تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره77)
- توضیحات
- زیر مجموعه: قرآن و عترت
- دسته: تفسیر آیات
- منتشر شده در 13 بهمن 1394
- نوشته شده توسط میثم
- بازدید: 1318
لطایف و اشارات
1-شرط دشوار انذار
انذار و تبشیر هر دو از ابزار پیامبران برای هدایت مردم است. ولی شرایط بشارت دادن و تنذیر متفاوت است. هر کس تا حدودی میتواند مبشر باشد ولی انذار را تنها کسانی که از خبر مربوطه تا حدودی ترسیده باشند میتوانند انجام دهد. پیامبر اسلام هنگامی که قیامت را توصیف میکردند چهره رخسارشان دگرگون شده ومانند کسی بودند که خبر تهاجم دشمن را آورده باشند.(تحمار وجنتاه و يذكر الساعه و قيامها حتى كانه منذر جيش )
2- راه ايمان براى كافران گشوده است
از آیه محل بحث چنین برمیآید که راه ایمان همچنان بر کافران باز است، زیرا ظاهر اسناد ترك ايمان به آنها اين است كه آنان مى توانند مومن شوند، ولی با اختیار خود ایمان نمیآورند. آنها با سرکوب کردن فطرت خود، توفیق ایمان را از دست دادهاند.
اشاعره با استناد به این آیه و آیات دیگر با بیان این نکته که خداوند از این نیاوردن آنها خبر داده است، پس اگر ایمان بیاورند علم خدا جهل خواهد شد و جهل خدا نیز محال است، پس ایمان آوردن آنها را نیز محال دانستهاند. از سوی دیگر خداوند در آیات دیگر ایمان آوردن را تکلیف تمامی انسانها میداند در نتیجه با توجه به دو نکته مطرح شده، تکلیف محال جایز است.
پاسخ تفصيلى اين گونه از اوهام مزعوم در اثناى بحثهاى تفسيرى ارائه خواهد شد، ليكن فعلا به بخشى از آن اشاره مى شود: اولا، محور اصلى قياس استثنايى مزبور را جدال تشكيل مى دهد، نه برهان، زيرا اشاعره كه منكر حسن و قبح عقلى هستند، هرگز به قبح كذب خداوند فتوا نمى دهند و اگر آن را قبيح دانسته اند، بر اساس مبناى اعتزال است و اين جدال است، نه برهان. ثانيا، همان طور كه خداوند از اصل عدم ايمان آنها خبر داد و نيز اصل ايمان آنان را مى داند، از كيفيت عدم ايمان آنها، يعنى اختيارى بودن آن نيز خبر داده نمى آورند و نيز به عدم ايمان اختيارى آنها علم دارد. ثالثا، چنين ممتنعى كه امتناع آن با اختيار است، اختيارى خواهد بود. رابعا، تكليف به محال ارادى تكليف به ممكن است، نه به محال.
3-مراد از الذين كفروا و الذين امنوا در قرآن
علامه طباطبایی میفرمایند مراد از الذین کفروا کسانی هستند که کفر در اعماق قلبشان نفوذ کرده است
و حتی مصداق آنها تنها سران قریش در آغاز بعثت اند. زیرا اگر قرار باشد منظور این آیه همه کافران باشد، راه هدایت بر غیر مسلمانان بسته خواهد شد.
طبری درباره مصادیق کافران در این آیه اقوالی نقل میکند که نقل ابن عباس را از همه معتبر تر میداند. طبق این نقل منظور از کافران، یهودیان اطراف مدینه هستند که با وجود شناختن پیامبر به او ایمان نمیآوردند.
همچنین علامه میفرمایند منظور از الذین امنوا اگر قرینهای برخلاف نباشد از باب تکریم مسلمانان صدر اسلام اند.
4-دو عامل حق پذیری
بینش توحیدی و گرایش فطری انسان، دو عامل حق پذیری او هستند. پیامبران با تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و با تزکیهی نفوس از سوی دیگر سعی در شکوفا کردن این دو امر داشتند.
بحث روایی
اقسام کفر در قرآن
عن الزبیری عن الصادق (علیه السلام) قال: قلت له: اخبرنی عن وجوه الکفر فی کتاب الله عز و جل: «الکفر فی کتاب الله علی خمسه اوجه، فمنها کفر الجحود، والجحود علی وجهین، و الکفر بترک ما امر الله، و کفر البرائه، و کفر النعم.
«خَتَمَ اللهُ عَلی قُلوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی اَبصارِهِم غِشوَﺓٌ وَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ»
گزیده تفسیر
راز هدایت ناپذیری کافران عنود آن است که خداوند، به کیفر عناد و تبهکاری آنان، بر دلها و گوشهایشان مهر زده و بر دیدگان آنان نیز پرده ای ستبر آویخته است و از این رو حق را نه می فهمند، نه می شنوند و نه می بینند و چون علم مقدمه ایمان است و اینان فاقد ابزار تحصیل آنند، ایمان نیز نمی آورند.
تفسیر
ختم: «ختم» در مقابل «فتح» (آغاز کردن و گشودن شیء) و به معنای کامل کردن یا رسیدن به پایان آن است. صحیفه جان آدمی نیز تا آنجا که راهی برای نفوذ هدایت در آن باشد و راه توبه به کلی بسته نشده باشد مختوم نیست.
سمعهم: در قرآن کریم قلب و بصر به صورت جمع و سمع به صورت مفرد به کار می رود. همچنین سمع بر بصر مقدم می شود. در این مورد چند نکته سودمند است:
این که لفظ «قلوب» و «ابصار» به صورت جمع ذکر شد ولی لفظ «سمع» به صورت مفرد شاید سرش این باشد که سمع، در اصل مصدر بوده و در آن افراد، تثنیه و جمع مانند تانیث و تذکیر یکسان است.
برخی سمع را بر بصر ترجیح داده، تجرد آن را از تجرد بصر بالاتر دانسته اند و تقدیم ذکر سمع بر بصر را محصول چنان تقدمی اعلام داشته، شاهدی نیز بر تقدم مزبور یاد کرده اند که «در بعضی از مراتب نوم، چشم مغلوب خواب می شود، ولی گوش هنوز مغلوب نشده بلکه می شنود.»
نفس انسان و همچنین ادراک کلی مجرد است؛ چنانکه کارهای عقل عملی، مانند اراده و محبت نیز مجرد است و برای هر یک از امور یاد شده مصادیق جزئی است که با ابزارهای بدنی، مانند مغز، قلب، سمع و بصر در ارتباط است و آنچه همه این شئون را بر عهده دارد نفس انسان است که در درجات مختلف بدون حلول در بدن، ظهور دارد.
غشاوه: غشاوه ساتری است (مادی یا معنوی) که بر چیزی مستولی شود و آن را کاملا در بر گیرد و آنچه از موارد کاربرد مشتقات آن در قرآن استظهار می شود، پوشش فراگیر و احاطی است.
لهم: گاهی «لام» به معنای سود است و در مقابل «علی» (به معنای ضرر) به کار می رود و گاهی «لام» به معنای اختصاص است. در آیه محل بحث «لام» برای اختصاص است و بدین معناست که عذابی که به عظمت موصوف شده، ویژه معاندان و کافران است.
تعبیرهای گوناگون از هدایت ناپذیری کافران
در قرآن کریم از هدایت ناپذیری و بسته بودن دل های کافران و معاندان، افزون بر «ختم»، تعبیرهای دیگری نیز شده است مانند: «طبع»، «صرف»، «کنان»، «غلاف»، «رین»، «قفل»، «تقلیب»، «قساوت» و «مرض»
قلب روحاني و سمع و بصر دروني
انسان داراي دوگونه قلب است: قلب جسماني صنوبري شكل، كه يكي از اندامهاي بدن است، و قلب روحاني و معنوي. قرآن كريم در همه آياتي كه سخن از «مختوم» و «مطبوع» شدن قلب دارد، يا از «رين» و چركي كه قلب را ميپوشاند و چهره شفاف و آيينه گونه آن را مستور ميكند، سخن ميگويد، يا درباره «قفل» و «غلاف» و «كنان» و «صرف» و «قساوت» آن معارفي را به بشر ميآموزد، مراد، قلب روحاني است، نه جسماني و رابطه بين بيماري و سلامت قلب جسماني و روحاني «عموم و خصوص من وجه» است؛ زيرا ممكن است قلب جسماني انسان در كمال سلامت باشد، ولي بر اثر كفر يا تبهكاري وي، قلب روحاني او بهرهاي از سلامت نداشته باشد و ممكن است قلب جسماني انسانِ مؤمن، بيمار باشد ولي قلب روحاني او سالم باشد: «إذ جاء ربّه بقلبٍ سليم»سوره صافات، آيه 84؛ چنانكه گاهي هر دو قلب بيمار است؛ مانند كافري كه به بيماري قلبي مبتلاست و يا هر دو قلب سالم؛ مانند مؤمني كه از سلامت قلب جسمي نيز بهرهمند است.
انساني كه مشمول قهر الهي قرار گيرد، قلب او كه مركز ادراكهاست نسبت به حق بسته ميشود. آنگاه با اين كه چشم ظاهريش بيناست، دلي كه در نهان و نهاد اوست كور ميشود: «فإنّها لاتعمي الأبصار ولكن تعمي القلوب التي في الصدور»سوره حج، آيه 46 و آنگاه كه درِ قلب بسته شد، نه عقايد باطل و صفات رذيله از آن بيرون ميرود و نه عقايد حق و صفات نيكو در آن مينشيند؛ همان گونه كه ظرف سربسته و سر به مُهر، نه ميتوان گِل و لاي را از آن خارج ساخت و نه ميتوان آب زلال را به آن وارد كرد.
كافران محفوف به دو حجابند
ولي تغيير سياق در آيه محل بحث نشان ميدهد كه كافران محفوف به دو حجابند: حجابي كه آنان بر اثر چشم پوشي از حق بر چهره خويش افكندهاند و حجابي كه خداي سبحان به كيفر چشمپوشي از حقايق بر آنان افكنده و آن مهر زدن بر دلها و گوشهاي آنان است و اعمال كافران بين اين دو حجاب و ظلمت قرار گرفته است.
راز بسته شدن دلهاي كافران
انسان در ابتداي تولّد، فاقد علم حصولي است: ﴿والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئاً﴾ و خداي سبحان، هم ابزار تحصيل علم حصولي را به انسان ميبخشد: «وجعل لكم السمع والأبصار والأفئدة لعلكم تشكرون»سوره نحل، آيه 78 و هم فطرت او را ملهم و از علم حضوري بهرهمند ميكند: «ونفس وما سوّيها٭ فألهمها فجورها وتقويها»سوره شمس، آيه 7-8.
انسان كه از يك سو با سرمايه الهام فطرت و شعور دروني، بد را از خوب، زشت را از زيبا و فجور را از تقوا باز ميشناسد و از سويي ديگر ابزار مناسبي براي تحصيل علم حصولي دارد، اگر اين سرمايههاي خدا داد را شكوفا كند از مجاري ادراكي خود بهره صحيح ميبرد و در پرتو شكوفايي آنها به رستگاري ميرسد: «قد أفلح من زكّيها»سوره شمس، آيه 9 و اين همان شكر نعمت است كه در پايان آيه78 سوره نحل به آن اشاره شده است: «لعلكم تشكرون». اما اگر جان خود را در گور شهوتها و غرايز نفساني دفن كرد و مجاري اداركي، يعني سمع و بصر و قلب او كه بايد معارف الهي و اسرار عالم را بشناسد اسير شهوات و هواهاي نفساني شد و با گناه آلوده گشت جايي براي تابش نور هدايت بر آن نميماند.
بنابراين، بسته شدن دل دو عامل عمده دارد: يكي هواپرستي كه انسان پس از روشن شدن حقّ به جاي خدا محوري هوا محور و هوس مدار باشد كه مشمول اِضلال كيفري خداوند قرار ميگيرد و خداوند سمع و قلب او را مختوم ميكند و بر چشم او پردهاي ستبر ميافكند كه پس از آن حق را نميشنود و نميبيند و نميفهمد.
عامل ديگرِ بسته شدن دل، گناه است. حجابي كه در اين آيه آمده، همان گناه است كه حجاب مستور است، نه حجاب مشهود: «وإذا قرأت القران جعلنا بينك وبينالذين لايؤمنون بالاخرة حجاباً مستوراً» سوره إسراء، آيه 45 ,«أُولئك الذين لعنهم الله فأصمّهم وأعمي أبصارهم» سوره محمّدصلي الله عليه و آله و سلم، آيه 23 و در برخي آيات از آن به رَيْن(زنگار دل) تعبير شده است: «كلاّ بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون٭ كلاّ إنّهم عن ربّهم يومئذٍ لمحجوبون» سوره مطففين، آيات 14 ـ 15. عقيده باطل و اخلاق رذيله و عمل باطل و ناپاك به صورت چرك و غباري حجاب آيينه جان آدمي ميشود و از آن پس، نور هدايت در آن نميتابد.
مردي به اميرالمؤمنين(عليهالسلام) عرض كرد: توفيق نماز شب ندارم. آن حضرت فرمودند: گناهان تو پايبند توست: «جاء رجل إلي أميرالمؤمنين(عليهالسلام) فقال: يا أميرالمؤمنين إني قد حُرمت الصلاة بالليل. فقال له أميرالمؤمنين(عليهالسلام): أنت رجل قد قيّدتك ذنوبك» بحار، ج84، ص151 ـ 152.
لطایف و اشارات
-
تهاجم همه جانبه شیطان
هدف اغوای شیطان بسته شدن دل آدمی است. لذا از همه جوانب بر او وارد میشود تا او را در تباهی و گاه نگه دارد.
-
گوناگونی مدرَکات و ابزارهای ادراکی انسان
همان گونه که بین قلب و سمع و بصر ظاهری با باطنی فرق است، بین ادراک قلب باطنی و سمع و بصر باطنی نیز فرق است.
قلب باطنی، معارف عالیه را بدون تمثل و تنزل به عالم مثال درک میکند، ولی سمع و بصر باطنی مراحل متوسط معارف را با تمثّل و همراه با کمّ و کیف و شکل و صورت درک میکند.
-
مراتب مختوم شدن دل
به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، به تدریج واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهی محروم میگردد(قلب انسان دچار موت میگردد). پس، معیار سنجش بیماری قلبی، مقدار بیتوجّهی انسان به فهم آیات الهی یا انزجار از آنهاست.
-
حرمان قلب واژگون، از برکات آسمانی
ظرف مجردِ جان آدمی نیز اگر رو به خدا باشد از پرتو نور وحی بهره میگیرد و از آب زندگی پر میشود، اما اگر واژگون و پشت به خدا و رو به زمین شد، همانند ظرف وارونه از برکات آسمانی محروم است.
-
کافران و موانع سیر در آیات آفاقی و انفسی
یکی از راههای خداشناسی، شناخت آیات آفاقی و انفسی، یعنی جهانشناسی و خودشناسی است. و کافران، هم راه جهانشناسی را بر خود بستهاند و هم راه خودشناسی را مسدود کردهاند.
-
نفرین موسای کلیم دربارة فرعون
یکی از بدترین نفرینهای حضرت موساس کلیم(علیه السلام) به فرعون مصر و پیروان او، این بود که از خدای سبحان مسئلت کرد تا افزون بر آن که اموالشان را نابود میکند، دلهایشان را سخت و نفوذ ناپذیر کند تا توفیق ایمان از آنها ستانده شود و به عذابی دردناک گرفتار شوند؛ زیرا آنان با اموال و زیورها و تمکنهای مادی خود، مردم را از راه خدا گمراه میکردند.
-
حجاب کافران، مانع شهود عذاب نیست
مختوم شدن دلها و گوشهای کافران و کوری آنان مانع مشاهده جمال الهی است وگرنه جلال خدا و عذاب و کیفر او را مشاهده میکنند.
بحث روایی
ختم کیفری دلهای کافران
عن الرضا (علیه السلام) فی قول الله عز و جل: (... ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم) قال: الختم هو الطبع علی قلوب الکفار عقوبه علی کفرهم کما قال تعالی «بل طبع الله علیها بکفرهم فلا یؤمنون الا قلیلا»
شاهدان دل های مختوم
عن العسکری (علیه السلام) انه قال فی قوله تعالی: «ختم الله ...» ای وسمها بسمه یعرفها من یشا من ملائکته اذا نظروا الیها بانهم الذین لایؤمنون
عن الصادق (علیه السلام): «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه» تبصرها الملائکه فیعرفونهم بها و یبصرها رسول الله و یبصرها خیر خلق الله بعده علی بن ابیطالب (علیه السلام) ...
علت طبع قلب
عن العسکری (علیه السلام) فی قوله تعالی: «و علی ابصارهم غشاوه» و ذلک انهم لما اعرضوا عن النظر فیما کلفوه؟ و قصروا فیما ارید منهم جهلوا ما لزمهم من الایمان فصاروا کمن علی عینیه غطاء لایبصر ما امامه فان الله عز و جلی یتعالی عن العبث و الفساد و عن المطالبه العباد بما منعهم بالقهر منه فلا یامرهم بمغالبته و لا بالمصیر الی ما قد صدهم بالقسر عنه
اطلاق عذاب عظیم نسبت به دنیا و آخرت
عن العسکری (علیه السلام) فی قوله تعالی: «و لهم عذاب عظیم» یعنی فی الاخره العذاب المعد للکافرین و فی الدنیا ایضا لمن یرید ان یستصلحه بما ینزل به من عذاب الاستصلاح لینبهه لطاعته او من عذاب الاصطلام لیصیره الی عدله و حکمته
قلب و سمع و بصر درونی در کلمات معصومان (علیهم السلام)
عن الامیرالمؤمنین (علیه السلام): الا ان ابصر الابصار ما نفذ فی الخیر طرفه الا ان اسمع الاسماع ما وعی التذکیر و قبله)
ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمی