سلام علی آل یاسین...!(234)

کجاست جای تو در جمله زمان؟ که هنوز ...

که پیش از این؟ که هم‌اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟

 

و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟

که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟

 

چقدر دلخورم از این جهان‌ِ بی‌موعود

از این زمین که پیاپی ... از آسمان که هنوز...

 

جهان سه نقطه پوچی است خالی از نامت

پر از «همیشه همین ‌طور»، از «همان که هنوز»

 

ولی تو «حتماً»ی و اتفاق می‌افتی

ولی تو «باید»ی، ای حس ناگهان! که هنوز ...

 

در آستان جهان ایستاده چون خورشید

همان که می‌دهد از ابرها نشان که هنوز ...

 

شکسته ساعت و تقویم پاره‌پاره شده

به جست‌و‌جوی کسی آن سوی زمان، که هنوز

 

سؤال می‌کنم از تو: هنوز منتظری؟

تو غنچه می‌کنی این بار هم دهان، که: هنوز

 

از : محمد سعید میرزایی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها ادب و هنر سلام علی آل یاسین...!(234)