سلام علی آل یاسین...!(206)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 24 مهر 1393
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 940
مقدمه نشریه هادی شماره 64
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...
السلام علي محالّ معرفة الله؛
سلام بر محلهاي معرفت خدا
...
ريشه برتري ائمّه(عليهمالسلام)
فارق اصلي و اساسي مقام امامت از ديگران، ادراكِ همين معارف بلند است كه بُرد فكر و شهپر انديشه ديگران به سپهر آن راه ندارد، وگرنه در مقامات و كمالات عملي، شاگردان آنها نيز ميتوانستند كم و بيش، مأموم و پيرو آنها باشند و حداقل از دور هم كه شده، دستي بر آتش داشته باشند؛ هر چند كه فاصله آنان با اهل بيت(عليهمالسلام) بسيار زياد است [چنانكه در اِطعام فقير، مسكين و اسير و مقدم داشتن آنها بر خود كه به نزول بخشي از سوره «هل أتي» منتهي شد، فضّه خادم نيز با اميرمؤمنان و فاطمه و حسنين (عليهمالسلام) همراهي كرد]؛ اما در مسير مقامات علمي و طي كمالات معنوي، در مرحلهاي هستند كه ديگران در مقايسه با آنها از دور هم دستي بر آتش ندارند. تاكنون كسي نتوانسته است در بُعد معرفت توحيدي، همچون علي(عليهالسلام) بگويد: «خداي نديده را عبادت نميكنم».[ نهج البلاغه، خطبه 179]
در بُعد راه و راهنما شناسي (پيامبراشناسي) نيز تنها او توانست بگويد:
من نور وحي و رسالت را ميديدم و رايحه دل انگيز نبوّت را ميبوييدم. هنگام نزول وحي بر پيغمبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) صداي ناله شيطان را شنيدم؛ از پيامبر خدا پرسيدم: اين ناله چيست؟ آن حضرت فرمود: اين شيطان است كه از معبود بودن نااميد شده است. تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم و ميبيني آنچه را من ميبينم، ليكن فرق ميان من و تو اين است كه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير من هستي و بر سبيل هدايت و طريق خير هستي: «أري نور الوحي و الرسالة، و أشمّ ريح النبوة، و لقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحي عليه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقلت: يا رسول الله! ما هذه الرَّنّة؟ فقال: هذا الشيطان قد أيس من عبادته؛ إنك تسمع ما أسمع و تري ما أري إلاّ أنّك لست بنبيّ ولكنّك لوزير وإنّك لعلي خير».[ نهجالبلاغه، خطبه 192 (قاصعه).]
در بُعد مقصدشناسي و معاد نيز كسي نتوانست بگويد:
اگر پرده كنار رود وبهشت و جهنم مجسّم شود، بر علم و يقين من افزوده نخواهد شد: «لو كشف الغطاء ما ازددتُ يقيناً».[ بحار، ج40، ص153.] در حالي كه ديگران هنگام گشوده شدن چشم برزخي و مشاهده آثار و نشانههاي مرگ، برزخ و قيامت، ازدياد يقين كرده، خواهند گفت: «ربّنا أبصَرنا و سمعنا فارْجعنا نعمل صالحاً إنّا موقنون».[ سوره سجده، آيه 12.]
آنچه ذكر شد، نهايت درجه معرفت در توحيد، نبوّت و معاد است كه مخلوق، توان رسيدن به آن را دارد و علي(عليهالسلام) بدان نايل شده است.
معناي محلّ معرفت الله بودن
محلّ معرفت الله بودن ائمه (عليهمالسلام) به چند صورت قابل تصور است:
الف. همانطور كه گفته شد: آنها بهتر از هر كس ديگري خدا را ميشناسند؛ بهعبارت ديگر، آنان خدا را به آن مقدار از شناخت كه براي ممكنات مقدور است، شناختهاند.
ب. بهترين وسيله براي كساني كه در صدد شناخت خدا هستند، شاگردي در مكتب ائمه اطهار(عليهمالسلام) است: «فكانوا هم السبيل إليك».[ مفاتيح الجنان، دعاي ندبه.] شاهد اين مدعا كلمات و خطبههاي توحيدي آن ذوات مقدس، مخصوصاً نهج البلاغه است.
ج. هر موجودي مظهري از مظاهر خداست، ليكن ائمه (عليهمالسلام) مظاهر تامّه اسما و صفات الهي هستند. حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: خبري عظيمتر از من و نشانهاي بزرگتر از من براي خدا وجود ندارد: «ما لله نبأ أعظم مني وما لله آيةٌ أكبر منّي».[ بحار، ج36، ص1 و2.] همانطور كه آثار هر كسي نشانه داراييها و توانمنديهاي اوست، ائمه (عليهمالسلام) صافيترين آينهاي هستند كه صفات كمال الهي و قدرت خدا را ابراز ميكنند؛ زيرا بزرگترين نشانه خدا هستند. از اين رو هر كس كه آنها را بشناسد، در حقيقت، خدا را شناخته است.
اميرمؤمنان(عليهالسلام) ميفرمايد:
منظور از اعراف در آيه كريمه (وعلي الأعراف رجال يعرفون كلاًّ بسيماهم)[ سوره اعراف، آيه 46.] ما هستيم. ما كساني هستيم كه خداي متعال جز از راه معرفت ما شناخته نميشود: «... نحن الأعراف الّذين لايعرف الله عزّ وجلّ إلاّ بسبيل معرفتنا».[ بحار، ج24، ص253.]
هرچند اين مطلب درباره ديگر انسانها نيز فيالجمله صادق است و به همين سبب در احاديث آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»[ همان، ج2، ص32.]، ليكن آن مرتبه ازتوحيد و خداشناسي كه با شناخت انسانهاي عادي و معمولي حاصل ميشود، قابل مقايسه با خداشناسي حاصل از شناخت معصومان (عليهمالسلام) نيست.
د. در برخي رواياتِ مأثور از اهلبيتعصمت(عليهمالسلام) معرفتالله به معرفت امام واجب الاطاعة تفسير شده و سرّ آن همان طور كه مرحوم كراجكي گفته[بحار، ج23، ص93.] اين است:
معرفت امام و اطاعت از او، متفرّع بر اطاعت خدا و معرفت اوست؛ چون تا انسان، معتقد به خدا نشود و اطاعت او را واجب نداند، معتقد به اطاعت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) يا ساير انبيا و ائمّه كه اولياي الهياند، نخواهد شد. از سوي ديگر، در روايات بسياري آمده است: اگر معرفت امام عادل هر عصر و اطاعت او نباشد، معرفت خدا و اطاعت او نفعي نخواهد داشت.
طبق اين توجيه، معرفت الله در معرفت امام واجب الاطاعه ظهور خواهد كرد. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمودند:
«...أنا وعليٌّ أبوا هذه الأُمة، من عرفنا فقد عرف الله ومن أنكرنا فقد أنكر الله عزّ و جلّ»[ بحار، ج26، ص342.]؛ من و علي دو پدر براي اين امت هستيم؛ هر كس ما را شناخت، خدا را شناخته و هر كس ما را انكار كرد، خدا را انكار كرده است.
از اميرمؤمنان(عليهالسلام) نقل شده است:
معرفت من اگر با واقعيت و نورانيت همراه باشد، همان معرفت خداي سبحان است؛ چنان كه معرفت خداي سبحان، همان معرفت همراه با واقعيت و نورانيت من است: «معرفتي بالنورانية معرفة الله عزّ و جل ومعرفة الله عزّ و جلّ معرفتي بالنورانية... ».[ همان، ج26، ص1.]
طبق اين معنا، معرفة الله ظهور تامّ در معرفت امام دارد و معرفت امام، آيت كامل معرفة الله است. اين دو معرفت، دو چيز بيگانه از هم نيست، بلكه در ارتباط كامل با هم هستند. نكته اساسي آن است كه شناخت ذي الآيه از راه شناخت آيت او حاصل ميشود؛ وگرنه تفاوت جوهري واجب و ممكن از يك سو و تفاوت عميق معرفت خدا و معرفت امام از سوي ديگر، همچنان محفوظ است. البته وجوه ديگري نيز ذكر شده است كه براي رعايت اختصار، از ذكر آنها خودداري ميشود.
تذكّر: چون معرفت خدا از تجرّد تامّ عقلي برخوردار است و چنين موجود مجرّدي از حلول مادّي و مانند آن منزّه است، معناي «محلّ معرفت»، همان مجلاي شهود حق خواهد بود، نه جاي حلول و محلّ عروض مادّي.