تفسیر شریف تسنیم سوره بقره (نشریه هادی شماره 114)

آیه 97: قل من كان عدوًّا لجبريل فانّه نزّله على قلبك باذن اللّه مصدّقا لّما بين يديه و هدى وبشرى للمؤمنين

آیه 98: من كان عدوّا للّه و ملائكته و رسله و جبريل وميكال فانّ اللّه عدوّ للكافرين

تفسیر

من كان: در علم نحو ثابت شده است كه در موردى كه ادات شرط اسم باشد لازم است ضميرى در جواب، به آن اسم بازگردد و روشن است كه در جمله (فإ نّه نزّله على قلبك ) ضميرى به من بازنمى گردد؛ پس بايد جمله اى نظير فعداوته لا وجه لها به عنوان جواب در تقدير باشد؛ يعنى من كان عدوّاً الجبريل فعداوته لا وجه لها، فإ نّه نزّله على قلبك

عدواً: معناى عداوت تجاوز از حد خود و ورود خصمانه به حق ديگران است.

لجبريل: اين واژه اعجمى (غير عربى ) است. برخى برآنند كه واژه اى است مركب از جبر كه در لغت عبرانى يا سريانى به معناى نيرو ي عبد يا جبروت است و ايل كه اسمى از اسماء اللّه است ؛ پس جبريل يعنى قوة اللّه يا عبداللّه يا جبروت اللّه، ليكن صاحب البحر المحيط مركّب بودن اين واژه را نمى پذيرد زيرا اولاً، واژه اعجمى اشتقاق عربى نمى پذيرد و ثانياً، اگر مركّب باشد از دو حال خارج نيست : يا تركيب آن، اضافى است ودر اين صورت جزء سوم اين هر كدام از حالات بنا و اضافه و منبع صرف در آن راه دارد و از اين كه هيچ يك از دو حالت بنا و اضافه در آن شنيده نشده، بلكه پيوسته غير منصرف است، معلوم مى شود كه اين كلمه مركّب مزى نيست.

بشرى: بشرى و بشارت خبر و گزارشى است كه در بشره به معناى پوست اثر بگذارد و از آن جا كه اولين اثر و انعكاس خبر مسرّت بخش يا تلخ در چهره و بشره انسان ظاهر مى شود، بشرى يا بشارت نام گرفته است

تناسب آیات

سياق آيات گواهى مى دهد اين دو آيه نيز چون آيات قبل، ناظر به دعاوى باطل و بهانه جويى هاى يهود عصر نزول قرآن است. ارتباط این دو آیه با آیات قبل به این نحو قابل توجیه است که به قرینه لحن برای دو آیه و به شهادت و تأیید برخی شأن نزول ها اوّلاً، به برخی بهانه جویی های آنان برای ایمان نیاوردن به قرآن اشاره می کند و ثانیاً، با جدال احسن از آن پاسخ می دهد. یکی از بهانه های آنان این بود که نازل کننده این آیات جبرئیل و او دشمن ماست؛ زیرا وی دستورهایی دشوار درباره جهاد و جنگ می آورد یا از خراب شدن بیت المقدس خبر داده است؛ آن هم خبری که به وقوع پیوست مضمون این دو آیه به آن دست آویزها پاسخ می دهد.

برخی مفسّران ارتباط مزبور را این گونه توجیه می کنند که مطابق آیه 91 همین سوره مشکل یهود عصر نزل قرآن در ابتدا، بر مدار شخصیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله دور می زد؛ آنان می گفتند: اگر قرآن بر محمّدصلی الله علیه و آله که از فرزندان اسماعیل است نازل نمی شد و بر یکی از بنی اسرائیل و فرزندان اسحاق نازل می شد، ما به آن یمان می آوردیم، امّا پس از این که خداوند با احتجاج با آنان کذبشان را آشکار کرد، محل نزاع را از شخصیت رسول به جبرئیل منتقل کردند.

شان نزول

ابن عباس می گوید: گروهی از یهودیان از رسول خداصلی الله علیه و آله مطالبی پرسیدند که یکی از آنها این بود. آورنده وحی کیست؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمودند: جبرئیل است. بزرگِ آنان به نام ابن صوریا گفت: اگر میکائیل می بود، چون برای ما پیام رحمت می آورد، به شما ایمان می آوردیم، ولی جبرئیل چون دستور سختی و جنگ با ما را می آورد، پس او دشمن ما و ما دشمن او هستیم. هر چند صحت این شأن نزول محتمل است و با محتوای آیه تنافی ندارد، لیکن ارزش آن در حدّ یک نقل تاریخی غیر معتبر است.

اسرائیلی های بهانه گیر که هر از چند گاهی خیانت می ورزیدند و هماره در صدد آتش افروزی بودند، هر چند خداوند آتش های آنها را خاموش می کرد و می کند برای توجیه دشمنی خویش با اسلام گاهی عبری و عربی را و زمانی بنی اسحاق و بنی اسماعیل را و گاهی جبرئیل و میکائیل را بهانه قرار می دادند و عداوت مستور خویش را ظاهر می کردند؛ چنان که همواره از شکاف و تفرقه سود می بردند؛ از این رو این عامل منحوس را تا سطح فرشتگان نیز ادامه دادند یکی را محبوب و دیگری را مبغوض می دارند؛ در حالی که جریان ملائکه مانند جریان انبیاست؛ یعنی همان طور که درباره پیامبران دو مطلب است؛ یکی تفاوت درجات آنان و دیگری تساوی آنان در اصل جامع نبوت و رسالت و عصمت و مأموریت از طرف خداوند، درباره ملائکه نیز همین دو مطلب وجود دارد: یکی تفاوت مراتب آنان و دیگری تساوی آن ذوات نوری در عصمت و مأموریت از طرف خداوند.

جدال احسن دیگری با یهود

خدای سبحان، چنان که اشاره شد، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امر می کند که با آنان احتجاج کند و چنین بگوید: اوّلاً، اگر شما خدا را پذیرفته و داعیه محبّت اورا دارید جبرئیل فرستاده اوست و جز رسالت الهی وظیفه دیگری ندارد. پس عداوت با او مستلزم عداوت با خداست: . خصوصاً با توجّه به این که او (روح الأمین) است؛ نه چیزی از وحی می کاهد و نه چیزی بر آن می افزاید. به بیان دیگر، آنگاه که جبریل بر موسای کلیم و سایر انبیای بنی اسرائیل نازل می شد، به اذن اللَّه بود و اکنون که بر پیامبر اسلام نازل می شود نیز چنین است؛ بنابراین، عداوت با او عداوت با خداست. این احتجاج به صورت جدال احسن مطرح شده است. ثانیاً، سخن جبرئیل تصدیق همان اصول کلی و خطوط جامع است که در کتاب های پیامبران پیشین و از جمله در تورات آمده است؛ گرچه در قرآن به صورت کامل تر، دقیق تر و روشن تر نازل شده است؛ پس دشمنی با جبرئیل دشمنی با صحیفه های الهی و نیز با خود تورات است. ثالثاً، جبرئیل هدایت و بشارت آورده است و دشمنی و ستیز با هدات و بشارت عاقلانه نیست؛ گرچه آورنده آن دشمن انسان باشد. دو وجه اخیر به صورت برهان ارائه شده، گرچه وجه دوم به صورت جدال احسن نیز قابل تقریر است؛ زیرا آنان مدّعی هستند که تورات را قبول دارند؛ پس تصدیق کننده آن، یعنی قرآن را نیز باید قبول داشته باشند.

دشمنی اعتقادی و عملی

عداوت گاهى اعتقادى و در مسائل اصول و ريشه اى است، مانند اين كه كسى در دل به خدا معترض باشد و بگويد: چرا خدا وحى را بر ديگران نازل كرد و بر من نازل نكرد و گاهى به گونه عملى و به شك تمرّد در برابر حكم خدا ظهور مى كند؛ نظير رباخوارى.

دشمنى عملى با خدا به اين صورت كه اذيّت به هستى خداوند وارد گردد، ذاتاً محال است ؛ برخلاف عداوت با ملائكه ؛ زيرا ايذاى آنان چون ممكن الوجودند، ذاتاً محال نيست ؛ هرچند مقدور بشر نخواهد بود؛ بنابراين، عداوت عملى با خداوند به ايذاى دين او بازمى گردد؛ غرض آن كه، عداوت با خداوند هم به لحاظ اعتقادى قابل تصور است، چنان كه گذشت، و هم به لحاظ عملى مانند ايذاى عملى خداوند؛ از اين رو ذكر نام مبارك اللّه در صدر كسانى كه يهود و هم فكران آنها با آن ذوات مقدس دشمنند، فقط براى اهتمام به جريان عداوت با ملائكه و انبياء نيست، بلكه سهمى از عداوت براى خداوند منظور است. كه گذشته از نكته اهتمام، سهمى از القا و رعايت تقواى آن حضرت ملحوظ است.

 

معنای تنزیل بر قلب

حقيقت قرآن كه از لدن و نزد خداى سبحان تجلّى و به منطقه مفهوم هبوط كرده و از قلمرو مثال گذشته و به فضاى تنزل يافته و د ركسوت الفاظ ويژه جلوه كرده است، همه اينها و آنچه مربوط به اين كتاب جاودانه خداست، بر قلب مطهر رسول اكرم باشد؛ زيرا خداى سبحان عربى بودن قرآن را به خود اسناد داده مى فرمايد: إنّا جعلناه قرآنا عربياً لعلكم تعقلون. بنابراين، معناى تنزيل بر قلب مستلزم حصر در نزول معانى نيست؛ از اين رو ضرورتى ندارد كه تنزيل بر قلب به تنزيل بر شخص‍ پيامبر اعم از قلب و قالب تفسير شود و قلب را چون جزء مهم هويّت انسان را تشكيل می‌دهد، در آيه ماءخوذ بدانيم.

بهره‌ورى از هدايت و بشارت قرآنى 

قرآن گرچه هدايت و بشارت براى همه انسان‌هاست، ليكن از آن جا كه تنها اهل ايمان و تقوا از آن بهره مى‌برند، در آيات مورد بحث، تعبير به هدىّ و بشرى للمؤ منين و از ابتداى سوره بقره تعبير به (هدىّ للمتّقين) شده است ؛ جمع اين دو تعبير نظير مطلبى است كه درباره رسول مكرم وارد شده است كه از يك سو (للعالمين نذيراً) و (رحمةً للعالمين) است، و از سوى ديگر در بعثت آن حضرت تنها بر مؤمنان، منّت نهاده شد: لقد منّ اللّه على المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً...؛ زيرا تنها مؤمنان از آن حضرت بهره‌مند مى‌شوند.

هر كدام از قرآن و رسول اکرم هم مظهر رحمت رحمانی خدایند و هم مظهر رحمت رحيمى آن حضرت، هم صبغه جهان شمولى آنها محفوظ است و هم جنبه اختصاصى آنها؛ زيرا هم راز تعميم و هم رمز تخصيص وجود دارد.

تذكّر 1. يادآورى آنچه در ذيل آيه دوم سوره مبارك بقره مرقوم شد، مطلب ديگرى را در جمع بين آيات مزبور ارائه مى‌كند و آن اين كه ناس حقيقى در (هدى للناس ) همان مؤمنان و متقيانند كه در آيه مورد بحث به صورت (هدً و بشرى للمؤ منين ) ذكر شده است.

2. (بشرى للمؤمنين) گويا با اشاره به يهود عصر نزول قرآن و شاءن نزولى كه ذكر آن گذشت، بدين معناست كه اگر عداوت يهوديان با جبرئيل بدين جهت بود كه او نياكان آنان را به خرابى بيت المقدس انذار كرد، چنين انذارى نمى‌تواند مانع ايمان به قرآنى باشد كه بر من نازل شده است؛ زيرا جبرئيل تنها مفسدان و طاغيان را انذار مى‌كنند و قرآنى كه با وساطت او بر من نازل شده تنها براى اهل فساد و طغيان انذار است، اما براى مؤمنان و اهل صلاح و فلاح، بشرى و بشارت است.

3. اوصاف ياد شده، يعنى تنزيل، تصديق، هدايت و بشارت برابر ترتيب عينى تدوين شده است و وجود لفظى آنها مطابق تحقق عينى آنهاست.

پيامد دشمنى با جبرئيل 

كسى كه منكوس است به جاى اقبال ادبار مى‌كند و در جاى قهر مهر مى‌ورزد و در موضع عداوت محبت و در عوض محبت عداوت مى كند. خداوند سبحان جامعه بشرى را به دوستى اولياى خود فرا خواند و از اعداى خود و دشمنان بشريت منزجر ساخت. يهود اسرائيلى كه دوستى شيطان و ذريّه ابليس را برگزيد، دشمنى خدا و فرشتگان و انبيا را بر دوستى آن ذوات مقدس ترجيح داد.

خداى سبحان در آيه اوّل از طريق برهان و جدال احسن، بى پايگى دشمنى با جبرييل را ثابت مى كند و ملازمه ميان دشمنى با دين و فرستادگان الهى و دشمنى با خود خدا را به اثبات مى رساند. در آيه دوم ملازمه ميان دشمنى با خدا و فرشتگان و رسولان و دشمنى خود خدا با دشمنان خويش را گوشزد مى كند و مى فرمايد: كسى كه با خدا و فرشتگان و فرستادگانش ‍ دشمن باشد خدا دشمن اوست ؛ زيرا چنين كسی كافر بوده و خدا دشمن كافران است و فرجام كسى كه خدا دشمن او باشد، روشن است.

تذكّر 1. در آيه دوم، ذكر ميكائيل و ساير فرشتگان و فرستادگان الهى به ميان آمده با آن كه در آيه اول تنها سخن از جبرئيل است و اين اشاره به اين نكته دارد كه فطرت و حقيقت جبرئيل همان فطرت و حقيقت ساير فرشتگان و به خصوص ميكائيلى است كه شما ادعاى محبّت او را داريد؛ پس دشمنى با جبرئيل دشمنى با ساير فرشته هاست.

3. مقصود از ذكر خداوند و ملائكه و انبيا، «مجموع» آن ذوات مقدس نيست، بلكه عداوت «جميع» كافى است ؛ يعنى در حرمت و قبح عداوت و اين كه عداوت ياد شده سبب كفر است و كفر مايه عداوت خداوند مى شود، اجتماع همه عداوت‌ها شرط نيست، بلكه دشمنى هر كدام از اين ذوات ياد شده كفر است و خداوند از كفر و كافر منزجر و دشمن كافران است؛ هرچند عداوت هر كدام (جميع) مستلزم عداوت همه (مجموع) خواهد بود. بنابراين، عداوت با كار فرستاده معصوم همراه با عداوت كار فرستنده خواهد بود؛ چنان كه دوزخيان كه از كار معصومانه فرشتگان تعذيب منزجرند و با آن كار دشمنند، به طور حتم با كار خداوند دشمنند كه فرشتگان معصوم را مأمور تعذيب دوزخيان قرار داده است.

عداوت كيفرى خداوند 

عداوت و محبت خداوند همانند اضلال و هدايت الهى است؛ يعنى محبت نظير هدايت دو قسم است: يكى ابتدايى و ديگرى پاداشى، لكن عداوت مانند اضلال فقط يك قسم است و آن كيفرى است؛ زيرا هرگز خداوند عداوت ابتدايى با هيچ موجودى ندارد؛ چنانكه نسبت به هيچ كسى اضلال ابتدايى ندارد؛ چون عداوت خداوند از شؤون قهر و غضب اوست و غضب خداوند به امامت رحمت او سامان مى پذيرد.

معناى سبقت رحمت بر غضب چنانكه در مواردى بيان شد، اين نيست كه صرفاً رحمت خدا بيش از غضب اوست، بلكه بدين معناست كه گذشته از بيشی، پيش از غضب نيز خواهد بود و معناى پيشى همان امامت و قيادت و رهبرى است؛ يعنى هماره هندسه غضب را رحمت فراگير طرح مى كند و خطوط اجرايى عداوت را محبّت عام و جامع تعيين مى كند و غضبْ مأمومِ رحمت و نيز عداوتْ مأمومِ مقتداى خويش، يعنى محبت جامع است و آن محبت جامع مانند رحمت فراگير و نظير هدايت عام مقابل ندارد و مقابل آن جوامع همانا عدم است، نه اضلال و نه غضب و نه عداوت. به هر تقدير، خداوند هندسه هستى را بر محبت استوار كرده و محبت فراگير گاهى دستور قهر و دشمنى مى دهد و آن همانا عداوت كيفرى است، نه عداوت ابتدايى. خداوند فقط دشمن كسى است كه در قبال همه دوستى‌هاى خاص ‍ و عام الهى به عداوت مى‌پردازد و از هرگونه اهمال و امهال برداشت سوء دارد و به جاى توبه، تمرّد مى‌كند و عوض استغفار، استكبار مى‌ورزد و بدل تنبّه، تنمّر مى‌كند و بالاخره به جاى ايمان، كفر پيشه مى‌كند.

 

لطایف و اشارات

تحريف تورات براى مبارزه با قرآن 

دشمنى يهود از بنى اسرائيل با قرآن آثار سوء فراوانى داشت. خداوند براى ابطال عداوت آنها شواهد زيادى ارائه فرمود. آنان براى تثبيت و توجیه دشمنى خود در صدد امحاى آن شواهد برآمدند. يكى از آن شواهد براى بطلان عداوت يهود با قرآن اين بود كه مضمون قرآن تصديق كننده كتاب‌هاى انبياى گذشته، نظير تورات حضرت موسى عليه السلام است. آنان براى ابطال اين دليل چون دسترسى به قرآن نداشتند، به تحريف تورات مبادرت كردند، تا بخشى از مطالب مطابق دو كتاب الهى را دگرگون سازند و قرآن مصدّق آن نباشد و ادعاى تصديق قرآن نسبت به مضمون تورات باطل گردد و خداوند از اين دسيسه پرده برداشت.

تحليل عقلى پيام آيه 

هر چند مطالب گذشته براى ابطال عداوت يهود كافى بود، ليكن تحليل عقلى و منطقى پيام آيه در طرد دشمنى اسرائيلى‌ها نسبت به قرآن كريم اين است: هر موجود ممكن نيازمند به مبداء فاعلى و مبداء داخلى و مبداء غايى است؛ اگر هيچ كدام از آن مبادى سه گانه درونى و بيرونى استحقاق دشمنى را نداشتند، عداوت با چنين موجودى معقول نيست و از اين رو نبايد مقبول افتد. اما نظام فاعلى و مبداء ايجاد و ارسال اين كتاب الهى بالاصاله و بالذات خداى سبحان است كه پس از انشاى آن، ايصال آن را به دست فرشتگان نيك و كريم: «بأيدى سفره * كرام برره» سپرده است تا به قلب مطهر رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه مهبط چنين وحى ثقيل و عظيمى است برسد. اما نظام داخلى و مبداء درونى اين كتاب الهى مطالبى است همگون، هم آوا، همراه و همدل با خطوط كلى درون مرزى صحائف سلف و كتاب هاى پيام آوران پيشين و اما نظام غايى و مبداء نهايى اين كتاب آسمانى هدايت و بشارت است ؛ يعنى اين كتاب وزين و هماهنگ كتاب هاى گذشته الهى، هدف دار است و غايت آن تأمين هدايت، حمايت، عنايت و سرانجام بشارت ره پويان آن است ؛ بنابراين، قرآن از صدر تا ساقه، از آغاز تا انجام، از فاعل تا مقصد و مقصود، مهر و وفا و صفاست ؛ نه با كسى دشمن است و نه شايسته است كسى با آن عداوت بورزد.

 

آیه99. و لقد انزلنا الیک ایات بینات و مایکفر بها الاالفاسقون 

آیه 100.او کلما عاهدوا عهدا نبذه فریق منهم بل اکثرهم لا یومنون

آیه 101.و لما جاءهم رسول من عندالله مصدق لما معهم نبذ فریق من الذین اوتوالکتاب کتب الله وراء ظهورهم کانهم لا یعلمون

گزیده تفسیر

یهودیان عصر نزول یکی از بهانه‌هایی که برای ایمان نیاوردن به قرآن کریم و وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام می‌آوردند این بود که آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل می‌شود واضح، روشن و قابل فهم نیست. اولین آیه از آیات فوق، در واقع پاسخی به همین بهانه‌جویی آنان است که می‌فرماید: خداوند حکیم آن چنان احکام، مطالب اعتقادی، اخلاقی و حقوقی را بیان در قرآن آورده است که جای هیچ ابهام و بهانه‌ای در نورانیت و حقانیت آن باقی نمانده است. دلیل اصلی که خداوند برای این بهانه‌جویی آنان بیان می‌کند، فسق آنان است. این فسق که نتیجه گناهان آنان است، مانع از فهم حقایق و درک نورانیت قرآن کریم است.

خداوند در ادامه به منظور تسلی خاطر وجود نازنین پیامبر اسلام، می‌فرماید اکثر آنان ایمان نمی‌آورند و اهل پیمان‌شکنی و نقض عهد هستند. در واقع آنان با کفر ورزیدن به قرآن و پیامبر (ص)، عملا به تورات پشت کردند زیرا قرآن مصدق و تاییدکننده آن چیزی بود که نزد آنان بود.

 

تناسب آیات

در آیات قبل صحبت از عدم ایمان یهودیان لجوج و معاند به آورنده وحی یعنی حضرت جبرائیل بود. این آیات مطابق با شان نزول منقول از ابن عباس، بدین قرار است که آن‌ها به پیامبر(ص) گفته بودند: "چیزی که برای ما قابل فهم باشد نیاورده‌ای و نشانه روشنی بر تو نازل نشده تا به تو ایمان بیاوریم و از تو پیروی کنیم".

روش قرآن در بیان معارف

همان‌طور که در بالا آمد، قرآن کریم مطالب مختلف اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و ... را در خود جای داده است. اما نحوه بیان این آیات، بسیار جالب و قابل تامل است. به گونه‌ای در برخی آیات، از براهین سنگین عقلی استفاده نموده است (آیه 22 سوره انبیاء) در حالی که همین مفهوم را در قالب مثل و به صورت ساده و شیرینی در آیه دیگری (آیه 29 سوره زمر) آورده است. بنابراین نحوه بیان مطالب در قرآن متناسب با مخاطب می‌باشد، به گونه‌ای که برای همگان قابل فهم و درک است. قرآن همانند نور به ذاات خود روشن است و به هیچ روشنگر بیرونی (به جز مبین و روشنگری که خود او بیان معرفی می‌کند) نیاز ندارد و هر انسان سلیم النفس و تشنه حقیقتی که به آن مراجعه کند آن را باور می‌کند.

برون رفت زیان بار

نکته ظریفی که درباره "فسق" وجود دارد آن است که منظور در اینجا "خروج مطلق" نیست بلکه "برون رفت زیان‌بار" است. به نوعی یهودیانی که آیات روشن و واضح را انکار کردند، هم دنیا و هم آخرت خود را تباه و نابود ساختند. دلیل اصلی استفاده از این تعبیر هم آن است که سخنان خداوند به صورت "آیه" و "بینه" ارائه شده و همین باعث سنگینی گناه و فسق آنان است.

سنت پیمان شکنی بنی اسراییل

سنت پیمان شکنی به صورت ملکه در میان بنی اسراییل تبدیل شده بود. این سنت تنها به شکستن عهد با خدا مربوط نبود. آن­ها حتی پیمان­های میان خود و رسول خدا را به راحتی نقض می­کردند. در نتیجه این آیه هشداری است به رسول خدا که از خیانت بنی اسراییل غافل نباشد. ویژگی پیمان شکنی  به علت استفاده از فعل مضارع « لا یومنون» در این آیه به صورت مستمر و در همه دوره­ها در این گروه وجود دارد.

منظور از فریق به قرینه استفاده از اوتوالکتاب در آیه سوم علمای یهود بودند که کتاب الهی را به پشت سر انداخته و متاع دنیا را خریدند.

با توجه به این آیه یهودیان به 4 گروه تقسیم می­شوند.1- کسانی که حقیقتا به تورات مومنند.2-کسانی که متعمدا و متجاهرا به دستورهای خدا عمل نمی­کنند.3-علمای یهود که غالبا منافقند.4-افزادی که در ظاهر نقض عهد نمی­کنند ولی به خاطر جهلشان در زمره ناقضین قرار دارند.

تصدیق کتب آسانی پیشین

در قرآن، وصف تصدیق کننده بودن، گاهی به قزآن نسبت داده شده و گاهی به پیامبر. علت شباهت استفاده ار این دو تعبیر، وحدت هویت معنوی پیامبر و قرآن است. ریرا پیامبر و قرآن ، اولا هر دو از سوی خدا فرستاده شد­ه­اند، ثانیا هر دو مصون از خطا هستند و ثالثا هر دو مصدق هستند.

مقصود از الذین اوتوالکتاب و کتاب الله

منظور از «االذین اوتوالکتاب» علمای یهود هستند. درباره کتاب الله 3 نظر وجود دارد. 1-به قرینه اوتوالکتاب، کتاب الله تورات است. یعنی یهودیان در زمان پیامبر، تورات را که بیانگر ویژگی های پیامبر اسلام بود، به پشت سر افکندند.2-قزآن و معنی آن این است که یهودیان با عدم ایمان به قرآن، آن را پشت سر انداختند.3- معنای جامع همه کتاب­های آسمانی

 معنای اول اولی تر است.

پیمان­ها و پیمان­شکنی

عهد و پیمان بر سه قسم است.1-عهدی که انسان با خدا می­بندد، مثلا عهد می­کند که کار خوبی انجام دهد.

2-عهدی که انسان با انسان می­بندد.

3-عهدی که خدا با انسان می­بندد. مانند آیه «الم اعهد إليكم يا بنى آدم الاّ تعبدوا الشيطان»

از آیه «يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود» بر می­آید که عمل به هر سه این عهدها واجب است. حتی اگر کسی که انسان با او عهد می­بندد کافر باشد.

آیه 102- و اتبعوا ما تتلوا الشّياطين على ملك سليامن وما كفر سليمان ولكنّ الشّياطين كفروا يعلّمون النّاس السّحر وما انزل على الملكين ببابل هاروت وماروت وما يعلّمان من احدٍ حتّى يقول انّما نحن فتنةٌ فلا تكفر فيتعلّمون منهما ما يفرّقون به بين المرء و زوجه و ماهم بضآرّين به احدٍ الا باذن اللّه و يتعلّمون مايضرّهم و لا ينفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ماله فى الآخرة من خلاقٍ و لبئس ما شروا به انفسهم لو كانوا يعلمون

آیه 103- ولو انّهم امنوا و اتّقوا لمثوبةٌ من عنداللّه خيرٌ لو كانوا يعلمون

 
ترجمه آیات : يهوديان آنچه را كه شيطانها بنادرست بسلطنت سليمان نسبت ميدادند پيروى كردند در حاليكه سليمان با سحر، آن سلطنت را بدست نياورده و كافر نشده بود ولكن شيطانها بودند كه كافر شدند و سحر را بمردم ياد ميدادند،
و نيز يهوديان آنچه را كه بر دو فرشته بابل ، هاروت و ماروت نازل شده بود بنادرستى پيروى مى كردند چون آنها با حدى سحر تعليم نميدادند مگر بعد از آنكه زنهار ميدادند كه ما فتنه و آزمايشيم مبادا اين علم را در موارد نامشروع بكار بندى و كافر شوى ولى يهوديان از آندو نيز چيزها را از اين علم گرفتند كه با آن ميانه زن و شوهرها را بهم مى زدند، هر چند كه جز باذن خدا بكسى ضرر نمى زدند ولى اين بود كه از آندو چيزهائى آموختند كه مايه ضررشان بود و سودى برايشان نداشت با اينكه ميدانستند كسيكه خريدار اينگونه سحر باشد آخرتى ندارد و چه بد بهائى بود كه خود را در قبال آن فروختند، اگر ميدانستند  و اگر ايمان آورده و تقوى پيشه مى كردند مثوبتى نزد خدا داشتند كه اگر مى فهميدند از هر چيز ديگرى برايش آن بهتر بود

یکی از زیباترین آیات قرآن از نظر تفسیری آیه فوق می­باشد که اختلاف نظر بین مفسرین بسیار زیاد است. موارد اختلافی به ­صورت خلاصه عبارتند از:

1-     مرجع ضمير (اتبعوا) چه كسانند؟ آيا يهوديان عهد سليمانند؟ و يا يهوديان عهد رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم ؟ و يا همه يهوديان ؟

2-      كلمه (تتلوا) آيا بمعناى اين است كه پيروى مى كردند آنچه را كه شياطين پيروى مى كردند و به آن عمل مى نمودند؟ يا بمعناى اين است كه (ميخواندند)؟ و يا به معناى (تكذيب مى كردند) مى باشد؟

3-     منظور از شياطين كدام شياطين است ؟ شياطين جن ؟ و يا شياطين انس ؟ و يا هر دو؟

4-      معناى (على ملك سليمان ) چيست ؟ آيا بمعناى در ملك سليمان است ؟ و يا به معناى در عهد ملك سليمان است ؟ و يا همان ظاهر كلام با استعلائيكه در معناى كلمه (على ) هست مراد است ؟ و يا معنايش (على عهد ملك سليمان ) است ؟

5-     معناى جمله : (ولكن الشياطين كفروا) این است، كه آيا شيطانها بدين جهت كافر شدند كه سحر را براى مردم استخراج كردند؟ و يا براى اين بود كه سحر را به سليمان نسبت دادند؟ و يا آنكه اصلا معناى(كفروا) (سحروا) ميباشد؟

6-     در جمله : (يعلمون الناس السحر) معنا این است كه آيا رسما سحر را به مردم آموختند؟ و يا راه استخراج آنرا ياد دادند؟ و گفتند كه سحر در زير تخت سليمان مدفون است ، و مردم آنرا بيرون آورده ، و ياد گرفتند؟

7-     جمله(وما انزل على الملكين ) چه معنا دارد؟ آيا حرف (ما) در اين جمله موصوله ، و عطف بر (ما) ى موصوله در جمله (ما تتلوا) است ؟ و يا آنكه موصوله و عطف بر كلمه(السحر)است ؟ و معنايش اينستكه بمردم آنچه را كه بر دو ملك نازل شد ياد دادند؟و يا آنكه حرف (ما) موصوله نيست ؟ بلكه نافيه و واو قبل از آن استينافيه است ، و جمله ، ربطى بماقبل ندارد، و معنايش اين استكه هيچ سحرى بر دو ملك نازل نشد و ادعاى يهود بيهوده است ؟

8-     آيا منظور نازل كردن از آسمان است؟ يا نازل كردن از بلنديهاى زمين؟

9-      آيا اين دو ملك از ملائكه آسمان بودند؟ يا دو انسان زمينى

10-آيا منظور از آن بابل عراق است ؟ يا بابل دماوند؟ و يا از نصيبين گرفته تا راءس العين است ؟

11- معناى جمله (وما يعلمان )  کدام است ، كه آيا معناى ظاهرى تعليم مراد است ؟ و يا كلمه (علم ) بمعناى (اعلم - اعلام كرد) است

12-در معناى جمله (فلا تكفر) ، كه آيا معنايش اين است كه با عمل بسحر كفر مورز؟ و يا با آموختن و يا با هر دو؟

13-در معناى جمله (فيتعلمون منهما) است ، كه آيا ضمير (منهما) به هاروت و ماروت بر ميگردد؟ و يا بسحر و كفر؟ و يا معنايش اينستكه مردم از دو ملك بجاى آنچه كه آنها تعليمشان كردند، علم بر هم زدن ميانه زن و شوهر را آموختند، با اينكه آندو از آن كار نهى كرده بودند.

14-در جمله (ما يفرقون به بين المرء و زوجه ) ، كه آيا با سحر ميانه زن و شوهر محبت و دشمنى ايجاد مى كرده اند، و يا آنكه يكى از آن دو را مغرور ساخته ، و بكفر و شرك وا مى دا شتند، و ميانه زن و شوهر اختلاف دينى مى انداختند؟ و يا با سخن چينى و سعايت ، بين آندو را گل آلود نموده و سرانجام جدائى مى انداختند؟

با توجه به سوالات فوق و حالات متعددی که برای پاسخ هر سوال وجود دارد بیش از یکمیلیون و دویست هزار تفسیر متفاوت برای این آیه قابل ذکر است که از اعجاز آیه فوق می­باشد. در زیر به صورت خلاصه ترکیبی از نظر علامه جوادی آملی در تسنیم و علامه طباطبایی در المیزان ذکر می­گردد.

ضمیر «اتبعوا» به یهودیان عصر پیامبر اکرم بر می­گردد که پس از نزول قرآن به سحر نیاکان خود برای مقابله روی آوردند.

معنای «تتلوا» در این آیه همان تلاوت همراه با تبعیّت است و حتی با اینکه با خرف «علی» متعددی گردد نیز معنای تکذیب نمی­دهد.

با توجه به اینکه در سیاق آیه از حضرت سلیمان نام برده شده است در زمان حکومت ایشان جنیان در بند بودند پس در آیه فوق مقسود از شیاطین همان جنیان می­باشد

در مورد «علی ملک سلیمان» در تفسیر المیزان به صراحت با ترجمه به سلطنت سلیمان آورده شده است اما در تفسیر تسنیم علامه جوادی آملی دو معنی یکی به معنای "فی" یعنی آنچه را شیطان در عهد سلیمان تلاوت می­کردند و دیگری به معنای بر است با این معنی که آنچه را شیاین بر اهل مملکت سلیمان تلاوت می کردند.

در معنای «ولكن الشياطين كفروا» منظور کفر عملی است نه اعتقادى، ولى كلام در اين است كه مقصود از عمل كفرآميز كدامين عمل است ؟ عمل تدوين آن در كتاب و سپس استناد آن به سليمان  يا عمل تعليم سحر يا عمل به كارگيرى سحر يا مجموع اين اعمال سه گانه ؟  به نظر آیت الله جوادی آملی هر سه می­تواند باشد و دلیل محمکی بر تایید یکی بر دیگری از علم لغت نیست.

 شیاطین هم سحر را به مردم آموزش می­دادند و هم آنرا تدوین می­کردند.

در جمله «وما انزل على الملكين » کلمه ما موصوله در نظر گرفته شده است بدین معنا که آنچه بر آن دو فرشته نیز نازل شده بود را نیز آموزش دادند.

در کلمه «ملکین» به صراحت نظر فرشته بودن هاروت و ماروت ذکر گردیده است.

منظور جنیان تعلیم دادنسحر بوده است.

منظور از «فلا تکفر» عمل به سحر و بکارگیری آن است.

در جمله «فیعلمون منهما» در تفسیر المیزان به صراحت ضمیر منهما به سحر و کفر بر می­گرد