بسم الله الرحمن الرحیم
فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین (24)
عذاب مومنان فاسق
بعضی از مفسران و متکلمان از جمله (اعدت للکافرین) چنین برداشت کرده اند که عذاب جهنم اختصاص به کافران دارد و شامل مومن فاسق نمی شود و این پنداری نادرست است.
بحث مهم این است که بر اساس آیه مورد بحث، چگونه جهنم شامل مومن هم می شود که در این مورد سه نظر وجود دارد:
1- کفر در آیه مورد بحث اعم از کفر اعتقادی است و شامل کفر عملی نیز می شود. این توجیه بعید است؛ زیرا آیه محل بحث در مقام بیان عاقبت مکذبان وحی است و سیاق آیه درباره کفر اعتقادی است و شمول آن نسبت به غیر کافر اعتقادی بعید است.
2- گرچه خدای سبحان در این آیه می فرماید: این آتش برای کافران مهیا شده است، اما قرآن کریم مومنان را نیز از همین آتش می ترساند. پس چنین نیست که این آتش مخصوص کافران باشد و مومنان فاسق به عذاب دیگری وعید داده شده باشند.
3- جمله (اعدت للکافرین) دلالت ندارد که جهنم برای غیر کافر نیست. بنابراین، اگر آیه دیگری بگوید جهنم برای مومنان گناهکار مهیا شده این دو آیه با هم تعارض ندارد، زیرا هر دو اثباتی است.
لطایف و اشارات
1- تفاوت آتش ملکی و ملکوتی:
آتش نیز همانند تمامی موجودات دیگر با اراده خداوند ایجاد میگردد خواه آتش ملکی باشد و خواه ملکوتی که تفاوت آنها در مبدا قابلی مانند هیزم است نه در احتیاج به مبدا فاعلی یعنی خداوند. اگر چیزی بخواهد صورت آتش پیدا کند حتما میبایست اراده الهی همراه آن باشد و اگر گفته میشود که خود کافر مبدا اشتعال است یعنی نیاز به مبدا قابلی دیگر نیست یعنی حصب و حطب دوزخ خود انسان کافر است.
2- مبدا فاعلی و قابلی و علل اعدادی آتش محسوس:
مبدا فاعلی آتش محسوس خداوند است و مبدا قابلی همان هیزم است و یکی از اسباب امداد آتش زنه و یکی از علل اعداد آتش گیره است. آتش زنه چیزی است که با برخورد فنّی با آن منشا تولد آتش میگردد نظیر ماده کبریت. آتشگیره چیزی است که بر اثر ضخامت و دوام اشتعال خود را در دراز مدت حفظ میکند.
3- آتشزنه و آتش گیره در سوخت و سوز کافران:
آتش نامحسوس همان که به "حطمه" تعبیر و به "نارالله" موسوم شده است بر دلهای کافران اشراف دارد. آتش محسوس که بدن را می سوزاند، ماده سوختنی آن یعنی حصب و حطب، خود انسان کافر است. زیرا برابر آیه (کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب) (سوره نساء، آیه 56) پوستهای کافران سوخته و خاکستر میشود اما استخوانها همچنان باقی میماند و دوباره بر تن آنها پوست و گوشت روییده وخود آتش میگیرند و به منزله هیزیمهای کوچکتر و آتشگیره میباشند.
تذکر: از آیه (کلّما حبت زدناهم سعیرا) (سوره اسراء، آیه 97) میتوان فهمید که خود انسان مشتعل میشود یعنی اشتعال به خود انسان اسناد داده شده نه به آتش...
4- مراد از وقود در قرآن
از واژه وقود هر سه معنی آتش زنه و آتش گیره و هیزم قابل دریافت است. احتمال دارد این سه عنوان در یک نفر جمع باشند و یا در افراد مختلف وجود داشته باشند. عده ای از پیشوایان کفر به دلیل اینکه مردم را به سوی کفر و ارتداد می کشانند در قیامت پیشاپیش تابعین خود حرکت می کنند و آن ها را به دورزخ راهی می کنند، آتش زنه دوزخ هستند و عده ای دیگر از آن ها آتش گیره دورزخ می باشند و گروهی از کافران نیز هیزم دورزخ هستند.
5- سر تقدیم ناس بر حجاره
گاهی معبود با استفاده از راه های گوناگون مانند ارعاب یا تطمیع، از عوامل مختلف استفاده کرده و خود را به عابد تحمیل می کند. در این حالت معبود بدتر از عابد است. در عین حال در بعضی مواقع عابد بر اثر جهالت علمی یا عملی خود به عبادت معبود می پردازد که در این حالت عابد از معبود بدتر و پست تر است. از این رو در این آیه ناس بر حجاره مقدم است.
6- دعوت به ایمان و امتثال خائفانه
پیام این آیه در این است که اگر کسی برمبنای برهان عقلی از یک سو و وجدان فطری به رسالت پیامبر ایمان آورد برابر فتوای برهان عقلی و بر مبنای فطرت انسانی قیام کرده است. حال اگر این گونه نبود لااقل خائفانه که پایین ترین مرحله ایمان است به رسول اکرم ایمان بیاورد.
7- جایگاه منسوجات عنکبوتی مسیلمه
آن چه از افرادی مانند مسیلمه کذاب به عنوان وحی مطرح شد نه تنها قدرت هماوردی با آیات قرآن را ندارد بلکه در طراز سروده های زمامداران فصاحت و بلاغت حجاز هم نبوده است.
بحث روایی
1-وقود دوزخ
عن العسکری (علیه السلام): ««فاتقوا النار التی وقودها الناس»: أی حطبها» (بحار، ج9، ص176).
اشاره: حدیث مزبور بعد از احراز دو عنصر محوری دلالت دارد بر اینکه معنای وقود، هیزم است نه آتش زنه، نظیر زَند و مسعار. عنصر محوری اول صحت سند و عنصر محوری دوم افاده حصر و در غیر اینصورت با آنچه در بحث تفسیری گذشت ناهماهنگ نیست. برخی از هیزمهای نسوز که بر اثر استحکام و تصلب در درازمدت مشتعل است و هیزمهای دیگر را فروزان و افروخته میکند ولی خودش همچنان به عنوان اخگری ثابت میماند مشمول حدیث یاد شده خواهد بود.
2- حجاره دوزخ
عن أمیرالمومنین (علیه السلام): «ولقد مررنا مع رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلّم) بجبل و إذاً الدّموع تخرج من بعضه، فقال له: ما یبکیک یا جبل؟ فقال: یا رسولالله! کان المسیح مرّبی و هو یخوّف الناس بنارٍ وقودها الناس و الحجارۀ، فأنا أخاف أن أکون من تلک الحجارۀ. قال (صلی الله علیه و آله و سلّم): لا تخف، تلک الحجارۀ الکبریت فقرّ الجبل و سکن و هدأ و أجاب» (نورالثقلین، ج1، ص43؛ تفسیر صافی، ج1، ص89).
3- وصف آتش دوزخ
-عن أنس: تلا رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلّم) «وقودها الناس و الحجارة» فقال: «أوقد علیها ألف عام حتی احمرّت و ألف عام حتی ابیضّت و الف عام حتی اسودّت، فهی سوداء مظلمة لا یطفأ لهبها» (درّالمنثور، ج1، ص90).
- «... و نار شدیدٍ کَلَبُها، عالٍ لَجَبُها، ساطعٍ لَهَبُها، متغیّظٍ زفیرُها، متأجِّجٍ سعیرُها، بعیدٍ خُمودُها، ذاکٍ وُقودُها، مخوفٍ وعیدُها، عَمٍ قرارُها، مُظلِمَةٍ أقطارها حامیةٍ قدورُها، فظیعةٍ أمورُها» (نهج البلاغه خطبه190، بند10).
اشاره: از آن جهت که دوزخ مظهر غضب محض خداست و هیچگونه رحمتی در آن نیست: «دارٌ لیس فیها رحمةٌ» (نهج البلاغه، نامهی27، بند10)، عذاب آن توانفرساست و تحلیل اجمالی از شدت عذاب این است: عذاب گاهی در مکان معین است و کسی که در آن مکان محبوس شد امید یا آرزوی رهایی از آن برای او متصور است و زمانی به صورت «پارچه تعذیب» ظهور میکند؛ مانند: «قُطّعت لهم ثیاب من نار» (سوره حج، آیه 19) یا برتر از آن به صورت «جامه تعذیب» درمی آید؛ مانند: «سرابیلهم من قطران» (سوره ابراهیم، آیه 50). کسی که به چنان پارچه یا چنین جامه مبتلا شد آرزوی رهایی در نهاد او خطور میکند، اما اگر خود انسان به صورت وقود دوزخ درآمد، فرار از چنین حکومت قهرآلود الهی متصوّر نیست؛ زیرا در این حال عذاب و معذّب متحدند، و آرزوی فرار و رهایی نظیر فرضی است که محال باشد، نه از قبیل فرض محال.
4- دوزخ ملکوتی
ابو عبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی میگوید: مسلم از عبدالله بن مسعود نقل میکند که وی گفت: ما با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) بودیم که صدای فروافتادن چیزی را شنید. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: میدانید این صدا چیست؟ ابن مسعود گفت: گفتیم: خدا و رسول او داناترند. رسول خدا فرمود: این سنگی است که از هفتاد پاییز پیش (هفتاد سال) در آتش انداخته شد و همچنان در حال فروآمدن بود و هماکنون به قعر آتش رسیده است (الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص226).
اشاره: از این حدیث میتوان فهمید که زندگی ملحدانه و منافقانه نوعی دوزخ ملکوتی است و نوعی وقود، حَصَب و حَطَب مناسب با آن وجود دارد و با سایر آیات و نیز با سایر انحای عذاب حسی منافاتی ندارد؛ ولی مطلب مهم آن است که تلاش انسانها برای نجات از آتش، کمتر از کوشش آنها برای فهم چگونگی عذاب است.