معاد در قرآن(نشریه هادی شماره 69)

بسم الله الرحمن الرحیم

معاد و سيره توحيدي صاحبان خرد

قرآن كريم در معرّفي «أولوالألباب»، يعني صاحبان خرد ناب و عقل ورزان مي‏فرمايد: (إنّ في خلق السّموات و الأرض و اختلاف اللّيل و النّهار لايات لأولي الألباب  ألّذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و جنوبهم و يتفكّرون في خلق السّموات و الأرض ربّنا ما خلقتَ هذا باطلا ً سبحانك فقنا عذاب النّار  ربّنا إنّك مَن تُدخِلِ النّار فقد أخزيتَهُ... و لا تُخزِنا يومَ القيامة)[ سوره آل عمران، آيات 190 ـ 194.]؛ نشانه‏هاي آنان كه داراي عقل ديني و فرهيخته مذهبي هستند در اين آيات به شمار آمده است: قطعاً در آفرينش آسمان‏ها و زمين و رفت و آمد شب و روز براي خردمندان دلايلي است؛ آنان كه در حالت ايستاده و نشسته و خفته خدا را ياد مي‏كنند و دايم در فكر خلقت آسمان‏ها و زمين بوده، مي‏گويند پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدي، پاك و منزّهي، ما را به لطف خود از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. اي پروردگار ما هر كه را تو در آتش افكني او را سخت خوار كرده اي. او ستمكار بوده و ستمگران را هيچ كس ياري نخواهي كرد... پروردگارا روز قيامت ما را خوار مگردان.

 

اين آيات چنان در جان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود كه شب‏ها هنگام تهجّد به ستارگان پرفروغ و زيباي آسمان مي‏نگريست و بخشي از اين آيات را تلاوت مي‏كرد. او هرگز اين نبأ عظيم و خبر بزرگ را از ياد نمي‏برد. نخست ياد حق در دل و بعد نام او را بر زبان داشت. اين بدان جهت است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) عقل كلّ و ختم رسل و خردمندترين فرد بشر از آغاز تا انجام بود. عقل ديني چيزي است كه انسان را به بهشت نزديك و از جهنم دور سازد: «قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[ اصول كافي، ج1، ص11.] اساس رهبري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را دو امر بزرگ مبدأ و معاد به عنوان دو خبر بزرگ و جهاني تشكيل مي‏داد. رهبري جهاني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين دو امر خطير بر پايه عقل و نيروي خردناب استوار بود.

امام صادق (عليه‏السلام) مي‏فرمايد: خداوند چيزي به شرافت و عظمت عقل نيافريد. پس از آفرينش عقل به او فرمان اقبال و ادبار داد و عقل اطاعت كرد. آن گاه عقل را صد بخش كرد و نود و نه جزء آن را به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يك بخش آن را به ديگران بخشيد[اصول كافي، ج 1، ص 28.]. از اين رو امام صادق (عليه‏السلام) در روايت ديگر فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با هيچ كس به كنه عقل خود سخن نگفت: «ما كلّم رسول اللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) العباد بكنه عقله قطّ»[ بحار، ج1، ص85، ح7.]؛ زيرا هيچ كس توان ادراك و فهم كنه عقل آن حضرت را نداشت. براين اساس، معرفت او درباره مبدأ و معاد فوق تصور بشر معمولي است. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از قبر، برزخ، سؤال قبر، فشار قبر، نشأه قيامت، صراط، حساب، تطاير كتب، دعوت هر كسي در معاد به نام امام و رهبر او، اصحاب يمين، اصحاب شمال، آنان كه نامه‏هاي كردار خويش را از پشت سر دريافت مي‏كنند و ساير مواقف، حقايق و واقعيت‏هايي را ادراك مي‏كرد كه ديگران از ادراك آن قاصر بودند. گاهي مي‏فرمود: سوره «هود» و «نبأ» و به نقل ديگري سوره «هود» و «واقعه» مرا پير كرد[همان، ج 17، ص 52.

] برخي از بزرگان فرمودند: سرّ تأثيرگزاري سوره «هود» و «واقعه» دعوت به استقامت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و همراهان آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) است: (فاستقم كما أُمرت و من تاب معك)[ سوره هود، آيه 112.]. استاد علامه طباطبايي(قدس‌سرّه) چنين احتمال دادند كه جامع بين سوره «هود» و «واقعه» همان ذكر معاد است. عنايت به معاد چنان در جان رسول مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اثر گذاشت كه او را پير كرد؛ زيرا قيامت روزي است كه خردسالان را پير مي‏كند: (يوماً يجعل الولدان شيباً)[ سوره مزّمّل، آيه 17.]. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با اين همه اعتناي به معاد حتي يك لحظه از جامعه، خدمت به خلق خدا و رهبري آنان غفلت نورزيد؛ زيرا انزواي از جامعه و بريدن از مردم در اسلام نكوهيده است. از اين رو مي‏فرمود: اگر نهالي در دست يكي از شماست و اجل شما در آستانه فرا رسيدن است و مي‏توانيد آن را بكاريد و بميريد، حتماً بكاريد كه پاداش خواهيد برد: «إن كان بيد أحدكم فسيلة فاستطاع أن يغرسها قبل أن تقوم السّاعة فليغرسها فإنّ له بذلك أجراً»[ مستدرك الوسائل، ج13، ص460، ح15894.]؛ يعني نبايد حتي در لحظات پاياني عمر بگوييم چرا درخت بكاريم و دست از عمران و آباداني زمين بكشيم. البته غرس درخت مثال است و مقصود هر كار سودمند به حال خلق و جامعه است. اهميت ياد معاد باعث شد كه در بسياري از دعاها توجه به روز واپسين چشمگير باشد: «إلهي أعوذبك من نفس لاتشبع و من قلب لايخشع و من علم لا ينفع و من صلاة لاترفع و من دعاء لا يُسمع»[ مفاتيح الجنان، تعقيب نماز عصر.]. يكي از همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‏كند: من پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در بستر نمي‏يافتم سپس وي را در گوشه‏اي در حال تضرع و لابه مي‏ديدم كه عرض مي‏كرد: «اللّهم لا تنزع عنى صالح ما أعطيتنى أبداً اللّهم و لا تردّنى في سوء استنقذتنى منه أبداً اللّهم و لا تكلنى إلي نفسى طرفة عين أبداً»[ بحار، ج 16، ص217.]؛ بار خدايا لحظه‏اي مرا به حال خودم وامگذار، خدايا فضايلي كه به من بخشيدي از من مگير، و رذايلي كه مرا از آنها رهايي بخشيدي برمگردان؛ يعني خدايا ارزش‏هايي كه به موجودي فقير، چون انسان كه ذاتاً فاقد هرگونه ارزش و كمالي است، اعطا فرمودي به فقدان مبدّل مفرما؛ زيرا موجود فقير اگر به حال خود رها شود سقوط خواهد كرد. همسر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: اي رسول خدا! خداوند درباره شما فرمود: (ليغفرلك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر)[ سوره فتح، آيه 2. ]؛ يعني خداوند براي بخشش گناهان سابق ولا حق، اين فتح بزرگ را بهره تو كرد (مراد ذنب متوهّم دشمنان است، نه گناه مصطلح ديني)، پس چرا اين قدر تضرع و ناله داريد؟ رسول گرامي(صلي الله عليه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: چون حضرت يونسِ پيغمبر (عليه‏السلام) لحظه‏اي به حال خود رها شد و به آن حال مبتلا گرديد: (فلولا أنّه كان من المُسبِّحين  للبث في بطنه إلي يوم يُبعثون)[ وره صافات، آيات 143 ـ 144]. كشتي به خطر افتاد، قرعه زدند به نام يونس (عليه‏السلام) افتاد و چون وي را به دريا افكندند ماهي دريا او را به كام فرو برد. مردمان هم ملامتش مي‏كردند. اگر او به ستايش و تسبيح خدا نمي‏پرداخت تا قيامت در شكم ماهي مي‏زيست. مقصود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن است كه اين ناله و سوز و گداز براي دفع خطر است، نه براي آن كه گناهي دامن او را گرفته و قصد رفع آن دارد؛ زيرا اساساً پيامبران از خطا و لغزش معصومند. گناهي كه ديگران درباره آن حضرت توهّم مي‏كردند بر اثر جنگ‏هايي بود كه عدّه‏اي كشته شده بودند و پيامبر را مذنب قلمداد مي‏كردند؛ نظير آنچه حضرت موسي فرمود: (و لهم عليّ ذنب فأخاف أن يقتلونِ)[ سوره شعراء، آيه 14.]؛ من از ديدگاه اين مردم گناهكارم. پس در انديشه ام مبادا به قتل من دست يازند.

شخصي از حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) تقاضا كرد قرآن را به وي بياموزد. يكي از ياران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مأمور تعليم او شد و چون دو آيه (فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يرهُ  و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يرهُ)[ سوره زلزله، آيات 7 ـ 8.] را به وي آموخت، آن شخص به معلّم خود گفت: همين آيه بس است. ديگران تعجّب كردند كه چرا با آن عطش فراوان براي آموختن قرآن به دو آيه بسنده كرد؟! حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «انصرف الرّجل وهو فقيه»[ بحار، ج 89، ص 107، ح 2. ]؛ او در حالي كه فقيه شد بازگشت؛ يعني اين شخص عارف به معاد شد كه از مهم‏ترين معارف ديني است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت معاد در قرآن(نشریه هادی شماره 69)