- توضیحات
-
زیر مجموعه: مقالات
-
دسته: قرآن و عترت
-
منتشر شده در 11 ارديبهشت 1395
-
نوشته شده توسط محمدعلی صدری
-
بازدید: 1327
مقدمه نشریه هادی شماره 79
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...
والتامین فی محبت الله
اشارات:
|
|
|
1. مراحل محبّت
|
آنچه انسان با آن مواجه ميشود و به نوعي با آن پيوند مييابد، يا هماهنگ و موافق طبع اوست كه از آن لذّت ميبرد، يا نسبت به وي، ناپسند و منافر است كه موجب تألّم و آزردگي او ميشود؛ اوّلي، محبوب است و محبّت، مراحلي دارد كه نهايت آن
عشق ناميده ميشود: «أفضل الناس من عشق العبادة فعانقها(اصول کافی،ج2 باب العباده)و دومي، منفور و مبغوض است و بغض مراتبي دارد كه نهايت آن«مَقت» ناميده ميشود: ﴿كبر مقتاً عندالله أن تقولوا مالا تفعلون(سوره صف،آیه3)
|
|
بنابراين، اگر چيزي از لذّت و آزردگي، خالي باشد، نه محبوب است و نه مبغوض. البتّه محبّت، كه از شئون عقل عملي است، مراحل اوليهاي دارد كه همان جذب و دفع است.اين جذب و دفع، در جمادات نيز وجود دارد و غضب و شهوتي كه در انسان بروز ميكند، مراحل بالاتر اين جذب و دفع است؛ چنانكه مراحل تلطيف شده آن، «تولّي» و «تبرّي» ناميده ميشود كه پس از پيروزي انسان در جهاد اوسط و تعديل نيروي جذب و دفع، حاصل ميشود و به طوري سنجيده و حسابشده، درشمار فروع دين، مانند نماز، روزه، حج، جهاد و... قرار ميگيرد.
|
|
|
2. محبّت عاطفي و عقلي
|
محبّت، گاهي در حدّ وَهم و خيال است و گاهي در حدّ عقل نظري. قسم نخست را محبّت عاطفي مينامند و قسم دوم را محبّت عقلي كه از شئون عقلِ عملي است. البته ممكن است كسي از كمال معقول، معرفت و آگاهي داشته باشد و عشق و ارادت به آن را در دل خود جاي دهد، ليكن نتواند آن را مستدل و برهاني كند.
اين گونه محبّت كه محبّتهاي مؤمنان متوسط، غالباً از اين نوع است، در حدّ خود مطلوب و پسنديده است؛ آري، اگر انساني حكيم، با چنين محبّتي مواجه شود، ميتواند آن را مبرهن و مستدل كند.
|
3. محبّت متضاد
|
محبّت در حقيقت، دل دادن به شيء يا شخص مورد علاقه است؛ به بيان ديگر، اگر ارادت و علاقه به چيزي در قلب كسي جا بگيرد، گفته ميشود: فلان چيز، محبوب اوست. بدين ترتيب، قلب انسان جايگاه محبّت است. پروردگار عالم، بيش از يك قلب براي هيچ كس قرار نداده است: ﴿ما جعل الله لرجلٍ من قلبين فيجوفه (سوره احزاب آیه 4)و از سوي ديگر، ميدانيم گنجاندن دو مظروفِ متضاد در يك ظرف، موجب فساد هر دو يا يكي از آنهاالبته آن كه حسّاستر است ميشود.
|
حبّ الهي، مانند خورشيد تابان و محبّت به دنيا، مانند شب ديجور ظلماني است. از اينرو، هرگز در يكجا جمع نميشود: «كما أنّ الشمس و الّيل لايجتمعان كذلك حبّ الله و حبّ الدنيا لا يجتمعان(شرح غررالحکم،ج4) و همچنین:
كيف يدّعي حبّ الله منسكن قلبه حبّ الدنيا(شرح غررالحکم،ج4) از اين رو، اهلبيتعصمت(عليهمالسلام) هم خودشان قلبي فارغ از هر چيز و مالامال از عشق به خدا را از او طلب ميكردند: «إلهي فاجعلنا ممّن... فرّغت فؤاده لحبّك» (مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشرة، مناجات المحبّين، ص237.) و از آن حضرت ميخواستند كه نهال شوق به خود را در باغ سينههايشان سبز و خرّم گرداند و سوز محبّتش سراسر قلبهايشان را فراگيرد: «إلهي فاجعلنا من الذين ترسّخت أشجار الشوق إليك في حدائق صدورهم و أخذت لوعة محبّتك بمجامع قلوبهم (همان، مناجات العارفين، ص241.) و هم به ديگران توصيه ميكردند كه سراسر قلبتان را از محبّت الهي پُر كنيد: «أحبّواالله من كلّ قلوبكم(كنزالعمال، ج16، ص124، ح44147).
|
|
.
|
|
|
^
|
|
|
نوشتن دیدگاه