تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 135)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 01 تیر 1401
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 3344
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81)
فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)
گزيده تفسير
در دو آيه گذشته دعوت انبيا(عليهمالسلام) مردم را به خويشتن نفي شد. در اين آيه نيز براي نفي افراط و تفريط در عملكرد انبيا(عليهمالسلام) ميفرمايد: چگونه ممكن است پيامبران خود را ربّ خوانده و مردم را به خود فراخوانده باشند، در حالي كه خداوند از انبياي پيشين و به واسطه و به وسيله آنان از امّتهايشان پيمان مؤكد گرفته است كه به ديگر پيامبران ايمان آورده و با تأييد گذشتگان و بشارتِ آمدن آيندگان آنها را ياري كنند و هنگام آمدن و ظهور وجود مبارك پيامبر خاتمصلي الله عليه و آله و سلم كه مصدق انبياي پيشين در خطوط جامع اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي است چنانكه شريعت و منهاج آنان را به لحاظ زمان گذشته تصديق ميكند به وي ايمان آورده و آن حضرت را حمايت و ياري كنند؛ با زمينهسازي بعثت و گرايش مردم به آن حضرت، مانند بشارت حضرت عيسي(عليهالسلام) به آمدن ايشان پيش از ظهور آن حضرت و با ياري كردن ايشان در زمان آن حضرت.
براي تأكيد اين پيمان، خداوند سبحان فرمود: آيا به پيمان و عهد مؤكد من متعهد شده و اعتراف ميكنند و مردم اعتراف و اقرار كردند و تعهدي همراه شهادت سپردند؛ آنگاه خداوند ميخواهد نسبت به يكديگر گواه باشند و خود نيز شاهد است.
انبيا(عليهمالسلام) هم شاهد امّتهاي خويشاند، هم گواه يكديگر و خدا نيز بر همه شاهد است، از اينرو هيچ راهي براي انكار اين تعهد نيست.
خداوند با تنزل در مقام فعل فرمود: من با شما و از شاهدانم و در همه مراحل حضور دارم.
كساني كه پس از حضور در صحنه ميثاق، اعتراف و اقرار، مشاهده استشهاد و شهادت شاهدان و اتمام حجّت، از ميثاق اعراض كنند در نهايت شدّت فاسقاند.
تفسير
مفردات
ميثاق: ميثاق، عقد و پيماني است كه با سوگند و عهد تأكيد شده است 2. اين كلمه معناي مصدري دارد، ازاينرو گاهي به صاحب ميثاق و زماني به متعهد به عمل به آن اضافه ميشود و در اين آيه به متعهّدان افزوده شده است و آيه چنين معنا ميشود: خداوند از انبيا(عليهمالسلام) براي انبياي ديگر پيمان گرفت. اگر از نوع اضافه به صاحب ميثاق بود، چنين معنا ميشد: خداوند از مردم براي انبيا(عليهمالسلام) پيمان گرفت. البته پيمان گيرنده در هر دو حال خداي سبحان است.
إصري: «اِصر»، عهد مؤكّدي است كه شكنندهاش را از خير و ثواب محروم ميكند.
تناسب آيات
آيات 81 تا 85 ادامه مباحث گذشته است: در آيات قبلي پس از برشمردن برخي خلافكاريهاي اهل كتاب، اين نسبت نارواي نصارا و يهود به پيامبرشان كه العياذ بالله خود را «ربّ» خوانده باشد به شدّت محكوم شد؛ در اين آيات ميفرمايد چگونه چنين دعوتي ممكن است، در حالي كه خداوند از همه انبيا(عليهمالسلام) پيمان گرفته به پيامبران گذشته و آينده ايمان بياورند و با تأييد گذشتگان و بشارت به آمدن آيندگان، آنان را ياري كنند و مأمور شدند از امتهاي خود نيز چنين پيماني بگيرند.
٭ ٭ ٭
جامعيّت آيه
از هر امّتي، افزون بر پيمان عام، پيمان خاص نيز گرفته شده است؛ مثلاً خداوند از بنياسرائيل تعهّد خاص گرفت كه به تورات ايمان آورند و در حفظ آن بكوشند: ﴿ولَقَد اَخَذَ اللهُ ميثقَ بَنِي اِسرءيلَ وبَعَثنا مِنهُمُ اثنَي عَشَرَ نَقيبا﴾ (سوره مائده، آيه 12)
آيه نخست از دو آيه مورد بحث كه درباره پيمان است، نسبت به آيات ديگر فراگيرتر است و به انبيا(عليهمالسلام) ميفرمايد: از شما مستقيم و از امّتهاي شما به وسيله شما پيمان گرفتيم كه اگر پيامبري با اين ويژگيها آمد، به او ايمان آوريد و از وي حمايت كنيد؛ آنگاه از انبيا(عليهمالسلام) مستقيم و از مردم به وساطت انبيا ميپرسد كه آيا به عهد من متعهّد شديد.
نقد سخن استاد علاّمه طباطبايي
استاد، علاّمه(قدسسره) ميگويد: اينكه قرآن كريم فرموده است: خداوند از انبيا براي رسول پيمان گرفت، از لطايف اين آيه است و نشان ميدهد كه رسالت، پس از نبوّت است. از نبي پيمان ميگيرند كه مقدم رسول را گرامي بدارد.
اين معنا تا حدّي لطيف است؛ امّا چون لفظ «رسول» مفرد است نه جمع، نميتوان گفت پيمان گرفتن از مقام نبوّت براي مقام رسالت مراد است. اگر به جاي «رسول»، كلمه «رسل» آمده بود، برداشت استاد علامهِ تام بود؛ مثل اينكه از مجتهد و فقيه جامعشرايط تعهّد بگيرند كه در مقام اِفتا چنان كند، زيرا مقام اجتهادْ نفسي است و مقام اِفتا اجرايي؛ و از مقام نفسي ميتوان براي مقام اجرايي پيمان گرفت.
ميثاق گرفتن از انبيا(عليهمالسلام)
برخي موضوع آيه مورد بحث را گرفتن ميثاق از مردم براي انبيا(عليهمالسلام) دانستهاند؛ به گواهي آيه بعدي: ﴿فَمَن تَوَلّي بَعدَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الفسِقون﴾ زيرا انبيا(عليهمالسلام) معصوم و از نقض عهد منزّهاند و چنين تعبيري درباره آنان روا نيست.
بايد گفت جمله ﴿فَمَن تَوَلّي﴾ جمله شرطي است نه تنجيزي، تا اِخبار از كار انبيا(عليهمالسلام) باشد؛ و چون در قضيه شرطي تلازم مقدّم و تالي كافي است و بهوقوع مقدّم و تالي نيازي نيست، مخاطب بودن انبيا(عليهمالسلام) هم اشكالي ندارد، چنان كه برخي از احكام به صورت قضيه شرطي با لحني تندتر درباره رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم آمده است: ﴿ولَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الاقاويل* لاَخَذنا مِنهُ بِاليَمين* ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتين* فَما مِنكُم مِن اَحَدٍ عَنهُ حجِزين﴾ (سوره حاقّه، آيات 47 ـ 44) ﴿لَئِن اَشرَكتَ لَيَحبَطَنَّ عَمَلُك﴾ (سوره زمر، آيه 65) با اينكه مشرك شدن رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم ممتنع بالعرض است.
قضيه شرطي حتّي در ممتنعات بالذات، مانند فرض تعدّد اِله يا ادّعاي الوهيّت داشتن فرشته نيز به كار ميرود: ﴿لَو كانَ فيهِما ءالِهَة اِلاَّاللهُ لَفَسَدَتا فَسُبحنَ اللهِ رَبِّ العَرشِ عَمّا يَصِفون﴾ (سوره انبياء، آيه 22)
نتيجه آنكه آيه ﴿فَمَن تَوَلّي بَعدَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الفسِقون﴾ را نميتوان تنها ويژه پيمان مردم با انبيا(عليهمالسلام) دانست، چنانكه محتواي آيه آينده را نيز نميتوان شاهد اختصاص اخذ ميثاق از مردم قرارداد.
عدم تنافي تصديق و نسخ
هر پيامبري سخنان پيامبر پيش از خود را تصديق ميكند، پيامبر خاتمصلي الله عليه و آله و سلم نيز مصدّق انبياي پيشين است: ﴿ثُمَّ جاءَكُم رَسول مُصَدِّق لِما مَعَكُم﴾ و «نسخ» نيز منافي تصديق نيست، زيرا تصديق در محدوده خطوط كلّي و اصلي است؛ ولي نسخ در فروع و مسائل جزئي است؛ مانند پزشكي كه درد بيمار را تشخيص ميدهد و دارويي را تجويز ميكند و پزشكي ديگر با تأييد همان درد، دارويي ديگر را براي زمان بعدي پيشنهاد ميدهد كه اگر پزشك پيشين هم زنده ميبود، همين دارو را دستور ميداد و اين هماهنگي در درمان است نه ردّ درمان پيشين، بنابراين فروع منسوخ، از موارد تخصيص ازماني است.
شهادت خدا و پيامبران
برپايه ﴿فَاشهَدوا واَنَا مَعَكُم مِنَ الشّهِدين﴾ انبيا(عليهمالسلام) هم شاهد امّتهاي خويشاند و هم گواه يكديگر و خدا نيز بر همه شاهد است، پس هر امّتي شهيد و شاهدي دارد كه پيامبر آن امّت است: ﴿فَكَيفَ اِذا جِئنا مِن كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهيدٍ وجِئنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدا﴾ (سوره نساء، آيه 41) و پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلم شهيد شُهَداست، زيرا هم بر انبيا شاهد است و هم بر امّتها. خدا نيز شاهد مطلق بر شاهد و مشهود است، از اينرو هيچ راهي براي انكار اين تعهّد و پيمان نيست.
اقرار در آيات مورد بحث: ﴿قالَ ءَاَقرَرتُم... قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا﴾ همانند اقرار در ﴿اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلي شَهِدنا﴾ (سوره اعراف، آيه 172) با شهود همراه است. جمله ﴿ءَاَقرَرتُم﴾ مانند ﴿قالوا بَلي﴾ در ﴿واِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَني ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلي اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلي شَهِدنا﴾ (همان) است؛ يعني به پيامبران(عليهمالسلام) گفته شد كه به اين پيمانتان اقرار ميكنيد و آنان گفتند اقرار كرديم. انبيا(عليهمالسلام) تعهّدي همراه شهادت سپردهاند تا به پيامبر خاتمصلي الله عليه و آله و سلم ايمان آورند و دين او را تأييد كنند. تأييد دين در زمان آن حضرتصلي الله عليه و آله و سلم به ياري كردن ايشان است و پيش از زمان ظهور وي به زمينهسازي بعثت و گرايش مردم به آن حضرت.
گفتني است جمله ﴿واَنَا مَعَكُم مِنَ الشّهِدين﴾، تنزّلي است از ذات اقدس خداوندي در مقام فعل؛ يعني من با شما و از شاهدانم و در همه مراحل حضور دارم.
رويگرداندن بعد از اتمام حجّت
تعبير ﴿فَمَن تَوَلّي﴾ بيان اثر ناميمون كساني است كه پس از حضور در صحنه ميثاق، اعتراف و اقرار، مشاهده استشهاد و شهادت شاهدان و اتمام حجّت، سرانجام اِعراض ميكنند. از ديدگاه قرآن كريم اينان فاسقاند: ﴿فَاُولئِكَ هُمُ الفسِقون﴾.
اشارات و لطايف
1. پيمانهاي الهي
پيمانهاي خدا از مردم را ميتوان سه دسته دانست و براساس پيام ﴿اِذ﴾ كه ظرف فعل محذوف (اذكر) است، آنها را چنين يادآورد:
أ. پيمانهاي همگاني: ﴿واِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَني ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلي اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلي شَهِدنا﴾ (سوره اعراف، آيه 172) آيه ﴿اَلَم اَعهَد اِلَيكُم يبَني ءادَمَ اَن لاتَعبُدوا الشَّيطنَ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين﴾ (سوره يس، آيه 60) نيز درباره همين پيمان عمومي است.
ب. پيمان خاص از انبيا(عليهمالسلام) تا حافظ دين الهي و مبلّغ راستين وحي او باشند: ﴿واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبيّينَ مِيثقَهُم ومِنكَ ومِن نُوحٍ واِبرهيمَ وموسي وعيسَي ابنِ مَريَمَ واَخَذنا مِنهُم ميثقًا غَليظا﴾ (سوره احزاب، آيه 7) اين آيه درباره پيمان گرفتن خداوند از همه پيامبران به ويژه پيامبران اولوا العزم است.
ج. پيمان خاص از عالمان ديني: ﴿واِذ اَخَذَ اللهُ ميثقَ الَّذينَ اُوتوا الكِتبَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ ولاتَكتُمونَهُ فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم واشتَرَوا بِهِ ثَمَنًا قَليلًا فَبِئسَ ما يَشتَرون﴾ (سوره آل عمران، آيه 187) خداي سبحان از كتاب داده شدگان، پيمان گرفت كه معارف و احكام كتاب آسمانيشان را با صراحت و رعايت امانت براي مردم تبيين كنند. عهدي از عالمان و صاحبان دين گرفته شده است؛ ولي برخي عالمان اين عهد را ناديده گرفته و آن را به كالاي اندك دنيا فروختهاند.
اميرمؤمنان(عليهالسلام) درباره برخي از موادّ مهم اين تعهد فرمود: أما والذي فلق الحبّة و برأ النسمة! لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما أخذ الله علي العلماء ألاّ يقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم لألقيت حبلها علي غاربها (نهج البلاغه، خطبه 3، بند 17 ـ 16).
2. رهين بودن جان انسان
انسان عهدهاي فراواني با خداوند دارد كه بايد به آن عمل كند، وگرنه مديون و بدهكار است و بايد رَهْن بگذارد. در مسائل اقتصادي بدهكار ميتواند مال (منقول يا غير منقول) را گرو بگذارد؛ امّا در مسائل اعتقادي و تعهدهاي ديني خود شخص را گرو ميگيرند نه مال را: ﴿كُلُّ امرِيءٍ بِما كَسَبَ رَهين﴾ (سوره طور، آيه 21) ﴿كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهينَة﴾ (سوره مدّثر، آيه 38) بر اين اساس، بايد از اصحاب يمين، يُمن و ميمنت بود تا دَيْن پديد نيايد و رَهن لازم نشود. در صورت وقوع چنين حادثه تلخي كوشش براي فَكّ رهن لازم است.
در مسائل اعتقادي و اخلاقي، وثيقه نميتواند بيرون از جان انسان باشد، بلكه راهن و مرهون و وثيقه يا آزاد كننده و آزاد شونده، همه يكي است. آري انسان شئون مختلفي دارد و بستگي دارد كه خود را به كدام شأن سپرده باشد؛ يا خود را به دست عقل سپرده و از شرّ شهوت و غريزه رهايي يافته: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ واللهُ رَءوف بِالعِباد﴾ (سوره بقره، آيه 207) يا عقل را اسير و هوا و هوس را امير كرده است.
به هر روي، انسان با پذيرش اسلام در حقيقت با خدا تجارت ميكند و تا اداي دَيْن خويش جانش در گرو خواهدبود و تنها زماني رهايي مييابد كه از «اصحاب يمين» به شمار آيد: ﴿اِلاّاَصحبَ اليَمين﴾ (سوره مدّثر، آيه 39) همانگونه كه استغفار نيز راه رهايي است: أيّها الناس! إنّ أنفسكم مرهونة بأعمالكم؛ ففكّوها باستغفاركم (عيون اخبار الرضا(عليهالسلام)، ج1، ص266 ـ 265)
بحث روايي
1. اخذ ميثاق از انبيا(عليهمالسلام) براي پيامبر خاتمصلي الله عليه و آله و سلم
عن علي بن أبي طالب(عليهالسلام) قال: لم يبعث الله (عزّوجلّ) نبيّاً، آدم فمن بعده، إلاّ أخذ عليه العهد في محمّد: لئن بعث و هو حي ليؤمننّ به و لينصرنّه و يأمره فيأخذ العهد علي قومه. فقال: ﴿واِذ اَخَذَ اللهُ ميثقَ النَّبِيّينَ لَما ءَاتَيتُكُم مِن كِتبٍ وحِكمَة... ﴾ (جامع البيان، ج3، ص424)
اشاره: ممكن است مبعوث شدن حضرت ختمي نبوّتصلي الله عليه و آله و سلم همانند ظهور حضرت ختمي امامت، مهدي موجود موعود(عج) باشد كه رهبران قبلي مأمور بودند خود و ديگران را به ظهور آن حضرت(عليهالسلام) بشارت دهند و اگر زمان حضور را ادراك كردند ناصر و معين او باشند.
2. تعهد امّتها
قال الصادق(عليهالسلام): تقديره: و اذ أخذ الله ميثاق اُمم النبيين بتصديق نبيّها و العمل بما جاءهم به و أنّهم خالفوهم فيما بعد و ما وفوا به و تركوا كثيراً من شريعته و حرّفوا كثيراً منها (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص784).
اشاره: محور مهم، تعهد امّتهاست كه گاهي با قبول و زماني با نكول روبهروست.
تذكّر: 1. ظاهر آيه مورد بحث اخذ ميثاق انبياست. 2. روايت اول برپايه إيّاك أعني واسمعي يا جاره صادر شده است.
3. اخذ ميثاق ولايت اهل بيت(عليهمالسلام)
كان أبو جعفر(عليهالسلام) يقول: إنّ الله أخذ ميثاق شيعتنا بالولاية لنا و هم ذرّ، يوم أخذ الميثاق علي الذرّ بالإقرار له بالربوبيّة و لمحمّدصلي الله عليه و آله و سلم بالنبوّة و عرض اللهجلّ وعزّ علي محمّد اُمّته في الطين و هم أظلّة و خلقهم من الطينة التي خلق منها آدم و خلق أرواح شيعتنا قبل أبدانهم بألفي عام و عرضهم عليه و عرّفهم رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم وعرّفهم عليّاً و نحن نعرِفهم في لحن القول (الكافي، ج1، ص438)
اشاره: در اين روايات ولايت اهل بيت(عليهمالسلام) محور پيمان الهي بيان شده است.
4. فسق و عصيان اعراض كننده از پيمان خدا
عن علي بن أبي طالب(عليهالسلام): ﴿فَمَن تَوَلّي﴾ عنك يا محمّد! بعد هذا العهد من جميع الاُمم، ﴿فَاُولئِكَ هُمُ الفسِقون﴾ هم العاصون في الكفر (جامع البيان، مج3، ج3، ص428).
اشاره: تولّي از حضرت رسولصلي الله عليه و آله و سلم گاهي به نپذيرفتن اصل رسالت آن حضرتصلي الله عليه و آله و سلم است و زماني به نكول از وصيّت، نصّ و نصب آن حضرت نسبت به امامان بعد از خود [است كه] به اذن خدا بوده است. [اين تولي و نكول]، در هر دو حال، فسق و عصيان را به همراه خواهد داشت، هرچند برخي از دركات عصيان، كفر و بعضي فسق مصطلح است.