تحریر رساله الولایه (نشریه هادی شماره 113)

فصل4: طریقه دستیابی به مقام ولایت مقام دوم: دلیل نقلی

اهتمام آیات و روایات به طریقه معرفت نفس

3. شبهه استحاله خودشناسی متوقف بر خداشناسی

برخی گفته اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» نوعی تعلیق بر محال بوده و معنایش این است که چون خداشناسی محال است، معرفت نفس نیز محال است.

این سخن منسوب به ابن عربی است، اما سخن او این نیست که معرفت نفس مطلقا محال است، بلکه می گوید: معرفت حق اجمالا ممکن و تفصیلا محال است، همچنانکه معرفت نفس نیز اینگونه است، بلکه معرفت هر چیزی چنین است، زیرا زمانی می توانیم یک شیء را تفصیلا بشناسیم که حقیقت آن و لایه های درونی آن را بشناسیم. از طرفی می دانیم که حق تبارک و تعالی در نهان هر چیزی حضور دارد، نه آنگونه که چیزی داخل چیز دیگر باشد؛ پس معرفت تفصیلی هر شیء فرع بر معرفت تفصیلی حق تعالی است و معرفت تفصیلی و اکتناهی حق تبارک و تعالی محال است. 

بنابراین جناب محی الدین معتقد به استحاله اصل معرفت نفس نیست، اما حضرت علامه رحمه الله برای ابطال گفتار کسانی که احیانا با چنین استدلالی منکر امکان خودشناسی اند می فرماید: ظاهر روایات یاد شده این شبهه را دفع می کند، زیرا:

اولا: سیاق بسیاری از این روایات تشویق انسان به معرفت نفس و ترغیب وی برای رسیدن به این مقام است، نه بیان استحاله آن، مانند روایت «الکیّس من عرف نفسه» و روایت «العاقل من عرف نفسه» و ... .

ثانیا: روایت «اعرفُکم بنفسه اعرفُکم بربّه» و امثال آن به خوبی گویای این مطلب است که معرفت نفس و معرفت ربّ درجات و مراتبی دارد و هر اندازه درجه معرفت نفس فزونتر و فراتر شود، مرتبه شناخت حق تعالی نیز فراتر و فزونتر خواهد بود.

ثالثا: شناخت خدای سبحان به طور مطلق محال نیست تا گفته شود معرفت نفس نیز به جهت تعلیق بر آن محال خواهد بود. شناخت خدا از طریق فکر محال است، نه از طریق شهود، چون خداوند از سنخ مفهوم و ماهیت نیست تا بتوان با تصور موضوع و محمول در ظرف ذهن به شناخت حصولی و فکری او نائل شد.

وانگهی شناخت شهودی حق تعالی نیز به معنای احاطه تامّ و اکتناه ذات محال است، اما معرفت شهودی خدا به اندازه طاقت امکانی انسان محال نیست. بنابراین نمی توان گفت: توقف معرفت خدا بر معرفت نفس به معنای تعلیق بر محال است، زیرا نه شناخت شهودی حق تعالی محال است، نه شناخت نفس.

4. بیان طریقه معرفت نفس در شریعت

تا کنون ثابت شد که معرفت نفس برترین و نزدیکترین راه رسیدن به کمال انسانی است، اما سخن در روش پیمودن این مسیر است. برخی معتقدند که روش پیمودن این راه در شریعت بیان نشده و بعضی گفته اند: این طریق در اسلام مانند طریقه رهبانیت است که خود ترسایان آن را ابداع کردند و خدای سبحان حکمی درباره آن نازل نکرده بود. به عقیده اینان، راه معرفت نفس و رسیدن به شهود و مقام ولایت نیز همچون رهبانیت است، یعنی با اینکه در شریعت اسلام وارد نشده، اما طریقتی است که شریعت آن را می پسندد. در واقع وظیفه اسلام تبیین شریعت و تکالیف و احکام عمومی مرتبط با آحاد افراد جامعه است، نه طریقت و سیر و سلوک گروهی خاص.

به نظر این گروه، سیر و سلوک و طریقت معرفت نفس جزء بدعت های پسندیده حکیمان و عارفان است. برای همین مقصود، اهل طریقت ریاضت ها و روش های خاصی به کار می برند که در کتاب و سنت و سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و امامان معصوم علیهم السلام یافت نمی شود، مانند منازل دهگانه یا صدگانه سالکان الی الله یا بست نشینی های چهل روزه و عزلت و خلوت اربعینی، یا مداومت طولانی مدت بر برخی اذکار خاص مثل ذکر یونسی و آیه نور و ... به اعداد و شرایط خاص.

البته روشن است که دینی بودن یک رویکرد یا گزاره لزوما به معنای انتساب آن به منبع نقل نیست، بلکه عقل نیز حجت الهی و پیام آور درونی است و هر آنچه عقل برهانی حکم کند و با عموم یا اطلاق برخی ادله نقلی هماهنگ باشد، مورد امضای شرع است.

وانگهی بر پایه روایت «انّما بُعِثت لِاُتَمِّمَ مکارم الاخلاق» پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم برای تتمیم مکارم اخلاقی مبعوث شده، نه تاسیس و انشاء ابتدایی آنها و شکی نیست که ریاضت و سخت گیری بر نفس امّاره و تنزیه آن از مشتهیات نفسانی جزء برترین و برجسته ترین مکارم اخلاقی است؛ پس امکان ندارد که چنین پیامبری این طریقه پسندیده و اخلاقی را تایید و امضا نکرده باشد یا آن را برای تعالی و ترقّی معنوی امت خود نپسندد.

جدا از این پاسخ مبنایی (همگرایی عقل و نقل و دینی بودن دستاورد هر دو منبع) که در این بخش از کلام علامه رحمه الله نیامده، خود ایشان در پاسخ این پندار و ادعا می فرماید:

اسلام در بیان و معرفی هیچ ذره ای از سعادت و شقاوت کوتاهی نکرده و همه لوازم دشوار و هموار سیر الی الله را توضیح و تبیین نموده است. شریعت اسلام آیین جامعی است که از بیان هیچ نکته ریز و درشتی در مستحبات و مکروهات سفر و حضر، خوراک و پوشاک حتی تخلّی و ... کوتاهی نکرده است. با این وجود چگونه ممکن است از بیان طریقه معرفت نفس که مهم ترین و نزدیک ترین راه رسیدن به خداست، دریغ کرده باشد؟!

قرآن کریم که بیانگر همه چیز است: «تبیانا لکلّ شیء» (سوره نحل، آیه 89) راه تهذیب نفس را به روشنی بیان کرده و رسیدن به مقام ولایت و محبت خدا را تنها از طریق پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم: «قل ان کنتم تُحبّون الله فاتَّبعونی یُحببکم الله» (سوره آل عمران، آیه 31) و تاسی از آن حضرت می داند: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (سوره احزاب، آیه 21). روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز در این باره چندان فراوان است که به حدّ استفاضه یا حدّ تواتر می رسد.

بنابراین بهره هر شخص از کمال به اندازه مقدار پیروی اش از شرع مقدّس است و چون این کمال دارای مراتب طولی و تشکیکی است، تبعیّت از شرع نیز مراتب مختلفی دارد.

5. تمایز حوزه شریعت صغری با شریعت کبری

شریعت صغری همان دانش فقه و اخلاق است که دستورهای ظاهری مناسک و حلال و حرام و رذائل و فضائل را عهده دار است و با پیمودن این شریعت می توان از جهنم نجات یافته و به جنة النعیم رسید، اما شریعت وسطی و کبری حوزه ای متمایز و متعالی است که سالکان مبتدی آن، همان ممتازان حوزه شریعت صغری و جهاد اصغر و اوسط اند و پس از کامیابی در جهاد با نفس و مبارزه با رذائل و گناهان و شهوات نفسانی به توفیق خاص الهی می توانند وارد این حوزه متعالی شده و جواز سلوک در مسلک میانی یا نهایی را بیابند.

جهاد اکبر که برتر از جهاد اوسط است میدان مبارزه عقل و قلب یا خرد و عشق  است، عقل می گوید خدایی هست و باید او را پرستید، ولی قلب می گوید: باید او را مشاهده نمود تا عاشقانه پرستش شود، نه اینکه بر پای چوبین استدلال تکیه کنم: «ما کنت اعبد ربّاً لم أره» (الکافی ج 1، ص 98، و 138، التوحید، ص 109 و 308)عقل می گوید: بهشت و جهنم به گواهی براهین و ادله حق است و باید به آن اعتقاد داشت و برای رسیدن به بهشت و امان از جهنم باید تلاش کرد، امّا قلب می گوید: من باید بهشت و جهنم را هم اینک ببینم، وانگهی به هراس از جهنم و هوس بهشت حرکت نمی کنم، بلکه به هوای روی دوست و هراس از دوری او در طریقت رهنوردی و استقامت می کنم. به بیان دیگر عقل در پی دستیابی به علم است و عشق دنبال رسیدن به معلوم.

سنایی غزنوی می گوید:

                  دری که به افسانه شنیدم همه از خلق                                      از علم به عین آمد و از گوش به آغوش

(دیوان سنایی غزنوی، غزل 209)

شریعت صغری اهتمامی به این مقام و مقصد ندارد، چون هدف اصلی اش سقوط تکلیف و تحصیل عذر شرعی یا همان تنجیز و تعذیر فقهی است، اما شریعت کبری بسیار فراتر است.

اصحاب شریعت کبری طالب مشاهده بهشت آفرین اند، نه خود بهشت و به بیان دیگر، بهشت آنان –در عین داشتن بهشت جسمانی- همان لذت وصال و قرب حق تعالی است و جحیم و سَقَرشان حرمان از وصال او: «فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربّی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک؟» (جمال الأسبوع، ص 547 ، المصباح (للکفعمی)، ص 558) یعنی آن رنجی که من حتی تصور تحملش را هم ندارم، دوری از توست. همچنین زین العابدین و سید الساجدین علیه السلام در مناجات با خدای سبحان عرض می کند: «و لا تقطعنی عنک و لا تبعدنی منک یا نعیمی و جنّتی و یا دنیای و آخرتی» (بحار الأنوار، ج91، ص 148) یعنی مرا از خود جدا و بریده و دور نکن که همه نعمت و بهشت و دنیا و آخرتم تویی. سید الشهدا علیه السلام  نیز در مناجات عرفه عرض می کند: «الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبّتک فرام منک بدلا و من ذا الذی آنس بقربک فابتغی عنک حولا» یعنی اگر کسی طعم محبت تو را چشیده باشد، همه لذایذ و نعمت ها برایش فاقد عیار و اعتبار است.

حزین لاهیجی می گوید:

                 وصل تو ای آرام جان باشد بهشت عارفان                                   هرگز نباشد دوزخی جز دوری دیدار تو

(دیوان حزین لاهیجی، غزل 704)

البته بهشت عاشقان نقد است، چون در همین نشئه از لذت وصل و سرمستی از شراب طهور بهره مندند.

بنابراین پرداختن و اهتمام شریعت به طریقه محبت و معرفت نفس به معنای وجود چنین بابی در مصادر فقهی نیست، بلکه منظور آن است که آیات و روایات فراوانی که بسیاری از آنها از غرر نصوص وحیانی اند، بر صحّت و مشروعیت و نتیجه بخش بودن این طریقت و مسلک دلالت دارند و اصول و خطوط کلی این مسیر را نیز تبیین می کنند.

طریقت مشروع در سایه عبادت عاشقانه

حضرت علامه طباطبایی رحمت الله علیه می فرماید: طریقت عرفانی چیزی جز همان عبادت حقیقی عاشقانه و عارفانه نیست که اسلام آن را به شایستگی تبیین کرده، بلکه شالوده دین و صدر و ساقه آن بیانگر همین رکن رکین و برّ برین است.

1. تفاوت غایت خلق با هدف خالق

خداوند متعال به اقتضای اسم «غنی» خودش هیچ هدف و غایتی ندارد بلکه او چون کمال محض و جواد علی الإطلاق است فیض از او ظاهر و فوز از وی ظاهر می شود و به اقتضای اسم «حکیم» خلقتش بدون هدف و غایت نیست. قرآن کریم هدف و غایت خلقت جنّ و انس را عبادت می داند: «و ما خلقت الجنّ و الإنس الّا لیعبدون» (سوره ذاریات، آیه 56).

عبادت حقیقی هدف و غایت خلقت است (نه خالق) و مخلوقات هنگامی به غایت و کمال وجودی شان می رسند که عبد واقعی شده و عبادت حقیقی کنند، گرچه خود عبادت نیز هدف متوسط آنهاست و هدف عالی تر آنها رسیدن به یقین و معرفت یقینی و شهودی حق تعالی است: «واعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین» (سوره حجر، آیه 99) از این رو تا کسی به مقام یقین و مشاهده و حضور نرسد، طعم عبادت حقیقی را نیز نچشیده و به کمال و غایت انسانی خود نرسیده است و چنانکه در مباحث آینده این بخش خواهد آمد، رسیدن به یقین واقعی و معرفت شهودی جز در سایه فناء مطلق و توحید محض فراچنگ عارف نمی آید.

2. تحلیل عقلی اقسام سه گانه عبادت

2-1. عدم صدق خداپرستی بر عبادت راغبانه و راهبانه

2-2. توحید محض در عبادت حبّی عارفان

2-3. صحّت و اجر عبادت راغبان و راهبان

2-4. بهشت ویژه عارفان و بی نیازی از جنه النعیم

عارفان نیز به بهشت میرسند و از جهنم رهایی میابند، اما تفاوت ایشان با دو گروه دیگر آن است که آنان صاحب خانه را میطلبند و چون به او میرسند قطعا از خانه و خوان کرمش و درع حصین و ایمنی از عذابش نیز بهره مندند، اما هدفشان این امور نبوده و نیست؛ پس التفاتی به ماسوی الله ندارند و چنان قلبشان مالامال از محبت به حق است که جای ورود هیچ هدف و انگیزه و محبوبی غیر او در دلشان نیست. حافظ میگوید:

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی                            به سیب بوستان و شهد و شیرم؟

چنان پر شد فضای سینه از دوست                         که فکر خویش گم شد از ضمیرم

از این رو کسانی که از مقام پروردگار خشیت دارند مالک دو بهشت (جنت النعیم و جنت اللقاء) هستند در حالی که هراسناکان از عذاب پروردگار در نهایت به یک بهشت (جنت النعیم) میرسند. قرآن کریم بهشت ویژه عارفان و خداپرستان واقعی را چنین وصف میکند: «إن المتقین فی جنات و نهر* فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (سوره قمر، آیات 54-55)، یعنی آنان افزون بر اینکه از باغها و نهرهای بی نظیر بهشتی برخوردارند، نزد حضرت حق نشسته اند و از لذت وصف­ ناپذیر مصاحبت با محبوب بهره مندند.

عارفان همچنان که در دنیا از علم لدنی بهره مندند در قیامت نیز از بهشت لدنی بهره­مندند و در عین حال از بهشت جسمانی نیز بهره­مندند.

نیکوان را بر بدن غالب بود اوصاف روح                بر بهشتی گر چه تن دارد، ولی جان غالب است

2-5. نیازمندی عبادت عاشقانه به عرفان

عابدان دو گروه نخست اساسا توجهی به عرفان و طریقت عرفانی و احساس نیازی به این معارف عرشی ندارند و تنها متوجه علم فقه و شریعت صغری هستند تا دریابند چه عملی موجب تحرّز و رهایی از دوزخ و چه کاری سبب تلذذ و تنعم در بهشت است، اما گروه سوم نیازمند علم عرفان اند، زیرا مرادشان رسیدن به خداست و بیان روش شناخت خدا و محبت و رسیدن به لقای او بر عهده شریعت کبری و عرفان است.

این فن شریف، طریقت رسیدن به حق و معرفت النفس و محبت را معرفی می­کند و همانگونه که خطوط کلی و روش استنباط مسائل فقهی در متن دین آمده، طریقت نیز به بهترین صورت میسور در متن دین بیان شده و بهترین منبع برای اصول و ضوابط روش سلوک و عبادت حبی، همانا متن قرآن و روایات معصومان (ع) است.

3. تبیین نقلی اقسام سه گانه عبادت

روایات متعددی از معصومان (ع) در وصف و ستایش عبادت عاشقانه وارد شده که برای مثال نمونه ای آورده می­شود:

امام صادق (ع) فرمود: «سه دسته عابد وجود دارد: گروهی خدا را برای ترس از عذاب پرستیدند که این عبادت بردگان است؛ گروهی او را در طلب ثواب و پاداش پرستیدند که این عبادت اجیران و مزدوران است و گروهی او را برای محبتش پرستیدند که این عبادت آزادگان و برترین مرتبه عبادت است».

۴. بطلان فرضیه مجازی بودن محبت خدا

چنانکه ملاحظه شد، آیات و روایات فراوانی بر صحت و مطلوب بودن طریقت اهل محبت و معرفت دلالت دارند که اگر بخواهیم به استقصاء نصوص بپردازیم و راه تفصیل پیش گیریم مثلا در دعای کمیل آمده است که امیر مؤمنان علی علیه السلام به خدای سبحان عرض می کند: «و اجعل قلبي بحبك متيما»، یعنی دلم را آکنده و مالامال محبت خودت قرار ده و در مناجات دیگری به خدای سبحان عرض می کند. «إلهي أقمني في أهل ولایتک مقام من رجا الزيادة من محبتک» یعنی خدایا در میان اهل ولایتت مرا در جایگاه کسانی قرار بده و مقام کسانی را به من عنایت کن که همواره به ازدیاد و روزافزونی محبت تو امید بسته اند و تشنه جام عشق تو هستند.

با وجود این نصوص فراوان و روشن، بسیار جای شگفتی است که برخی گفته اند: محبت نمی تواند به خدای سبحان به معنای حقیقی اش تعلق بگیرد و اگر از مشاهده برخی نصوص روایی و... در نگاه نخست چنین معنایی به نظر می رسد، باید آنها را حمل بر مجاز کرد و مراد از استعمال مجازی محبت درباره ذات اقدس الهی، همان امتثال اوامر و اجتناب از نواهی پروردگار است.

دفع این پندار ناصواب نیازمند استدلال و بحث و مناقشه نیست، زیرا نادرستی این مدعای نامعقول، ضروری و بدیهی است و به راستی چه اندازه تفاوت است میان کسانی که می گویند محبت واقعی به خداوند تعلق میگیرد و کسانی که معتقدند جز به خدای سبحان تعلق نمی گیرد، زیرا محبت واقعی همواره متعلق به او است و کمال و جمال مطلق تنها نزد او و از او و در اوست؛ پس محبت واقعی جز به او تعلق نمی گیرد و عشق به بعضی مظاهر نیز ناشی از خطای در تطبيق است، همچنانکه گفته شده:

                                   حسن يوسف در دو عالم کس ندید     حسن آن دارد که یوسف آفرید

 حافظ شیرازی می گوید:

                                        دردم از یار است و درمان نیز هم     دل فدای او شد و جان نیزهم

 

5. رابطه تلازمی عبادت و معرفت

از منظر عرفان که هدف متعالی اش رسیدن به دیار معرفت اوست، چنین کسانی خداپرست واقعی نیستند و عبادتشان نصاب لازم ندارد. حضرت استاد علامه پس از تبیین معنای عبادت واقعی و برخی لوازم آن می فرماید: اکنون باید به مسیر اصلی بحث خود بازگردیم.  محور این فصل چگونگی رسیدن به مقام ولایت و معرفت خدا بود.

عبادت قسم اول و دوم چندان نیازی به شناخت خدا ندارد، زیرا چنین عابدانی هدفشان چیز دیگری است و برای رسیدن به همان هدف تلاش می کنند، اما عابدان گروه سوم مقصدشان رسیدن به خود خدای سبحان است؛ پس بدون شناخت مقصود خود نمی توانند راهی این راه شوند، زیرا عبادت واقعی توجه و روی آوردن خالصانه به سمت خدای سبحان است، اما انسان تا وقتی خدا را نشناسد چگونه می تواند به سمت او متوجه شده و اقبال کند؟

بنابر این مقدمه روشن است که زمینه این قسم عبادت معرفت اجمالی به خدای سبحان و شوق وصال اوست، هرچند خود این عبادت حقیقی نیز مقدمه و زمینه دستیابی به معرفت و محبت بیشتر خواهد بود. در نتیجه عبادت واقعی با معرفت و محبت به خدا تلازمی دوسویه دارد، یعنی هم عبادت زاییده معرفت است و هم معرفت و محبت بیشتر زاییده عبادت محبانة خالص تر؛ پس عبادت عاشقانه نوعی سیر در مراتب و منازل معرفت خداست. البته چنانکه اشاره شد عبادت باید برخاسته از معرفت و تکرار آن منتج معرفت افزون تر شود. به لحاظ اعتبار عقلی هم محبت یک شیء موجب توجه به آن می شود و گرایش به آن که نوعی عمل است موجب تثبيت و تقویت و افزایش محبت و معرفت می گردد و هرچه محبت و شوق و معرفت بیشتر شود، آثار مترتب و متعلق به آن نیز شدیدتر و قوی تر می گردد؛ پس عقل نیز به تنهایی آن را دریافته و تصدیق می کند، ضمن آن که پاره ای از احادیث معصومان علیهم السلام نیز همین مطلب را تأیید و تأکید می کنند که در ادامه برخی از آنها ذکر می شود .

 

5-1.گواهی نصوص بر تلازم عبادت با معرفت

از امام صادق (ع) روایت شده: «العلم مقرون إلى العمل فمن علم عمل ومن عمل علم؛ و العالم يهتف بالعمل فإن أجابه و إلا ارتحل عنه» ، یعنی علم همراه و مقرون عمل است؛ هر کس عالم باشد عمل کند و هر که عمل کند عالم شود؛ علم همواره عمل را برای همراهی صدا می زند و طلب می کند؛ اگر عمل آن را اجابت کرد و به ندایش پاسخ داد علم باقی می ماند، وگرنه کوچ می کند.

در واقع عبادتی که محصول شناخت خداست، موجب افزایش شناخت و محبت نیز خواهد بود، چنانکه در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم» ، یعنی هر کس به دانسته های که می داند عمل کند، خداوند او را وارث دانش هایی می کند که نمی داند .

گویا آیه کریمه «کسانی که طالب آخرت اند و برای آن کاشت می کنند، از عذاب جهنم نجات می یابند، هم آنچه کاشته اند را به طور کامل برداشت میکنند و هم خود خدای سبحان چیزی بیش از مقدار کاشت، به محصولشان می افزاید، اما کسانی که برای دنیا تلاش می کنند، از آخرت به طور کامل بی نصیب اند، ضمن اینکه از آنچه برای دنیا کاشته اند نیز به طور کامل بهره نمی برند و بخشی از خواسته ها و توقعاتشان را درو و استفاده می کنند»

عبادت و عمل صالح (که عملی آخرتی و به مثابه کشت و کار برای آن نشئه است) ثمره اش همواره همراه با افزایش و دوچندانی است، یعنی کسی که با سرمایه اندکی از معرفت و محبت عبادتی خالصانه می کند، معرفت و محبت بیشتری کسب می کند و همین معرفت و محبت روزافزون سرمایه عبادت خالصانه تر می گردد و این چرخه تصاعدی و فرایند اشتدادی پیوسته ادامه دارد.

آیه دیگری که می تواند گویای این مطلب باشد، یعنی عقیده و باور و معرفت طاهر به سمت خدای سبحان صعود می کند، اما آنچه موجب صعودكلمات طیبه می شود و در ارتفاع آن کمک می کند، همانا عمل صالح است. عبادت واقعی نیز عمل صالحی است که معرفت و محبت و عقیده ای ناب را رشد و صعود می دهد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها اخلاق و عرفان تحریر رساله الولایه (نشریه هادی شماره 113)