تحریر رساله الولایه (نشریه هادی شماره 88)

 

به نام خدا

هماهنگی اصل اختیار با اخبار علم ازلی و سابق خداوند

پرسش: اینک پرسش و شبهه ای پیش روی ما قرار می گیرد: اگر انسان ها در قوس نزول تمایز به مومن و کافر ندارند و پس از ورود به نشئه طبیعت با حسن اختیار یا سوء اختیار خود به مومن و کافر و منافق تقسیم شده اند، پس معنای اخبار و روایاتی که از علم ازلی و پیشین خدای سبحان نسبت به سعادت و شقاوت مردم گزارش می دهند چیست؟

پاسخ: متعلق علم ازلی خدای سبحان افعال اختیاری انسان ها و سعادت و شقاوت اکتسابی ایشان است، یعنی حق تعالی از ازل می دانسته و هم اکنون نیز به علم فعلی می داند که چه کسانی با حسن اختیار خود علم صائب و عمل صالح و ملکات روحانی کسب می کنند و چه کسانی با سوء اختیار خود عقیده فاسد و کردار ناروا و ملکات غیر روحانی فراهم می نمایند.

بنابراین خداند می داند شخصی مانند کمیل بن زیاد نخعی(رضی الله عنه) با داشتن مبادی اختیاری (یعنی با اینکه می توانست کافر و منافق بشود) با اختیار و اراده ی خود راه علی بن ابیطالب (علیه السلام) را طی کرده و از اصحاب سرّ او می شود، در حالی که شخص دیگری به نام حارثه بن عروه طائی با اینکه می توانست راه کمیل (رضی الله عنه) را انتخاب کند، با اختیار و اراده خویش بی راهه می رود و قاتل کودکان حضرت مسلم بن عقیل (علیه السلام) می گردد.

 

پرسش: با توجه به اینکه استعدادها و درحات انسانها با یکدیگر تفاوت دارد «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» آیا این تفاوت سبب جبر نیست؟

پاسخ: اولا نصاب لازم برای تکامل و اصل ایمان به طور مساوی داده شده است.

ثانیا اگر چه اصل تکلیف برای همکان است، اما میزان و درجه تکلیف و مسئولیت هر کس به اندازه استعداد اوست، یعنی همه از این توان برخوردارند که شهادتین بگویند و مسلمان شوند  و وظایف آسان را انجام دهند اما صاحبان استعدادهای برتر تکلیف و مسئولیت بیشتری نیز دارند.

ثالثا در نظام احسن وجود افراد متفاوت با استعدادهای ضعیف و قوی ضروری است و تفاوتی ندارد که صاحب هر یک از این استعدادهای گوناگون چه کسانی اند، زیرا اگر گفته شود چرا فرد الف با استعداد ضعیف و شخص ب با استعداد قوی آفریده شده در پاسخ گفته می شود  چنانچه امر بر عکس بود همچنان همین پرسش به شکل دیگری باقی بود که چرا فرد الف با استعداد قوی و فرد ب با استعداد ضعیف آفریده شده است.

جمع بندی: پشتوانه این نظام اعتباری، عوالم و نشئه هایی حقیقی و تکوینی است که رابطه علّی و معلولی با هم دارند (یعنی هر عالمی رشحه و تراوش و تنزّل عالم ما فوق خویش است) به ترتیب عالم طبیعت و مثال و عقل اسمای حسنای الهی هستند، پس انسان ریشه در عالم اله دارد و مبدأ سیر او در قوس نزول و مقصد او در قوس صعود، همانا مقام و منزلت منیع «عند الله» آرمیدن است. با لتبع پشتوانه احکام و قوانین اعتباری شریعت نیز همین است که انسان را به آن جایگاه عالیی و پایگاه متعالی برساند.

 

فصل دوم: سنخ اسرار باطنی شریعت

مقام دوم (دلیل نقلی)

به عنوان مقدمه لازم است عنایت شود که وقتی در ویژگی‌های شریعت اسلامی، بلکه همه‌ی ادیان الهی (یعنی دین اسلام به معنای عام) تدبر کنیم در میابیم که یگانه هدف اصیلشان همانا توجه دادن انسان به ماورای عالم طبیعت است. در واقع، راه شرایع الهی دعوت آگاهانه و با بصیرت به سوی خداوند متعالی است که با هر راه و روش ممکنی و در خلال همه‌ی آموزه‌ها و احکامشان همین هدف مهم را دنبال می‌کنند و همه‌ی این آموزه‌ها و احکام پیرامون همین هدف اصیل و اساسی است.

قرآن کریم در سوره واقعه انسان‌ها را به سه دسته کلان تقسیم می‌کند: مقربان اصحاب یمین و اصحاب شمال. اصحاب یمین اهل یمن و برکت هستند و اصحاب شمال اهل زشتی و شومی و پلیدی و مقربان کسانی‌اند که به منزلگاه منیع و مرتبه رفیع تقرب و همجواری با ساحت قدس ربوبی شرفیاب شده‌اند.

انسان‌ها از لحاظ دوران بین نفی و اثبات نسبت به هدف و راه مشترک انبیا یعنی از جهت انطقاع به سوی حق تعالی و اعراض از دنیا و عالم ماده یا اهل انقطاع و اعراض هستند یا نیستند. اهل انطقاع و اعراض نیز یا به کمال انطقاع و اعراض دست یافته‌اند یا در مراتب نازل‌تر متوقف شده‌اند یعنی کسانی که انقطاع کامل ندارند یا از انقطاعی نزدیک به کمال انقطاع برخورداند یا از انقطاعی ضعیف‌تر بر پایه این تقسیم انسان‌ها چهار گروه‌اند. گروه نخست، مقربان و اهل کمال انقطاع و صلاح تام. گروه دوم، اصحاب یمین و نزدیک به مقربان‌اند. گروه سوم مرحله نازل اصحاب یمین و دارای عملکردی ضعیف در انقطاع هستند چون کرداری شایسته و ناشایست را به هم آمیخته‌اند. گروه چهارم اصحاب شمال و محرومان از اصل انقطاع و اعراض هستند.

لذا بر اساس این دسته بندی می‌توان گفت مردم از نظر درجات انقطاع به سوی حق تعالی و جدایی از نشئه ماده 3 گروه هستند:

1-     گروه نخست: انسان‌های دارای استعداد تام که امکان و توانایی انقطاع قلبی از نشئه ماده با یقین کامل به معارف الهی را دارند و از همه چیز آزاد گسسته اند و دلبستگی و وابستگی ایشان تنها به خداوند می باشد، اینان کسانی هستند که توان شهود ماوراء طبیعت و اشراف بر انوار الهی را دارند.(مانند پیامبران و امامان معصوم) این گروه در کلام و کتاب خدای سبحان به نام (مقربان) خوانده می شوند

2-     گروه دوم کسانی که یقین کامل به معارف الهی دارند، امّا انقطاع کامل(کمال الانقطاع) از عالم ماده ندارند، چون آلودگی های مادی و صفات نفسانی و برخی اندیشه های نادرست موجب شده است که گمان کنند، ممکن نیست در عین حال که در نشئه طبیعت به سر میبرند به طور کامل از این نشئه منقطع شوند و در نتیجه از کمال الانقطاع ناامید هستند. این گروه حق تعالی را آنگونه می پرستند که گویا آن را می بینند یعنی صادقانه و بدون رندی و بازیگری عبادت می کنند، اما این عبادت از پس پرده و برخواسته از ایمان به غیب است. ایشان در عمل خویش محسن هستند و عمل محسنانه دارند. چنین مقامی در اصطلاح اهل معرفت (مقام احسان) نام دارد و برگرفته از این حدیث نبوی است که از پیامبر اکرم درباره معنا و حقیقت احسان پرسش شد. آن حضرت در پاسخ فرمود: احسان یعنی اینکه حق تعالی را طوری عبادت کنی که گویا او را میبینی، چه آنکه اگر تو خدا را نمیبینی او تو را میبیند. به هر روی تفاوت این گروه با زمره نخست، فرق میان مقام (انّ) و ( کانّ) است.

3-     سایر مردم و انسان های عوام که جز گروه اول و دوم نیستند. کسانی که در این مرتبه قرار دارند، به استثنای اهل عناد و انکار به طور ناقص و فی الجمله میتوانند باورهای صحیح و شایسته ای در خصوص مبدا و معاد بدست بیاورندو طبق همین عقاید عمل نمایند، یعنی در علم و عمل ناقص اند. این تنزل رتبه و نقص در عقیده و عمل به سبب زمین گیری و حبس و حصر در نشئه طبیعت، پیروی از خواهش های نفسانی و دنیا دوستی آنهاست.