تفسیر شریف تسنیم 2(نشریه هادی 83)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 04 شهریور 1395
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 15877
بسم الله الرحمن الرحیم
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ
... انواع تأويل:
1.تأويل رؤياي صادق:گاهي حقايق در عالم رؤيا با قالبي خاص (صورت مثالي) براي كسي ظاهر ميشود كه آن حقايق تأويل اين رؤياست؛ مانند خواب حضرت يوسف(عليهالسلام): اِذ قالَيوسُفُ لاَبيهِ ياَبَتِ اِنّي رَاَيتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوكَبًاوالشَّمسَ والقَمَرَ رَاَيتُهُم لي سجِدين آن حضرت در خواب يازده ستاره را ديد كه همراه مهر و ماه بر او سجده كردند و آنگاه كه به سلطنت رسيد و يازده برادر همراه پدر و مادرش براي او خضوع كردند، چنين گفت كه اين تأويل همان رؤيا و حقيقت عيني همان صورتي است كه از پيش در خواب ديده بودم: ياَبَتِ هذا تَأويلُ رُءيي مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّيحَقًّا
2.تأويل كار مأموران به باطن:كار كساني كه مأمور به باطن هستند و بر اساس ولايت كار ميكنند، «تأويل» (يعني راز) دارد و علل و انگيزهها و مقاصد نهايي آن كارها تأويل آنهاست؛ مانند عمل حضرت خضر(عليهالسلام) يا حضرت حجّت(عج).
3.تأويل كارهاي انسان:كار انسان نيز تأويل دارد؛ يعني اصلي دارد كه به آن بازميگردد؛ مثلاً ميفرمايد كه هنگام خريد و فروش كم نگذاريد؛ اگر با رعايت كيل و وزن به عدل رفتار كنيد، اين كار تأويل شايستهاي دارد:واَوفُوا الكَيلَ اِذاكِلتُم وَزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيمِ ذلِكَ خَيرٌ واَحسَنُتَأويلا اين آيه رعايت عدلِ در كيل و وزن را داراي تأويل ميداند؛ امّا تأويل به اين مورد اختصاص ندارد و همه كارهاي انسان تأويل دارد.
4.تأويل قرآن حكيم كه در آينده مورد تأمّل قرار ميگيرد.
فرق تفسير و تأويل
در تفسير از مدلول لفظ و مقتضاي تعبير بحث ميشود؛ خواه مقتضاي تعبير به لحاظ قواعد ادبي باشد يا به جهت پايبنديهاي عرفي و عقلي؛ ولي در تأويل سخن از تعيين مرجع معناي لفظ و مشخص كردن مراد و مقصود است، زيرا هرگاه مراد مخفي باشد و ظاهر لفظ هيچ بر آن دلالت نكند، به آگاهي از مقصود نياز است كه جز خدا و راسخان در علم، آن را نميدانند.
استاد، علامه طباطبايي ميگويد: تأويل از «أَول» به معناي رجوع است و تأويل متشابه، مرجعي است كه به آن رجوع ميشود و تأويل قرآن، مأخذي است كه معارف قرآن از آن گرفته ميشود. تأويل از امور خارجي و عيني است؛ نه از مفاهيمي كه مدلول لفظاند و...zs از ديدگاه علامه طباطبايي «تفسير» از سنخ لفظ و مفهوم و نيز اعم از تفسير به ظاهر يا باطن است؛ ولي «تأويل» از قلمرو لفظ و مفهوم و دلالت لفظي بيرون است.
حقايقي كه قرآن كريم از آن نشئت گرفته است و در قيامت بدان باز ميگردد، «تأويل» قرآن است كه تنها عترت طاهره(عليهمالسلام) بدان آگاهاند، زيرا تنها آنان به مقام (أُمّ الكِتَاب)، (كِتابٍ مَكنون)، (لَوحٍ مَحفوظ)، (عِندَ الله) و «لَدَي الله» بار يافتهاند. اگر «تأويل» به معناي «تفسير» باشد، علم آن به عترت طاهره(عليهمالسلام) اختصاص ندارد و هر كسي ميتواند با تحصيل مبادي و مباني بدان دست يابد، زيرا قرآن كريم براي هدايت مردم است و همگان را به تدبّر در آيات خويش فرا ميخواند. افزون بر اين، اگر دسترسي به قرآن كريم براي همگان شدني نبود، ائمّه(عليهمالسلام) نميفرمودند كه روايات ما را بر آن عرضه كنيد.
قرآن كريم علاوه بر اينكه تمامي علوم و معارف را دربردارد و از ديدگاه تفسيري و الفاظ و مفاهيم، از آن استفاده ادبي و اصولي و فقهي و كلامي و فلسفي و عرفاني ميشود، داراي «تأويل» نيز هست كه هرگز با لغت و ادبيات و فقه و اصول و مانند اينها به دست نميآيد.
از آنچه در تفاوت «تفسير و تأويل» بيان شد، فرق بين «مفسّر و مؤوّل» نيز به خوبي روشن گرديد: «مُؤوِّل» حقيقي كسي است كه از معناي آيه به حقيقتي برسد كه لفظ گوياي آن نيست و اگر كسي چنين قدرتي نداشته باشد و به تأويل اقدام كند، «تأويل» به رأي كرده است. ابن عبّاس نيز كه خود را عالم به «تأويل» خوانده است، از آنروست كه «تأويل» را همان «تفسير» پنداشته است. ممكن است وي تأويل چند آيه از قرآن را از استاد خويش اميرمؤمنان(عليهالسلام) فراگرفته باشد؛ امّا بدان معنا نيست كه تأويل قرآن نزد اوست.
تفاوت تعبير خواب و تأويل
تعبير رؤيا به عالم الفاظ و مفاهيم ارتباط دارد و معبّر با استفاده از آنها بيننده رؤيا را از صورت مناميّه ميگذراند و به حقيقت آن ميرساند، زيرا آنچه انسانْ نخست در خواب ميبيند، اگر اضغاث احلام نباشد، حق است؛ ولي قوه متخيّله صورتهايي را بر آن ميافزايد؛ يا از آن ميكاهد و پس از بيدار شدن، آخرين صورت را كه به ياد دارد براي معبّر نقل ميكند و معبّر بايد از اين صورتها بگذرد و به صورت نخستين برسد كه حق است. او اگر داراي چنين قدرتي باشد، داناي به تعبير است، وگرنه تعبير به رأي كرده است.
تأويل رؤيا محقق شدن آن در بيرون است، پس «تأويل» وجود خارجي رؤياست و «تعبير» صورت مفهومي آن، هرچند قرآن كريم گاهي «تأويل» را مرادفِ «تعبير» هم به كار برده است: در شرح زنداني شدن يوسف(عليهالسلام): دو زنداني از وي تأويل رؤياي خود را خواستند و حضرت فرمود كه پيش از آنكه طعامي براي شما بياورند، تأويل رؤياي شما را ميگويم: نَبِّئنا بِتَأويلِهِ إنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنين قالَ لايَأتيكُما طَعامٌ تُرزَقانِهِ إلاّ نَبَّأتُكُما بِتَأويلِه[ سوره يوسف، آيات 36 ـ 37.]؛ آنگاه پس از دعوت آنان به «توحيد» فرمود كه يكي از شما دو نفر آزاد و ساقي دربار ميگردد و آن ديگري به دار آويخته خواهد شد.
اين بيان در حقيقت، «تعبير» است كه «تأويل» ناميده شده است، زيرا جريان آن دو زنداني هنوز در مرحله الفاظ و صور ذهني بوده و در خارج رخ نداده است. پس «تأويل» كه حقيقت خارجي و عيني است، گاهي مرادف «تعبير» آمده است كه از مقوله الفاظ و مفاهيم ذهني است.
بر اين اساس، وقتي گفته ميشود كه كلّ قرآن «تأويل» دارد، ميتواند معاني ذهني (تعبير) يا وجود حقايق خارجي (تأويل) مراد باشد كه قرآن در ظرف آن ظهور ميكند و در بعضي آيات هم كه آمده است در قيامت تأويل قرآن روشن ميشود، لزوماً وجود خارجي آن مراد نيست، زيرا به مفهوم ذهني آن هم «تأويل» گفته شده است و اين دو اصطلاح (تأويل و تعبير)، مثبتين هستند. البته اگر به طور حصر در يكي از دو معناي مزبور به كار رود، جمع هر دو پذيرفته نيست.
تأويل چنانچه با روايتي تأييد شود، يا شاهد قرآني داشته باشد يا لطايف عقلي آن را همراهي كند و نيز مخالف با ظواهر ديني و برهان عقلي نباشد، پذيرفتني و معتبر است، وگرنه اعتبار ندارد.
معناي ظهور تأويل قرآن در قيامت
خداي سبحان قيامت را ظرف ظهور قرآن كريم ميداند: ولَقَد جِئْنَاهُم بِكِتابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلي عِلمٍ هُدًي ورَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنون هَل يَنظُرونَ إلاّ تَأويلَهُ يَومَ يَأتي تَأويلُهُ... .[ سوره اعراف، آيات 52 ـ 53] درباره كمّ و كيف ظهور قرآن كريم در قيامت، چهار نظريه هست:
1. ظهور احكام مربوط به قيامت، مانند بهشت و جهنّم و شفاعت و حساب و صراط و ميزان و...: پيامد اين پندار آن است كه تنها آياتي از قرآن كه در بردارنده برخي اوصاف الهي و معاد است، تأويل دارد و آيات ديگر، مانند انشائيات و اخلاقياتي كه دليل خود را به همراه دارند، مانند «قبح ظلم» و «حسن عدل»، تأويل ندارند.
2. ظهور تأويل تمامي قرآن در قيامت: طبق ظاهر آيه 53 سوره «اعراف» كه كلّ قرآن را داراي تأويل ميشمرد، ظهور آيات «مبدأ» در قيامت به صورت ظهور اسماي حسناي خداي سبحان است: پس بر همگان روشن خواهد شد كه او نور آسمانها و زمين است[سوره نور، آيه 35] و آيات معاد نيز با آشكار شدن حقيقت جهنم، حساب، صراط، ميزان و مانند آنها تأويل خواهند شد و احكام شريعت نيز كه پيرو مصالح و حقايقي برگرفته از آنهايند، با ظهور آن مصالح و حقايق تأويل ميشوند و قصص انبيا(عليهمالسلام) هم پيش از قيامت تأويل شدهاند.
3. عدم اختصاص «تأويل» به ظواهر آيات قرآني و تأويل داشتن فعل خارجي: وأوفُوا الكَيلَ إذا كِلتُم وَزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيمِ ذلِكَ خَيرٌ وأحسَنُ تَأويلا.[ سوره اسراء، آيه 35.]استاد، علاّمه طباطبايي(قدسسرّه) وصف آيات قرآني «به داشتن تأويل» را، «اسناد الي غير ما هو له» يا «وصف به حال متعلّق موصوف» ميدانند و ميفرمايند: وجودهاي خارجي، تأويل دارند نه الفاظ آيات.
4. با دقّت در معناي «تنزيل» و بررسي موارد آن در قرآن كريم، روشن ميشود كه هم اطلاق «تنزيل» بر قرآن، از قبيل «اسناد إلي ما هو له» و «وصف به حال خود موصوف» است و هم كاربرد «تأويل».
قرآن كريم ميفرمايد: تَنزيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمين [ سوره واقعه، آيه 80.]؛ حم والكِتَابِ المُبين إنّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلون وإنَّهُ في أُمّ الكِتَابِ لَدَينا لَعَلي حَكيم.[ سوره زخرف، آيات 1 ـ 4] آيات لفظي كتاب خدا كه در دسترس بشر است، مرحله نازل قرآن كريم و مربوط به نشئه طبيعت و عالم اعتبار است. اين الفاظ عربي در (أُمّ الكِتَاب) حضور ندارند و محتواي (أُمّ الكِتَاب) نيز به صورت تجلّي نازل شده است؛ نه تجافي و مانند نزول باران، زيرا آنجا حركت و انتقال نيست.
بر اين اساس، اطلاق «تنزيل» بر قرآن كريم، از آن جهت «اسناد الي ما هو له» و حقيقت است كه رابطه اين صورت لفظي و آن وجود عيني و حقيقي كه در «امّالكتاب» است، «حقيقت» و «رقيقت» است؛ يعني آنچه در عالم طبيعت است، رقيقه آن حقيقت است و همين پيوند ميتواند مصحّح حمل يكي بر ديگري باشد؛ مانند اينكه انسان مطلبي را در انديشهاش ميپروراند و سپس همان را با زبان يا بَنان بيان ميكند. او همان مطلب علمي ذهني خود را منتقل كرده است؛ ولي آن مطلب، همچنان در ذهن او هست و تنها صورتي لفظي پديد آمده است كه رقيقه آن وجود حقيقي است و از جهت اشتمال قرآن حكيم بر معارف ژرف كه ريشه آن «امّالكتاب» و «علي حكيم» بودن قرآن است ميتوان گفت با اينكه تفسيرهاي فراواني بر قرآن كريم نوشته شده است، روز قيامت بِكْر ميآيد، زيرا تأويل قرآن در قيامت ظهور ميكند.
عملكرد راسخان در علم درباره متشابهات
در مقابل بيماردلان منحرف، «راسخانِ در علم» هستند كه قلبي سليم و دور از اعوجاج و انحراف دارند. اينان در علم رسوخ كرده و تابع نور آناند و نور علم چنان بر جان آنان پرتو افكنده كه جايي براي هيچ شك و شبههاي نگذاشته است و علم ايشان به محكمات، از بيثباتي و تزلزل به دور است. آنها به محكمات ايمان ميآورند و از آن پيروي و به آن عمل ميكنند و ضمن ايمان به آيات متشابه با سرمايه علم راسخشان به دل خويش اضطرابي راه نميدهند و در برابر آنها توقف ميكنند.
فعل مضارع (يَقولون) سيره مستمر آنان را بيان ميكند؛ آنان پيوسته ميگويند كه (آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا). كلمه (رَبِّنا) در دو آيه آينده نيز سخنِ راسخانِ در علم است؛ يعني راسخان در علم، طبق آن دو آيه، هماره چنين منطقي دارند كه از خدا رسوخ ايمان و ايمان راسخ ميخواهند. پس شيوه راسخان در علم در برابر «محكمات»، اطاعت و قيام و حركت است و در مقابلِ «متشابهات»، سكوت؛ بر خلاف بيماردلان كه در برابر «محكمات» به جاي قيام و حركت ميايستند و در برابر «متشابهات» كه جاي توقف است، فتنه را ميكاوند.