سلام علی آل یاسین...!(199)

تشحیص حرام و حلال

نويسنده:عبدالله صالحي
منبع:چهل داستان و چهل حديث از امام زمان(عچل الله تعالی فرجه)
احمد بن اسحاق يكي از اصحاب و كساني بود كه وجوهات شيعيان را جمع آوري مي كرد و خدمت امام حسن عسكري عليه السلام تقديم مي نمود، او حكايت نمايد: روزي به قصد تحويل مقدار قابل توجّهي وجوهات شرعيّه به همراه تعدادي سؤال در مسائل مختلف ، به محضر مبارك امام حسن عسكري عليه السلام عازم سامراء شدم . و چون وارد شهر سامراء گشتم ، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم ، هنگامي كه به منزل رسيدم ، اذن دخول طلبيده و وارد شدم ، چشمم به كودكي خردسال افتاد كه بر زانوهاي حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نوراني بود. همين كه كيسه هاي پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم ، امام عليه السلام نگاهي به كودك نمود و فرمود: اي پسرم ! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مي باشد، آن ها را باز كن و تحويل بگير. ناگهان كودك اظهار داشت :

اي پدر! و اي سرورم ! آيا جايز است كه دست به سوي اموالي دراز كنم كه آغشته به حرام است ؟! سپس امام حسن عسكري عليه السلام خطاب به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: آنچه در كيسه ها مي باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد. چون يكي از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم ، كودك فرمود: اين مال فلان شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد و مقدار آن 72 دينار است كه بابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و كرايه مغازه هايش مي باشد. امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: عزيزم ! صحيح گفتي ، اكنون بگو كدام حرام است ؟ كودك اظهار داشت : در اين كيسه يك دينار مشكوك ، از اهالي شهر ري مربوط به فلان تاريخ مي باشد كه مغشوش مي باشد. بعد از آن اشاره به يكي ديگر از كيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين كيسه فلاني است كه در فلان شهر مقدار يك مَن و يك چارك نخ ، جهت بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد و چون مدّتي طولاني سپري شد، نخ ‌ها را دزد به سرقت برد. و صاحب نخ ‌ها نسّاج را تكذيب و جريمه كرده و به جاي آن ، يك مَن و نيم غرامت گرفت . پس يك دينار با تكّه اي پارچه در اين كيسه از چنين راهي به دست آمده است كه حرام مي باشد. سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود و اظهار داشت : آنچه درون آن است ، مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگي مي كند و مقدار هفتاد دينار مي باشد كه نبايد دست زده شود. امام حسن عسگري عليه السلام سؤال نمود: چرا؟ فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائي است كه مالك با كشاورز اختلاف داشتند و مالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد. پدر فرمود: بلي ، صحيح است .
پس از آن كودك فرمود: اي احمد بن اسحاق ! اين اموال را به صاحبانش ‍ برگردان ، ما نيازي به آن ها نداريم . و اكنون كيسه آن پيرزن را بياور. احمد گفت : من به طور كلّي آن كيسه را فراموش كرده بودم ...
آري براي امام معصوم ، چون از طرف خداوند متعال منصوب است ، سنّ و سال ، موقعيّت مطرح نيست ؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مي گردد. پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان ، روحي له الفداء و سلام اللّه عليه غافل نخواهد بود.
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سیره معصومین سلام علی آل یاسین...!(199)