تحریر رساله الولایه (نشریه هادی شماره 110)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: اخلاق و عرفان
- منتشر شده در 06 شهریور 1398
- نوشته شده توسط محمد مهدی افشاری
- بازدید: 621
جایگاه طریقت عرفانی در شرع مقدس
تا کنون دانستیم که کمال حقیقی انسان همان لقاءالله است، اما راه رسیدن به لقاء خدا طولانی نیست، زیرا حق تعالی در باطن باطن و سرّ سرّ انسان است و دوری ما از او به سبب دوری ما از حقیقت و باطن خودمان است. به بیان دیگر چون از خود دور شده ایم و به امور بیرون از خود سرگرم و مشغولیم، از خدا دوریم. از اینرو گفته می شود که خداوند به انسان نزدیک است، اما انسان از او دور است.
بنابراین رسیدن به خدا از راه رسیدن به باطن و سرّ و حقیقت خویش است و ما چون به سبب کوری باطن و قلب «فانّها لا تَعمَی الابصارُ و لکن تَعمَی القلوبُ الَّتی فی الصُّدور» (سوره حج، آیه 46) حقیقت خود را نمیبینیم، خدای خود را با چشم جان مشاهده نمیکنیم.
همچنین دانستیم که به موجب روایت گوهربار «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه» و اصول و براهین عقلی یادشده در طلیعه این فصل، ممکنات همان حدود و قیود عدمی لحاظ شده در کنار حقیقت هستی اند؛ پس اگر حدود و قیود عدمی خود (یا به عبارت دیگر حدّ امکانی خود) را نبینند و از میان بردارند، چیزی جز حقیقت هستی و حقّ مطلق باقی نمیماند و در آن هنگام او را خواهند دید؛ پس تنها حجاب میان خلق و خالق، همان خلق است و اگر خلق خود را نبینند، خالق را می بینند.
از اینرو بزرگان اهل معرفت بر اصولی مانند صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر مدام و مراقبه و محاسبه و تلاش در عبادت و فکر و اعتبار و ... تاکید می کنند که هم در شریعت تاکید بسزایی به آنها شده و هم تاثیر شگرفی در قطع علاقه نفس از بیگانگان بیرونی و پرداختن به خویش دارند.
1. شبهه عدم بیان جزئیات طریقت در شرع
پس از آنکه خطوط کلی طریقت عرفانی بیان شد، یک شبهه اساسی مطرح میشود که البته پیشتر نیز در آغاز این فصل به اجمال ذکر شد اما تفصیل شبهه به مناسبت مباحث کنونی به این شرح است:
اصل طریقه معرفت نفس چنانکه در بحثهای آغازین فصل آمد، مورد تایید و تاکید شریعت است، اما چگونگی ورود به این طریقت و خروج از آن و شئون و مراحل سلوک الی الله در شریعت بیان نشده، با اینکه این طریقت بسیار دقیق و خطیر و پرمخاطره است و گاه ممکن است در اثر اشتباه پیمودن آن، انسان را به ورطه هلاکت بکشاند.
2. پاسخ علامه
حضرت استاد رحمه الله در پاسخ این شبهه میفرماید:
چنانکه در فصل دوم همین رساله اشاره شد، کتاب و سنت یک بیان است و تفاوت و اختلاف تنها از ناحیه ادراک مخاطبان است. همانگونه که برداشت مخاطبان از معارف کتاب و سنت مختلف است و مراتب تشکیکی گوناگونی دارد، معنا و روش سیر و سلوک و تعبّد و تدیّن نیز به تبع همین اختلاف، دارای تفاوت و اختلاف تشکیکی است و این امر بسیار واضح است. خداوند معارف را بسان آب باران یکسان برای همه نازل کرده، اما هر کس به اندازه ظرفیت و گنجایش خود از این فیض سرشار بهره میبرد و بی شک برداشت و بهره عارفان قله نشین در علم و عمل با عوام کوهپایه نشین یکسان نیست.
بنابراین در پاسخ این شبهه باید گفت: طریقت عرفانی و سیر انفسی و روش سلوک حبّی در شریعت بیان شده، اما این بیان به دو گونه است:
1. نصوص و عباراتی که مختصّ همین طریقه است و به جز این طریقت بر هیچ منش و روش دیگری قابل صدق و تطبیق نیست. مثلا در دعای مخصوص روز نهم ماه مبارک رمضان امده است: «بمحبّتک یا امل المشتاقین» و اینگونه نصوص و تعبیرهای دینی که در قرآن و روایات به وفور یافت میشود و در جای جای این رساله به برخی از آنها اشاره رفته و میرود، هیچ محملی جز طریقه محبّان و سلوک عارفان ندارد.
2. نصوص و تعبیرهای عمومی قرآن و روایات که در وصف خدای سبحان یا پرستش او و بهشت و جهنم و ... وارد شده نیز تفسیرشان منحصر به طریقه عوام و اوساط اهل ایمان نیست و کسانی که از مائده شهود و ادراک امور قدسی بهره مندند، از این نصوص برداشتی متفاوت و متعالی دارند.
کسانی که همه همّت و دغدغه شان مصروف خوراک و پوشاک است و چیزی فراتر از امور حسّی ادراک نمی کنند، از این تعبیرهای عرشی برداشتی نازل دارند و عملشان نیز معطوف به افعال و تروکی است که سبب بهره مندی بیشتر و پایدارترشان از لذائذ ماکولات و مشروبات و منکوحات و ملبوسات شود و در نتیجه تنها در ترک محرّماتی که منجر به عذاب اخروی است و انجام واجبات و مستحبّاتی که موجب پاداش بهشتی است میکوشند و انگیزه ای برای خودشناسی و خداشناسی و به خودآیی و خودپیمایی و محبت خالص به حق تعالی و تصفیه و تهذیب نفس و تخلیه صفحه دل از غیر خدا ندارند.
بر خلاف این دسته صاحبان معرفت قدسی و شهودی که خدا و خودشان را میشناسند و مجذوب محبّت و فانی در شهود حقّ اند و دین و دیدنشان محبت و انگیزه و اندیشه شان وصال روی محبوب است: «هل الدّین الّا الحبّ و البغض؟»، از این معارف و نصوص معانی دیگری ادراک میکنند و چون هدفشان چیزی جز محبّت حق نیست، سلوکشان نیز در همین راستاست، یعنی هر چیز غیرخدا برایشان زنگار و تمثّل نار و شرار و حرمان از جنة القرار است و برای زدودنش تلاش میکنند.
کوتاه سخن آنکه در پاسخ اجمالی به این اشکال میتوان گفت:
1. همانگونه که اوحدی اهل معرفت و ایمان اندکاند، نصوص راهگشای آنان نیز فراوان نیست، گذشته از آنکه بیان احکام خواص برای توده مردم به منزله گسترش متشابهات بدون اقتدار بر ردّ آنها به محکمات است.
2. احوال سالکان مقرّب برابر تجلیات گوناگون خدای سبحان در هر عصر و مصر و نسلی متفاوت است و بیان ضابط جزئی برای هر یک در نصوص دینی ضروری و جزو رسالتهای دین نیست، بلکه چه بسا مایه دشواری در تطبیق نیز خواهد بود. آنچه در ذیل حدیث به عنوان پاسخ به پرسش سدیر مطرح شد، نشان لزوم کتمان برخی از مطالب و پرهیز از گسترش آن برای توده مردم است که شاید مایه ضلالت برخی گردد.
3. اصناف سه گانه مردم در فهم و عمل به دین
3-1. جایگاه علمی و سیره عملی گروه دنیا طلب
این عده آنطور مینگرند که خداوند سبحان _العیاذ بالله_ مانند پادشاهان دنیا باغ و راغی دارد و زندان و سیاه چالی که هر دسته از مردم را به یکی از آن دو روانه میکند. چنین انسانی در مقام عمل و سلوک نیز روش خاصی را پیش میگیرد و مثلا اگر بداند کاری موجب عذاب آتش و گرفتاری در سیاه چال جهنم نمیشود، آن را انجام میدهد حتی اگر موجب حرمان از رحمت و قرب حق شود، زیرا مهم برای او تنعم و لذت مادی و دنیایی است و آخرت را نیز با همین سنجه میسنجد.
آن که همه تلاشش دنیا و زخارف دنیایی است، شب هنگام تنها به فکر تدبیر معاش و خرید و فروش فرداست و در روز نیز همه اهتمامش صرف تدبیر امور روزمره و اصلاح کسب و کار دنیایی است و هنگامی که میشنود فرستاده ای از سوی خدا آمده که پیروانش را به آمرزش و رضوان الهی و باغ های بهشت م نعمت های همیشگی آن بشارت میدهد و مخالفان و طاغیان را از آتشی که توسط خود مردم و سنگ های جهنم شعله ور و گداخته میشود بیم میدهد، چنین فرد کوته اندیشی به سبب کوتاهی آستانه همت و ضعف ادراک و اهتمام محض به آب و غذا و دیگر غرایز حیوانی، هیچ انگیزه و مجالی برای غواصی در اقیانوس معارف آیات الهی ندارد چنانکه امیرالمومنین (ع) در وصف برخی از همین گروه میفرماید: «إلی أن قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثلیه و معتلفه».
چنین انسانی به آنچه از پیامبر خود شنیده ایمانی اجمالی میآورد و اعمال صالحی را که او به آنها سفارش کرده تا اندازه ای که با آن اهداف و لذایذ دنیایی منافات و مغایرت نداشته باشد انجام میدهد، چون دنیا برایش اصل است و دین را به تبع دنیا و در درجه دوم میپذیرد. به همین سبب گفتار و باورهای دینی اش با اعمال و رفتارش تضاد دارد؛ مثلا میگوید: خدواند شنوا و بیناست، ولی هر منکری را انجام میدهد و هر واجبی را ترک میکند، یا به حسب ظاهر ایمان دارد که خدا ولی ماست و بازگشت همه به سوی اوست، اما در برابر طاغوت و ولیّ باطلی خضوع کرده و او را اطاعت و عبادت میکند و به هر شیطان جنی و انسی که او را به سمت عذاب جهنم دعوت کند پناهنده میشود، به شرطی که احساس کند پیروی از او دنیایش را آباد میکند. اگر از چنین کسی معارف دینی را بپرسی، افق ادراکش بیش از ادراک جسم و جسمانیت و اوهام دنیایی نیست و برای همین معتقد است که خداوند بر تخت پادشاهی اش نشستهو احکامی صادر میکندو فرشتگان که کارگردان و عمّال اویند، این احکام را در آسمان و زمین که حوزه پادشاهی اوست اجرا میکنند و آفریدگان خردمندش به مثابه رعیت اویند و آنان چیزی جز همین بدن های جسمانی و محسوس ندارند و خداوند آنان را با اختیار خودشان تا زمانی که دنیا باقی است به تکالیف دینی مکلّف کرده؛ سپس خلق را می میراند و پس از خلق و ایجاد نخستین معدومشان میکند. آنگاه بر دنیایی که ویران شده روزی میآید که خدا مردم را زنده کرده و در یوم الجمع گرد هم میآورد و صالحان و شایستگان را به وسیله بهشتی پاداش میدهد که چیزی جز لذایذ مادی ندارد و اهل بهشت نیز عین همین ابدان دنیایی کنونی اند و ستمکاران و تبهکاران را در جهنمی مجازات میکند که چیزی جز شراره و گدازهی همین آتش حسی دنیا نیست. این توهمات افزون بر اینکه با عقل برهانی هماهنگ نیست، با نقل وحیانی هم مطابقت ندارد؛ مثلا طبق آیات قرآن و روایات معصومان (ع) بهشت و جهنم و عالم آخرت همزمان با دنیا و هم اکنون موجودند.
3-2. جایگاه علمی و سیره عملی زهاد دنیاگریز
گروه دوم زاهدان و عابدان اند که به فناء دنیا و زخارفش و فریبندگی و پایان پذیری اش معتقدند و به دیدهی عبرت مینگرند، یعنی بر خلاف گروه نخست که تنها حوادث دنیا را تماشا میکنند، ایشان با مشاهده حوادثی مانند مرگ و تولید و بیماری و زلزله و... تکانی خورده و از حالت غفلت عبور میکنند و به حالت هوشیاری و تامل منتقل میشوند و میدانند آنچه نزد خداست باقی است و به همین سبب زهد و عبادت را پیش میگیرند. چنین کسی دعوت پیامبرانی را شنیده که به گذشتن و خارج شدن (انسلال) از مشتهیات دروغین و مجازی دنیا و اقبال به عبادت برای نجات از عذاب و رسیدن به نعمت های پایدار آخرت دعوت میکنند. به همین سبب خوف و خشیت خدا در قلبش رسوخ کرده و مرگ همواره نُصب العین و فراروی اوست. با همین انگیزه ها محبت دنیا و اهتمام به معاش دنیایی را از دلش بیرون کرده و دغدغه اش مصروف زهد و اجتناب از دنیا و لذایذ آن یا انجام اعمال شایسته به سبب خشنودی و پاداش خداست. در نتیجه صفات رذیله را از بین میبرد و خود را تهذیب و اصلاح میکند و از اسباب سخط الهی در قیامت میپرهیزد، اما همه اینها به طمع نعمت های همیشگی آخرت و اجتناب از عذاب سرمدی است، نه چیزی بیش از این.
اگر در حال این شخص و مراد و هدفش از تحمل این مجاهدت ها خوب بنگری، خواهی دید که مقصودش چیزی بیش از رسیدن به مشتهیات نفسانی نیست. پنجاه سال از برخی خوراک ها و پوشاک ها و استراحت ها صرف نظر میکند که در عوض برای همیشه و در حیات ابدی قیامت از همه خوراکیها و پوشیدنیها و لذایذ بهرهمند شود، زیرا خوردنی ها و نعمتهای آخرت بر خلاف دنیا همیشگی است.
3-3. جایگاه علمی و سیره عملی محبان حق طلب
حال عاشقان و سیرت محبان به گونه ای دیگر و متفاوت با دو گروه پیشین است. سالک محب و دلداده مشمول بارقه محبت شده و جذبه شوق به لقا حق تعالی او را مجذوب نموده است و در نتیجه اركان وجودش از هم پاشیده و احشائش مضطرب شده و قلبش آتش گرفته و عقلش پر می کشد، چنان که در حالات امام سجاد (ع) آمده است که چون برای نماز برمی خاست، دگرگون میشد: و رنگ چهره ایشان تغییر می کرد و مانند بنده ای ذلیل در پیشگاه مالکی جلیل می ایستاد و اعضایش از خشیت الهی لرزه می گرفت.
عارف در چنین حالتی از دنیا و همه زینت هایش بریده شده، از طرفی دغدغه او آخرت و نعمت های بهشت نیست، زیرا دین عاشق همان دلداگی به معشوق است و چیزی جز او نمی طلبد.
انسان محب چون میشنود که خداوند به بندگانش فرموده: «فلا تغرننکم الحیاه الدنیا و لا يغرنکم بالله الغرور» (سوره لقمان، آیه 33؛ سوره فاطر، آیه 5) یا می فرماید: «انما الحيوة الدنيا لعب و لهو» (سوره محمد، آیه 36) او نیز دنیا و زخارفش را نکوهش میکند و از آن روی بر می گرداند، چون محبوبش آن را مذمت کرده و اگر معشوق با وجود پستی و زوال دنیا آن را ستایش می کرد، عاشق نیز همین رویه را پیش می گرفت.
عاشق هنگامی که میشنود حق تعالی فرموده: «و إنّ الدار الآخرة لهی الحيوان» (سوره عنکبوت، آیه 64) او نیز آخرت را ستایش می کند، زیرا محبوبش آن را ستوده و اگر خداوند به رغم بقاء و شرافت آخرت آن را نکوهش می کرد، عاشق نیز چنین مینمود.
3-3-1. همراهی و همنوایی عارف با کائنات
عارف دلداده وقتی میشنود که حضرت محبوب فرمود: «اولم یکف بربّک أنه على كل شيء شهيد» (سوره فصّلت، آیه 53) و «انه بكل شيء محيط» (سوره فصلت، آیه 54) و «هو معکم أين ما کنتم» (سوره حدید، آیه 4) و «هو قائم على كل نفس بما کسبت» (سوره رعد، آیه 33) به همه عالم علاقمند شده و گرایش پیدا می کند، اما نه از روی سرگرمی و لهو زیرا عاشق متحیر را با بازی و سرگرمی چه کار است؟! بلکه به این سبب که محبوب او قيم و نزدیک و همراه آنهاست و او را در همه این اشیاء میتوان مشاهده کرد و معشوق بر همه آنها احاطه و اشراف وجود دارد، چنانک شیخ اجل سعدی شیرازی می گوید: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست، از این رو وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) در بازگشت از غزوه خیبر به کوه أحد نظر کرده و فرمودند: «هذا جبل یحبّنا و یحبّه» ؛ پس عاشق همراه همه اشیاء پیرامونش به سمت معشوق توجه می کند و او را می طلبد.
عارف به خوبی میفهمد که همه اشیاء پیرامونش ناطق اند و مدرک و تسبیح گوی حق تعالی؛ پس با تلاوت آیة «فوجدا فيها جدارا يريد أن ينقض فاقامه» (سوره کهف، آیه 77) اراده جدار، یا در کریمه «وسئل القرية التي كنا فيها» (سوره یوسف، آیه 82) پرسش کردن از خود قریه و پاسخگو بودن آن را مجاز نکرده و حمل بر مجاز نمی کند، چون اگر کسی گوش شنوا داشته باشد می تواند پاسخ قریه را بشنود و آنکه نمی شنود باید عیب خود دریابد، و از کلام حق عیب جویی کند و قدم در راه تأویل و توجیه آیات گذارد، چنانکه ملا جلال الدین رومی می گوید:
کرده ای تأویل حرف بکر را خویش را تأویل کن، نی ذکر را
عارف اهل معنا و واصل به این مقام خوب می داند تسبیح همه موجودات عالم در آیاتی مانند «و يسبح لله ما في السماوات وما في الأرض الملك القدوس العزيز الحكيم» (سوره جمعه، آیه 1) و سجده و خضوع همه عالم در برابر حضرت حق در کریمه «ألم تر أن الله يسجد له من في السماوات ومن في الأرض» (سوره حج، آیه 18) واقعیت هایی است مشهود که خود آنها هزاران بار دیده و بارها با جمادات و نباتات و حیوانات به ظاهر پیرامونش همنوا و هم ناله شده و همراه با آنها تسبیح و ذکر حق گفته و در نوشیدن شراب عشق حق با آنان هم پیاله شده است، چنانکه قرآن درباره داوود (ع) فرمود: «کوهها و مرغان آسمان همراه با داوود نجوای عاشقانه تسبیح را زمزمه می کردند» (سوره انبیا، آیه 79).
از این رو هنگامی که هشام بن عبد الملک احترام و تعظیم بی نظیر حاجیان و طواف کنندگان به امام سجاد علیه السلام را دید و با تجاهل از مرد شامی پرسید که این کیست، فرزدق پاسخ تجاهل مغرضانه او را در قالب سرودهای وزین داده و گفت: هذا الذي تغرف البطحاء وطاته/ والبیت يعرفه و الحل والحرم، یعنی اگر تو این بزرگوار را نمی شناسی، بدان که سرزمین بطحاء (مكة مکرمه) و خانه کعبه او را به خوبی می شناسند و اگر گوش شنوایی داشته باشی او را برای تو معرفی می کنند.
برای همین اهل معرفت در تفسیر این گونه آیات بدون استفاده از تأویل و رفض ظاهر و اعتزال از نصوص وحیانی، معارفی را بیان می کنند که اهل ظاهر از شنیدن و ادراک آنها استيحاش دارند. اهل معرفت می گویند: برای فهمیدن این حقایق باید بالا برویم و متعالی شویم، نه اینکه بیشتر از آنچه نازل شده تنزل بدهیم و با وصله ناموزون مجاز، نادانی و ناتوانی خود را موجه نموده و به ساحت از منتسب کنیم.
3-3-2. تأكيد شارع بر طريقة معرفت نفس
سالک عاشق درمی یابد که تعلق او به نفسش مانند تعلقش به امور دیگر نیست، بلکه این تعلق عين هدایت و راهیابی به معشوق است و همین معشوق انسان عاشق را مسافر به سمت خود شمرده: «ياأيها الإنسن انك كادح إلى ربك کدحا فملاقيه» (سوره انشقاق، آیه 6)؛ پس باید به سمت معشوق سفر کرد و بهترین راه، طریقت معرفت نفس و سیر در آیات انفسی است. البته عاشقان حضرت حق هیچ عذاب دشواری جز دوری معشوق ندارند. عاشق در فراق معشوقش چنان رنجور و مغموم می گردد که رمق نفس کشیدن ندارد و گرفتار درد و عذابی صعد می شود، چنانکه در قله شهود و عرفان على (ع) در دعای کمیل به ساحت الله عرض می کند: «یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابك، فکیف اصبر على فراقك؟»
سالک محب با ملاحظه این آیات و تعمّق عارفانه در آنها به وضوح در مییابد که راه رسیدن به حق تعالی همان نفس اوست و اگر خود را فراموش کند نشانه آن است که خدا را فراموش کرده است. زیرا حق تعالی طبق فرموده خود همواره با او و قائم و محیط بر اوست و از هر چیزی به او نزدیکتر است:
«و نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید»[1]
«و نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِنکُم وَ لکِن لاتُبصِرونَ»[2]
«وَاعلَموا أنَّ اللهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ وَ أنَّهُ إلَیهِ تُحشَرونَ»[3]
وساطت و حائل بودن حق تعالی میان انسان با قلب او به معنای نزدیکتر بودن حق تعالی به انسان از خود انسان به خویش است، زیرا قلب همان باطن و اصل وجود انسان است. پس نزدیکی حق تعالی به انسان بیش از نزدیکی قلب و لبّ و باطن انسان به خویش است. به گفته شیخ اجل سعدی شیرازی:
دوست نزدیکتر از من به من است وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم
حق تعالی به همه اشیاء نزدیک است و به آنها احاطه و اشراف و معیّت قیّومی دارد، اما چنین تعبیری را درباره کوه و درخت و حیوان و نبات ذکر نکرده و تنها درباره انسان به دلیل ویژگی طریقه معرفت نفس از چنین تعبیر محیّرالعقولی استفاده کرده است.
به هر روی ظهور حق تعالی همه صحنه عالم از جمله نفس ما را پُر کرده است: «وَ بِأسمائِکَ الَّتی مَلَأت أرکانَ کُلِّ شَیء» و بیرون از جان سالک نیست تا روی حق تعالی را در جای دیگر جست و جو کند. نمونه عالی این مطلب در مناجات روز عرفه سرور شهیدان اهل شهود حضرت سیدالشّهدا (علیه السّلام) است. حافظ شیرازی میگوید:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد ......
بنابراین راه رسیدن به او چندان طولانی نیست و عاشق با ملاحظه این قرب وریدی و احاطه و معیّت قیّومی از هر چیزی منقطع میگردد و به خود میپردازد و با اخلاق نیکو، اعمال شایسته، اجتناب از معاصی و فرار از اسباب هلاکت و غفلت نفس، تصفیه و تهذیب میکند.