تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 128)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 01 دی 1400
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 632
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ یضِلُّونَكُمْ وَ ما یضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یشْعُرُونَ (69)
گزیده تفسیر
عداوت گروهی از اهل كتاب درباره مؤمنان چنان بود كه همواره علاقهمند و در تلاش بودند مؤمنان كفر بورزند و این طمع در نهان و نهادشان نهفته بود؛ لیكن آنان هرگز به گونه علت اصلی، مؤمنان را گمراه نمیكنند و اگر مایه گمراهی كسی شوند در حدّ علت معدّه و اضلال كیفری و براثر قهر خداست نه اضلال ابتدایی. آنها تنها خود را گمراه میكنند و این رذیلت، مایه ضلالت خود آنهاست، زیرا آثار كار خیر یا شرّ هر انسان بالاَصاله و بالذات برای خود اوست و آنان از اینكه نمیتوانند بدون اذن تكوینی خداوند مؤمنان را گمراه كنند و تنها در گمراهی خویش میكوشند آگاه نیستند، چنانكه برخی از آنها نه از ضلال خویش با خبر بودند و نه از اینكه دعوت دیگران به دین منسوخ، اضلال آنهاست و همه به لحاظ اصل واقعیت و حقیقت یكساناند.
تفسیر
تناسب آیات
مفاد آیات گذشته این بود كه اهل كتاب در ضلالتاند و با اینكه حق برایشان روشن و مبرهن شد، از آن رویگرداناند. این آیه مطلب مهمتری را گوشزد میكند و به مؤمنان هشدار میدهد كه عدهای از آنان همواره در تلاش برای گمراه كردن شمایند، پس به هوش باشید.
٭ ٭ ٭
داوری قرآن درباره اهل كتاب
﴿ودَّت طَائِفَة مِن اَهلِ الكِتب﴾ تعبیری عادلانه و منصفانه درباره اهل كتاب است، زیرا «من» برای تبعیض است و همه اهل كتاب را شامل نمیشود، چنانكه میفرماید: ﴿لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الكِتبِ اُمَّة قائِمَة یتلونَ ءایتِ اللهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یسجُدون ٭ یؤمِنونَ بِاللهِ والیومِ الاءخِرِ ویأمُرونَ بِالمَعروفِ وینهَونَ عَنِ المُنكَرِ ویسرِعونَ فِی الخَیرتِ واُولئِكَ مِنَ الصّلِحین ٭ وما یفعَلوا مِن خَیرٍ فَلَن یكفَروهُ واللهُ عَلیم بِالمُتَّقین﴾ (سوره آل عمران، آیات 115 -113)
بر این اساس، خطاب ﴿اَهلَ الكِتب﴾ در قرآن اولاً مهمل است و اطلاق ندارد؛ یعنی به نحو فی الجمله بیان شده است نه بالجمله؛ و ثانیاً بر فرض اطلاق، با آیات مزبور مقید میشود، زیرا آیات قرآن همه اهل كتاب را یكسان نمیدانند.
این تحلیل به خوبی روشن میسازد كه چرا در آیه مورد بحث، تعبیر ﴿مِن اَهلِ الكِتب﴾ آمد نه «اَهل الكتاب».
دشمنی كافران با مؤمنان
كافران از هیچ دسیسه و كوششی برای گمراه كردن مسلمانان كوتاهی نمیكنند.
قرآن كریم عداوت دشمنان دین را در چند مرحله بیان فرموده است:
1. كافران از اهل كتاب و نیز مشركان هرگز دوست نمیدارند خیری بر مسلمانان فرود آید: ﴿ما یوَدُّ الَّذینَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتبِ ولاَالمُشرِكینَ اَن ینَزَّلَ عَلَیكُم مِن خَیرٍ مِن رَبِّكُم واللهُ یختَصُّ بِرَحمَتِهِ مَن یشاءُ واللهُ ذو الفَضلِ العَظیم﴾ (سوره بقره، آیه 105)
2. آنان علاقه دارند كه اهل ایمان كافر شوند: ﴿اِن یثقَفوكُم یكونوا لَكُم اَعداءً ویبسُطوا اِلَیكُم اَیدِیهُم واَلسِنَتَهُم بِالسّوءِ وودّوا لَو تَكفُرون﴾ (سوره ممتحنه، آیه 2)
3. علّت بدخواهی اهل كتاب حسادت آنان است: ﴿وَدَّ كَثیر مِن اَهلِ الكِتبِ لَو یرُدُّونَكُم مِن بَعدِ ایمنِكُم كُفّارًا حَسَدًا مِن عِندِ اَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما تَبَینَ لَهُمُ الحَقّ﴾ (سوره بقره، آیه 109)
اِضلال كافران
فقره ﴿وما یضِلّونَ اِلاّاَنفُسَهُم وما یشعُرون﴾ حصر و استثنا است كه به سه قضیه منحل میشود: 1. قضیه سالبه: آنان هرگز شما را گمراه نمیكنند. 2. قضیه موجبه: آنها تنها خود را گمراه میكنند. 3. نفی شعور: ایشان نه به آن سلب آگاهاند و نه به این اثبات.
قضیه اول: این قضیه را هم درباره پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم به خوبی میتوان ادراك كرد زیرا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم معصوم و مصون از گمراهی است: ﴿وما یضِلّونَ اِلاّاَنفُسَهُم وما یضُرّونَكَ مِن شیء﴾ (سوره نساء، آیه 113) و هم درباره اسلام: ﴿یریدونَ لِیطفِئوا نورَ اللهِ بِاَفوهِهِم واللهُ مُتِمُّ نورِهِ ولَو كَرِهَ الكفِرون﴾ (سوره صفّ، آیه 8) ﴿ویأبَی اللهُ اِلاّاَن یتِمَّ نورَه﴾ (سوره توبه، آیه 32)
مسلمانان نیز در مناظرههای علمی و احتجاجهای كلامی، براساس ﴿ولَن یجعَلَ اللهُ لِلكفِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلا﴾ (سوره نساء، آیه 141) همواره بر كافران پیروزند و آنان هرگز بر مسلمانان ولایت ندارند؛ ولی نفی گمراه شدن مسلمانان به صورت سالبه كلّی را باید در قرآن كریم و نیز واقعیتهای خارجی بررسی كرد.
قرآن كریم به گمراه شدن قوم موسای كلیم(علیهالسلام) به دست سامری (سوره طه، آیه 85) و نیز به گمراهی عدهای به دست بزرگان آنها تصریح میكند (سوره احزاب، آیه 67) همچنین از زبان نوح(علیهالسلام) نقل میكند كه قوم تبهكار آن حضرت(علیهالسلام) بندگان خدا را گمراه میكنند (سوره نوح، آیه 27) پس برخی انسانها میتوانند مایه گمراهی دیگران باشند، چنان كه نقشههای شبانهروزی مستكبران سبب گمراهی مستضعفان میشود(سوره سبأ، آیه 33) البته این اضلال، كیفری است كه توضیح آن در مبحث اشارات و لطایف، ذیل عنوان «اضلال ابتدایی و اضلال كیفری» خواهد آمد.
قضیه دوم: به شكل قضیه موجبه فرمود: كافران (اهل كتاب) فقط خود را گمراه میكنند: ﴿وما یضِلّونَ اِلاّاَنفُسَهُم﴾، زیرا آثار كار خیر یا شرّ هر انسان، بالاَصاله برای خود اوست و تبعات آن میتواند به دیگران نیز بهره یا آسیب برساند. از اینرو فرمود: ﴿اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِكُم واِن اَسَأتُم فَلَها﴾ (سوره اسراء، آیه 7) حرف لام در این دو جمله برای اختصاص است، بنابراین ممكن نیست عمل عامل را رها كند و بر دیگری اثر بگذارد.
«طبری» در تفسیر ﴿وما یضِلّونَ اِلاّاَنفُسَهُم﴾ میگوید: مراد از ﴿اَنفُسَهُم﴾ پیروانشان هستند كه با آنان هم عقیدهاند. برخی مفسّران مانند «زمخشری» این احتمال را مطرح كردهاند و بعضی نیز به صورت احتمال آوردهاند.
سخن طبری درست نیست، چون كلمه ﴿وما یشعُرون﴾ نشان میدهد كه فقط و فقط خود را گمراه میكنند و نمیفهمند، در حالی كه اگر پیروان خود را گمراه میكردند، میفهمیدند.
آری آنان نمیدانند كه بر ضد خود قیام میكنند و تلاش خویش را ضد دیگران میپندارند و اگر عاقل و آگاه باشند، ضد خویش اقدام نخواهند كرد.
برخی مفسران گفتهاند: اثر تبلیغ سوء آنان در قیامت، دامن خودشان را خواهد گرفت، چون عدهای را گمراه كردهاند (ن.ك: الكشاف، ج1، ص312) این تفسیر نیز نادرست است، چون برپایه آیه مورد بحث، اینان غیر از خودشان احدی را گمراه نمیكنند.
اینگونه از معارف ویژه را قرآن حكیم در انسانشناسی خاص خود دارد، بنابراین جمله ﴿وما یشعُرون﴾ مانند ﴿ویعَلِّمُكُم ما لَم تَكونوا تَعلَمون﴾ (سوره بقره، آیه 151) است؛ یعنی نه تنها انسان اینگونه مسائل را نمیداند، بلكه بیتعلیم الهی هرگز توان فراگیری آنها را نیز نخواهد داشت.
از جمله معارفی كه جز از راه وحی فرا گرفته نمیشود و در كتابها و مكتبهای دیگر آن را نمیتوان یافت، مفاد این گزاره است كه «هر كس بدی كند، به خود بدی كرده است». آری همانگونه كه معلوم یا محبوب میتواند بالذات یا بالعرض باشد، سود و زیان نیز میتواند بالذات یا بالعرض باشد. بالذات، یعنی از درون جان فراتر نمیرود، پس ستمكار بالذات به خود ستم میكند و بالعرض به دیگران؛ و نمیشود كسی بالاَصاله به دیگران ظلم كند. اقدام به ستم مانند اقدام به خوردن سمّ است.
تأثیر اضلال اهل كتاب
آیه مورد بحث، اضلال اهل كتاب را بیتأثیر میداند: ﴿وما یضِلّونَ اِلاّاَنفُسَهُم﴾. براین اساس، باور بیشتر مفسران این است كه مسلمانان در عقاید خود استوارند و دیگران نمیتوانند در آنان نفوذ كنند؛ ولی این سخنْ صائب نیست، زیرا نه با اطلاق آیاتی همچون ﴿... رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا وكُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبیلا﴾ (سوره احزاب، آیه 67) و مانند آن هماهنگ است و نه با مشهودات خارجی كه مثلاً مبلغان مسیحیت برخی مسلمانان سادهلوح را مسیحی میكنند.
علاّمه طباطبایی(قدسسره) در بیانی بلند در این باره میفرماید: یكی از اصول معارف قرآنی این است كه براساس توحید افعالی، تا خدا اذن ندهد، دشمن توان انجام دادن هیچ كاری را ندارد.
اضلال از بُعد تشریعی، حرام و معصیت است؛ امّا از جهات تكوینی، دشمنان اسلام تنها مقدّمات اعدادی را فراهم میآورند و فقط كسانی كافر یا مرتدّ میشوند كه مشمول قهر الهیاند و قهر خدا در حدّ كیفر و كیفر او بعد از اِمهال و چنین كیفری، عدل محض است.
آیه مورد بحث و مانند آن، بیان كننده توحید افعالی است؛ یعنی زیان و آسیب همه تلاشهای اهل كفر، شرك و نفاق به خودشان بر میگردد و ابتلای دیگران نیز به اِذن تكوینی حق است و تبلیغ سوء دشمنان خدا علّت معدّه به شمار میرود.
به هر روی چنین نیست كه اضلال آنان نسبت به عموم مسلمانان اصلاً تأثیر نداشته باشد. اضلال دشمنان تنها بر اولیای خُلّص الهی مانند پیامبر اعظمصلی الله علیه و آله و سلم هیچگونه اثری نمیگذارد. (سوره نساء، آیه 113)
راز كاربرد «اضلال» درباره همه اهل اضلال
گروهی از اهل كتاب اعم از یهودی یا مسیحی كه در صدد اضلال مسلمانان بودهاند، چند گونه بینش داشتهاند كه قرآن حكیم از جامع آنها نام برده است، زیرا برخی از آنان خود را مُحق و دین منسوخ خود را حق میپنداشتند و خالصانه و دلسوزانه دیگران را به دین باطل خود فرا میخواندند، در حالی كه نه از ضلال خویش با خبر بودند و نه از اینكه دعوت دیگران به دین منسوخ، اضلال آنهاست؛ و بعضی از نسخ شریعت و منهاج خویش با خبر بودند و آن را خاتمه یافته مییافتند؛ لیكن غریزه حبّ جاه و غرض حب منافع و مانند آن وادارشان میكرد، نه تنها حق را نپذیرند بلكه دیگران را به طور دفع یا به صورت رفع از حق منحرف كنند. این گروه هم از ضلالت خویش و هم از اضلال دیگران با خبر بودهاند.
سرّ تعبیر قرآن حكیم از همه كسانی كه در صدد انحراف مسلمانان برآمده بودند به «ضلال» و «اضلال»، به لحاظ اصل واقعیت و حقیقت بود و علم و جهل آنها در واقع تغییری ایجاد نمیكند، هرچند در قصور و تقصیر، درمعذور بودن و عدم معذوریت و نیز در میزان تعذیب تفاوتی است كه تفصیل آن خارج از بحث است.
اشارات و لطایف
1. شدّت دشمنی یهودیان و دوستی نسبی مسیحیان با مسلمانان
قرآن كریم از شدّت دشمنی یهودیان با مسلمانان و نیز نزدیكی و دوستی نسبی مسیحیان با مسلمانان سخن گفته است: ﴿لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النّاسِ عَداوةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الیهودَ والَّذینَ اَشرَكوا ولَتَجِدَنَّ اَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الَّذینَ قالوا اِنّا نَصری ذلِكَ بِاَنَّ مِنهُم قِسّیسینَ ورُهبانًا واَنَّهُم لایستَكبِرون﴾ (سوره مائده، آیه 82)
اگر مسیحیت ناب، مسیحیتی استكباری شود و مسیحیان نیز مانند یهودیان صهیونیستی شوند، در دشمنی نیز همانند یهودیان خواهند شد.
2. اضلال ابتدایی و اضلال كیفری
براساس توحید افعالی، هدایتگری جز خدا نیست و هدایت دوگونه است:
1. هدایت ابتدایی: ﴿اِنّا هَدَینهُ السَّبیلَ اِمّا شاكِرًا واِمّا كَفورا﴾ (سوره انسان، آیه 3) ﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها﴾ (سوره شمس، آیه 8) خداوند هدایت ابتدایی را از درون با عقل و از بیرون با نقل وحیانی به بندگان روزی فرمود و مقابل آن، اضلالی نیست، پس خداوندِ هادی به هدایت ابتدایی، «مضلّ» نیست، زیرا مضلّ بودن به این معنا (اضلال ابتدایی) نقص و از صفات سلبی پروردگار و خداوند از آن منزّه است.
اضلال ابتدایی یعنی بد راهنمایی كردن، در حالی كه خداوند میفرماید: ﴿اِنَّ هذا القُرءانَ یهدی لِلَّتی هِی اَقوَمُ ویبَشِّرُ المُؤمِنینَ الَّذینَ یعمَلونَ الصّلِحتِ اَنَّ لَهُم اَجرًا كَبیرا﴾ (سوره اسراء، آیه 9) خداوند به همه خوبیها با عنوان واجب یا مستحب فرمان داد و از تمام زشتیها با عنوان حرام یا مكروه نهی كرد و آنها را از خود ندانست، چنانكه سیئه را از خود منتفی اعلام كرد: ﴿ما اَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ وما اَصابَكَ مِن سَیئَةٍ فَمِن نَفسِكَ واَرسَلنكَ لِلنّاسِ رَسولًا وكَفی بِاللهِ شَهیدا﴾ (سوره نساء، آیه 79)
2. هدایت پاداشی؛ مانند توفیق دادن، ایجاد گرایش، رساندن به مطلوب، فراهم آوردن علل، وسایل و وسایط مناسب. این هدایت، ویژه كسانی است كه بر اثر هدایت ابتدایی، راه خدا را (نه هوا و هوس را) برمیگزینند و طبق آن عمل میكنند. وعده الهی این است كه اگر كسی برابر هدایت ابتدایی ایمان بیاورد و طبق آن عمل كند، پروردگار او را از هدایت دیگر برخوردار فرماید: ﴿ومَن یؤمِن بِاللهِ یهدِ قَلبَه﴾ (سوره تغابن، آیه 11) ﴿والَّذینَ اهتَدَوا زادَهُم هُدًی وءاتهُم تَقوهُم﴾ (سوره محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه 17)
اضلال كیفری مانند تنبیه متجاوز، برابر هدایت پاداشی و خیر و كمال است، زیرا خداوند با آن كار عدل را میگستراند كه برای كلّ نظام آفرینش خیر است. اضلال كیفری خدا به وسیله مجاری جهان خلقت عملی میشود؛ مثلاً شیاطین جنّ یا انس وسوسه میكنند و سپس بر فرد مسلّط میشوند. براساس توحید افعالی، همه این امور، تحت پوشش ربوبیت «ربّالعالمین»اند.
نتیجه آنكه هیچ مضلّی (اضلال كیفری) غیر از خدا در عالم نیست، چنان كه هادی (هدایت ابتدایی و پاداشی) جز خدا نیست.
رهیافتگان در آغاز به سختی راه را میپیمایند، چنان كه فرمود: إنّ الجنّة حفّت بالمكاره (نهج البلاغه، خطبه 176)؛ ولی در ادامه، با خضوع به پیشگاه حق، پیمایش این راه برای آنها هموار میگردد: ﴿واستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ واِنَّها لَكَبیرَة اِلاّعَلَی الخشِعین﴾ (سوره بقره، آیه 45) یعنی برای اهل خشوع و خضوع، این امرِ دشوار، آسان است.
نكته: گاهی اضلال كیفری و استدراج، تطابق موردی دارند و در یكجا ظاهر میشوند؛ مثلاً خداوند به انسان غافل نعمتهای فراوانی میدهد؛ ولی او به جای شكرگزاری، بیشتر غفلت میورزد: ﴿والَّذینَ كَذَّبوا بِایاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لایعلَمون﴾ (سوره اعراف، آیه 182)
3. تعالیم خاص وحی
خدای سبحان شبیه تعبیر ﴿ما یشعُرون﴾ را برای گروههای دیگری نیز به كار برده است:
1. منافقان: ﴿اَلا اِنَّهُم هُمُ المُفسِدونَ ولكِن لایشعُرون﴾ (سوره بقره، آیه 12)
2. كسانی كه شهدا را مرده و از بین رفته میپندارند: ﴿ولاتَقولوا لِمَن یقتَلُ فی سَبیلِ اللهِ اَموت بَل اَحیاء ولكِن لاتَشعُرون﴾ (سوره بقره، آیه 154) بیاستمداد از مكتب انبیا(علیهمالسلام) از راه علمی نمیتوان ثابت كرد كه انسان با مردن از عالمی به عالم دیگر هجرت میكند.
3. اهل مكر: ﴿وهُم ینهَونَ عَنهُ وینئَونَ عَنهُ واِن یهلِكونَ اِلاّاَنفُسَهُم وما یشعُرون﴾ (سوره انعام، آیه 26) مشركان حجاز تلاش میكردند كه هم «نائی» باشند و هم «ناهی»؛ یعنی هم خود از حریم وحی دور باشند و هم دیگران را از آشنایی با مكتب وحی دور نگه دارند و با این دو عمل كه یكی ضلالت است و دیگری اضلال، یكی امتناع است و دیگری منع، تنها خودشان را به هلاكت میرسانند؛ ولی این مطلب روانشناسی را نمیفهمند و میپندارند كه به اسلام و مسلمانان آسیب میزنند.
4. سران رفاهطلب: ﴿وكَذلِكَ جَعَلنا فی كُلِّ قَریةٍ اَكبِرَ مُجرِمیها لِیمكُروا فِیها وما یمكُرونَ اِلاّبِاَنفُسِهِم وما یشعُرون﴾ (سوره انعام، آیه 123) سردمداران رفاهطلبی پس از بهرهمند شدن از نعمتهای خدا به جای سپاسگزاری، برای محو اسلام توطئه میكنند و این نیرنگ فقط به زیان خود آنان است؛ ولی تأثیر انحصاری مكر را نمیفهمند.
برخی از مواردی كه تعبیر ﴿لایشعرون﴾ آمده است، راجع به علم به آینده و پایان كار است كه وحی از آن با خبر است و صاحبان علوم وحیانی را آگاه میكند؛ اما دیگران از آن بیاطلاعاند؛ مانند:
1. قدرتطلبان زورمدار و ستمگر، همچون فرعون كه به پرورش دشمن خویش میپردازند لیكن نمیفهمند: ﴿وقالَتِ امرَاَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَینٍ لی ولَكَ لاتَقتُلوهُ عَسی اَن ینفَعَنا اَو نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وهُم لایشعُرون﴾ (سوره قصص، آیه 9) خاندان فرعون بیآنكه خود بفهمند دشمن خویش، موسی(علیهالسلام) را در ناز و نعمت پرورش دادند.
2. هر كه مال و اولاد فراوان را خیر بپندارد: ﴿اَیحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مالٍ وبَنین ٭ نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لایشعُرون﴾ (سوره مؤمنون، آیات 56 ـ 55) در حالی كه برخی مصادیق خیر در آیات دیگر آمده است و آنها از این رمز و راز بیخبرند: ﴿اِنَّ الَّذینَ هُم مِن خَشیةِ رَبِّهِم مُشفِقون ٭ والَّذینَ هُم بِآیاتِ رَبِّهِم یؤمِنون ٭ والَّذینَ هُم بِرَبِّهِم لایشرِكون ٭ والَّذینَ یؤتونَ ما ءاتَوا وقُلوبُهُم وَجِلَة اَنَّهُم اِلی رَبِّهِم رجِعون ٭ اُولئِكَ یسرِعونَ فِیالخَیرتِ وهُم لَها سبِقون﴾ (سوره مؤمنون، آیات 61 ـ 57) پس قرآن كریم معیار خیر و شرّ را اموری میشناساند كه بیشتر مردم آنها را نمیفهمند. اینگونه معارف رهاورد انبیا(علیهمالسلام) و وحی است و فكر بشر هرگز توان دستیازیدن به این قلل رفیع را نخواهد داشت.
یا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70)
یا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)
گزیده تفسیر
اصل و ریشه همه اهل كتاب یكی است و همه دارای یك صفت و به اعمال یكدیگر راضیاند، از اینرو خداوند سبحان در خطابی عام همه آنان را بهسبب اعمال زشت برخی از آنها مورد سؤال و عتاب و توبیخ قرار میدهد. آنان نشانهها و ویژگیهای پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم را میدیدند و علم آنها به نبوت آن حضرت حسّی بود نه حدسی و استدلالی؛ لیكن پس از مشاهده و علم حسّی كفر ورزیدند و كفر عمدی و آگاهانه به آیات الهی، هرچند محدود به كفر در برخی اصول دین، مانند نبوت شخص پیامبر اعظمصلی الله علیه و آله و سلم باشد، در حكم كفر مطلق است.
خداوند سبحان اهل كتاب را از ضلالت و اضلال باز میدارد. این ضلالت و اضلال، یعنی تحریف تورات و انجیل، دروغگویی، القای شبهه و باطل را لباس حق پوشاندن و شكل حق دادن یا حقی را به صورت باطل درآوردن، آیات خدا و حقایق عهدین را كتمان كردن و سخن راست را نگفتن و لب فروبستن از شهادت به حق و ممانعت از نشر و گسترش آن، از سوی اهل كتاب آگاهانه بوده است.
تفسیر
تناسب آیات
این دو آیه تتمه آیه قبلی و درباره ضلالت خود و اضلال اهل كتاب نسبت به دیگران است. قرآن كریم پس از اِخبار از عزم برخی اهل كتاب بر گمراه كردن مسلمانان و اینكه نمیفهمند كه تنها خود را گمراه میكنند، در آیات مورد بحث اهل كتاب را مورد سؤال و عتاب و توبیخ قرار میدهد.
٭ ٭ ٭
حیطه ضلالت و كفر اهل كتاب
كفر همانند ایمان گاهی به اصول تعلّق میگیرد و زمانی به فروع. تعلق آن به اصول نیز هنگامی به توحید و نبوّت عام و معاد است و وقتی به نبوّت خاص؛ همچنین گاهی به اصل معجزه تعلّق میگیرد و زمانی به معجزه خاص بعد از احراز آن. برخی از این كفرها به كفر به اصلیترین اصول (مانند توحید) برمیگردد و زمانی به غیر آنها؛ نیز كفر هنگامی اعتقادی است و وقتی عملی. كفر عملی همان ترك واجب مسلّم اسلام است با حفظ اعتقاد به وجوب آن؛ مانند ترك عمدی حج.
هر یك از اقسام یاد شده حكم خاص خود را از لحاظ فقه و نیز كیفر اخروی دارد. كفر در آیه مورد بحث: ﴿یاَهلَ الكِتبِ لِمَ تَكفُرونَ بِآیاتِ الله﴾ همانا «كفر به آیات الهی» است كه با «كفر به اصل توحید» فرق دارد. اهل كتاب به خداوند معتقد و به اصل نبوّت مؤمن و به نبوّت بسیاری از انبیا معترف بودهاند؛ لیكن برخی از آیات خدا را بعد از احراز آن كتمان كردهاند.
ضلالت اهل كتاب در محدوده نبوّت خاص است؛ نه در اصل توحید یا در نبوّت عام، زیرا آنان اصل توحید، وحی و رسالت بسیاری از انبیای پیشین را میپذیرند، بنابراین اهل كتاب كافر مطلق نیستند، بلكه كفر آنان محدود به كفر در برخی اصول دین مانند نبوّت حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم است، هر چند كفر عمدی و آگاهانه به آیات الهی در حكم كفر مطلق است، چون ایمان به آیات الهی تبعیضپذیر نیست.
اهل كتاب بر كفر خویش اصرار میورزند: ﴿ولَئِن اَتیتَ الَّذینَ اوتُوا الكِتبَ بِكُلِّ ءایةٍ ما تَبِعوا قِبلَتَكَ وما اَنتَ بِتابِعٍ قِبلَتَهُم وما بَعضُهُم بِتابِعٍ قِبلَةَ بَعض﴾ (سوره بقره، آیه 145) زیرا تعصّب و تحجّر، آنان را از حقپذیری بازمیدارد. اهل كتاب فقط نبوّت برخی از پیامآوران الهی را میپذیرند؛ و چون دین، تبعیضناپذیر است، مانند آن است كه نبوّت هیچ پیامبری را نپذیرفتهاند؛ حتّی اگر كسی برخی سخنان پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم را هم نپذیرد، معلوم میشود او را معصوم نمیداند، از اینرو مشمول ﴿اُولئِكَ هُمُ الكفِرونَ حَقًّا... ﴾ (سوره نساء، آیه 151) است.
نكته: سرّ خطاب عام و عتاب و توبیخ همه اهل كتاب به سبب اعمال زشت بعضی از آنها در دو آیه مورد بحث، این است كه اصل و ریشه همه آنها یكی است؛ همه دارای یك صفت و به اعمال یكدیگر راضیاند؛ و اینگونه نسبتها در قرآن بسیار است.
علم حسّی اهل كتاب
خداوند سبحان از اهل كتاب با عتاب میپرسد: چرا به آیات الهی كفر میورزید، در حالی كه حق برای شما روشن است و افزون بر آن، در عهدین، نشانهها و ویژگیهای وجود مبارك رسولخداصلی الله علیه و آله و سلم را مشاهده كردهاید. شهود اهل كتاب كه در این آیه به معنای علم حسّی آنان است، در آیات دیگر نیز آمده است: ﴿اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الكِتبَ یعرِفونَهُ كَما یعرِفونَ اَبناءَهُم واِنَّ فَریقًا مِنهُم لَیكتُمونَ الحَقَّ وهُم یعلَمون﴾ (سوره بقره، آیه 146)
اهل كتاب پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم را مانند عضوی از اعضای خانواده خویش میشناختند، زیرا اولاً اوصاف آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم با صراحت در تورات و انجیل آمده بود(سوره اعراف، آیه 157) و ثانیا آنان همین اوصاف را در وجود مبارك رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم میدیدند، از اینرو در آیه مورد بحث میفرماید: ﴿واَنتُم تَشهَدون﴾، پس علم آنها به نبوّت حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم حدسی و استدلالی نبود، بلكه دانش حسّی بود.
این گروه از اهل كتاب كه پس از مشاهده و علم حسّی كفر ورزیدند، كافر مطلقاند؛ مانند فرعون و آل فرعون كه با آگاهی كفر میورزیدند: ﴿وجَحَدوا بِها واستَیقَنَتها اَنفُسُهُم ظُلمًا وعُلُوًّا فَانظُر كَیفَ كانَ عقِبَةُ المُفسِدین﴾ (سوره نمل، آیه 14)
حق جلوه دادن باطل و كتمان حق
باطل را لباس حق پوشاندن و حق را كتمان كردن، اضلال است: ﴿یاَهلَ الكِتبِ لِمَ تَلبِسونَ الحَقَّ بِالبطِلِ وتَكتُمونَ الحَقَّ واَنتُم تَعلَمون﴾، پس اضلال راههای فرعی متعددی دارد كه جامع آنها دو امر است: گاهی اِلقای شبهه و باطل را شكل حق دادن یا حقّی را به صورت باطل درآوردن است؛ و زمانی مانعتراشی است تا حق به اهل آن نرسد. به سخن دیگر، هنگامی دروغگویی است و وقتی سخن راست را نگفتن و لب فروبستن از شهادت به حق.
علمای اهل كتاب، گاهی تورات و انجیل را تحریف و زمانی حقایق عهدین را كتمان میكردند، تا به حق فتوا ندهند.