تفسیر شریف تسنیم 2(نشریه هادی 83)

بسم الله الرحمن الرحیم

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

... انواع تأويل:

 

1.تأويل رؤياي صادق:گاهي حقايق در عالم رؤيا با قالبي خاص (صورت مثالي) براي كسي ظاهر مي‏شود كه آن حقايق تأويل اين رؤياست؛ مانند خواب حضرت يوسف(عليه‌السلام): اِذ قالَيوسُفُ لاَبيهِ ياَبَتِ اِنّي رَاَيتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوكَبًاوالشَّمسَ والقَمَرَ رَاَيتُهُم لي سجِدين آن حضرت در خواب يازده ستاره را ديد كه همراه مهر و ماه بر او سجده كردند و آن‏گاه كه به سلطنت رسيد و يازده برادر همراه پدر و مادرش براي او خضوع كردند، چنين گفت كه اين تأويل همان رؤيا و حقيقت عيني همان صورتي است كه از پيش در خواب ديده بودم: ياَبَتِ هذا تَأويلُ رُءيي مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّيحَقًّا

2.تأويل كار مأموران به باطن:كار كساني كه مأمور به باطن هستند و بر اساس ولايت كار مي‏كنند، «تأويل» (يعني راز) دارد و علل و انگيزه‏ها و مقاصد نهايي آن كارها تأويل آن‏هاست؛ مانند عمل حضرت خضر(عليه‌السلام) يا حضرت حجّت(عج).

3.تأويل كارهاي انسان:كار انسان نيز تأويل دارد؛ يعني اصلي دارد كه به آن بازمي‏گردد؛ مثلاً مي‏فرمايد كه هنگام خريد و فروش كم نگذاريد؛ اگر با رعايت كيل و وزن به عدل رفتار كنيد، اين كار تأويل شايسته‏اي دارد:واَوفُوا الكَيلَ اِذاكِلتُم وَزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيمِ ذلِكَ خَيرٌ واَحسَنُتَأويلا  اين آيه رعايت عدلِ در كيل و وزن را داراي تأويل مي‏داند؛ امّا تأويل به اين مورد اختصاص ندارد و همه كارهاي انسان تأويل دارد.

4.تأويل قرآن حكيم كه در آينده مورد تأمّل قرار مي‏گيرد.

فرق تفسير و تأويل

 در تفسير از مدلول لفظ و مقتضاي تعبير بحث مي‏شود؛ خواه مقتضاي تعبير به لحاظ قواعد ادبي باشد يا به جهت پاي‏بندي‏هاي عرفي و عقلي؛ ولي در تأويل سخن از تعيين مرجع معناي لفظ و مشخص كردن مراد و مقصود است، زيرا هرگاه مراد مخفي باشد و ظاهر لفظ هيچ بر آن دلالت نكند، به آگاهي از مقصود نياز است كه جز خدا و راسخان در علم، آن را نمي‏دانند.

استاد، علامه طباطبايي مي‏گويد: تأويل از «أَول» به معناي رجوع است و تأويل متشابه، مرجعي است كه به آن رجوع مي‏شود و تأويل قرآن، مأخذي است كه معارف قرآن از آن گرفته مي‏شود. تأويل از امور خارجي و عيني است؛ نه از مفاهيمي كه مدلول لفظاند و...zs از ديدگاه علامه طباطبايي «تفسير» از سنخ لفظ و مفهوم و نيز اعم از تفسير به ظاهر يا باطن است؛ ولي «تأويل» از قلمرو لفظ و مفهوم و دلالت لفظي بيرون است.

حقايقي كه قرآن كريم از آن نشئت گرفته است و در قيامت بدان باز مي‏گردد، «تأويل» قرآن است كه تنها عترت طاهره(عليهم‌السلام) بدان آگاه‏اند، زيرا تنها آنان به مقام (أُمّ الكِتَاب)، (كِتابٍ مَكنون)، (لَوحٍ مَحفوظ)، (عِندَ الله) و «لَدَي الله» بار يافته‏اند. اگر «تأويل» به معناي «تفسير» باشد، علم آن به عترت طاهره(عليهم‌السلام) اختصاص ندارد و هر كسي مي‏تواند با تحصيل مبادي و مباني بدان دست يابد، زيرا قرآن كريم براي هدايت مردم است و همگان را به تدبّر در آيات خويش فرا مي‏خواند. افزون بر اين، اگر دسترسي به قرآن كريم براي همگان شدني نبود، ائمّه(عليهم‌السلام) نمي‏فرمودند كه روايات ما را بر آن عرضه كنيد.

قرآن كريم علاوه بر اينكه تمامي علوم و معارف را دربردارد و از ديدگاه تفسيري و الفاظ و مفاهيم، از آن استفاده ادبي و اصولي و فقهي و كلامي و فلسفي و عرفاني مي‏شود، داراي «تأويل» نيز هست كه هرگز با لغت و ادبيات و فقه و اصول و مانند اين‏ها به دست نمي‏آيد.

از آنچه در تفاوت «تفسير و تأويل» بيان شد، فرق بين «مفسّر و مؤوّل» نيز به خوبي روشن گرديد: «مُؤوِّل» حقيقي كسي است كه از معناي آيه به حقيقتي برسد كه لفظ گوياي آن نيست و اگر كسي چنين قدرتي نداشته باشد و به تأويل اقدام كند، «تأويل» به رأي كرده است. ابن عبّاس نيز كه خود را عالم به «تأويل» خوانده است، از آن‏روست كه «تأويل» را همان «تفسير» پنداشته است. ممكن است وي تأويل چند آيه از قرآن را از استاد خويش اميرمؤمنان(عليه‌السلام) فراگرفته باشد؛ امّا بدان معنا نيست كه تأويل قرآن نزد اوست.

تفاوت تعبير خواب و تأويل

تعبير رؤيا به عالم الفاظ و مفاهيم ارتباط دارد و معبّر با استفاده از آن‏ها بيننده رؤيا را از صورت مناميّه مي‏گذراند و به حقيقت آن مي‏رساند، زيرا آنچه انسانْ نخست در خواب مي‏بيند، اگر اضغاث احلام نباشد، حق است؛ ولي قوه متخيّله صورت‏هايي را بر آن مي‏افزايد؛ يا از آن مي‏كاهد و پس از بيدار شدن، آخرين صورت را كه به ياد دارد براي معبّر نقل مي‏كند و معبّر بايد از اين صورت‏ها بگذرد و به صورت نخستين برسد كه حق است. او اگر داراي چنين قدرتي باشد، داناي به تعبير است، وگرنه تعبير به رأي كرده است.

تأويل رؤيا محقق شدن آن در بيرون است، پس «تأويل» وجود خارجي رؤياست و «تعبير» صورت مفهومي آن، هرچند قرآن كريم گاهي «تأويل» را مرادفِ «تعبير» هم به كار برده است:  در شرح زنداني شدن يوسف(عليه‌السلام): دو زنداني از وي تأويل رؤياي خود را خواستند و حضرت فرمود كه پيش از آنكه طعامي براي شما بياورند، تأويل رؤياي شما را مي‏گويم: نَبِّئنا بِتَأويلِهِ إنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنين  قالَ لايَأتيكُما طَعامٌ تُرزَقانِهِ إلاّ نَبَّأتُكُما بِتَأويلِه[ سوره يوسف، آيات 36 ـ 37.]؛ آن‏گاه پس از دعوت آنان به «توحيد» فرمود كه يكي از شما دو نفر آزاد و ساقي دربار مي‏گردد و آن ديگري به دار آويخته خواهد شد.

اين بيان در حقيقت، «تعبير» است كه «تأويل» ناميده شده است، زيرا جريان آن دو زنداني هنوز در مرحله الفاظ و صور ذهني بوده و در خارج رخ نداده است. پس «تأويل» كه حقيقت خارجي و عيني است، گاهي مرادف «تعبير» آمده است كه از مقوله الفاظ و مفاهيم ذهني است.

بر اين اساس، وقتي گفته مي‏شود كه كلّ قرآن «تأويل» دارد، مي‏تواند معاني ذهني (تعبير) يا وجود حقايق خارجي (تأويل) مراد باشد كه قرآن در ظرف آن ظهور مي‏كند و در بعضي آيات هم كه آمده است در قيامت تأويل قرآن روشن مي‏شود، لزوماً وجود خارجي آن مراد نيست، زيرا به مفهوم ذهني آن هم «تأويل» گفته شده است و اين دو اصطلاح (تأويل و تعبير)، مثبتين هستند. البته اگر به طور حصر در يكي از دو معناي مزبور به كار رود، جمع هر دو پذيرفته نيست.

تأويل چنانچه با روايتي تأييد شود، يا شاهد قرآني داشته باشد يا لطايف عقلي آن را همراهي كند و نيز مخالف با ظواهر ديني و برهان عقلي نباشد، پذيرفتني و معتبر است، وگرنه اعتبار ندارد.

معناي ظهور تأويل قرآن در قيامت

خداي سبحان قيامت را ظرف ظهور قرآن كريم مي‏داند: ولَقَد جِئْنَاهُم بِكِتابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلي عِلمٍ هُدًي ورَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنون  هَل يَنظُرونَ إلاّ تَأويلَهُ يَومَ يَأتي تَأويلُهُ... .[ سوره اعراف، آيات 52 ـ 53] درباره كمّ و كيف ظهور قرآن كريم در قيامت، چهار نظريه هست:

1. ظهور احكام مربوط به قيامت، مانند بهشت و جهنّم و شفاعت و حساب و صراط و ميزان و...: پيامد اين پندار آن است كه تنها آياتي از قرآن كه در بردارنده برخي اوصاف الهي و معاد است، تأويل دارد و آيات ديگر، مانند انشائيات و اخلاقياتي كه دليل خود را به همراه دارند، مانند «قبح ظلم» و «حسن عدل»، تأويل ندارند.

2. ظهور تأويل تمامي قرآن در قيامت: طبق ظاهر آيه 53 سوره «اعراف» كه كلّ قرآن را داراي تأويل مي‏شمرد، ظهور آيات «مبدأ» در قيامت به صورت ظهور اسماي حسناي خداي سبحان است: پس بر همگان روشن خواهد شد كه او نور آسمان‏ها و زمين است[سوره نور، آيه 35] و آيات معاد نيز با آشكار شدن حقيقت جهنم، حساب، صراط، ميزان و مانند آن‏ها تأويل خواهند شد و احكام شريعت نيز كه پيرو مصالح و حقايقي برگرفته از آن‏هايند، با ظهور آن مصالح و حقايق تأويل مي‏شوند و قصص انبيا(عليهم‌السلام) هم پيش از قيامت تأويل شده‏اند.

3. عدم اختصاص «تأويل» به ظواهر آيات قرآني و تأويل داشتن فعل خارجي: وأوفُوا الكَيلَ إذا كِلتُم وَزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيمِ ذلِكَ خَيرٌ وأحسَنُ تَأويلا.[ سوره اسراء، آيه 35.]استاد، علاّمه طباطبايي(قدس‌سرّه) وصف آيات قرآني «به داشتن تأويل» را، «اسناد الي غير ما هو له» يا «وصف به حال متعلّق موصوف» مي‏دانند و مي‏فرمايند: وجودهاي خارجي، تأويل دارند نه الفاظ آيات.

4. با دقّت در معناي «تنزيل» و بررسي موارد آن در قرآن كريم، روشن مي‏شود كه هم اطلاق «تنزيل» بر قرآن، از قبيل «اسناد إلي ما هو له» و «وصف به حال خود موصوف» است و هم كاربرد «تأويل».

قرآن كريم مي‏فرمايد: تَنزيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمين [ سوره واقعه، آيه 80.]؛ حم  والكِتَابِ المُبين  إنّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلون  وإنَّهُ في أُمّ الكِتَابِ لَدَينا لَعَلي حَكيم.[ سوره زخرف، آيات 1 ـ 4] آيات لفظي كتاب خدا كه در دسترس بشر است، مرحله نازل قرآن كريم و مربوط به نشئه طبيعت و عالم اعتبار است. اين الفاظ عربي در (أُمّ الكِتَاب) حضور ندارند و محتواي (أُمّ الكِتَاب) نيز به صورت تجلّي نازل شده است؛ نه تجافي و مانند نزول باران، زيرا آنجا حركت و انتقال نيست.

بر اين اساس، اطلاق «تنزيل» بر قرآن كريم، از آن جهت «اسناد الي ما هو له» و حقيقت است كه رابطه اين صورت لفظي و آن وجود عيني و حقيقي كه در «امّ‏الكتاب» است، «حقيقت» و «رقيقت» است؛ يعني آنچه در عالم طبيعت است، رقيقه آن حقيقت است و همين پيوند مي‏تواند مصحّح حمل يكي بر ديگري باشد؛ مانند اينكه انسان مطلبي را در انديشه‏اش مي‏پروراند و سپس همان را با زبان يا بَنان بيان مي‏كند. او همان مطلب علمي ذهني خود را منتقل كرده است؛ ولي آن مطلب، همچنان در ذهن او هست و تنها صورتي لفظي پديد آمده است كه رقيقه آن وجود حقيقي است  و از جهت اشتمال قرآن حكيم بر معارف ژرف كه ريشه آن «امّ‏الكتاب» و «علي حكيم» بودن قرآن است مي‏توان گفت با اينكه تفسيرهاي فراواني بر قرآن كريم نوشته شده است، روز قيامت بِكْر مي‏آيد، زيرا تأويل قرآن در قيامت ظهور مي‏كند.

عملكرد راسخان در علم درباره متشابهات

در مقابل بيماردلان منحرف،  «راسخانِ در علم» هستند كه قلبي سليم و دور از اعوجاج و انحراف دارند. اينان در علم رسوخ كرده و تابع نور آن‏اند و نور علم چنان بر جان آنان پرتو افكنده كه جايي براي هيچ شك و شبهه‏اي نگذاشته است و علم ايشان به محكمات، از بي‏ثباتي و تزلزل به دور است. آن‏ها به محكمات ايمان مي‏آورند و از آن پيروي و به آن عمل مي‏كنند و ضمن ايمان به آيات متشابه با سرمايه علم راسخشان به دل خويش اضطرابي راه نمي‏دهند و در برابر آنها توقف مي‏كنند.

فعل مضارع (يَقولون) سيره مستمر آنان را بيان مي‏كند؛ آنان پيوسته مي‏گويند كه (آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا). كلمه (رَبِّنا) در دو آيه آينده نيز سخنِ راسخانِ در علم است؛ يعني راسخان در علم، طبق آن دو آيه، هماره چنين منطقي دارند كه از خدا رسوخ ايمان و ايمان راسخ مي‏خواهند. پس شيوه راسخان در علم در برابر «محكمات»، اطاعت و قيام و حركت است و در مقابلِ «متشابهات»، سكوت؛ بر خلاف بيماردلان كه در برابر «محكمات» به جاي قيام و حركت مي‏ايستند و در برابر «متشابهات» كه جاي توقف است، فتنه را مي‏كاوند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت تفسیر شریف تسنیم 2(نشریه هادی 83)