سلام علی آل یاسین...(297)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 05 شهریور 1398
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 687
مقدمه نشریه هادی شماره 110
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و
...
أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛
....
. معناي «كما
از آنچه در تفسير وحدت و تبيين نفي شريك بهطور مطلق بيان شد، معلوم گشت كه هيچ ذات، فعل و اثري نميتواند شريك و همانند ذات، وصف، فعل و اثر خداي سبحان باشد. بنابراين، معناي «كما» در «كما شهد الله لنفسه» تشبيه ومانند آن نيست تا شهادت توحيدي بنده مماثل، مشابه ومساوي شهادت توحيدي خداوند باشد؛ زيرا هيچ مظهري كه عين ربط، فقر وقصور است، شبيه ظاهري كه عين استقلال، غنا وتمام است، نخواهد بود. البته نسبت به جملههاي بعدي ميتواند به عنوان تشابه، تماثل يا تساوي باشد و چون حرف عطف به منزله تكرار كلمه «كما» است، لذا ميتوان از جمله «كما شهد الله لنفسه» يك معنا واز جمله «و[كما] شهدت له ملائكته... » معناي ديگر اراده نمود! چنانكه ميتواند نظير «لا أُحصي ثناءً عَلَيك أنت كما أثنَيت علي نفسك» باشد؛ يعني من قادر نيستم تو را ثنا گويم؛ تو آن چناني كه خودت را ثنا گفتي وميگويي.
البته ثناي خداوند نسبت به ذات اقدس خود گاهي دربارگاه منيع وجوبي است كه مقدور احدي نيست وزماني با زبان نازل خود در قرب نوافل كه همان زبان بنده مقرّب است، انجام ميپذيرد. در اين مرحله، انسان كامل متقرّب به خداوند با لسان الهي، وي را ثنا ميگويد، نه با زبان بشري خود
. توقيفيت اسماي الهي
يكي از مسائل رايج درباره اسماي الهي، توقيفيّت آن است. بدين بيان كه آيا ميتوان با استفاده از افعالي كه در آيات و روايات به خدا اسناد داده شده، اسمي مشتق كرد و آن را بر خداوند اطلاق كرد يا اينكه در اطلاق چنين اسمي بايد توقف كرد و از اسمهايي كه در متون ديني اعم از آيات و روايات آمده، فراتر نرفت؟ مثلاً آيا ميتوان با استفاده از آيه ءأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون[سوره واقعه، آيه 64] اسم «زارع» با استفاده از آيه اللَّه يستهزء بهم[ـ سوره بقره، آيه 15] اسم «مستهزء» را مشتق كرد و هنگام دعا و غير دعا خدا را با آن اسمها خواند يا خير؟ همچنين اگر با دليل عقلي معتبر وصف يا فعلي براي خدا ثابت شد ميتوان از آنها اسمي را مشتق كرد وبر خداوند اطلاق نمود يا خير؟ برخي به اين توقف معتقد هستند؛ به گونهاي كه مثلاً اطلاق «علّت» يا «علّة العلل» را بر ذات اقدس الهي روا نميدانند؛ چون چنين اسمي در متون نقلي وارد نشد. در مقابل، بسياري از بزرگان اعتقادي به توقيفيت اسما ندارند و ميگويند: دليلي بر توقيفي بودن اسماي لفظي خدا نداريم؛ هرچند كه مقتضاي تأدّب و احتياط در دين اين نشود، ليكن اين توقيفيت نسبت به اشخاصي است كه عقل آنها در مراحل نهايي وجود سير نكرده و به حدّ بصيرت و بينايي كامل نرسيده است... و چون اصل مطلب، عقلي است، با نظر متعمّقانه ميتوان طبق ضابطه فوق در جواز ومنع ودر حقيقت ومجاز مشي كرد و در مورد اسمايي كه در قرآن بر خلاف اين ضابطه عقلي است، قائل به مجاز شد، مانندكلمه «يد اللَّه» كه با يك نحو اعتبار به كار رفته است. از سوي ديگر، كلمه «واجب الوجود» را ميتوان بر او اطلاق كرد با اينكه در نصوص ديني نيامده است.
تذكّر:
يكم. چنان كه اشاره شد، اصل بحث توقيفيّت اسما مربوط به تسميه خداست؛ وگرنه مجرّد اطلاق لفظ خاصّ يا اِخبار از او با برخي صفاتي كه در قرآن و روايات آمده، بدون ترديد جايز است.
دوم. قبلاً بيان شد كه الفاظِ ويژه (مانند رحمان، رحيم، غفور و...)، اسماي مفاهيم است ومفاهيم، اسماي مصاديق عيني است ومصاديق، اسماي تكويني خداست. محور بحث كنوني در اسماي اسماي اسما، يعني در كلمات است كه وجود لفظي اسماي الهي است.
سوم. معناي توقيفي بودن اسماي لفظي كه از مسائل فقهي و در مدار «بايد ونبايد» اعتباري بحث ميكند، غير از معناي توقيفي بودن اسماي تكويني است كه از مسائل حكمت وكلام است ودر محور «بود ونبود» حقيقي گفتوگو دارد؛ هر چند مطالب حكمت عملي واعتباري مسبوق به معارف حكمت نظري وحقيقي است.
چهارم. توقيفي بودن اسماي تكويني همانند توقيفي بودن حلقات سلسله اعداد رياضي است كه نه تقديم متأخّر ممكن است ونه تأخّر متقدم مقدور؛ مثلاً نه ميتوان به طور كلي عدد «ده» را كه پس از «نه» وپيش از «يازده» قرار دارد، برداشت (تخلف) ونه ميتوان آن را در جاي ديگري قرار داد (اختلاف) واين همان نظم رياضي سلسله علل ومعاليل است كه به استناد قاعده «الشيء ما لم يجب لم يوجد» وقاعده «الشيء ما لم يمتنع لم يُعدم» منضود است واين نضد تكويني، همان توقيفي بودن اسماي عيني خداست: إنّا كل شيءٍ خلقناه بقدرٍ.[ ـ سوره قمر، آيه 49
پنجم. با تبيين معناي اسم خداوند، سرّ لزوم تسبيح، تعظيم ومبارك بودن آن روشن ميشود؛ يعني اگر به تسبيح اسم خدا دستور داده شد:(سبح اسم ربك[سوره اعلي، آيه 1]، تبارك اسم ربك[ـ سوره الرحمن، آيه 78]، براي آن است كه اسم حقيقي خداوند از آسيب نقص وگزند عيب، منزه ومنشأ بركتهاي فراوان است واسم مفهومي ولفظي نيز به واسطه آن اسم حقيقي، از حرمت خاص برخوردار ميگردد: « وعظّم اسم اللّه أن تذكره إلاّ علي حقٍّ»[ ـ نهج البلاغه، نامه 69]، «سيروا علي اسم الله».[ ـ همان، خطبه 79
ششم. همانطور كه اسماي حقيقي خداوند منشأ پيدايش يا پرورش جهان امكان است، مظاهر واقعي آن اسما نيز همين آثار فراوان را دارند؛ لذا فيض فراگير قلمرو امكان گاهي به اسماي خدا اسناد داده ميشود: «وبأسمائك التي ملأت أركان كلّ شيء»[ بلد الامين، ص 188] و زماني به مظاهر تامّ اسماي خدا، يعني انسانهاي كاملمعصوم(عليهمالسلام) «...فبهم ملأت سمائك وأرضك حتي ظهر أن لا إله إلاّ أنت»[ ـ بحار الانوار، ج 95، ص 393] و «أسمائهم فيالسماء معروفة» ـ نهج البلاغه، خطبه 187.
راز معروف بودن اسماي انسانهاي كامل معصوم در آسمان اين است كه مدبرات امور يعني فرشتگان از معارف آنان انديشه، واز مآثر آنان انگيزه دريافت ميكنند وحضور آن ذوات قدسي(عليهمالسلام) در سپهر غيب بيشتر از ظهور آنان در زمين شهادت است: «فلأنا بطرق السماء أعلم مِنّي بطرق الأرض».[ همان، خطبه 189
هفتم. هرچند اسماي الهي انوار ملكوتي است، ليكن حجاب نوري براي موجودهاي مجرد، شبيه حجاب ظلماني براي موجودهاي مادي مطرح است؛ لذا برخي از اسماي حسناي الهي مستور ومحجوب به بهاء، نور وجمال وجلال برتر خدايند. آنچه از دعاي حضرت امام سجاد (عليهالسلام) كه عرضه ميداشت: «فأسئلك اللّهم بالمخزون من أسمائك وبما وارته الحُجُب من بهائك إلاّ رَحِمتَ هذه النفسَ الجَزُوعة... »[ صحيفه سجاديه، دعاي 50] استفاده ميشود از همين قبيل است.
هشتم. هرگاه خداي سبحان بر سالك صالحي با اسمي از اسماي فعلي تجلّي فرمايد، آن سالك تحت نور آن اسم خاص قرار ميگيرد. از اين رو اگر كسي حقتعالي را با آن اسم مخصوص بخواند، آن سالك صالح كه مجلاي اسم فعلي خداي سبحان است، پاسخ ميدهد. البته پاسخ حقيقي را خداوند بر عهده دارد وآن سالك واصل، مظهر پاسخ الهي خواهد بود؛ زيرا براساس قرب نوافل، مظهر به زبان ظاهر ومجلا به لسان متجلّي پاسخ ميدهد
انشااالله ادامه دارد...