تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره 66)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 22 دی 1393
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 1413
ادامه بحث روایی آیه 6
3 ـ اتحاد سالك و صراط
عن الصادق (عليهالسلام): «والله نحن الصراط المستقيم»[ نورالثقلين، ج1، ص21].
عن الصادق (عليهالسلام): «إن الصورة الإنسانية هى الطريق المستقيم إلي كل خير والجسر الممدود بين الجنة والنار»[ تفسير صافي، ج1، ص73].
اشاره: بر اساس اتحاد سالك و صراط كه در بخش لطايف و اشارات آيه مورد بحث بيان شد، اگر انسان در شناخت معارف الهي به عمق دين رسيد و در بُعد عمل نيز توفيق انجام آن را يافت، خودْ دين ممثّل ميشود و چون حقيقت صراط همان دين الهي است، اولياي معصوم خدا در اين احاديث خود را صراط مستقيم معرفي كردهاند واين سخن مَجاز و تشبيه نيست.
در آخرين حديث از اين مجموعه حضرت امام صادق (عليهالسلام) از صورت انساني به راه مستقيم و پلي كه بين بهشت و جهنّم كشيده شده، تعبير ميفرمايد كه البته مراد از آن صورت ظاهري بشر نيست بلكه مراد از آن نفس ناطقه انساني است كه به هدايت الهي مفطور بر توحيد است.
4 ـ پلي بر فراز جهنّم يا راهي در متن دوزخ
عن مفضّلبن عمر، قال: سئلت أبا عبدالله (عليهالسلام) عن الصراط فقال: «...وهما صراطان: صراط فى الدنيا وصراط فى الآخرة، فأمّا الصراط فى الدنيا فهو الإمام المفترض الطاعة من عرفه فى الدنيا واقتدي بهداه مرّ علي الصراط الذى هو جسر جهنّم فى الآخرة ومن لم يعرفه فى الدنيا زلّت قدمه عن الصراط فى الآخرة فتردّي فى نار جهنّم»[ نورالثقلين، ج1، ص 21].
اشاره: راه بهشت و جهنّم، دو راه در عرض هم نيست، بلكه دو راه در طول هم است و براي رسيدن به بهشت چارهاي جز عبور از جهنّم نيست: (وإنْ منكم إلاّ واردها كان علي ربّك حتماً مقضيّاً ثمّ نُنجّي الذين اتّقوا ونَذَرُ الظالمين فيها جِثيّاً) [سوره مريم، آيات 71 ـ 72]؛ حكم قطعي و بيتغيير الهي است كه همه به جهنّم وارد شوند. آنگاه خداي سبحان پرهيزكاران را از آتش رهانيده، ستمگران را به زانو نشسته در جهنّم قرار خواهد داد.
پيمودن صراط حق در دنيا نيز مستلزم گذر از آتش و زير پا گذاشتن آن است؛ زيرا صراط مستقيم راهي آسان و دور از جهنّم نيست، بلكه اطراف آن را سراسر، آتش احاطه كرده است و چون صراط مستقيم همان دين است كسي كه راه دين را طي نكند از صراط ميافتد؛ منتها اگر ارتباطش با صراط كاملًا گسسته و گسيخته شود ديگر توان ادامه راه را ندارد، ولي اگر رشته ارتباطش كاملًا قطع نشده، دوباره به آن بر ميگردد. پس ترك حكم خدا همان سقوط در آتش است .
تبهكاران و حرامخواران هم اكنون در آتشند و سخني كه خداي سبحان با كافران و تبهكاران دارد نظير سخني است كه سرپرستِ كودك با كودك نافرمان دارد كه: اگر به آتش دست بزني هم اكنون ميسوزي؛ نه مانند سخن پزشك با بيمار ناپرهيز كه: اگر به اين توصيهها عمل نكردي، پس از مدّتي با خطر روبرو خواهي شد. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در نامهاي براي سلمان، آلوده شدن به دنيا را به مسمومشدن با زهر كشنده مار تشبيه ميكند: «أما بعد فإنما مثل الدنيا مثل الحيّة ليّن مسّها، قاتل سمّها» [نهج البلاغه، نامه 68]؛ دست زدن به دنيا همانند لمس مار سمّي است؛ منتها مسمومشدگان به وسيله دنيا، بر اثر تخدير احساس درد نميكنند، ليكن وقتي پرده برداشته شد ميبينند كه از پيش مسموم شده بودند و از مسموميّت خود غافل بودند: (لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد) [سوره نساء، آيه 10] و روشن است كه غفلتْ فرع بر وجود مغفولٌ عنه است. بنابراين، راهيابي به بهشت مستلزم زير پا گذاشتن معاصي و گذر از جهنّم است.
تذكّر: اختلاف نحوه عبور از صراط در قيامت، بازتاب نحوه پيمودن صراط مستقيم در دنياست؛ آنان كه در دنيا صراط مستقيم را به آساني و با رغبت پيمودند، آن جا نيز همانند برقي جهنده از آن ميگذرند؛ اما اگر در دنيا، گاهي پايبند ديانت و زماني هم به دنبال راههاي انحرافي بودند صراط آخرت را اُفتان و خيزان طي ميكنند.
5 ـ ويژگيهاي صراط و دشواري پيمودن آن
عن سعدانبن مسلم عن أبي عبدالله (عليهالسلام) قال: سئلته عن الصراط، فقال: «هو أدقّ من الشَعر وأحدُّ من السيف»[ تفسير قمي، ج1، ص29].
اشاره: انسان موجودي متفكر و مختار است كه كمال او در پرتو تشخيص حق و عمل به آن است. تشخيص حق از باطل در بين آراي متضارب و مكاتب متقابل و انتخاب اَحسن آنها بسيار دشوار است؛ چنانكه تطبيق عملي بعد از تحقيق علمي كاري است بسيار سخت. تشخيص صحيح علميِ حق همانند ديدن موي باريك در تاريكي شب سخت است و استقامت در بستر صراط نيز همانند حركت بر لبه تيز شمشير دشوار است.
آیه 7، «صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين»
گزيده تفسير
صراط مستقيمى كه مطلوب عبد سالك است، راه كسانى است كه خداى سبحان به آنان نعمتهاى معنوى عطا كرده است و آنان نه مورد غضب خدايند و نه گمراه.
اينان همراه پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحانند كه خداوند نعمت نبوت، صدق، شهادت و صلاح را به آنان بخشيده و بهترين همسفران رهپويان صراط مستقيم هستند.
صراط مستقيم يكى بيش نيست كه هدايت شدگان، آن را به استقامت مى پيمايند و ديگران گژراهه مى روند؛ در نظام هستى چند راه وجود ندارد و هرگز كجراهه آفريده نشده است و از اين رو اگر انسان گمراه نبود، نه كجراهه اى بود و نه ضلالت و غضب.
از سوى خداوند جز خير نازل نمى شود و غضب و گمراه ساختن او كيفرى است، نه ابتدايى.
تفسير
انعمت: ماده ن ع م مشتقات فراوانى دارد كه به اصل واحدى باز مى گردد و معناى آن اصل واحد خوشگوارى زندگى و نيكو بودن حال طيب العيش و حسن الحال است و در مقابل آن بؤس است كه به معناى مطلق شدت و تنگناست.
نعمة بر وزن فعلة، اسم نوع است و بر نوع خاصى از نعمت دلالت مى كند و مصاديق آن فراوان و گوناگون است.
انعام كه به معناى ايصال نعمت به غير است، تنها در مواردى به كار مى رود كه دريافت كننده نعمت با شعور باشد؛ با اين كه آنچه به موجود فاقد شعور مى رسد و ملايم طبع آن است نيز نعمت است.
مغضوب: معناى واحد همه مشتقات ماده غ ض ب، شدت در برابر شىء ديگر است و از اين رو به صخره هاى سخت و متصلب كوه، بر اثر شدت و صلابتى كه در برابر به كار گيرنده آن دارد، غضبه و به شعله ور شدن نفس انسان و خروج آن از اعتدال به سوى حدت و شدت، غضب مى گويند.
غضب در برابر حلم است و در روايات از غضبى كه در راه باطل باشد به آتشى شيطانى كه در درون انسان افروخته و شعله ور مى شود تعبير شده است.
اما غضب در خداى عزيز همان شدت و حدت است كه در كيفر تبهكاران و كافران اعمال مى گردد؛ زيرا انفعال و تبدل حال كه از مراحل پيشين غضب در آدمى است، در خداى سبحان راه ندارد.
ضالين: ضلالت در برابر اهتداء و اضلال در مقابل هدايت است و چون هدايت به معناى دلالت و ارشاد به مقصود است، اضلال فقدان آن است.
خطا، انحراف از حق، تباه شدن و مانند آن از لوازم ضلالت، و امورى است كه بر اثر حاصل نشدن اهتداى به مقصود محقق مى شود. مقصد و مقصودى كه مهتدى بدان دست مى يابد و ضال از دستيابى به آن محروم است، اختصاصى به مقاصد حق ندارد؛ زيرا محور هدايت و ضلالت، دستيابى به مقصود و مطلوب يا حرمان از وصول به آن است و مطلوبها برخى حق و برخى واقعا باطل است گرچه به گمان طالب، حق باشد. از اين رو در قرآن كريم ضلالت در هر دو مورد به كار رفته است: «و من يشرك بالله فقد ضل ضلالاً بعيداً» (سوره نساء، آيه 116) «قال الملا من قومه انا لنراك فى ضلال مبين» (سوره اعراف، آيه 60) آنچه را كه گروه تبهكار به پيامبرشان مى گفتند گرچه واقعا باطل بود، ليكن چون به گمان آنها حق بود، از اين رو ترك آن را ضلالت مى پنداشتند.
عامل هدايت به صراط
اين آيه كريمه كه آخرين آيه از سوره مباركه حمد است از راه تعليق حكم بر وصف (كه مشعر به عليت است) عامل و سبب پيمودن صراط مستقيم را انعام الهى معرفى مى كند و بدين معناست كه ما را به راه كسانى هدايت كن كه چون به آنان نعمت دادى، توفيق پيمودن صراط مستقيم را يافتند.
خداى سبحان به مغضوبان و گمراهان نيز نعمتهاى فراوانى عطا كرده است، اما نعمتى كه در اين آيه كريمه مطرح است، نعمت خاصى است كه براى تبيين آن بايد به سه پرسش زير پاسخ گفت:
الف: نعمت داده شدگان كيانند؟
ب: نعمتهايى كه به آنان عطا شده چيست ؟
ج: سيره و روش نعمت يافتگان چيست ؟
مطلب اول و دوم در بحث تفسيرى و سومين مطلب در بخش لطايف و اشارات اين آيه بيان خواهد شد.
نعمت يافتگان در قرآن
در آيات پايانى سوره حمد، هدايت به راه نعمت يافتگان درخواست مى شود و قرآن كريم آنان را چنين معرفى مى كند «و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين اءنعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا» (سوره نساء، آيه 69) كسانى كه از خدا و پيامبرش پيروى كنند با نعمت يافتگان همراهند و آنان پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحانند و اين سالكان رفيقانى نيكويند.
پس مراد از «الذين أنعمت عليهم» اين چهار گروهند كه خدا به آنان نعمت نبوت، صدق، شهادت و صلاح را عطا كرده است و راز حسن رفاقتشان اين است كه آنان رهروانى آگاهند و در پيمودن راه موفق و هرگز هم سفران خود را تنها نگذاشته، از آنان غافل نمى شوند، بلكه دست هم سفران خود را گرفته، از عقبه هاى دشوار و لغزشگاههاى صعب العبور به سلامت مى گذرانند. پس هم سفر آنان در اين راه پر فراز و نشيب، نه از آنان آسيب مى بيند و نه مورد غفلت آنها قرار مى گيرد و نه از عقبه هاى دشوار راه هراس و وحشتى دارد.
نعمتهای ظاهری و باطنی
آنچه برای حواس ظاهری ویا باطنی و قوای ادراکی یا تحریکی انسان ملایم باشد نعمت نامیده میشود. همهی نعمتها از جانب خداست«و ما بكم من نعمة فمن الله » و این نعمتها نیز غیرقابل شمارشاند«و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها».
نعمتها برخی ظاهری و برخی باطنی اند«و أسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة». مطلوب در سورهی حمد از نعمت بر اساس شواهد قرآنی نعمت باطنی است. در پناه نعمت باطنی است که انسان میتواند راهی باریکتر از مو و برندهتر از شمشیر را بپیماید. وگرنه بدون لطف خدا این امر ممکن نیست. در اینجا به تعدادی از این شواهد اشاره میکنیم.
1-قرآن کریم از طرفی نعمتهای ظاهری را زینت زندگی دنیا دانسته«المال و البنون زينة الحيوة الدنيا» و از سوی دیگر کارایی این نعمتها را تنها در دنیا میداند«يوم لا ينفع مال و لا بنون». پس آنچه رهتوشهی سالک برای وصال الهی است نه نعمتهای ظاهری بلکه نعمت باطنی پروردگار است.
2-اصلیترین کسانی که از نعمتهای باطنی پروردگار بهره بردهاند پیامبران، صدیقان و شهیدانند. این درحالی است که آنان غالبا از نعمتهای ظاهری بهرهای نبردهاند.
3- عامل گمراهی بسیاری از کسانی که در برابر نعمت یافتگان قرار گرفته اند همین نعمتهای ظاهری است. در اینجا به چند نمونه شاهد قرانی برای این امر اشاره میشود.
الف-قرآن کریم سر طغیان گروهی را برخورداری از مال و فرزند میداند«أن كان ذامال و بنينَ اذا تتلى عليه اياتنا قال أساطير الأولين» همچنین به پیامبر میفرماید«وذرنى و المكذبين أولى النعمة و مهلهم قليلا»
ب-قرآن کریم از نعمتی سخن میگوید که سبب اعراض و استکبار میشود«اذا أنعمنا على الانسان أعرض ونأ بجانبه»
ج-قرآن کریم قوم بنی اسراییل را با اینکه صاحب نعمت بودهاند«يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى أنعمت عليكم » ذلیل و مغضوب معرفی میکند«ضربت عليهم الذلة و المسكنة و بأوا بغضب من الله»
د-گروهی را با وجود برخورداری از نعمتهای فراوان مادی مانند باغها و چشمهها از هلاکشدگان میداند«و اترك البحر رهوا انهم جند مغرقونَ كم تركوا من جنات و عيونَ و زروع و مقام كريمَ و نعمة كانوا فيها فاكهين»
اسناد نعمت، غضب و ضلالت
در این آیه کریمه انسانها به سه کروه تقسیم میشوند. کسانی که خدا به آنها نعمت داده است«منعم علیهم»، کسانی که مورد غضب قرارگرفته«مغضوب علیهم» و گمراهان«والضالین». اما خداوند تنها اعطای نعمت را به خود اسناد میدهد در حالی که بر حسب سیاق مقتضی بود گفته شود(غير الذين غضبت عليهم و لا الذين اضللتهم)
سر این تغییر سیاق در آن است که آنچه از جانب پروردگار نازل میشود جز خیر چیز دیگری نیست. او در ابتدا نه کسی را گمراه میکند و نه بر کسی غضب میکند. بلکه اضلال و غضب او جزای کسی است که از ابتدا با اختیار راه را بیراهه میرود.
این امر در ادب توحیدی حضرت ابراهیم کاملا بارز است که بیماری را به خود و شفا را به خدا نسبت میدهد«و اذا مرضت فهو يشفين »در برابر این، شیطنت شیطان است که اغوا را به خداوند نسبت میدهد«رب بما اغویتنی»
نکته تکرار نفی
در این جا این سوال به ذهن خطور میکند که علت استفاده از نفی (لا) برای الضالین با وجود نفی (غیر)چیست. به نظر میرسید وجود تنها نفی غیر(غیر مغضوب علیهم والضالین) کافی بود
نفی دو صفت گاهی به صورت نفی مجموع است و گاهی به صورت نفی جمیع. در نفی مجموع دو صفت با قید باهم بودن نفی میشود. در حالی که در نفی جمیع دیگر این قید مطرح نیست. در این جا استفاده از نفی غیر توهم نفی مجموع را زدوده و دو صفت را به صورت جمیع نفی میکند.
راه و بيراهه در دنيا و آخرت
طلب هدايت به صراط مستقيم و نفي غضب شدگان و گمراهان بدان معنا نيست كه در نظام هستي، سه راه وجود دارد: يكي مستقيم و دو راه ديگر انحرافي، بلكه تنها يك راه وجود دارد كه هدايت شدگان آن را به طور مستقيم طي ميكنند و ديگران همان راه را كج ميكنند: «الّذين يصدّون عن سبيل الله ويبغونها عِوَجاً» (سورهٴ اعراف، آيهٴ 45). پس انحراف راه مستقلي ندارد و صراط مستقيم يگانه راهي است كه به صورت پلي بر فراز دوزخ كشيده شده يا راهي است كه از درون آتش جهنّم ميگذرد و انسانها وظيفه دارند آن را كج نكنند و مغضوبان و گمراهان نيز همان را كج كردهاند، نه اين كه راه كجي وجود داشته باشد و تبهكاران آن را در پيش گرفته باشند.
اگر موجودِ مكلّفِ مختاري همانند انسان نبود، ضلالت و غضب نيز وجود نداشت؛ تنها انسان است كه راه را كج ميكند وگرنه همهٴ موجودات در صراط مستقيم و پيوسته در حال عبادت و تسبيح خدا هستند: «وإنْ من شيء إلاّ يسبّح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم» (سورهٴ إسراء، آيهٴ 44)، «ألَم تَرَ أنّ الله يسبّح له من في السموات والأرض والطير صافّاتٍ كلٌّ قد عَلِم صَلاته وتسبيحه»ـ (سورهٴ نور، آيهٴ 41)، «وما من دابّة في الأرض ولا طائر يطير بجناحيه إلاّ أممٌ أمثالكم ما فرّطنا في الكتاب من شيء ثمّ الي ربّهم يُحشرون» (سورهٴ انعام، آيهٴ 38). پس در نظام عالم جز مكلّفِ مختار، مانند انسان، هيچ موجودي اهل معصيت و بيراهه رفتن نيست.
بنابراين، نسبت «سبيل الغيّ» با صراط مستقيم، نسبت تضادّ نيست، بلكه نسبت تقابل عدم و ملكه است؛ يعني يكي بودِ صراط است و ديگري نبودِ آن، نه اين كه يكي صراط است و ديگري راهي غير از صراط مستقيم.