد و ندّ ندارد.» همین تعابیر مثل و ضد و ندّ و این که خدا شریک و مثلی ندارد در متون دینی هست. ولی این جا دارد به شکل استدلالی گفته می شود.
- در باب «جمال و بهاء حق» در صفحه ی 17 مبدا و معاد آمده است. در متن دینی هم همین بحث جمال و بهاء حق هست.
در این جا بو علی با تعدیل هایی نتیجه می گیرد که واجب الوجود جمال و بهاء محض است. توضیحی می دهد که نفس جمال هست ولی جمال به معنای ابرو و چشم و خال و ... نیست.
- در باره ی این که خدا خیر محض و حق محض است در ص 11 آمده است.
یکی از کارهای دیگری که جناب بو علی انجام داده است این است که دیده در متن دینی می گوید که: «خدا را باید به خدا شناخت.» ایشان اسم این را می گذارد «برهان صدیقین» صدیقین از خدا به خدا می رسند و نه از مخلوق. این اندیشه باعث شد که یک برهان صدیقین در کار ایشان روی دهد. لفظ صدیقین که ایشان انتخاب کرده مال متن دینی است. در ص 66 جلد سوم اشارات ایشان به برهان صدیقین اشاره می کند. غرض این که تامل و اندیشه ی بو علی در متن دینی، او را کشانده است به برهانی در فلسفه به اسم برهان صدیقین.