تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره 61 و 62)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 04 مرداد 1393
- نوشته شده توسط میثم
- بازدید: 1179
الرَّحمَنِ الرَّحِیم
گزیده ی تفسیر
رحمتِ فراگیر الهی (رحمت رحمانیه) و رحمت خاص او (رحمت رحیمیه) در این آیه ی کریمه دو دلیل بر انحصار حمد به خداوند است؛ زیرا رحمت فراگیرکه مؤمن و کافر را در بر میگیرد و همچنین رحمت خاص که ویژهی مؤمن است، در انحصار خداست و چنین رحمتی سبب استحقاق ِ حمد است.
تفسیر
از آیه کریمه ی ((الحمد لله ربّ العالمین)) دو برهان بر اختصاص حمد به خدای سبحان استفاده شد. آیه ی کریمه ی ((الرّحمن الرّحیم)) نیز حاوی دو برهان دیگر بر محمود بودن ذات اقدس الهی و ربوبیت مطلق او و حصر حمد در اوست؛ زیرا دو صفت جمالی ((الرّحمن)) و ((الرّحیم))، هر یک میتواند حدّ وسط برهانی بر اختصاص حمد برای ذات مقدس پروردگار قرار گیرد.
ربوبیت ممدوح و مذموم
ربّ، گاهی مربوب خود را عالمانه، عادلانه، و رحمانیه اداره میکند و گاهی جاهلانه و ظالمانه؛ قسم اول ربوبیّت محمود و قسم دوم ربوبیتی مذموم و ناپسند است.
قرآن کریم گاهی با صفات سلبیه و با زبان نفی، نقص و ظلم را از حریم ذات اقدس الهی دور میکند: ((ولایظلم ربّک أحداً)) ، ((و ما ربّک بظلاّم للبعید)) و گاهی با لسان اثبات میفرماید: پرورندهی جهان هستی ((رحمان)) و ((رحیم)) است و بر اساس رحمت فراگیرِ خود جهان را تدبیر میکند و چون تربیب و تدبیر او بر اساس رحمت است و در ربوبیّت او نیز ستم راه ندارد(و گرنه بر محور رحمت نبود)، پس ربوبیّتی محمود و ممدوح است.
قرآن کریم در مواردی سخن از ربوبیّت مذموم دارد: مانند سخن فرعون که خود را ربّ برتر بنی اسرائیل معرفی کرد: (( فقال أنا ربّکم الأعلی)) و یا سخن حضرت یوسف (علیه السلام) به مصاحب خود در زندان: ((اذکرنی عند ربّک)) و کلام خدای سبحان:((فأنسیه الشیطان ذکر ربّه)) که دربارهی ربوبیّت مذموم عزیز مصر است .
لطایف و اشارات
-
رسالت نامهای خدا در سومین آیهی حمد
چنانکه در بخش لطایف و اشارات آیهی کریمهی(( بسم الله...)) گذشت، اسمای حسنای ((الرحمن)) و ((الرحیم)) که سومین آیهی سورهی حمد را تشکیل میدهد، تکرار همان نامها در اولین آیهی این سوره نیست؛ زیرا این نامهای شریف در این آیه مقید بوده، عهدهدار اثبات حصر حمد است در خدای سبحان و تبیین محمود بودن ربوبیّت آن ذات اقدس است، ولی در آیهی اول سوره در فضایی باز قرار گرفته، چنین محدودیتی ندارد.
-
اختلاف نطاق در براهین حصر حمد
گرچه همهی براهینی که از اسمای حسنای ((الله))، ((ربّ))، ((الرحمن)) و ((الرحیم)) بر حصر حمد برای خدای سبحان استفاده میشود، در پی اثبات محمودیّت انحصاری ذات اقدس الهی است، ولی نطاق و مرز هر برهان متناسب با موضوع و حدّ وسط خاص همان برهان است؛ مثلاً برهانی که حدّ وسط آن ربوبیّت مطلق خدای سبحان بر عوالم هستی است، انحصار حمد و مدحی را اثبات میکند که از ناحیهی ربوبیّت خداوند است، و برهانی که حد وسط آن رحمت رحیمیّه و فیض خاص الهی است، حصر ستایشهای مربوط به چنین رحمتی را اثبات میکند. پس محدودیت حد وسط هر برهانی، نطاق و قلمرو برهانِ مزبور را مشخص میکند.
-
استتار وصف غضب در ((الله)) و ((الرحمن))
چون رحمت خدا هم بیشتر از غضب اوست و هم پیشتر از آن:((سَبَقَت رحمته غضبه))، ((تَسعی رحمته أمام غضبه))، از این رو وصف غضب الهی هم در نام شریف ((الله)) و هم در وصف جامع ((الرّحمن)) مستور شد، نه مشهور و همان استتار غضب باعث شد تا از غضب شدگان با فعل مجهول یاد شود نه به صورت معلوم؛ یعنی گفته شود:((مغضوب علیهم))، نه ((غَضَبَتَ علیهم)) و اگر هیچگونه قهر و غضبی در اسم ((الله)) یا در وصف ((الرّحمن)) نمیبود، هرگز مجالی برای طرح ((مغضوب علیهم)) نبود.
بحث روایی
-عن الرضا(علیه السلام) أنه بعد أن شرح ربّ العالمین:((الرّحمن الرحیم استعطاف و ذکر لآلائه و نعمائه علی جمیع خلقه)).
اشاره: گرچه واژه رحمان و رحیم در ترجمههای فارسی به بخشایشگر و بخشنده معنا میشود، لیکن بخشش معادل فارسیِ رحمان و رحیم نیست، بلکه معادل هِبه، جود و سخاست و هیچ یک از این الفاظ مفهوم رحمان را بیان نمیکند؛ زیرا در کلمهی رحمان، غیر از اِعطا چیز دیگری که از مبادی رحمت است اشراب شده است که حدیث مزبور به آن اشاره میکند و آن انعطاف مهر است. خداوند که خود را رحمان و رحیم معرفی میکند بدین معناست که بخشش من با عاطفه و مهر همراه است و اگر بندهی خداوند خود را به این اسمای حسنی میخواند، گذشته از جذب جود و عطا در صدد جلب انعطاف و گرایش مهربانانهی اوست. در حقیقت، رحمان دو چیز میدهد: یکی اصل خواستهی انسان، مانند شفای بیماری یا مال و دیگری مهر و عاطفه، که امری معنوی است و بسیاری از کمبودهای روانی با آن جبران میشود.
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
گزيده تفسير
خداي سبحان مالك مطلق جهانها و جهانيان است و چنين مالكيت نامحدودي در قيامت ظهور ميكند، نه آن كه در معاد حادث شود. خداوند كه مدبّر و مربّي انسانهاست با برپا كردن قيامت، راه تكامل نهايي انسانها را ميگشايد و با اعتقادبه قيامت كه بهترين عامل رهايي انسان از تباهي است او را ميپروراند و در قيامت كه ظرف ظهور مالكيت مطلق خداست و در آن روز همگان به مالكيت حق اعتراف ميكنند، انسانها را پاداش ميدهد و چنين خدايي محمود است.
يوم در اين آيه به معناي ظهور است، نه پارهاي از زمان و در قيامت همه ابعادِ دين مانند توحيد، اسماي حسناي خدا و اسرار و حقايقِ ديگر آشكار خواهد شد. اين آيه كريمه با تبيين نظام غاييِ آفرينش، دليلي ديگر بر انحصار حمد به خداوند است؛ چنانكه سندي براي معبود ومستعان بودن خداوند است و از اين رو با آيات گذشته و آينده مرتبط است.
تفسير
مِلْك اعمّ از مُلْك است و از اين رو راغب ميگويد: «مَلِك كسي است كه تصرف آمرانه و ناهيانه در تودههاي مردم داشته باشد... و مِلْك مانند جنس است براي مُلْك. پس هر مُلْكي مِلْك است، ولي چنين نيست كه هر مِلْكي مُلْك باشد».
معاني ديگري كه در فرهنگهاي لغت براي مِلْك ذكر شده، مانند: قوّت، شدّت، عزّت و... همه از لوازم و آثار سلطه مالكي است و نه معناي اصلي مِلْك.
يوم: يوم در عرف به معناي پارهاي محدود از امتداد زمان است؛ كم باشد يا زياد و از اين رو هم بر فاصله بين طلوع و غروب خورشيد اطلاق ميشود و هم بر مقاطع وسيعتري از زمان. در قرآن كريم يوم به معناي «ظهور» نيز آمده است؛ مانند: (كل يوم هو في شأنٍ)[ سوره الرحمن، آيه 29]. در اين آيه كريمه يوم به معناي متعارف آن نيست؛ زيرا خود يوم به معناي متعارف نيز شأن جديد فيض خداست و چون الفاظ براي ارواح معاني وضع شده است، اين گونه استعمال حقيقي است، نه مجازي.
الدّين: دين خضوع و انقياد در برابر برنامه يا مقرراتي معين است. بنابراين، در معناي «دين» دو قيد معتبر است: يكي انقياد و خضوع و ديگري اين كه آن انقياد در برابر برنامه خاصي باشد و اما مفاهيمي مانند: طاعت، تعبّد، محكوميّت، مقهوريّت، تسليم، قانون يا جزا، معناي اصلي كلمه دين نيست، گر چه به آن نزديك و از لوازم آن است.
برهاني ديگر بر اختصاص حمد
آيات دوم و سوم سوره مباركه حمد مشتمل بر چهار برهان بر اختصاص حمد به خداي سبحان بود. آيه كريمه (مالك يوم الدين) نيز با بيان اسمي ديگر از اسماي حسناي خداوند سبحان، برهاني ديگر بر ضرورت حمد و اختصاص به ذات اقدس الهي است. تقرير برهان بدين گونه است: او در آن روز ظهور ميكند و چون صاحب چنين سلطه و مالكيتي محمود و مشكور است، بنابراين خداي سبحان محمود و مشكور است.
آيه كريمه (مالك يوم الدين) افزون بر آن كه برهاني بر ضرورت حمد خداي سبحان است و از اين جهت با گذشته مرتبط است، سندي براي «معبود» و «مستعان» بودن خداوند نيز هست و از اين جهت با آيه بعد ارتباط دارد.
اختلاف مفسران در لفظ و معناي آيه
در آيه كريمه (مالك يوم الدين) دو مسئله مورد اختلاف است:
1 ـ مفسران اختلاف دارند كه آيا كلمه «مالك» ميتواند همچون «ربّ العالمين»، «الرّحمن» و «الرّحيم» صفت براي اسم معرفهاي مانند «الله» باشد يا نه. برخي گفتهاند: در كلمه «مالك» زمان حال يا استقبال مطرح نيست، بلكه استمراري است و اسم فاعلِ استمراري با اضافه شدن ميتواند صفت براي اسم معرفهاي مانند «الله» قرار گيرد. برخي ديگر اين سخن را ناتمام دانسته، گفتهاند: چون قيامت هم اكنون موجود نيست، از اين رو مالك در اين آيه كريمه معناي استقبالي دارد و به معناي «يَمْلِكُ» است و چنين اسم فاعلي با اضافه، كسب تعريف نميكند و از اين رو صفت براي الله كه معرفه است قرار نميگيرد.
در اين اختلاف حق با گروه نخست است؛ زيرا مالك در اين جا صفت مشبهه است و بر استمرار دلالت دارد؛ چون قيامت هم اكنون موجود است و با برچيده شدن نظام دنيا انسان وارد قيامت ميشود. تفصيل و اثبات اين مطلب در بخش لطايف و اشارت همين آيه خواهد آمد.
2 ـ كلمه مالك را بيشتر قاريان «مَلِك» قرائت كردهاند و بسياري از مفسران نيز همين قرائت را ترجيح دادهاند؛ گرچه قرائت «مالك» اكنون مشهورتر است. مالك از مِلْك، ومَلِك از مُلْك مشتق است و مالكبودن خداوند همان قيوميت او نسبت به موجودات و تقوّم موجودات به اوست. مَلِك بودن خداوند نيز همان سلطنت، نفوذ و فرمانروايي او بر اشياست.
ترجيح قرائت مالك
كلمه «يوم» و «يومئذ» در بيشتر استعمالهاي قرآني آن، مربوط به جهان آخرت (برزخ و قيامت) است و در همه آن موارد به صورت ظرف مطرح شده است، نه مملوك و اينْ زمينهاي است براي استيناسي قرآني كه براساس آن ميتوان در آيه كريمه (مالك يوم الدّين) نيز آن را ظرف دانست، نه مملوك؛ مانند اين كه گفته شود: «قاضي يوم الدّين»، «شفيع يوم الدّين»؛ پس سخن در اين نيست كه خدا مالك يوم الدّين و يوم الدّين مملوك خداوند است، بلكه سخن در اين است كه مالكيت مطلق خداي سبحان نسبت به همه اشيا در آن ظرف خاصّ ظهور ميكند و اين معنا با قرائت «مالك» سازگارتر است.
بنابراين، معناي آيه كريمه (مالك يوم الدين) اين است كه در آن روز خدا مالك اشياست و مالكيت او در آن روز بر همگان ظاهر ميشود، نه به اين معنا كه خداوند مالك آن روز است.البته ظرفيت از اضافه مالك به يوم الدين استفاده ميشود، نه از كلمه يوم.
معناي مالك يوم الدين بنا بر ترجيح قرائت مالك، بيانگر چهره اثباتي همان حقيقتي است كه آيه كريمه (يَومَ لا تملك نفس لنفس شيئاً والأمر يومئذ لله) [سوره انفطار، آيه 19] چهره سلبي آن را بيان ميكند. گرچه مالكيت مطلق خداي سبحان بر اشيا، اختصاصي به جهان آخرت ندارد، ولي چون اين حقيقت در آن روز به خوبي بر همگان رخ مينمايد و همه به آن اعتراف ميكنند، يوم الدين به صورت ظرف مالكيت الهي در آيات قرآن كريم مطرح شده است
يوم در قرآن
همان گونه كه گذشت، مراد از يوم در بيشتر استعمالهاي قرآني آن، جهان آخرت است؛ مانند: (يوم الدين)، (اليوم الاخِر) [سوره بقره، آيه 8]، (يوم يقوم الرّوح... ) [سوره نبأ، آيه 38] به معناي روز در مقابل شب يا در برابر ماه و سال نيست. همچنين به معناي مجموع شب و روز هم نيست، بلكه به معناي «ظهور» است؛ همان گونه كه در آيه شريفه (كل يوم هو في شأن) مقصود اين نيست كه خداوند در هر شبانهروز يا در هر روز (در مقابل شب) كاري دارد؛ زيرا خود روز هم شأني از شئون الهي و كاري از كارهاي اوست. پس (كل يوم) به معناي «كل ظهور» است و روز قيامت به معناي ظهور بودن آن است.
در قيامت همه كثرتها به وحدت بازگشته، براي همگان معلوم ميشود كه يك واحد است كه عالم را اداره ميكند و با ظهور توحيد، پندار تثنيه و تثليث رخت بر ميبندد؛ بر خلاف آغاز آفرينش كه چون روز ظهور كثرت از وحدت است، سخن از (يومين)، (أيّام) و (ستّة أيّام) است.
1- نقش ياد معاد در هدايت و تربيت
قرآن كريم كتاب هدايت و تربيت انسان است: ((ذلك الكتاب لا ريب فيه، هدى للمتقين)). مهمترین عامل هدایت انسان، اعتقاد به قیامت و یاد معاد است. تنها با اعتقاد به ربوبیت، بدون اعتقاد به قیامت و فهم این نکته که انسان با اعمالش در برابر خدا مسئول است، تهذیب روح ممکن نیست.
در آیات سوره حمد در کنار صفات رحمان و رحیم که نشان از رحمت حق دارد، صفت مالک یوم الدین آمده است. در واقع خدا با کنار هم آوردن این صفات، انسان را در میان خوف و رجا قرار داده است. اگر در آخرت بهشت با نعمتهای گستردهی آن هست، عذاب جهنم نیز در کمین کافران است. انسان نباید هیچگاه از پایان کار خویش مطمئن باشد. چه بسا انسان مومنی که در اثر لحظهای غفلت در پایان عمر کافر میشود.
آیه دیگری که پرورش انسان بین خوف و رجا را بازگو میکند، آیه ((قل أغير الله اتخذ وليا فاطر السموات و الأرض و هم يطعم و لا يطعم قل انى أمرت أن أكون أول من أسلم و لا تكونن من المشركينَ قل انى أخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم)) است. این آیه اشاره به انواع عبادت بندگان که در احادیث مختلف نیز آورده شده است دارد. عبادت احرار، بندگان، تجار
قسمت اول بیانگر عبادت بندگانی است که خدا را چون فاطر آسمانها و زمین است عبادت میکنند نه از شوق نعمت یا ترس از عذاب، که این عبادت احرار است. گروه دوم خدا را چون ((و هم يطعم و لا يطعم)) است از سر شوق نسبت به نعمتهای دنیا و آخرت عبادت میکنند که این عبادت تجار است.
گروه سوم خدا را از ترس عذاب او در روز قیامت عبادت میکنند که عبادت بردگان است.
مالکیت انواع مختلفی دارد
1-مالکیت اعتباری: مانند مالکیت انسان بر خانه و لباس خود. این مالکیت بر طبق قرارداد اجتماعی و عقلایی در حوزهی امور اعتباری به انسان داده شده و با خرید و فروش قابل تغییر است.
2-مالکیت حقیقی محدود: این نوع مالکیت که برتر از نوع اول است حقیقی است، مانند مالکیت انسان بر چشم و گوش خود که انسان حق تصرف بر آن را دارد. ولی چون انسان محدود است، مالکیت او هم محدود است.
3-مالکیت حقیقی مطلق: که مالکیت خدای سبحان است. از آنجا که علت تامه بر همهی شئون معلول خود مالکیت دارد، خدای سبحان نیز چون علت تامهی همهی هستی است، بر تمام هستی مالکیت مطلق و نامحدود دارد.
مالکیتی که برای انسانها مطرح است، مالکیت اعتباری بوده و برای نظم اجتماعی است، در حالی که مالکیت خدای متعال نسبت به انسان مالکیت حقیقی مطلق است. از این روست که خدای متعال میفرماید از اموالی که خدای متعال شما را در آن خلیفه ساخته است انفاق کنید((و أنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه)) و ((و اتوهم من مال الله الذى اتاكم)). پس مال حقيقتا از آن خداست كه آن را در اختيار انسان گذاشته است و انسان در مورد اموال، خليفه خداست.
قرآن كريم در آياتى چند ملك و ملك جهان آفرينش را به خداى سبحان نسبت مى دهد؛ مانند ((ألم تعلم آن الله له ملك السموات و الارض و ما لكم من دون الله من ولى و لا نصير))، و ((ما أدريك ما يوم الدينَ ثم ما ادرئك ما يوم الدينَ يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله))
چه در روز قیامت و چه در غیر آن، ملک و ملک از آن خداست و هیچ کس در آن سهیم نیست. تفاوت در این است که در روز قیامت پردهها برداشته شده و همه چیز آشکار میشود. انسان و هر فاعل دیگر تنها درجهای از شئون فاعلیت خدا هستند و هیچ گونه استقلالی در تاثیر و فاعلیت ندارند. زیرا کارها به آنان سپرده نشده است. ازاین روست که میتوان همه کارها و از جمله شفا را تنها به خدا نسبت داد((و اذا مرضت فهو يشفين))
آیات زیر نشاندهنده این است که در قیامت خدای سبحان فرمانروای مطلق است:
الف: ((یوم هم بارزون لا یخفی علی الله منهم شیء لمن الملک الیوم لله الواحد القهار))(غافر، آیه 16)
ب: ((فتعالی اللهُ المَلِکُ الحق)) (طه، آیه 114)
این آیهی کریمه خداوند را به طور مطلق ((ملک)) معرفی می کند و برای اساس فرض ندارد که او در دنیا ملک و نافذ الکلمه نباشد. او که مالک ملک و سلطنت است، گاه این سلطنت را می دهد و گاهی می گیرد.
بنابراین نفوذ و تسلط مطلق خدا در قیامت ((ظاهر)) می شود، نه ((حادث))؛ گرچه برای برخی انسان ها امروز نیز این حقیقت آشکار است.
ج: ((لله ملک السموات و الارض)) (مائده، آیه 120)
برخی از آیات نیز همین حقیقت را به لسان نفی بیان می کند، مانند:
الف: ((ولم یکن له شریک فی الملک)) (اسرا، آیه 111)
ب: ((یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا)) (نور، آیه 55)
ج: ((قل لا املک لنفسی ضَراً و لا نفعاً الا ما شاء الله)) (یونس، آیه 49)
د: قرآن کریم خطاب به بت پرستان می فرماید: اگر از غیر خدا در نظام تکوین کاری ساخته باشد چهار گونه قابل تصویر است:
یکم این که مستقلا مالک ذره ای از ذرات جهان هستی باشد.
دوم این که با خدا در مالکیت چیزی شریک باشد.
سوم آن که تدبیر امور، پشتیبان و دستیار خداوند باشد، نه مالک یا شریک.
چهارم آن که به عنوان شفیع، تنها حق تضرع داشته باشد و با شفاعت بتواند در عالم کاری انجام دهد.
(قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله لا یملکون مثقال ذره فی السماوات و لا فی الارض و ما لهم فیهما من شرک و ما له منهم من ظهیر* و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له) (سبا، آیات 22-23) به بت پرستان بگو بتهایی را که به جای خدا می پرستید بخوانید که اینان مالک هیچ ذره ای در آسمانها و زمین نیستند (نفی فرض اول) و در آسمان و زمین سهمی نیز برای خدایان شما نیست (نفی فرض دوم) و هیچ یک از آلهه زمینی یا آسمانی شما پشتیبان خدا نیز نخواهد بود (نفی فرض سوم). اما راه شفاعت برای کسانی که از جانب خدا ماذونند، گشوده است.
حاصل اینکه، خدا هم در دنیا مالک است و هم در آخرت و در قیامت این حقیقت آشکار می شود و قیامت ظرف ظهور مالکیت خداست، نه ظرف تملک او.
بنابر آنچه بیان شد، سخن ناروای فرعون درباره فرمانروایی خود: ((الیس لی ملک مصر)) (زخرف، آیه 51) نشانه آن است که او رب العالمین را نشناخته بود و هرکس بگوید: ((امروز کار در اختیار ما و فردا به اختیار خداست))، اندیشه ای فرعونی دارد، نه توحیدی؛ زیرا مالکیت خدا نسبت به امروز و فردا یکسان است و این حقیقتی است که در قیامت بر همگان آشکار خواهد شد و فهم آن در دنیا برای گروهی دشوار است و با تحلیل معلوم می شود که بسیاری از اندیشه ها و عقاید انحرافی فرعون است.
کسی که خود را در شانی از شئون، مالک یا ملک دانست، او موحد نیست. موحد کسی است که با خدا بیعت کند و بیعت بدین معناست که جان و مال خود را به خدا بوشد.
4 ـ قيامت، هم اكنون موجود است
در بحث تفسيري گذشت كه قيامت هم اكنون موجود است. اين مدعا با براهين عقلي و شواهد نقلي قابل اثبات است كه به برخي از شواهد نقلي آن اشاره ميشود:
يكم: قرآن كريم از بيتوجهي تبهكاران نسبت به معاد، به «غفلت» تعبير ميكند: (لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد)[ سوره ق، آيه 22]. تبهكار را در محكمه عدل الهي حاضر كرده، او را به قيامت و عذابش آگاه ميكنند و ميگويند: تو از اين حقيقت، يعني انقطاع اسباب و انساب و رجوع همه اشيا به مبدأ قهار در قيامت، غافل بودي. خود آنان ميگويند: (يا ويلنا قد كنّا في غفلةٍ من هذا)[ سوره انبياء، آيه 97]. غفلت در جايي است كه چيزي موجود باشد، اما مورد التفات نباشد وگرنه درباره معدوم، تعبير «غفلت» درست نيست.
دوم: آيه كريمه (كلّا لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم ثم لترونّها عين اليقين) [سوره تكاثر، آيات 5 ـ 7] به صراحت بر مشاهده دوزخ براي صاحبان علماليقين دلالت دارد و اين ناظر به شهود در دنياست وگرنه پس از مرگ، همه مردم آن را مشاهده ميكنند؛ چه در دنيا به علماليقين دست يافته باشند يا نه.
حجابي كه مانع رسيدن به علماليقين و شهود بهشت و دوزخ است همان حجاب گناه است و اهل باطن كه از گناه مبرّا هستند، جهنّم و بهشت و نيز غوطهور بودن تبهكاران در جهنّم و تنعم بهشتيان در آغوش نعمتهاي بهشتي را هم اكنون ميبينند.
سوم: رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در معراج بهشت و جهنم را از نزديك ديد و به خوردنيها و نوشيدنيهاي هر يك از پرهيزكاران و تبهكاران آگاه شد. اگر بهشت و جهنّم پيش از برچيده شدن نظام دنيا موجود نباشد، آن حضرت در معراج اين حقايق را مشاهده نميكرد. در برخي روايات عترت طاهرين (عليهمالسلام) نيز آمده است كه از ما نيست كسي كه منكر وجود فعلي بهشت و دوزخ باشد: «ما أولئك منّا و لا نحن منهم... ».
چهارم: حارثةبن مالك در جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه از او پرسيدند: «كيف أصبَحت»، عرض كرد: «أصبحتُ موقناً». آنگاه حضرت پرسيدند: «علامت يقين تو چيست؟» عرض كرد: «... گويا اهل بهشت را مشاهده ميكنم كه از نعمتهاي الهي بهره ميبرند... و گويا اهل جهنّم را مينگرم كه در آن معذّبند و فرياد بر ميآورند. گويا اكنون صداي نعره آتش در گوشهايم ميپيچد... ». پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز با تعبير «عَبْدٌ نَوَّر الله قلبه» سخنان او را تأييد و وي را دعا كرد. گرچه در تعبير حارثه «كأنّ» آمده است، نه «أنّ»، ولي بايد توجّه داشت كه راجع به معدوم «كأنّ» نيز نميتوان گفت؛ زيرا معدوم نه محققاً مشهود است نه گويا مشهود.
حاصل اين كه، بهشت و دوزخ بالفعل موجود است، ولي ما از نظر سير زماني، هنوز به آن نرسيدهايم و نرسيدن ما دليل بر نبودنِ آن نيست. آنان كه زمين و زمان و گذشته و آينده را درنورديدهاند، پيش از برچيده شدن نظام دنيا نيز قيامت را به خوبي مشاهده ميكنند و ما نيز به تدريج به طرف آن در حركت هستيم. تعبيرات قرآني و روايي نيز اگر ظهور در حدوث قيامت در آينده دارد، به اين معناست كه انسانها بعد به قيامت ميرسند، نه اين كه قيامت هم اكنون معدوم است و بعد يافت ميشود.
5 ـ قيامت، روز ظهور دين
خداي سبحان در دنيا ظواهر دين، همانند لزوم اطاعت و پرهيز از معصيت را به انسانها نمايانده است، ولي از اسرار دين، تنها به بخش ناچيزي اشاره كرده است؛ مانند اين كه غيبت را نان خُورِشِ سگهاي دوزخ معرفي كرده است: «إياكم والغيبة فإنها إِدام كلاب النار» و در قيامت حقيقت و باطن غيبت و ساير گناهان و بلكه همه حقيقت دين، اعمّ از جزا و غير آن، ظهور خواهد كرد؛ زيرا عنوانِ دين، در موارد متعدد به معناي شريعت الهي و ملّت كه جامع عقيده، اخلاق و عمل است استعمال شده است.
از اين رو در قرآن كريم روز قيامت «روز دين» معرفي شده است؛ مانند: (إن الدين لواقع) [سوره ذاريات، آيه 6]، (يسئلون أيّان يوم الدّين)[ سوره ذاريات، آيه 12]. آيات مزبور وقوع دين (قيامت) را حتمي و واقعي معرفي ميكند و دين افزون بر جزا، حقايق فراواني دارد، مانند توحيد، نبوت، ولايت، باطن انسانها و باطن تكليف و اسرار عبادات و در قيامت باطن همه اين مجموعه ظهور ميكند.
خداي سبحان درباره ظهور باطن قرآن در قيامت ميفرمايد: (يوم يأتي تأويله) [سوره اعراف، آيه 53]و تأويل قرآن همان حقيقتِ عيني و خارجي آن است. معارف گسترده قرآن كريم در قيامت به گونهاي ظهور ميكند كه زمينه اختلاف در هيچ امري باقي نميماند. قهراً بطلان همه مكاتب روشن ميشود و از ميان فتاواي مختلف، فتواي حق و از ميان مكاتب گوناگون، مكتب حق ظاهر ميگردد؛ چنانكه در آن روز جايي براي كفر و شك نيز نميماند؛ در دنيا ممكن است كسي در عين مراجعه به محكمه اسلامي، ناراضي برگردد و امر بر او مشتبه شود كه آيا قاضي به حق داوري كرده است يا نه، ولي در قيامت همه حجابها زايل می شود.
يادآوري اين نكته قرآني نيز در پايان اين بحث سودمند است كه اختلاف در دنيا پاياني ندارد و حتي در زمان ظهور حضرت وليّ عصر (سلامالله عليه) نيز اختلاف هست؛ زيرا كفر، نفاق و يهوديّت و مسيحيّت، گرچه خاموش و زير سلطه حكومت اسلامي است و يهوديان و مسيحيان جزيه ميپردازند، اما حضور و اقدام نيز دارند و سرانجام نيز حضرت مهدي (عجّلالله تعالي فرجهالشريف) به دست مخالفان تبهكار به شهادت ميرسد.
بقاي يهوديان و مسيحيان تا روز قيامت از برخي آيات قرآن كريم استفاده ميشود: (فأغرينا بينهم العداوة والبغضاء إلي يوم القيمة) [سوره مائده، آيه 14]. بنابراين، روز ظهور مصلح كلّ نيز روز ظهور كاملِ حق نيست، بلكه تنها در صحنه قيامت است كه خداوند همه حقيقت دين را توفيه ميكند؛ به گونهاي كه همگان حق را آشكارا مشاهده ميكنند.
بحث روايي
1 ـ معناي دين و گستره مالكيت خدا
عن الصادق (عليهالسلام): ... (مالك يوم الدّين)، قال: «يوم الحساب».
عن الرضا (عليهالسلام): (مالك يوم الدين) إقرار له بالبعث والحساب والمجازاة».
(مالك يوم الدين)... وإيجاب ملك الآخرة له كإيجاب ملك الدنيا».
اشاره: دين به معناي جزاي مطلق است و شامل جزاي دنيا و جزاي آخرت خواهد شد؛ گرچه شيوع جزا و كمال و تمام آن در قيامت است، ليكن مطلق، شامل فرد غير شايع هم خواهد شد، هر چند بر خصوص آن حمل نميشود. نتيجه آن كه، آيات فراواني در قرآن راجع به جزاي نيك پرهيزكاران و همچنين جزاي زشت تبهكاران نازل شده است، مانند آيه 146 سوره اَنعام وآيات 80 و 105 و 110و 121 و 131 سوره صافات و مالك چنين روزي غير از خداوند نيست. پس معناي (مالك يوم الدين) جامع جزاي هر دو جهان است.
2 ـ اولياي خدا و «مالك يوم الدين»
عن الزهرى، قال: كان علىّبن الحسين (عليهالسلام) إذا قرء (مالك يوم الدين) يكرّرها حتي يكاد أن يموت.
عن داودبن فرقد، قال: سمعت أبا عبدالله (عليهالسلام) يقراي مالا اُحصى (مَلِك يوم الدين).
عن السّجاد (عليهالسلام): «لو مات من بين المشرق والمغرب لما استوحشت لوكان القرآن معى»، وإذا قراي من القرآن (مالك يوم الدين) كرّرها وكاد أن يموت ممّا دخل عليه من الخوف.
3 ـ قرائت مَلِك و مالك
عن داودبن فرقد، قال: سمعت أبا عبدالله (عليهالسلام) يقراي ما لا أُحصي (مَلِك يوم الدين).
عن محمدبن علي الحلبى عن أبى عبدالله (عليهالسلام) أنه كان يقرء (مالك يوم الدين).
آیه 5، ((اياك نعبد و اياك نستعين))
گزيده تفسير
شناخت و پذيرش اسماى حسناى خداوند (الوهيت، ربوبيت، رحمانيت، رحيميت، مالكيت) انسان غايب از خدا را به محضر او آورده، شايسته خطاب با وى مى كند و با التفات از غيبت به خطاب مى گويد: بار خدايا تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو مدد مى جوييم (حتى براى پرستش) و جز تو كسى شايسته خضوع نيست.
خداى سبحان يگانه معبود و يكتا مستعان جهان آفرينش است؛ زيرا او تنها مبدئى است كه همه كمالات را دارد: ((الله))، هر موجودى را مى پروراند: ((رب العالمين)) و رحمتى بى كران براى همه و رحمتى ويژه براى مؤمنان دارد: ((الرحمن الرحيم)) و او تنها مرجعى است كه سلطه مالكانه اش در قيامت بر همگان آشكار مى شود و در آن روز بر اساس عدالت و حكمت پاداش و كيفر مى دهد: ((مالك يوم الدين)).
تفسير
اياك: ضمير منفصل مفعولى است كه براى افاده حصر، بر فعل خود ((نعبد)) مقدم شده است. گذشته از آن كه در خصوص مقام، نكته مهمى هم ملحوظ خواهد بود و آن تقدم معبود بر عابد و عبادت است؛ چنانكه در اثناى بحث روشن مى شود كه توحيد ناب مقتضى حصر مشهود در معبود است، به طورى كه نه عابد ديده شود و نه عبادت او.
نعبد: عبد به معناى انسانى است كه مملوك غير باشد و اگر اين كلمه را از ويژگيهاى انسانى تجريد كنيم به معناى موجود با شعورى است كه ملك غير باشد و به اين اعتبار بر همه موجودات با شعور اطلاق مى شود. واژه عبادت نيز همين معنا را افاده مى كند؛ گرچه بر حسب اشتقاقهاى گوناگون و اختلاف موارد، تغييراتى در معناى آن حاصل مى شود.
نستعين: استعانت طلب معونت و عون است و عون به معناى مطلق نصرت و يارى كردن است.
واژه هاى معاونت، مساعدت، مظاهرت و معاضدت، همه به معناى كمك كردن است، اما در هر يك جهتى خاص مورد نظر است؛ اما در عون و معاونت تنها تقويت كردن مورد نظر است، بدون عنايت به هر ويژگى ديگر و از اين رو به مطلق كمك كردن تعبير مى شود.
سر التفات از غيبت به خطاب
در آيات آغازين سوره مباركه حمد، سخن به لفظ غيبت بود و در بخش پايانى آن، كه با آيه مورد بحث آغاز مى شود، به لسان خطاب و حضور است. در اين آيه كريمه، التفات از غيبت به خطاب تنها يك تفنن ادبى نيست تا زمام آن به دست متكلم باشد و او به اختيار خود خداى سبحان را گاهى غايب و گاهى حاضر فرض كند، بلكه زمام كار به دست مخاطب است.
توضيح اين كه، درك و پذيرش اسماى حسنايى كه در آغاز اين سوره آمده، براى فرا خواندن انسان غايب به محضر خداست. چنين كسى كه تاكنون غايب بود از غيبت به حضور آمده، خود را در محضر خداى سبحان مى بيند و لياقت تخاطب مى يابد. پس تفاوت در متكلم است كه از غيبت به حضور آمده است، نه مخاطب كه هرگز غايب نيست؛ ولى كسى كه اين اسماى حسنى را درك نكرد يا نپذيرفت، شايسته تخاطب نيست و حق قرار گرفتن در محضر خدا را ندارد؛ زيرا او غايب است؛ گرچه خداوند مشهود مطلق است.
براهين حصر عبادت و استعانت
آيه كريمه ((اياك نعبد و اياك نستعين)) به روشنى مفيد حصر عبادت و استعانت در خداى سبحان است و اسماى حسناى الله، رب العالمين، الرحمن، الرحيم و مالك يوم الدين كه در آيات قبل آمده، علاوه بر اين كه هر يك حد وسط برهانى بر اثبات حمد و حصر آن در خداى سبحان است، حد وسط برهان بر حصر عبادت و حصر استعانت در او نيز خواهد بود؛ مثلاً با استفاده از اسم الله برهانى بدين تقرير اقامه مى شود: ذات اقدس خداوند، جامع و در بردارنده همه كمالات وجودى است و چنين موجود كاملى تنها معبود و تنها مستعان سراسر عوالم هستى است، بنابراين عبادت و استعانت ويژه اوست. همچنين ساير اسماى حسناى مذكور در صدر سوره، هر يك حد وسط برهانى بر حصر عبادت و استعانت در خداست.
تفاوتى كه ميان براهين مذكور وجود دارد در اين است كه برخى همانند براهينى كه حد وسط آنها جامعيت كمال، ربوبيت مطلق، رحمت فراگير و رحمت خاص است، ناظر به نظام فاعلى جهان آفرينش و صدور موجودات از سرچشمه هستى است و برخى ديگر مانند برهانى كه حد وسط آن مالكيت يوم الدين است، ناظر به نظام غايى و رجوع موجودات به خداى سبحان است، البته رجوع مراتبى دارد كه مرحله نهايى آن در قيامت كبراست و گرنه برخى از مراحل نظام غايى، قبل از قيامت كبرا نيز حاصل مى شود.
تذكر: آيه كريمه ((اياك نعبد و اياك نستعين)) نكات و لطايف ادبى و معرفتى فراوانى دارد؛ مانند: التفات از غيبت به خطاب، افراد ضمير در اياك ، افاده حصر با تقديم مفعول، جمع آوردن فعل نعبد و نستعين، تكرار اياك، بيان حصر استعانت پس از حصر عبادت و... برخى از اين نكات در بحث تفسيرى بيان شد و برخى در بخش لطايف و اشارات اين آيه بررسى خواهد شد و به پاره اى ديگر به اجمال اشاره مى كنيم:
1) سر افراد ضمير در اياك اين است كه خداى سبحان شريكى ندارد و بر اساس ادب توحيدى و بر خلاف آداب و تشريفات عرفى ضمير را مفرد مى آوريم ((اياك)) نه جمع ((اياكم)) تا موهم شرك نباشد.
2) براى اثبات حصر عبادت و حصر استعانت در خداوند بايد كلمه اياك تكرار شود و دو حصر با يك اياك ثابت نمى شود؛ زيرا اگر گفته شود: اياك نعبد و نستعين به اين معناست كه مجموع عبادت و استعانت، با وصف مجموع بودنش منحصر به خداست؛ در حالى كه ما در پى اثبات حصر جميع هستيم، نه تنها حصر مجموع.