سلام علی آل یاسین...!(306)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 30 خرداد 1401
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 684
مقدمه نشریه هادی شماره 118
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...
وأشهد أنّ محمّداً عبده المنتجب ورسوله المرتضي أرسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين كلّه ولوكره المشركون؛
و شهادت ميدهم كه محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنده خالص و برگزيده خدا و رسول پسنديده اوست. او را با هدايت و آيين حق فرستاد تا بر جميع اديان و مذاهب، پيروز گرداند؛ هر چند مشركان را خوش نيايد
...
معناي غلبه دين
همان طور كه گذشت، دين به معناي آيين (اعم از حق و باطل) است. افزون بر آنكه حرف «ال» جنس و (كلّه) بر عموميت آن ميافزايد. بنابراين، ظهور، غلبه و استيلاي دين مقدّس اسلام بر مكاتب باطل به معناي مضمحل و نابود كردن آنهاست، اما نسبت به اديان آسماني گذشته، به معناي زنده كردن خطوط كلي و پيراستن آنها از تحريفها و پيرايههاست. البته ظهور وسيطره از آنِ نور مُهَيْمِن، يعني اسلام به معناي خاص است وآن مكاتب وصحيفهها تحت شعاع نور قاهر قرار ميگيرند؛ چون شريعت اسلام و كتاب قرآن، مُهَيْمِن بر ساير شرايع و كتابهاي آسماني است و بر آنها هيمنه، نظارت، سرپرستي و رياست دارد: و أنزلنا إليكالكتاب بالحق مصدّقاً لما بين يديه من الكتاب و مهيمناً عليه .[ سوره مائده، آيه 48.}
از آنجا كه اين وعده پيروزي، هماهنگ با مشيّت و اراده الهي است، ارادهها و خواستهاي ديگر كه در مقابل آن قرار ميگيرد، اثر ندارد. از اين جهت فرمود: حتي اگر هيچ كافر و مشركي را خوش نيايد يا اراده و تصميم ديگري داشته باشند و در مقابل پيشرفت آن، هرگونه سدسازي و سنگاندازي كنند، موفق نخواهند شد.
اشارات
1. شهادت مقام رسالت و امامت
شهادت گاهي به استناد برهان عقلي محض، زماني با تحليل معجزه واستمداد از بعضي مبادي عقلي وگاهي به استناد شهود صادق عرفاني است. شهادت خداوند به توحيد خود، تنها از قسم سوم است؛ آن هم مرتبه اعلي و اكمل آنچه در علم شهودي ممكن است. چنان كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام معصوم (عليهالسلام) رسالت و امامت خود را به صورت شهادت صادق عرفاني مشاهده ميكنند؛ آن هم در نهايت كمالي كه براي موجود ممكن متصور است. البته رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وامام معصوم (عليهالسلام) ميتوانند رسالت وامامت خود را از راه اوّل و دوم براي ديگران ثابت كنند.
. ( در تفسير طبري آمده است: وقتي جبرئيل براي نخستين بار در غار حرا بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد و خود را معرفي كرد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را نشناخت و نفهميد كه چه شد. لذا به گونهاي وحشتزده شد كه ميخواست خود را از بالاي كوه پرت كند... . هنگامي كه به خانه برگشت، ماجرا را به خديجه گفت و خديجه به سراغ ورقة بن نوفل رفت و... . خلاصه اينكه اين مشكل با سرانگشت تدبير و انديشه ورقه حلّ شد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با ارشاد او فهميد كه به پيامبري رسيده است! (تفسير طبري، ج30، ص161، ذيل سوره علق). با توجه به آنچه در متن آمده است، بياساس بودن اين افسانه كه متأسفانه از تفسير طبري به ساير كتابها راه پيدا كرده، روشن ميشود: (براي توضيح بيشتر ر.ك: سرچشمه انديشه، ج1، ص335، مقاله ادب نقد ـ سيره تفسيري طبري). )
شهادت برخي از اوحدي مردان با درايت و پروا و رجال تذكيه عقل و تزكيه روح و تضحيه نفس، گذشته از راههاي اول و دوم، ميتواند از سنخ طريق سوم نيز باشد؛ زيرا شهود رسالت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) وامامت ولي معصوم (عليهالسلام) براي خواص از امت محال نيست. بنابراين زائري كه به شهادت توحيد نائل ميآيد و از شهادت رسالت و امامت طرفي ميبندد، به مقدار ارج شهادت خود فائز ميشود؛ زيرا همان طور كه صدر و ساقه هستي نظاممند، به وجود خداي يكتا و يگانه مستند است، معارف ديني زيارت جامعه كبيره نيز به شهادت توحيد الهي وابسته است. هر اندازه معرفت توحيدي قويتر باشد، معرفت رسالت وامامت، نيرومندتر ميشود وفيض بيشتري نصيب چنين زائر عارفي ميگردد
2. عبوديت، پايگاه رسالت
هر يك از «انتجاب» كه وصف عبد و«ارتضا» كه صفت رسول واقع شده است، مراتبي دارد؛ مرتبه قوي انتجاب، برتر از مرتبه ضعيف ارتضاست و به عكس. مقام رسالت پس از رسيدن به مرحله كمال عبوديت حاصل ميشود، البته نه آنكه هر عبد كاملي رسول گردد، بلكه اگر مشيت حكيمانه الهي، عبد كامل را براي وصف ممتاز نبوّت ورسالت صالح ببيند، به مقام رسالت نائل ميكند: (اللّه أعلم حيث يجعل رسالته).[ سوره انعام، آيه 124]
همان طور كه اسماي حسنا و صفات علياي خداي سبحان مصداقاً وصدقاً عين هم ولفظاً ومفهوماً غير يكديگرند، كمالات انسان كامل معصوم (عليهالسلام) كه مظهر اسم اعظم خداست نيز چنين است؛ زيرا خصيصه موجود واجب، ازليّت صفات ذاتي است وگرنه عينيّت صفات باهم و باذات موصوف، خصيصه واجب الوجود نيست؛ يعني همان طور كه ذات او سرمدي است، عينيّت آنها با هم وبا ذات نيز ازلي است؛ به بيان ديگر: ضرورت همه آنها از سنخ ضرورت ازلي است، ولي موجود ممكن كه عين امكان فقري و ربط وجودي است، همه آن امور ياد شده نسبت به او از سنخ فقر وجودي وربط ذاتي (به معناي هويت، نه ذاتي به معناي ماهيت)[ زيرا ماهيت كمتر از آن است كه صلاحيّت ارتباط با واجب الوجود را داشته باشد.] است.
3. رابطه هدايت، حكمت و سنّت معصومانه
اگرچه هدايت و دين حق، هماهنگ با يكديگرند، ولي هرگز مترادف نيستند؛ چنان كه قرآن وحكمت، هرچند با هم مرتبطاند و از اين جهت قرآن به وصف ممتاز حكيم ستوده شد: والقرءان الحكيم [سوره يس، آيه 2.]، ولي مترادف هم نيستند. شايد مقصود از حكمت، همان سنّت معصومانه باشد؛ همان طور كه محتمل است هدايت نيز همان سنّت رسول معصوم باشد كه آن را از راه الهام و وحي غير قرآني از ذات اقدس ربوبي دريافت كرده است.
4. عاقبت ارسال رسل
هدف طرح دين وفرستادن پيامبر و فرو فرستادن كتاب آسماني، تكامل جامعه بشري در علم و عمل است، نه پيروزي دين حق بر دين باطل، ليكن چنان هدف والايي بدون چنين كاري ميسّر نخواهد بود. بنابراين حرف «لام» در آيه ... ليقوم الناس بالقسط[سوره حديد، آيه 25]، با آنچه در آيه ...ليظهره علي الدين كلّه [سوره توبه، آيه 33] آمده است، به يك معنا نيست؛ زيرا اوّلي براي غايت ودومي براي عاقبت است؛ هرچند با برخي توجيهات قابل تطبيق بر غايت خواهد بود.
البته غايت در همه اين موارد به مخلوق برميگردد، نه خالق؛ چون غايت مكمّل ذي غايت است وخداي سبحان كمال نامتناهي است وفرض تكامل در آن بارگاه راه ندارد، بلكه خداوند چون صرف كمال است، خودْ هدف هر چيز وهر شخص است؛ همان طور كه مبدأ فاعلي هر چيز وهر شخصي است.
5. ولايت، برجستهترين كمال انساني
رسالت وامامت در يك حيثيت وجودي كه از برجستهترين كمالهاي انساني است، سهيماند وآن مقام شامخ «ولايت» است كه باطن هرگونه سِمَتي است كه خداوند به انبيا وامامان معصوم بخشيده است. ارتباط ولايت مظاهر اسماي حسناي خداوند با توحيد، تنها پيوند ثبوتي شرط ومشروط نيست، بلكه اثباتي است، يعني هرچند وحدت خداوند واَحديّت او عين ذات وي است و پيش از هرچيز و پس از هر چيز يكسان بوده وهست وخواهد بود وتحقّق آن به نحو مطلق است نه مشروط، منجّز است نه معلّق، بالفعل است نه بالقّوه، ليكن توحيد ذات اقدس ربوبي، يعني اعتقاد به وحدانيت خدا به طور مطلق، نجات بخش شخصِ موحّد نيست، بلكه بايد به هر حكم و دستوري كه از ناحيه آن ذات نامتناهي صادر شده است، از نظر اعتقادي معتقد؛ از منظر اخلاقي متخلّق بود واز لحاظ عملي عامل بود. پس توحيد (اعتقاد به وحدانيت خدا وگفتن كلمه طيّبه «لا إله إلاّ اللّه» ) به طور مشروط، عامل نجات وباعث ورود در حصن الهي ودژ مستحكم خداست وشرط آن، قبول دين خداست كه نماد راستين آن ولايت است كه هم در رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ظهور ميكند و هم در امامت جانشينان معصوم آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم). لذا امام رضا (عليهالسلام) فرمود: «بشروطها وأنا من شروطها... »[ حار الانوار، ج3، ص7؛ ج49، ص123]؛ چنان كه رسالت نيز هرچند در مقام ثبوت مطلق است نه مشروط ـ يعني در نيل به مقام شامخ رسالت، غير از حيثيتهاي لازم كه طبق اللّه أعلمحيث يجعل رسالته[سوره انعام، آيه 124]، معتبر است، وصف ديگري لازم نيست ـ ليكن در مقام اثبات (يعني عينيّت فعلي وتحقّق خارجي) مشروط است، نه مطلق؛ لذا در تبيين اهمّيت ابلاغ امامت اميرمؤمنان (عليهالسلام) چنين آمده است: يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من النّاس إنّ اللّه لايهدي القوم الكافرين [سوره مائده، آيه 67]؛ يعني اگر امامت معصوم (عليهالسلام) ابلاغ نشود، اصل رسالت تحقّق نمييابد.