حکمت متعالیه جلسه 81 (استاد یزدان پناه)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: فلسفه و حکمت
- منتشر شده در 17 آذر 1392
- نوشته شده توسط صادق
- بازدید: 1913
بسم الله الرحمن الرحیم
ملائکه در متون دینی و فلسفی
ما در بحث هویت دینی فلسفهی اسلامی پس از فارابی به بوعلی رسیدیم، در باب بوعلی هم عمده مباحث توحیدی را عرض کردیم. مباحث مربوط به خداوند سبحان و اوصاف و افعال او از آن حیث که افعال او هستند. نتیجه هم گرفتیم. به حمدلله آهسته آهسته نسبت به فارابی، کار بوعلی پیشرفت کرده و خطوط بیشتری را در خصوص توحید توضیح داده، مطالب بسیار واضحتر شده و فهم ویژهای در باب روایات و آیات توحیدی صورت میگیرد.
امروز میخواهیم به بحث ملائکه بپردازیم. یعنی وسائط فیضی که در متون دینی از آنها یاد شده، مثل عقل اول، جبرئیل، اسرافیل و بسیاری از ملائکه. متون دینی وقتی در باب ملائکه صحبت میکنند از آنها به عنوان «مدبرات امر» یاد کرده و در باب این عقولی که یاد کردیم مثل عقل اولی، جبرئیل، اسرافیل و امثال آنها، در متون دینی بیانی دارد که فیلسوفان بهتر از همه این مطلب را فهمیدهاند و آن بیان، تعبیر روح و روحانیون است. متون دینی در باب ملائکه بسیار صحبت کرده و به نظر میرسد که از عبارت "روح" به عنوان یک اصطلاح فنی فلسفی استفاده کرده است. این عناوین، صحبت از دستهای از مخلوقات حضرت حق است ولی از سنخ دنیا نیستند، هرچند برخی از متکلمان احساس میکردند که اگر پای عقول و مفارغاتی که ما میشناسیم را در ماورای طبیعت باز کنیم، در حقیقت اینها شریک خدا میشوند و چون خدا باید فوق طبیعت باشد بنابراین دیگر مخلوقات را باید تحلیل طبیعی کرد. اگر بخواهیم پیشزمینهی ذهنی آنها را بدانیم، یک سری مباحث خام فلسفی است. به هر ترتیب تلقیای که از ملائکه دارند به ویژه این ملائکی که نام برده شد، تلقی درستی نیست. یعنی هویت مجرد فوق مادی، بدون زمان و مکان و بدون تقدر را نمیتوانند بفمند. ولی تلقی مشا (فارابی قبلاً عرض شد و اکنون به بوعلی میپردازیم) این است که ملائکی که عقل اول باشند، مانند جبرئیل، اسرافیل و ... اصلاً هویت فوق ماده دارند و عقلاند. اگر مشا هیچ کار مثبتی نکرده باشد و همین یک کار را داشته باشد، در فهم متون دینی یک پیشرفتی ایجاد کرد و خود این، یک نتایج و لوازمی دارد. مثلاً اگر این دیدگاه را قبول داشته باشیم، خلقت این عقول را چه طور باید معنا کرد؟! اگر اینها فوق مادهاند و از طرفی مخلوقاند، چه طور میتوان جمع کرد؟ باید یک خلقت ویژهای را تصویر کرد. پس حدوثی که گفته میشود باید طور دیگر معنا شود و خیلی مشکلات دیگری که وجود دارد و مشا هم با آنها مواجه است و دربارهی آنها تحلیل و استدلال ارائه میدهد.
مشا وقتی مخلوق بودن عقول را قبول کرد، باید یک تفسیری از خلقت ارائه بدهد و یک تصویری از ایجاد و خلقت ارائه کند که با فوق مادی بودن آنها سازگاری داشته باشد. مسئلهی ابداع را در برابر احداث و حدوث مطرح کرده. در مسئلهی ابداع معتقداند که نیازی به واسطه نیست، حتی واسطهی مادی، هیچ زمینهی قبلی نمیخواهد، هیچ مادهی قابلی مطرح نیست و ... ولی خلق تقدیری و احداثی مادهی سابقه میخواهد، مسبوق به ماده و مدت است. این مباحث در حقیقت از کجا پیش آمده؟ از آن جایی که مشا میخواست مخلوقی را فوق عالم ماده تعریف کنند. این چیزی است که در فضای مشا مطرح است و خوب هم از پس آن برآمده. ابداعیات را مطرح کرده ولی ابداع را با ایجاد منافی نداسته؛ یعنی ایجاد حق هست، خلق حق هست، مخلوق حق هست، علیت حق پابرجاست ولی در عین حال مادی نیست. در کنار آن مسئلهای به نام حدوث مطرح کرده است. البته هر حدوثی، حدوث زمانی نیست، تعبیری که مشا از آن بهره میبرد، حدوث ذاتی است. خب اینها همه اندیشههایی است که قرار است توسط مشا تحلیل شوند. چیز دیگری که در متون دینی مشاهده میشود، نوعی ترتیب است بین ملائکه؛ مثلاً در متون دینی آمده که «ما منا الا و لهم مقام معلوم» و مثلاً جاهایی هست که گفته شده جبرئیل رئیس عدهای از ملائکه است، و باز در مورد عقل اول گفته شده که رئیس همه است و گاهی در روایات آمده که روح اعظم یا همان عقل اول، برتر از حتی جبرئیل است. البته در مورد تطبیق جبرئیل بر عقل اول یا پایینتر آوردن جبرئیل بحثهای فراوانی در خود متون شریعت مطرح است و همین طور در متون فلسفی هم مطرح شده. یعنی نوعی ترتیب در بین ملائکه وجود دارد که این موضوعات را هم در کار مشا میتوان یافت، ولو اینکه تفسیرهایشان ناقص باشد. مثلاً از عقول دهگانه یا عقول پنجاه و خوردهای سخن بگویند. مشکل دیگری که در برابر مشا بود و با آن هم دست و پنجه نرم کردهاند این بود که، وقتی میگوییم جبرئیل جزو ارواح است، گاهی تقدر پیدا میکند چه میشود؟! گاهی به شکل هیکلی در میآمد چه می شود؟! که البته مشا این مسائل را نیز حل کردهاند که در بحث وحی به آن اشاره شد. مشا اصل روحانیت را از جبرئیل نگرفته. نکته این است که در مشا نگاه به دین، کمک کرده تا در این مسائل بتوانند پیشرو باشند و در اتفاقاً در مسائل مختلف با استفاده از همین نگاه دینی توانستهاند بحثشان را پیش ببرند.
در متون دینی، چیزی که خیلی زیاد آمده این است «اول ما خلق الله العقل، اول ما خلق الله القلم» و تقریباً قرار است اولین مخلوقی که درست میکنیم یکی باشد، نه چند تا! نفرمود اول ما خلق الله الملائکه. در متن دینی از این نمونه بسیار آمده. در متون اهل بیت، صحبت روح اعظم است و روح را غیر از ملائکه میداند و روح را رئیس ملائکه میداند و از همین روح به عنوان عقل اول معنا شده.
جناب بوعلی در رسالهای در باب «حقیقت و کیفیت سلسله موجودات، متسلسل اسباب و مسببات» به تحقیق آقای مهدی محقق، در صفحه 16 اینگونه آوردهاند: «اولین چیزی که خداوند خلق کرده، عقل است و مراد از این عقل، عقل کل است و عالَم وی، عالم ملائکهی إنّیهی مجرد است که خدمت ایشان ملاحظه جمال حضرت ربوبیت است.» - فضای بحث را ببینید که فوق ماده است - «چنانکه گفت «ومن عنده لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحضرون»» یعنی این عقل کل جزء آن ملائکهی عالی است که محو در جمال حق هستند.
باز مسألهی ترتیب عقول که در فلسفه مشاء عمدتاً به این شکل است که عقول 10 گانه بر حسب افلاک 9 گانه که قبلاً گفته شد (اندیشهی ترتیب عقول است برای ما مهمتر از این تقسیمبندی و تطبیقات است)، خود جناب بوعلی هم معتقد است که ارسطو در حدود 50 گونه عقول درست کرده است به خاطر آنکه در افلاک، افلاک جزئی در نظر میگیرد، ولی افلاک 9 گانه و صحبت عقول قول عشره را فارابی مطرح میکند. در صفحه 78 «مبدأ و معاد» آمده است که عقل اول 3 جهت دارد، معلول اول، عقل دوم است، دیگری نفس فلک نهم و معلول آخر، جرم فلک نهم است که این 3 جهت را مفصل توضیح داده است ولی ما در اینجا فرصت پرداخت به آنها را نداریم. «و کذلک ... حتی یقف عند العقل الفعال». عقل فعال همان عقل دهم یا عقل اخیر است که مادون فلک قمر از همین عقل اخیر میآید. عقل اخیر مدبر انسان نیز هست که به همین دلیل این عقل را به جبرئیل تطبیق مینمایند.
در صفحه 80 نیز توضیح مراتب عقلها و رابطهی طولی آنها ادامه دارد تا عقل فعال که نفس ما را تدبیر میکند و همهی کارهای مادون فلک قمر از جمله وحی بر عهدهی اوست. قبلا هم گفته شد که عقل مصطفاد از عقل فعال بهره میگیرد. عناوین فراوانی را به عقل اخیر نسبت دادهاند. گاهی گفتهاند نسبت عقل فعال به ما، نسبت آفتاب است برای دیدن. همانطور که اگر آفتاب نباشد، ما اشیاء را نمیبینیم، اگر اشراق عقل فعال نباشد ما حقایق عقلی را نمیبینیم. توضیحات این چنینی در صفحات 57، 89 و 224 از «رسائل» جناب بوعلی آمده است. مثلاً در صفحه 89 در رساله «حدود» در تعریف عقل فعال میگوید:«إمّا من جهت ما هو عقل فهو أنه جوهر صوری (صورت به معنای فعلیت و نه تقدس) ذاته ماهیۀ مجردۀ قی ذاتها لا بتجرید غیرها عن الماده» یعنی عقل فعال از جهت عقلی، فی ذاته، مجرد است. در ادامه: «و إمّا من جهت ما هو عقل فعال، هو أنه جوهر بالصفۀ المذکور من شأنه أن یُخرج العقل الهیولانی من القوۀ الی الفعل بأشراقه علیه» عقل هیولانی را با اشراق خود، بالفعل میکند.