تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(شماره 96)

آیه 38- قُلنَا اهبِطوا مِنها جَميعاً فَإمّا يَاتِيَنَّكم مِنِّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فلا خوفٌ عليهم و لا هم يَحزَنون

آیه 39- و الّذينَ كَفَروا و كذَّبوا بِايَتِنا اولائك اصحابُ النارِ هم فيها خالدون

گزيده تفسير

پس از هبوط و استقرار آدم و حوا در زمين و نيز هبوط شيطان و تحكيم عداوت بين او و انسان، ضرورت وحى و دين و نحوه موضع گيرى انسان ها در برابر آن مطرح مى شود. از اين رو در دو آيه فوق، هم به آغاز شريعت و دين پس از هبوط به زمين، اشاره شده و هم به دوگانگى موضع گيرى انسان ها و در نتيجه هدايت يك گروه و ضلالت گروه ديگر و در نهايت سعادت هدايت يافتگان و شقاوت كافران و تكذيب كنندگان مطرح شده است.

دو آيه 38 (آيه اول از دو آيه فوق ) و 36، از لحاظ تحديد آغاز و انجام هبوط و بيان مبدا و منتهاى آن هماهنگ است و مفاد واحدى را ارائه مى كند؛ يعنى اهبطوا در آيه اول از دو آيه محل بحث، تكرار اهبطوا از آيه 36 است. بر همين اساس، وجوه مختلفى به عنوان مصحح اين تكرار، بيان شده كه اجتماع آن وجوه نيز ممكن است و منافاتى بين آنها نيست. 

كلمه جميعا گرچه شامل همه ماموران به هبوط مى شود، ليكن مفاد آن با معناى كلمه جمع متفاوت است و به اين معناست كه همگان بدون استثنا بايد امر به هبوط را امتثال كنند خواه به طور اجتماع و خواه به حال انفراد، نه اين كه مستلزم عنوان جمع و ضرورت اجتماع در حال امتثال باشد. بر همين اساس ممكن است هبوط هابطان، يعنى آدم و حوا و ابليس، از جهات گونه گون (مثلا از جهت مبدا و مسير و مسافت و پايان هبوط) مختلف باشد؛ چنان كه انگيزه هبوط آنها و برنامه بعد از آن نيز متفاوت است.

مقصود از هدى خصوص هدايت پيامبر و كتاب آسمانى نيست، بلكه هر گونه دليل تام عقلى و نقلى معتبر را نيز شامل مى شود.

با توجه به اين كه زندگى ملكى و طبيعى در زمين براى انسان، بدون هدايت تشريعى، ناقص است و جامعه بشرى هرگز از رهنمود الهى جدا نيست و وحى و نبوت براى او ضرورت دارد، اين كه جريان وحى و تشريع در آيه محل بحث به صورت جمله شرطيه (كه توهم مى شود مفيد شك است ) بيان شده، نياز به توجيه دارد وجه صحيح اين است كه جمله شرطيه نه به لحاظ وجود عينى، منافى ضرورت مقدم و تالى است و نه به لحاظ وجود علمى، مستلزم شك در تحقق مقدم و تالى و منافى قطع به آن. ولى اين كه در عين حال چرا جريان تشريع و ارسال رسول به حضرت جمله حمليه بيان نشد ممكن است به اين لحاظ باشد كه اين جريان، براى نسل پديد آمده از آدم و حوا، تازگى داشت و هنوز از آن خبرى نبود. وجوه ديگرى نيز مى توان ارائه داد.

تعبير به منى هدى... هداى... كه با ياى متكلم آمده، اشاره به اين است كه چيزى سودمند به حال راه و هد است و موصوف به وصف هدايت مى شودكه از طرف خداوند باشد وگرنه هواست، نه هدى. جمله باتينكم اشاره به اين دارد كه وقتى بر هدايت الهى اثر مترتب مى شود و به صورت حجت در مى آيد كه به انسان برسد و ابلاغ شود.

تبعيت از هدايت الهى، آثار اثباتى و سلبى فراوانى دارد كه در آيه دوم از دو آيه محل بحث، تنها به اثر سلبى آن، يعنى نفر خوف و حزن، اشاره شده است. قرينه تقابل دلالت دارد كه متمرد از هدايت الهى مبتلا به خوف و حزن است.

گرچه پيروى از هدايت عقلى يا نقلى، لازم و تمرد از آن زيانبار است و در تفهيم اين دو مطلب، صرف محور قرار دادن عنوان هدايت الهى كافى است، ليكن خداى سبحان براى تثبيت حق و نفى هر گونه كجروى، جهات فراوانى را براى تاكيد، توضيح و تحكيم مطلب، رعايت فرموده است ؛ نظير تصريح به اسم ظاهر و عدم اكتفاى به ضمير در فمن تبع هداى.

اصل جامع آيات شامل براهين عقلى نيز مى شود. در نتيجه دو ضلح دو قرينه متقابل آيه محل بحث، يعنى هدى و آياتنا با هم هماهنگ است.

تفسیر

إمّا: جواب «إما» که حرف شرط است، مجموعه جمله شرطیه «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» است؛ نظیر اینکه به کسی گفته شود: «اگر نزد ما آمدی در صورت قدرت اطعامت می کنیم» (جوامع الجامع، ج1، ص 45، ذیل آیه 38 سوره بقره).

منّی: یای متکلم در دو کلمه «منّی» و «هدای» و اینکه به جای ضمیر و تعبیر به «تَبِعَة»، اسم ظاهر «هدای» آمده و به جای الف و لام و تعبیر به «الهدی» ضمیر متکلّم آمده و «هدای» گفته شده، به ویژه با توجه به مقدّم شدن «منّی» بر «هدی»، دلالت بر این دارد که هدایت نافع جامعه انسانی جز هدایت خداوند که از راه وحی یا عقل برهانی می رسد نیست.

خوف: تفاوت بین «خوف» و «خشیت» در این است که خشیت از غیر خدا مذموم است و باید منحصر به خدا باشد؛ زیرا خشیت آن است که انسان قلباً معتقد به مبدأ اثر بودن چیزی یا شخصی باشد و بر اساس اعتقاد مزبور بترسد و متأثّر شود. بر خلاف خوف که صرف ترتیب اثر عملی است و از اعتقاد به استقلال در تاثیر نشأت نمی گیرد؛ مثل اینکه انسان از گزنده می ترسد و از آن فاصله می گیرد.

تفاوت بین «خوف» و «حزن» نیز در این است که خوف، نگرانی از دست رفتن چیزی در آینده است، در حالیکه حزن غالباً اندوه از دست رفتن چیزی در گذشته است.

تناسب آیات

پس از هبوط و استقرار آدم و حوّا در زمین و نیز هبوط شیطان و تحکیم عداوت بین او و انسان، مسأله ضرورت وحی و دین و نتیجه موضعگیری انسان در برابر وحی مطرح می شود؛  زیرا انسان با داشتن دشمنی چون شیطان، بدون راهنمایی، به مقصد نمی رسد و راهنمایی او، از راه وحی (از بیرون) و عقل (از درون) است.

سرّ تکرار خطاب «اهبطوا»

اگر هبوط دوم که مستفاد از «اهبطوا» در آیه 38 است همان هبوط مستفاد از «اهبطوا» در آیه 36 باشد تکرار خواهد بود و آنگاه درباره نکته تکرار، سخن به میان می آید، ولی اگر هبوط دوم دوم غیر از هبوط اول باشد اصلاً تکراری جز در لفظ حاصل نشده تا درباره آن نکته یا نکاتی ارائه شود.

برخی برآنند که اصلا تکراری حاصل نشده؛ زیرا:

1-هبوط دوم کاملا با هبوط اول به لحاظ آغاز و انجام متفاوت است؛ چون هبوط اول از بهشت تا آسمان دنیا بود و هبوط دوم از آسمان دنیا تا زمین.

این احتمال با ظاهر آیات یاد شده مطابق نیست؛ زیرا ظاهر آیه 36 گرچه مبدأ هبوط را بهشت معرفی می کند، لیکن منتهای آن را زمین می داند، نه آسمان دنیا؛ چون در آن آیه چنین آمده است: «اهبطوا بعضکم لبعضٍ عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع إلی حین» و ظاهر آیه 38 نیز مبدأ هبوط را بهشت معرفی می کند؛ زیرا در آن چنین آمده: «اهبطوا منها» و ضمیر مزبور حتما به همان بهشت بر می گردد و منتهای آن را به طور ضمنی نه صریح، زمین می داند زیرا منهاج و شریعت برای موجود زمینی است نه آسمانی.

2- ممکن است برای اثبات عدم تکرار گفته شود مخاطبان امر به هبوط در آیه 36 آدم و حوا و ابلیس هستند و مخاطبان امر دوم در آیه 38 خصوص آدم و حوا و ذرّیّه آنان هستند؛ زیرا بعد از امر دوم به هبوط، آمدن شریعت مطرح است و مخاطبان به دریافت شریعت همان مخاطبان امر دوم به هبوطند و چون شریعت مخصوص انسان است پس مخاطبان امر دوم به هبوط همان انسان های یاد شده اند. نتیجه آنکه، امر دوم به هبوط غیر از امر اول به آن است؛ زیرا مخاطب ها متفاوتند.

این احتمال نیز مانند احتمال گذشته ناتمام است؛ زیرا شریعت مختص انسان نیست و جنّ نیز مانند بشر مکلّف است و ابلیس از جنّ است، نه فرشته؛ پس مخاطب شریعت خواهد بود. به هر تقدیر مخاطبان امر دوم به هبوط همان مخاطبان امر اول هستند. نتیجه آنکه امر دوم تکرار امر اول است.

بنابراین باید سرّ این تکرار را جویا شد که بدین شرح است:

1-غرض از تکرار تأکید مطلب و اهتمام به جریان هبوط است (جوامع الجامع، ج1، ص 45، ذیل آیه 38 سوره بقره).

2- هدف از تکرار این است که تلّقی کلمات و توبه و اجتبای الهی، هیچکدام مانع حتمی بودن هبوط آدم نخواهد بود و برخی از آثار ارتکاب مورد نهی با توبه برطرف نمی گردد. ولی تکرار امر نسبت به ابلیس سخت گیری و تغلیظ در تحقیر و تصغیر و مانند آن است.

3- دستور هبوط تکرار شد تا با مطلب اساسیِ مترتّب بر آن (جریان تشریع دین و ارسال پیامبر) پیوند کلامی برقرار شود و قصه توبه سبب گسیختگی کلام نگردد.

4- یک بار دستور به هبوط ذکر شد تا اثر تکوینی آن که استقرار در زمین و تمتّع از آن تا زمان معیّن است ذکر شود و بار دیگر امر به هبوط مطرح شد تا اثر تشریعی آن یاد گردد.

گونه گونی هبوط هابطان

عنوان «جمیع» غیر از عنوان «جمع» است؛ چنانکه عنوان «أجمعین» غیر از عنوان «مجتمعین» است؛ زیرا عنوان جمیع و همچنین عنوان اجمعین به این معناست که همگان بدون استثنا باید ماموربه را اطاعت کنند، خواه به طور اجتماع و خواه به حال انفراد و امّا عنوان جمع و همچنین عنوان مجتمع به این معناست که همگان باید با هم امر را امتثال کنند و چون عنوان «جمیع» مستلزم عنوان «جمع» نیست، چنانکه عنوان «اجمعین» موجب ضرورت اجتماع در حال امتثال نیست، از این رو اطاعت آن ها را به طور فرادا نیز شامل می شود.

اکنون که معلوم شد عنوان جمیع مستلزم اجتماع در حال امتثال نیست، ممکن است هبوط آدم و حوا (علیهما السلام) و ابلیس از جهات گوناگون با هم متفاوت باشد، به طوریکه مثلا مبدأ و همچنین مسیر و مسافت و نیز پایان هبوط آن ها مختلف باشد؛ چنانکه انگیزه هبوط آن ها و برنامه بعد از آن نیز متفاوت باشد. مثلا هبوط آدم (علیه السلام) برای خلافت، نبوت، رسالت و امامت و رهبری جامعه بشری باشد و هبوط ابلیس برای وسوسه، اغوا و ... و هبوط حوّا گذشته از آنچه برای اوساط از انسانهای وارسته میسور است که خلافت الهی را در حدّ توان خود تحمّل و آن را اجرا کنند برای پرورش نسل و مظهر عاطفه و جاذبه الهی شدن بوده است.

گستره هدایت الهی

واژه هدی در این آیه هم شامل دلیل عقلی وهم شامل دلایل نقلی می­شود. برخی تقابل جمله محل بحث با آیه «و الذين كفروا و كذبوا بايتنا اولائك اصحاب النار هم فيها خالدون» و مقابله هدی با آیات را سبب اطلاق هدی به دلایل نقلی دانسته اند. حال آن که همان گونه که دلایل نقلی از ارکان اصلی هدایت اند، دلایل عقلی نیز از اهمیت بالایی برخوردارند وتکذیب آن­ها سبب دورزخی شدن منکر می­گردد.

عدم راه یابی شک و تردید در قضیه شرطیه

جمله «فاما ياتينكم منى هدى فمن تبع هداى» به صورت شرطی بیان شد. ممکن است این جمله این طور معنی شود که اگر برای شما هدایت امد ان­ گاه هر که از هدایت پیروی کرد خوف و ترسی برای او نیست و ممکن است که هدایت نیاید که این گونه تعبیر با آیات فراوان قرآن که هدایت تشریعی را امری حتمی و لازم می­داند مغایر است. در توجیه مشکوک بودن ارسال هدایت دلایلی ذکر گردیده که به برخی پرداخته می­شود.

1-ایمان به خدا و توحید نیاز لازمی به ارسال پیامبر و هدایت از جانب خدا ندارد و انسان با دلایل عقلی می­تواند به توحید برسد.

2-ارسال پیامبر و هدایت بر خداوند واجب نیست در نتیجه جمله به صورت شرطیه آمده است.

3-تفكيك بين علل ذاتى و علل اتفاقى و امكان انفكاك معلول در علل اتفاقى نه علل ذاتى

تمام سه توجیه بالا نقص هایی فراوان داشته و قابل نقض است. آن چه به ذهن می آید این است که جمله شرطیه هیچ گاه به لحاظ عینی مستلزم شک در تحقق مقدم و تالی نیست. گاهى از يك مطلب ضرورى به صورت قضيه حمليه تعبير مى شود و زمانى هم از آن به صورت قضيه شرطيه و چون جريان تشريع و ارسال رسول براى نسل پديد آمده از آدم و حوا عليهما السلام تازگى داشت و هنوز از آن خبرى نبود و از طرف ديگر حكم ارشادى يا غير آن در بهشت نقض شد، در اين جا تحديد خاص و تهديد مخصوص به صورت شرطيه بیان شد كه اگر دوباره حكم خدا نقض ‍ شود بر اثر وسوسه ابليس و اغواى او عصيان دامنگيرتان گردد كيفر تلخ و سختى در انتظار شماست ؛ چنان كه وجوه ديگرى هم به عنوان نكته تعبير از مطلب مزبور به صورت جمله شرطيه مى توان ارائه كرد، ليكن بايد مراقب بود كه مساله از مجراى اصلى خود منحرف نشود و زمينه مشكوك بودن ارسال رسول اصلا ترسيم و تمهيد نگردد.

ضرورت هدایت بالغ الهی

مقصود اصلی انسان نیل به کمال مطلق یعنی خداوند است. درنتیجه چیزی هدایت است که رنگ و بوی خداوند را داشته باشد وگرنه هوا است نه هدی. در نتیجه هر هدایت عقلی ونقلی باید از جانب خدا باشد. این هدایت برای آن که حجت شود بایستی توسط فردی به مردم ابلاغ شود وگرنه حجت نخواهد بود.

آثار هدایت الهی

هدایت خداوند آثار سلبی و اثباتی دارد. از این آیه استنباط می­شود که مهمترین آثار سلبی آن نفی حزن و خوف در قیامت است. طبق ایه «فمن اتبع هداى فلا يضل ولا يشقى # و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا » معترضان از هدایت الهی در دنیا نیز گرفتار سردرگمی ها، اضطراب ها خوف ها و حزن های مادی اند. مراد از « معيشه ضنكا » تنها فشار مالی نیست. بلکه متمکن فشاری سخت تر از فقیر را تحمل خواهد کرد.

هدايت الهى خواه به صورت برهان عقلى و خواه به صورت دليل نقلى معتبر ارائه شود رهايى بشر را تعديل مى كند، نه آن كه حريت وى را تعطيل كند؛ زيرا هدايت خدا هماهنگ با فطرت روحى و طبيعت بدنى انسان است و همه نيازهاى صادق او را از حاجت هاى كاذب وى جدا مى كند و همه اسباب و علل حق و صحيح را از ابزار باطل و نادرست ممتاز مى سازد و انسان مالك را از اسراف و اتراف مى رهاند و به احسان و عدل و حيات طيب مى رساند.

چند نکته درباره خوف و حزن

1- در متن هدایت الهی چنین آمده است که خداوند به پیروان راستین خود وعده زوال هراس و حزن را داده است که در معاد به چنین وعده ای عمل می کند و هراس و اندوه تابع هدایت الهی برای آن است که مبادا پیروی او ناتمام باشد و مشمول وعده الهی نشود.

2- گرچه پیروان راستین هدایت خدا اندکند و مشمولان وعده نفی خوف و حزن قلیلند و از این رو فعل مأخوذ در آیه محل بحث مفرد است:«تبع»،لیکن همین گروه از کثرت نفسی یا نسبی برخوردارند و ازاین رو ضمیر و فعل در جمله«لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» به صورت جمع آمده است؛چنان که در آیه «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»،از آنان بصورت جمع تعبیر شده است،پس نمیتوان گفت از تابع به مفرد یاد شده و کافر و مکذب به جمع تعبیر شده و سرش وحدت مومن و کثرت کافر است.

3- قرینه تقابل دلالت دارد که متمرد از هدایت الهی مبتلا به خوف و حزن است.

تاکید و تحکیم وعده و وعید

گرچه پیروی از هدایت عقلی یا نقلی،لازم و تمرد از آن زیان بار است و در تفهیم این دو مطلب صرف محور قرار دادن عنوان هدایت الهی کافی است.

هماهنگی و تمایز برهان و وحی

در برخی از موارد برهان­های عقلی و قرآن هماهنگ و در برخی از موارد مغایر یکدیگر هستند و این­دو حالت منافی یکدیگر نیستند. برخی از وجوه تمایز بین برهان­های عقلی و قرآن از قرار زیر است:

1-معلوم در وحی اعم از معلول در برهان عقلی است

2-معلوم در وحی، موجود عینی است درصورتیکه معلوم در برهان، موجود ذهنی است، زیرا برهان فقط در مدار مفاهیم می­گردد.

3-علم در وحی، حضوری است و در برهان عقلی حصولی است.

4-طریق وحی معصوم است در حالی که طریق برهان، حکیمان و فلاسفه است که گاهی درگیر مغالطه می­شوند.

تفاوت علم و اعتقاد

انسان در برابر آیات الهی دو حالت بیشتر ندارد: یا عالم است که آنها آیات خداوند سبحان است یا شک دارد که انها آیات الهی هستند در حالت اول کفر راهی ندارد و در حالت دوم چاره­ای جز کفر نیست. اصلی ترین موضوع این است که علم و تکذیب و کفر قابل تجمیع است. امکان ندارد که درصورتی که فردی از تمام موادی و براهین عقلی موضوعی را فهمید بگوید من نمی­خواهم آنرا بفهمم در صورتی که ایمان و اعتقاد فعل نفسانی است که در ان اراده فاعل نیز نقش دارد. انسان می­تواند پس­از علم به حق­بودن چیزی به آن ایمان نیاورد.

لطایف و اشارات

1- هبوط آدم و هبوط ابلیس

هبوط از مقام بالا به پایین گاهی بر اثر از دست دادن منزلت عالی است، نظیر آنچه دامنگیر ابلیس شد و گاهی با حفظ کرامت برای دستگیری دیگران، تنزل حاصل می شود مانند آنچه در سفر از حقّ به خلق آدم (علیه السلام) ظهور یافت.

فرق دیگر دو قسم از هبوط آن است که در هبوط اوّل سعی هابط بر این است که نسبت به معارف الهی هم «نائی» باشد و هم «ناهی» و در هبوط دوم کوشش هابط بر این است که هم خود صاعد گردد و هم وسیله صعود دیگران را با تعلیم و تزکیه نفوس آنان مهیّا سازد.

2- مخاطبان اصلی در خطاب به هبوط

چون محور اساسی در هبوط همان تنازع عامل صلاح و طلاح، و تهافت و تنافی وسیله تقوا و طغواست و سهم حوّا در این داستان فرعی و تبعی است و این تبعیت هیچ ارتباطی به جنسیت ندارد، بلکه اگر آن شخص ثالث مرد هم می بود باز سهم فرعی و تبعی می داشت، زیرا سمت نبوت یا شایستگی رسالت آینده را نداشت، بنابراین می توان مصداق بارز آیاتی را که در زمینه هبوط نازل شده است آدم و ابلیس دانست، حتی در آن مورد که خطاب به صورت تثنیه صادر شده است.

 

4- نفی خوف و حزن از هدایت یافتگان

نفی خوف و حزن از پیروان هدایت خدا«فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون» وعده ای است که در قیامت به آن وفا می شود وگرنه در دنیا مومن باید بین خوف و رجا بسر ببرد.توضیح اینکه هدایت خداوند مجموعه ای از قواعد اعتقادی،اخلاقی و عملی است که از جمله آن،لزوم ترس از خداوند و امید به رحمت اوست.هم باید به رحمت گسترده او امید داشت و یاس از رحمت خداوند را کفر دانست و هم باید از عذاب او ترسیدو نسبت به خداوند بی پروا نبود.از این رو می فرماید:«امن هو قانت آناء الیل ساجدا و قائما یحذر الاخره و یرجو رحمه ربه قل هو یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(سوره زمر آیه ۹)یعنی به کسی که در طول شب درحال خشوع و رکوع و سجود بسر می برد از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است بگو: آیا دانایان و نادانان برابرند؟

انسانی که از خدا می ترسد و در دنیا از خوف و خشیت،برخوردار است در آخرت حزنی و خوفی ندارد و از سلامت محض برخوردار می شود.

5- خوف و حزن و ممدوح و مذموم

اولیای الهی،چنان که گذشت،در دنیا خوف ممدوح دارند؛یعنی خشیت از غضب خدا در صورت ارتکاب گناه و نپیمودن راه راست و خوف از اعراض محبوب و رو گردانی آن معشوق حقیقی به همراه رجا و امید به رحمت او،لیکن خوف و حزن مذموم مربوط به کافرانی است که اساسا به خداوند ایمان نیاورده اند و نیز مومنانی که در طلیعه ایمان قرار دارند و به مقام ولایت و تقوا و استقامت نرسیده اند و با مبتلا شدن به حوادثی چون از دست دادن مال،فرزند و...،محزون می شوند یا با احتمال حمله دشمن یا روی آوردن فقر یا از دست رفتن اموال،دچار هراس می گردند.

8- درکات کفر و تکذیب آیات الهی

در آیه مذکور تنها از تابعان تام و متمردان تام سخن گفته شده­است. در بعضی مواقع از تابعانی صحبت به میان است که در برخی موارد معصیت می­کنند. دز مورد ایشان از خالدین فیها صحبت به میان نیامده است.

9- ترتیب عناصر محوری قصه آدم

جریان گفتمان فرشتگان و رایزنی آنها پیشاپیش داستان می­درخشد. بخش آفرینش بدن انسان در محدوده طبیعت بوده و تاریخمند است. نفخ روح پس­از تسویه حاصل شد. پس از نفخ روح و پدید آمدن آدم، مساله خلافت به­صورت بالقوه محقق شد.پس از آموزش اسما الهی آن مساله بالقوه به فعلیت تبدیل شد. پس از رسیدن به خلافت موضوع سجده بر آدم حاصل شد . فرشتگان سجده کردند بجز ابلیس. شیطان خاطی از آن مقام هبوت نمود. آدم جهت امتحان وارد منطقه­ای شد که از وسوسه شیطان مسون نبود. پس از آسیب­پذیری انسان از وسوسه شیطان .هبوط و نیاز به وحی مطرح می­گردد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت تفسیر آیات تفسیر شریف تسنیم سوره بقره(شماره 96)