فتامل (13)، به مناسبت عید سعید قربان
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: سیره و بینش بزرگان
- منتشر شده در 12 مهر 1393
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 1650
عید قربان یادآور تجلی اوج ایمان و عشق در وجود پیامبری است که از سوی محبوب در بوته آزمایشی بس عظیم و دشوار قرار گرفت
و همانا دراین آزمایش: ابراهیم خلیل (علیه السلام) افتخار و الگوی بشریت در ظهور عبودیت عاشقانه و خالصانه انسان در برابر خداوند متعال گشت...
سلام عزیزان با عرض تبریک این ایام عزیز، شهید مطهری رضوان الله علیه در کتاب آشنایی با قرآن 6- صفحه 236-235می فرمایند:
در قرآن تعبیر آیه 4 سوره ممتحنه «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده؛ قطعا برای شما در حالات ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق خوبی است، آن گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جای خدا می پرستید بیزاریم و آیین شما را منکریم و میان ما و شما برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا وقتی که به خدای یگانه ایمان بیاورید» راجع به ابراهیم (ع) و تعبیر آیه ای در سوره احزاب راجع به پیامبر اکرم خیلی به یکدیگر نزدیک است.
در سوره احزاب آیه 21 داریم: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة؛ برای شما در وجود پیغمبر اسوه ای است». اسوه به تعبیر امروزیها یعنی الگو (در فارسی شاید کلمه ای نداریم که به جای آن بگذاریم)، یعنی شخصیتی که باید مقتدا قرار بگیرد و میزان و معیار باشد و دیگران خودشان را با او بسنجند. از نظر تعبیرات ادبی این را تجدید می نامند. تجدید -که در علم بدیع ذکر می کنند- این است که مثلا انسانی که دارای خصلت و خصوصیتی هست، آن خصلت و خصوصیت او را به صورت شی ء مجسمی جدا از او فرض می کنند مثلا می گویند: «رأیت فی زید اسدا؛ من در زید شیری را دیدم». کأنه در وجود او شیری نهفته است. یا می گویند: او از زید یک دانشمند ساخت و حال آنکه مقصود این است که خود زید را دانشمند کرد ولی گویی الان این زید یک چیز است و دانشمند چیز دیگر، فقط زید مایه شده برای اینکه شخص دیگری دانشمند شود. این را در ادبیات عربی و در علم بدیع تجدید می گویند.
این تعبیر در قرآن کریم آمده است، می فرماید که در وجود پیغمبر یک الگو وجود دارد. البته مقصود این است که خود پیغمبر الگوی شماست اما به این تعبیر می فرماید که در وجود پیغمبر یک الگو وجود دارد. کأنه این پیغمبر دو شخصیت است:
شخصیتی که شما الان به طور سطحی، و شخصیتی که به آن پی نبرده اید که آن شخصیتی که شما به آن پی نبرده اید و باید او را بشناسید در این شخصیت پنهان است و آن شخصیت است که اگر به آن پی ببرید و آن را بشناسید باید الگوی شما قرار بگیرید. همین تعبیر درباره ابراهیم (ع) آمده است: «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم؛ یک تأسی نیکی و یک اسوه نیکی در وجود ابراهیم برای شما هست» یعنی در وجود ابراهیم هم الگویی وجود دارد، که مربوط به مسأله ولاء دشمنان است.
عزیزان لطفا اول یک تاملی بکنید و سپس در ادامه صحبت زیر را هم بخوانید:
وظیفهای كه همیشه باید مورد نظرمان باشد بخصوص امروز، وظیفهی مرزبندی صحیح و صریح با جبههی دشمن است؛ مرزبندی. آیهی شریفه میفرماید: قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءآؤُا مِنكُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ الله كَفَرنا بِكُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغضآءُ [ابداً] حَتّی تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه. قرآن فقط تاریخ نگفته، تصریح میكند كه این اسوهی حسنهای است برای شما - قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیم - یعنی باید اینجوری باشید، مرزبندی باید بكنید. مرزبندی به معنای این نیست كه ما رابطهمان را قطع بكنیم؛ توجه بكنید، مغالطه نكنند كه شما میگویید ما با همهی دنیا دشمنیم؛ نه، مرزبندی كنید، مرزها مخلوط [نشود]. مثل مرز جغرافیایی؛ در مرز جغرافیایی شما بین كشور خودتان و كشورهای اطرافتان مرز معین میكنید؛ معنای این مرز این نیست كه شما نمیروید آنجا، آنها نمیآیند اینجا؛ معنای این مرز این است كه هر رفتوآمدی منضبط خواهد بود. معلوم باشد كِی میرویم، چه كسی میرود، چهجور میرود؛ چه كسی میآید، كِی میآید، چهجور میآید، چرا میآید؛ مرزبندی در مرزهای جغرافیایی اینجور است؛ در مرزهای عقیدتی هم همینجور است. در همین آیهی شریفه، بعد از آنكه خدای متعال این اسوهی حسنه را و عمل ابراهیم را بیان میفرماید، بعد میفرماید: اِلّا قَولَ ابراهیمَ لِاَبیهِ لَاَستَغفِرَنَّ لَك؛ (۱) یعنی این مرزبندی، مانع این نیست كه ابراهیم به پدرش بگوید كه من به تو ترحم میكنم، برای تو استغفار میكنم؛ اینها همه هست. بنابراین معنای مرزبندی این است كه مشخص باشد ما چه كسی هستیم، شما چه كسی هستید. من گمان میكنم سورهی مباركهی "قل یا ایها الكافرون" همین مرزبندی را بیان میكند: لا اَعبُدُ ماتَعبُدون، و لا اَنتُم عابِدُونَ مااَعبُد؛ (۲) یعنی مرز مشخص باشد، مرز مخلوط نشود. كسانی كه سعی میكنند این مرز را كمرنگ كنند یا محو كنند یا از بین ببرند، اینها خدمت نمیكنند به مردم، اینها خدمت نمیكنند به كشور؛ چه مرزهای دینی و عقیدتی، چه مرزهای سیاسی. استقلال، مرزی است برای كشور؛ این كسانی كه سعی میكنند اهمیت استقلال یك ملت را - بهعنوان جهانی شدن و حل شدن و منطبق شدن با جامعهی جهانی - از بین ببرند و كمرنگ كنند، مقاله مینویسند، حرف میزنند، اینها هیچ خدمتی نمیكنند به این كشور.۱۳۹۲/۱۲/۱۵
قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآءُ مِنكُم وَمِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ كَفَرنا بِكُم وَبَدا بَينَنا وَبَينَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغضاءُ أَبَدًا حَتّىٰ تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَهُ إِلّا قَولَ إِبراهيمَ لِأَبيهِ لَأَستَغفِرَنَّ لَكَ وَما أَملِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيءٍ ۖ رَبَّنا عَلَيكَ تَوَكَّلنا وَإِلَيكَ أَنَبنا وَإِلَيكَ المَصيرُ
ترجمه:
برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید! -جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [= عمویش آزر] گفت (و وعده داد) که برای تو آمرزش طلب میکنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)!- پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوی تو است!
وَلا أَنتُم عابِدونَ ما أَعبُدُ
ترجمه:
و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید،