تسنیم (گردان قم) نشریه هادی شماره 90 و 91

زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَ النِّساءِ والبَنينَ والقَنطيرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّةِ والخَيلِ المُسَوَّمَةِ والاَنعمِ والحَرثِ ذلِكَ مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَئابِ (14)

گزيده تفسير

دوستي مشتهيات گوناگون غريزي، عاطفي، مالي و... از زنان، پسران، اموال فراوان و انباشته مانند زر و سيم، اسبهاي متشخص، دامها و كشتزارها براي مردم آراسته شده؛ ليكن اينها متاع ناچيز زندگي دنياست و فرجام نيكو نزد خداست.

خداي سبحان خود را فاعل زينت‏بخشي زمين، آسمان و فطرت آدميان مي‏داند و هر زينت‏بخشي ممدوح هم از او وهم از نزد اوست و هر زينت‏بخشي مذموم تنها از نزد اوست (هر پديده امكاني اگر خير باشد بي‏واسطه به خدا نسبت دارد و چنانچه شر باشد با واسطه)؛ ليكن سباق و سياق آيه مورد بحث كه در پي توبيخ و تحقير شهوت‏گرايان است مي‏رساند كه فاعل تزيينِ حبّ شهوات، شيطان است نه ذات اقدس خداوند. تزيين اعيان خارجي به خدا منسوب است؛ ولي تزيين اوصاف نفساني دسترس وساوس شيطاني كار شيطان است.

 

البته محبّت عادي زنان، فرزندان و اموال، مصداق «حبّ الشهوات» به شمار نمي‏رود؛ و پيام آيه اين است كه چهره شهواني زينت محبوبتان نباشد وگرنه چهره ابزاري اين امور، نكوهيده نيست، زيرا حبّ آنها طبيعي انسان، و نيكوست و در نتيجه به خدا منسوب است.

مشتهيات هفت‏گانه مذكور در آيه جنبه تمثيلي دارند نه تعييني و از اين‏رو پيام حصر ندارند. راز عدم تصريح به زينتهاي وهمي مانند جاه و مقام‏خواهي، تصريح به ريشه‏هاي آنهاست (همان امور هفت‏گانه) و سرّ نام نبردن از دختران يا شمول عنوان «نساء» نسبت به آنهاست، چون شامل شهوت غريزي و عاطفي هر دو مي‏شود، يا اينكه «بنين» از روي تغليب «بنات» را نيز دربر مي‏گيرد يا چون آيه در فضاي انزجار از دختران فرود آمده است.

ذكر امور هفت‏گانه با حرف ترتيب مانند «فاء» و «ثم» ارائه نشده؛ ليكن ترتيب ذكري و تقديم لفظي نشاني از اهتمام به متقدم نسبت به متأخر است. البته اثرگذاري امور ياد شده در همه موارد يكسان نيست.

در پايان آيه و در مقام جمع‏بندي، امور هفت‏گانه را متاع ناچيز دنيا مي‏داند و با تعبيري ويژه، فرجام نيك را نزد خدا برمي‏شمارد.

تفسير

مفردات

الشهوات: «شهوت» مصدر و به معناي ميل شديد نفس به چيزي است كه با آن سازگار است. مقصود از شهوات در آيه مورد بحث، همانا مشتهيات است، زيرا حبّ به خودشان زينت است نه حب شهوتِ به آن‏ها، مگر به لحاظ مبالغه. انواع مشتهيات غريزي، عاطفي، مالي و... است؛ شهوت غريزي مانند علاقه به زنان؛ شهوت عاطفي همچون رغبت به فرزندان؛ شهوت مالي نيز داراي شعبه‏هاي گونه‏گون است نظير رغبت به ثروت‏هاي انباشته (قناطير مقنطره) و رغبت به دامپروري، دامداري و كشاورزي: ﴿والخَيلِ المُسَوَّمَة و الانعام و الحَرث. اين امور افزون بر آنكه شهوت مال‏اند، شهوت جمال و زيبايي و تفاخر نيز به شمار مي‏آيند.

القناطير المقنطرة: «قناطير» جمع «قنطار» يا جمع «قنطره» است. قنطره اگر در مورد مال به كار رود ـ از سر تشبيه به «قنطره» به معناي پل، مالي است كه وسيله گذران زندگي است و چون مقدار آن مشخص نيست و مراد از ﴿والقَنطيرِ المُقَنطَرَة ثروت فراوان و قنطارهاي انباشته است. ذكر اسم مفعول﴿مُقَنطَرَةبراي تأكيد است.

الخيلِ: بعيد نيست بگوييم «خيل» در اصل، صفت و به معناي كسي يا چيزي است كه خود بزرگبين، متشخّص و متكبّر است و به اين مناسبت بر اسب يا اسب‏سوار اطلاق مي‏شود؛ سپس اسم جمع به معناي اسبان يا اسب سواران شده است.

المسوّمة: «مسوّمه» اسم مفعول مؤنث از ماده «سَوْم» به معناي در جست‏وجوي چيزي رفتن است. ﴿والخَيلِ المُسَوَّمَة اسباني‏اند كه به چرا برده شده‏اند تا خود در جست‏وجوي علف باشند؛ در برابر معلوفه كه به آن‏ها علف داده مي‏شود. برخي گفته‏اند: «سَوم» نشان دادن چيزي و به نمايش گذاشتن آن است و چون در مورد اسبْ تظاهر و خودنمايي، طبيعي اوست، با وصف «مسوّمه» آورده شده است، بنابراين ﴿والخَيلِ المُسَوَّمَة يعني اسبان متشخص و متكبر و در معرض انظار؛ چنين اسباني بدان مباهات و با نمايش آن افتخار مي‏كنند.

تناسب آيات

اين آيه، در حكم شرح حقيقت حال كافران است كه در آيه ﴿اِنَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِي عَنهُم اَمولُهُم ولااَولدُهُم مِنَ اللهِ شَيئا (سوره آل عمران، آيه 10) گذشت: كافران بر اين عقيده‏اند كه اموال و اولادشان آنان را از خدا بي‏نياز ساخته است؛ آيه مورد بحث، سبب اين اعتقاد را دلبستگي شديد به دنيا و زخارف آن مي‏داند، پس مؤمنان نبايد فريب آن را بخورند.

٭ ٭ ٭

زينت ممدوح و مذموم

توجّه به موارد ذيل روشن مي‏كند كه خداي سبحان در آيه مورد بحث چه چيزي را مذمت كرده است:

1. همگي موجودات، مخلوق ذات اقدس خداوندي هستند.

2. «زينت» بودن، اَمري نسبي است.

3. موارد مذكور در آيه، موجودات طبيعي و از آيات الهي‏اند و از اين جهت مذموم نيستند، چون قرآن كريم هرگز از مظاهر طبيعي بدگويي نكرده است.

4. زينت اشيا نسبت به انسان، امري اعتباري است و خود آن اشيا امري تكويني و حقيقي‏اند.

5. آنچه در طبيعت هست، خداي سبحان آن را زينت و زيور دنيا مي‏داند نه زيور انسان. درباره موجودات آسماني مي‏فرمايد: ﴿اِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنيا بِزينَةٍ الكَواكِب (سوره صافّات، آيه 6) و درباره موجودات زميني مي‏فرمايد: ﴿اِنّا جَعَلنا ما عَلَي الاَرضِ زينَةً لَها (سوره كهف، آيه 7) و درباره مال و فرزندان مي‏فرمايد: ﴿اَلمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا والبقِيتُ الصّلِحتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وخَيرٌ اَمَلا (سوره كهف، آيه 46)

خداوند سبحان خود را فاعل زينت‏بخشي ناميده است: ﴿قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي اَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيِّبتِ مِنَ الرِّزق (سوره اعراف، آيه 32) اضافه «زينة» به «الله»، اضافه به «فاعل» و اضافه آن به آسمان و زمين، اضافه به «قابل» است.

آميزه‏اي از طبيعت و فطرت

انسان، نه مانند جمادات و نباتات، «طبيعت» محض است و نه همچون فرشتگان «فطرت» صرف، بلكه آميزه‏اي است از طبيعت و فطرت و در او گرايش به هر دو قلمرو هست؛ طبيعت انسان به دنيا گرايش دارد و فطرت او خواهان دين است. زينت‏بخشِ فطرت انساني، دين است: ﴿ولكِنَّ اللهَ حَبَّبَ اِلَيكُمُ الايمنَ وزَيَّنَهُ في قُلوبِكُم (سوره حجرات، آيه 7) و دنيا نيز براي اهلش مزيّن است: ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوت....

قرآن كريم جنبه طبيعت‏گرايي و دنياطلبي انسان را نكوهيده، در حالي كه فطرت انسان را به ﴿ولَقَد كَرَّمنا بَني ءادَم(سوره اسراء، آيه 70) ستوده است.

خداوند زمين و آسمان را زيبا آفريد؛ امّا آن را زينت انسان قرار نداد؛ نيز در طبيعت انسان (نه فطرت وي)، گرايش به امور دنيوي را نهاد و اجازه بهره‏برداري از مواهب طبيعي را نيز صادر فرمود ولي هيچ يك از اين موارد را زينت انسان نناميد، بلكه به صورت «موجبه كلّي» فرمود: ﴿اِنَّما اَمولُكُم واَولدُكُم فِتنَةٌ واللهُ عِندَهُ اَجرٌ عَظيم(سوره تغابن، آيه 15)

شيطان، فاعل ﴿زُيّن

فاعل ﴿زُيِّن شيطان است نه ذات اقدس خداوندي، زيرا اولاً تعبير ﴿حُبُّ الشَّهَوت و سبك و سياق تحقيرآميز ديگر در آيه به چشم مي‏خورد و اين‏گونه تعبيرها با اين مطلب كه فاعل ﴿زُيِّن خدا باشد، منافات دارد.

ثانياً كار نيكو به خدا نسبت دارد؛ امّا قبيح و شرّ و اضلال بي‏واسطه به خدا منتسب نيست و آيه در صدد سرزنش و تحقير شهوتگرايان است و با تعبير از زينت‏هاي مزبور به وصف توبيخ‏آميز «شهوات»، نشان مي‏دهد كه اين زينت پسنديده نيست، چنان كه دوستدار آن نيز مذموم است.

ثالثاً تزيين اعيان خارجي را گرچه مي‏توان به خدا نسبت داد؛ ولي در آيه مورد بحث اوصاف نفساني آمده است كه در دسترس وساوس شيطاني است.

فعل مجهول ﴿زُيِّن اشاعره و معتزله و اماميّه را در برابر يكديگر نهاده است: بر اساس اينكه فاعل جميع افعال خداست، «اشاعره» فاعل آن را خدا مي‏دانند؛ «معتزله» به تفصيل معتقدند و فاعل شهوات محرّم را شيطان و مزيِّن واجبات و مباحات را خدا دانسته‏اند؛ برخي از مفسران اماميه با عنايت به سبك و سياق آيه كه با توبيخ و تحقير همراه است، به هيچ وجه خدا را فاعل بي‏واسطه اين فعل نمي‏دانند، بلكه با استفاده از تفسير قرآن به قرآن، فاعل ﴿زُيِّن را شيطان معرفي مي‏كنند.

تفصيل دهندگان بايد بدانند كه هر چيزي در عالم رخ دهد، اگر خير باشد، بي‏واسطه به خدا نسبت دارد: ﴿ما اَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ الله (سوره نساء، آيه 79) و چنانچه شرّ باشد، با واسطه، زيرا كيفر اعمال كه دامن انسان را مي‏گيرد، خود به خود ظهور نمي‏كند، بلكه قاضي عدل و حاكم كه خداست، بر آن عمل كيفر مي‏دهد؛ يا عمل را به صورت آن كيفر مي‏نماياند.

آري آنچه در عالم هست، «حسنه»اش، هم من «عند الله» است و هم «من الله» و سيّئه‏اش فقط «من عند الله» است و «من الله» نيست.

نكوهش حبّ شهوت‏ها

خداوند محبّتِ آفلِ فائل و دوستي عاجل زائل را روا نمي‏داند. مقصود از اين دوستي، حبّ طبيعي به دنيا و شئون آن ـ كه مَتْجر اولياي الهي است ـ نبوده و به آنچه صبغه ابزاري دارد ـ كه تأمين اصل معاش در گرو آن است ـ نخواهد بود، بلكه حبّ تجمّلي، رفاهي و التذاذ زائد از حدّ لازم مراد است كه سبب كراهت آخرت است. آلودگان به چنين دوستي كاذب، از حبّ صادق آخرت و فيض ولايت محروم‏اند؛ گويا اينان با هماهنگي و همدستي يكديگر آينده را رها و دنيا را هدف برين خود قرار داده‏اند و دين آن‏ها زبانبازي شده است.

از مجموع آيات و روايات و از موارد ياد شده در آيه مورد بحث، برمي‏آيد كه محبت عادي مال و فرزند مصداق ﴿حُبُّ الشَّهَوت به شمار نمي‏رود، بنابراين بحث محوري اين آيه، اصل خوردن و آشاميدن و... نيست، بلكه سخن از آن فخر اعتباري است كه انسان بر اثر پيروي از شيطان با اتّصاف به آن «مختال» مي‏گردد؛ سپس شيطان آنچه را در زمين است، در چشم پيروانش زيبا جلوه مي‏دهد. البته انسان عاقل به امور دنيوي، چونان مسافري مي‏نگرد كه عزم رحيل دارد.

جمله ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوت، از باب تعليق حكم بر وصف كه مشعر به عليّت است، ارشاد به اين است كه چهره شهواني زينت، محبوب شما نباشد؛ يعني چهره ابزاري اين امور نكوهيده نيست، زيرا حبّ مال، طبيعي انسان و امري طبيعي حَسَن و نيكوست و به خداوند منسوب است؛ ليكن برخي در پي حبّ شهوت مال هستند كه آن امري اعتباري و قبيح است و اين وصف قبيح به خداوند استناد ندارد.

انواع محبوب‏هاي مُلكي بشر

بازگشت مشتهيات هفت‏گانه در آيه مورد به چهار چيز است، زيرا موجودهاي عالم طبيعت و قلمرو مُلك كه مي‏توانند محبوب بشر باشند، چهار قسم‏اند كه به ترتيب از داني به عالي، جماد و نبات و حيوان و انسان‏اند: از جماد «طلا و نقره» و از نبات «كشاورزي» و از حيوان «اسب و گاو و گوسفند و شتر» و از انسان «زنان و فرزندان» ذكر شده است.

البته نه مشتهيات منحصر در اين هفت چيزند و نه انواع چهارگانه مزبور در همين هفت مصداق محصورند، بلكه به عنوان تمثيل طرح شده‏اند نه تعيين.

سرّ عدم ذكر زينت‏هاي وهمي

بسياري از زينت‏هاي مادي در آيه مورد بحث آمده‏اند؛ ولي به زينت‏هاي وهمي مانند جاه و مقام تصريح نشده است، زيرا ريشه مقامخواهي و جاه‏طلبي امور ياد شده‏اند، چنان كه خداوند درباره قارون مي‏فرمايد: ﴿فَخَرَجَ عَلي قَومِهِ في زينَتِه (سوره قصص، آيه 79) جاه‏طلبي قارون بر اثر داشتن مال فراوان بوده است. داشتن قناطير مقنطره و نيز داشتن فرزندان زمينه‏ساز اين سخن واهي است، چنان‏كه آيه ﴿وكَم اَهلَكنا قَبلَهُم مِن قَرنٍ هُم اَحسَنُ اَثثًا ورِءيا (سوره مريم، آيه74) نيز بيانگر همين مطلب از منظر دنيازدگان است.

آيه مورد بحث در صدد حصر زينت‏هاي مادي در امور ياد شده نيست، هر چند مبدأ و ريشه زينت‏هاي وهمي، امور پيش‏گفته است.

راز مقدم شدن «نساء»

هر يك از موارد ياد شده در آيه، شهوت به شمار مي‏روند؛ ليكن در شمارش مشتهيات، نخست زنان نام برده شده‏اند.

معيار تقديم و تأخير در اين‏گونه امور، درجه وجودي‏شان نيست تا مثلاً انسان همواره اول و جماد هماره آخر باشد، بلكه تأثير در شئون و احوال خانوادگي، اجتماعي و مانند آن است كه در حالات مختلف دگرگون مي‏شود، چنان‏كه ممكن است نسبت به زمان و زمين‏هاي خاص عوض شود، به گونه‏اي كه براي برخي خَيْل مسوّم مهم‏تر از دام‏هاي معروف باشد و براي بعضي به عكس.

شايد سرّ تقديم لفظي زنان، براي تضاعف زيوراندوزي اينان است؛ يعني خود آن‏ها دام مردان‏اند و همراه خود دام‏هاي قناطير مقنطره و مانند آن را دارند.

سرّ نام نبردن از دختران

در آيه مورد بحث تنها «پسران» ذكر شدند و نه «دختران»: ﴿مِنَ النِّساءِ والبَنين؛ يا از آن‏روست كه ذكر «نساء» به شهوت غريزي و جنسي اختصاص ندارد، بلكه اعم از غريزي و عاطفي است و بنات را هم دربرمي‏گيرد؛ يا اينكه «بنين» از باب «تغليب» بنات را هم شامل مي‏شود؛ يا چون نزول آيه در فضاي انزجار از دختران يا بي‏اعتنايي به آن‏ها بوده، از آنان نام برده نشده است.

اجمال و تفصيل محتواي آيه

بعد از بياني تفصيلي از امور دنيوي و مذمّت حبّ شهوات آن‏ها، در جمع‏بندي مي‏فرمايد كه اين امور، متاع ناچيز زندگاني دنيايند: ﴿ذلِكَ مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا....

نيز در مقابل آن اجمالِ پس از تفصيل، يا متنِ پس از شرح، به صورت متن پيش از شرح و اجمال قبل از تفصيل، سرانجام نيك را نزد خدا دانسته و مي‏فرمايد كه بشر مسافر است و مسافر بايد به جايي برگردد و بهترين بازگشتگاه وي نزد خداست: ﴿واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَئاب.

اشارات و لطايف

1. راه مصون ماندن از خطر تزيين و تسويل نفس

نفس مسوّله توان تحريف بالايي دارد، به طوري كه زشت را زيبا و كذب را صدق و باطل را حق و ظلم را عدل نشان مي‏دهد. وقتي شخص مختال با تسويل نَفْس به چنين باوري رسيد، نفس اَمّاره كه عهده‏دار اجراي بي‏رحمانه و بي‏صبرانه دستورهاي تسويلي نفس است شروع به كار مي‏كند. اين خطر دروني در كمين همگان است. قرآن كريم براي رهايي از ابتلاي به حبّ شهوات چنين راهكار مي‏دهد:

أ. شما به عاجله (دنيا) دل بسته و آخرت را رها كرده‏ايد: ﴿كَلاّبَل تُحِبّونَ العاجِلَة * وتَذَرونَ الاءخِرَة(سوره قيامت، آيات 21 ـ 20) پس معرفت آخرت و دل سپردن به وعده‏هاي بزرگ و تخلّف ناپذير خداي سبحان، زمينه‏ساز ادراك حقارت امور دنيوي و نيز دل كندن از آن‏هاست.

ب. درك اين نكته هم در رويارويي با «حبّ شهوات» به انسان ياري مي‏بخشد كه چه بسا چيزهايي را دوست داشته باشيد كه براي شما شرّ است: ﴿وعَسي اَن تُحِبّوا شَيءاً وهُو شَرٌّ لَكُم (سوره بقره، آيه 216)

2. تأثير حبّ و بغض

حركت انسان بر اساس حبّ و بغض است و اين شيوه امري است طبيعي؛ ليكن افراط در اين دو، انسان را كور مي‏كند: حبّك للشي‏ء يعمي و يصمّ، چنان كه در مقابل مي‏توان گفت «بغضك للشي‏ء يعمي و يصمّ».

قرآن كريم درباره دوستداران دنيا و تاركان آخرت مي‏فرمايد: ﴿واَمّا ثَمودُ فَهَدَينهُم فاستَحَبُّوا العَمي عَلَي الهُدي (سوره فصّلت، آيه 17) قوم ثمود بر اثر حبّ شهوات، كوري را بر هدايت رجحان دادند و از ديدن حقايق محروم شدند. مشركان مكه نيز بر اثر حبّ شهوات، با اينكه بارها آيات بيّنه را ديدند، در جنگ «بدر» باز هم نابينا ماندند و كفر ورزيدند، از اين‏رو خداوند در ذيل آيه پيشين فرمود: ﴿اِنَّ في ذلِكَ لَعِبرَةً لاُولِي الاَبصر (سوره آل عمران، آيه 13)

3. شهوت شهرت

شهوت شهرت و علاقه به محبّت كاذب جامعه، عده‏اي را وامي‏دارد كه براي نوشيدن جام جاه، جامه زهد دربر كنند، در حالي كه نه در بامداد به فكر قناعت زاهدانه به سر برده‏اند و نه در شامگاه به انديشه زهد قانعانه، بلكه آزمدار و طمع‏محور و جاه‏خواه و مقام‏طلب بوده و جامه زهد را به غارت برده و دربركرده و به آن متقمّص شده‏اند. چنين دنيازده‏اي كه از خطر اُفْت و آفت دوزيست بودن منافقانه بي‏خبر است، اگر بر بورياي ساده نشيند، بوي رياي آن شامه خردمندان را مي‏آزارد و چنانچه بر كرسي وعظ تكيه كند، چون به خلوت مي‏رود آن كار ديگر مي‏كند.

غرض آنكه اين‏گونه آلودگي‏ها مشمول عموم شهوات مذكور در آيه است و امور هفت‏گانه ياد شده در آيه براي تمثيل‏اند نه تعيين.

4. نگاه تحقيرآميز قرآن به شهوت دوستي

قرآن كريم به شكل‏هاي گوناگون كساني را كه حبّ افراطي ناشايسته‏اي به امور دنيوي دارند، تحقير مي‏كند:

أ. آنان را دوستدار شهوت مي‏نامد كه گونه‏اي تحقير است، زيرا شهوت همانند غضب در مقابل عقل است.

ب. به آن‏ها نسبت مي‏دهد كه شهوت دوستي را براي خود زينت مي‏دانند كه تحقيري مضاعف است.

ج. امور نامبرده مورد علاقه انسان را شهوت مي‏نامد كه به نوعي تحقير آن‏ها و هم تحقير كسي است كه به آنها عشق مي‏ورزد.

از نظر اسلام، مجموع ثروت دنيا مربوط به مجموع مردم دنياست و مال‏اندوزي فراوان مذموم است؛ ولي كسب مال با كار و كوشش براي تأمين زندگي واجب است و كاسب مال حلال براي تأمين معيشت خود و جامعه محبوب خداست. اگر ثروت دنيا دستگردان زرمندان باشد و اينان فقط از آن بهره‏مند شوند، در فرهنگ وحي ناپسند است.

5. پيوسته در عبادت

انساني كه دنيا را بازيچه مي‏بيند، آن را رها مي‏كند و چيزي او را به بازي نمي‏گيرد و خوردن و خوابيدن او نيز صبغه عبادت مي‏گيرد، زيرا با نام و ياد خدا همراه است و در آن حال هم از تفكّر غافل نيست.

ساختار كلّي دستورهاي ديني درباره خوردن و خوابيدن و زراعت... همانند ساختار نماز و روزه است و تفاوتشان تنها در استحباب و وجوب است. شروع غذا خوردن با «بسم الله» و پايان دادن با الحمد لله الّذي يُطعم و لا يُطعَم، يا قبل از خواب وضو گرفتن و ذكر گفتن و رو به قبله قرارگرفتن آن‏گاه خوابيدن،‌ خواب و خور و سائر شئون زندگي را عبادت مي‏كند و عبادت، چه واجب يا مستحب، از امور اخروي است.

6. راز لذت در برخي امور

خداي سبحان براي بقاي اصل انسان، دستگاه هاضمه را آفريد و براي بقاي نسل انسان، دستگاه تناسلي را و براي تحمّل كارهاي پر رنج بقاي اصل و نسل، آن را با لذّت همراه ساخت و از اين قانون عمومي، حتّي پيامبران را استثنا نفرمود.

پس اصل ازدواج، داخل در حب شهوات مذموم نيست و افزون بر ترغيب‏هاي فراوان در آيات و روايات به آن، ضرورتي طبيعي و اجتناب ناپذير است. آري مذموم، حب شهوت غريزي و جنسي است.

نكته: اهل ايمان از مال و فرزند خدادادي لذّتي مشروع مي‏برند، از اين رو لذّت آنان لذّتي خالص است؛ ولي لذّت كافران آميخته به عذاب است: ﴿قُل تَمَتَّعوا فَاِنَّ مَصيرَكُم اِلَي النّار (سوره ابراهيم، آيه 30) افزون بر اينكه نعمت‏هاي اخروي تنها براي مؤمنان است و كافران را از آن بهره‏اي نيست.

7. مقاطع پنج‏گانه در زندگي انسان و فرجام آن

قرآن كريم زندگي انسان را داراي پنج مقطع و هر مقطعي را با گرايشي خاص مي‏داند:

خردسالي: ﴿اِعلَموا اَنَّمَا الحَيوةُ الدُّنيا لَعِب؛ نوجواني: ﴿ولَهو؛ جواني: ﴿وزينَة؛ كهولت: ﴿وتَفاخُرٌ بَينَكُم؛ پيري: ﴿وتَكاثُرٌ فِي الاَمولِ و... (سوره حديد، آيه 20)

انسان در كودكي به «لعب» مشغول است و در نوجواني به «لهو» مي‏پردازد و در جواني به «تزيين» خويش رو مي‏آورد و در دوران ميانسالي نيز به مقام و پست افتخار مي‏كند و در ايام پيري به «تكاثر» سرگرم مي‏شود؛ غافل از اينكه پايان اين نشاط و سرسبزي، «حطام» (كاه زرد) است: ﴿كَمَثَلِ غَيثٍ اَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَرهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يَكونُ حُطمًا وفِي الاءخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ ومَغفِرَةٌ مِنَ اللهِ ورِضونٌ ومَا الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّمَتعُ الغُرور (سوره حديد، آيه 20)

8. فزونخواهي گسيخته انسان

راز فزونخواهي بي‏مرز انسان آن است كه عقل و علم او با همه گستره‏اش در نبرد داخلي، به اسارت هوس وي درآمده است و انسان هوسران كه عقل را به غنيمت گرفته است، دنيا را به اندازه عقل و علم مي‏خواهد نه به اندازه نياز. حيوان به اندازه نيازش شهوت دارد؛ ولي انسان به اندازه عقلش.

آري راز سيري ناپذيري انسان، مخزن بي‏منتهاي اوست. اگر كليددار اين مخزن شهوت باشد، قناطير مقنطره و خيل مسوّمه و انعام و حرث و... مي‏خواهد و نداي «هل من مزيد» سر مي‏دهد؛ چنانچه كليددارش غضب باشد، انسان موجودي خونخوار و هلاك كننده حَرْث و نسل مي‏شود؛ اگر كليددار آن عقل باشد، چنين انسان عاقلي معلّم فرشته‏ها مي‏گردد و ﴿رَبِّ زِدني عِلما(سوره طه، آيه 114) شعار او خواهد بود.

9. بحثي درباره شيطان

أ. جايگاه شيطان در نظام توحيد ربوبي

براساس توحيد ربوبي، هر كس و هر چيز در عالم، مظهر نامي از نام‏هاي خداست. فرشتگان، مظهر هدايت‏اند و شياطين، نماد اضلال، بنابراين شيطان بي‏اذن خدا به كسي آسيب نمي‏رساند. خداي سبحان در آياتي از قرآن كريم تزيين باطل را به شيطان نسبت مي‏دهد: ﴿واِذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم وقالَ لاغالِبَ لَكُمُ اليَوم (سوره انفال، آيه 48) امّا همين كار را زير پوشش اصل كلّي به خود هم اسناد مي‏دهد: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُم (سوره انعام، آيه 108)

خداوند انسان را با فطرت نوراني آفريده و با عقل و وحي او را رهبري كرده و براي لغزش‏ها و انحرافات نيز راه توبه را به وي نشان داده است و اگر كسي راه مستقيم را در پيش نگيرد، از آن پس، در پوشش ولايت شيطان مي‏رود.

از آنجا كه شيطان در نظام تكوين مأمور الهي است، خداوند كار او را به اذن و دستور خود اعلام مي‏دارد: ﴿اَلَم تَرَ اَنّا اَرسَلنَا الشَّيطين؛ يعني شيطان رسالت ما را انجام مي‏دهد؛ البته بر ضد كافران نه ديگران: ﴿عَلَي الكفِرينَ تَؤُزُّهُم اَزّا (سوره مريم، آيه 83) پيش از آنكه انسان به اين مرحله سقوط كند، شيطان تنها او را وسوسه مي‏كند. اصل وسوسه از نعمت‏هاي الهي است، زيرا انسان بي‏وسوسه او هرگز به «جهاد اكبر» دست نمي‏يابد و به مقام شامخ ولايت نمي‏رسد.

ب. مراحل نفوذ شيطان در انسان

شيطان براي نفوذ در انسان چند مرحله را مي‏پيمايد:

1. تزيين: ﴿لاُزَيِّنَنَّ لَهُم فِي الاَرض (سوره حجر، آيه 39) ﴿واِذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم (سوره انفال، آيه 48)

2. افكندن آرزوهاي باطل در دل: ﴿ولاُمَنِّيَنَّهُم (سوره نساء، آيه 119) شيطان پس از موفقيّت در مرحله «تزيين»، با آرزوسازي براي رسيدن به زينت‏هاي شيطاني كار را دنبال مي‏كند.

3. وسوسه اكيد، تا دنبال آرزو رود و آن را به دست آورد: ﴿اَلَّذي يُوَسوِسُ في صُدورِ النّاس (سوره ناس، آيه 5)

4. تسويل يعني خوب را بد و بد را خوب جلوه مي‏دهد: ﴿اِنَّ الَّذينَ ارتَدّوا عَلي اَدبرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي الشَّيطنُ سَوَّلَ لَهُم واَملي لَهُم(سوره محمّدصلي الله عليه و آله و سلم، آيه 25)

5. فرمانروايي: ﴿اِنَّما يَأ مُرُكُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَي اللهِ ما لاتَعلَمون (سوره بقره، آيه 169)

نفس امّاره، عامل داخلي شيطان است كه او از اين راه انسان را گمراه مي‏كند. امر به سوء، هم به شيطان نسبت داده شده است و هم به نفس امّاره، چنان‏كه در وسوسه چنين است. بنابراين ابليس براي وسوسه، از عاملي دروني به نام نفس وسوسه‏گر مدد مي‏گيرد و براي امر به سوء، از نفس امّاره.

 ج. تير رس شيطان

معصومان(عليهم‌السلام) حتّي عادلان در برخي مراحل، از آسيب‏هاي شيطاني «اِغواء» و «اضلال» در امان‏اند و اندكي از انسان‏ها از نفوذ شيطان در «تزيين» و «اُمنيّه» منزّه‏اند. شيطان در ذهن پارسايان راستين نيز در حدّ تصوّر خاطره‏اي نفوذ مي‏كند؛ ولي بيداري آنان راه نفوذ شيطان را مي‏بندد.

حوزه اخلاص كه مُخلَصان ناب در آن به سر مي‏برند، از گزند نفوذ شيطان مصون است، زيرا شيطان هرگز به لحاظ درجه وجودي به آن مقام نمي‏رسد تا در آن قلمرو كار كند. بر همين اساس فقط معصومان در هر مرتبه‏اي كه باشند، از نفوذ شيطان در حدّ تصوّر ذهني نيز ايمن هستند، زيرا به تجرّد عقلي رسيده‏اند و شيطان و نيز معصيت را در عقل مجرّد، راهي نيست. آنان از دور شيطان را رجم مي‏كنند و به او اجازه نفوذ نمي‏دهند.

د. غنيمت در مجاهده با شيطان

انسان‏ها در جبهه جهاد اكبر (همانند جهاد اصغر) چند گروه هستند، زيرا جهاد اكبر نيز با اسارت و شكست يا شهادت و پيروزي همراه است.

غنيمت در جهاد اكبر براي بعضي «عصمت» و براي برخي «عدالت» است. آنان كه در مرحله اغوا، اضلال، تزيين و ايجاد آرزو شيطان را به اسارت گرفتند، گرفتار مرحله وسوسه نمي‏شوند. اينان داراي شرح صدر هستند و در اين مرحله چيزي جز محبّت حق راه ندارد.

بحث روايي

1. برترين لذت

عن أبي عبدالله(عليه‌السلام): ما تلذذ الناس في الدنيا و الآخرة بلذّةٍ أكثر لهم من لذّة النساء و هو قول الله (عزّ وجلّ): ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَ النِّساءِ والبَنين. ـ ثمّ قال: إنّ أهل الجنّة ما يتلذّذون بشي‏ءٍ في الجنّة اشهي عندهم من النكاح، لا طعام و لا شراب(تفسير العياشي، ج1، ص164)

اشاره: حصر در كلام امام صادق(عليه‌السلام) اضافي است؛ يعني نكاح نسبت به بقيه شهوات جسمي ياد شده، بيشترين لذت را دارد؛ امّا لذتي كه انسان از وجود خويش مي‏برد يا اولياي الهي از تقرب به خدا و مشاهده آيات بزرگ وي و خشنودي و اكرام الهي حس مي‏كنند، خارج از كلام امام صادق(عليه‌السلام) است.

2. زن بارگي

قال النبي‏صلي الله عليه و آله و سلم: ما تركت بعدي فتنة أضرّ علي الرجال من النساء (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص711)

قال أمير المؤمنين(عليه‌السلام): الفتن ثلاث: حبّ النساء و هو سيف الشيطان... فمن أحبّ النساء لم ينتفع بعيشه (كتاب الخصال، ص113؛ تفسير نور الثقلين، ص321)

اشاره: نكوهش «حبّ النساء» در اين روايات بر خلاف روايت پيشين كه از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نقل شد، ناظر به شهوتراني و زن‏بارگي است كه معصيت خدا را در پي دارد.

3. دلبستگي‏هاي انسان

عن علي(عليه‌السلام): أنت مع من أحببت و لك ما اكتسبت (الاَمالي، مفيد، ص18؛ بحار الانوار، ج8، ص21)

اشاره: هركسي با محبوب خود محشور مي‏شود و براي او چيزي است كه خود كسب كرده است. معيار حشر بشر، محبّت است كه علاقه قلبي و حسّاس است، زيرا اصل هويّت انسان روح اوست و گرايش روح كه از آن به «دوستي» ياد مي‏شود، رهبري سائر شئون او را برعهده دارد.

 4. پستي دنيا

قال علي(عليه‌السلام): قد حقّر الدنيا و صغّرها و أهون بها و هوّنها و علم أنّ الله زواها عنه اختياراً و بسطها لغيره احتقاراً؛ فأعرض عن الدنيا بقلبه و أمات ذكرها عن نفسه و أحبّ أن تغيب زينتها عن عينه (نهج البلاغه، خطبه 109)

قال(عليه‌السلام): و لقد كان في رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم ما يدلّك علي مساوي‏ء الدنيا و عيوبها، إذ جاع فيها مع خاصّته و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته (نهج البلاغه، خطبه 160)

اشاره: أ. امام علي(عليه‌السلام) در روايت نخست در وصف رسول اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم مي‏فرمايد: او دنيا را تحقير كرده و كوچك و پست شمرده و دانسته كه خدا او را محترم شمرده كه از دنيا نصيبش نكرده است و ديگران را كه به مال سرگرم شدند، خوار ساخته است.

ب. از روايت دوم برمي‏آيد كه ثروت دنيا كمال نيست، وگرنه پيامبر اعظم‏صلي الله عليه و آله و سلم از آن برخوردار بودند، در حالي كه تاريخ قطعي گواه است كه ايشان ثروتمند نبوده، بلكه گاهي با بستگان خاص گرسنه مي‏شده‏اند، پس ثروت نمي‏تواند كمال باشد.

5. پيامد تلخ محبّت دنيا

قال علي(عليه‌السلام): من لهج قلبه بحبّ الدّنيا، التاط قلبه منها بثلاث: همّ لا يغبّه و حرص لا يتركه و أمل لا يدركه (نهج البلاغه، حكمت 228)

اشاره: امير مؤمنان، امام علي(عليه‌السلام) در اين سخن زيبا مي‏فرمايد: كسي كه قلبش با حبّ دنيا پيوند بخورد، سه حالت او را رها نخواهد كرد: اندوهي پيوسته و آزي كه هرگز او را رها نمي‏كند و آرزويي كه هرگز بدان نمي‏رسد. وابسته دنيا همواره غمگين است، زيرا در راه طلب مفقود، اندوهناك است؛ يا در راه حفظ موجود، بيمناك است.

6. ماده اصلي شهوات

قال علي(عليه‌السلام): المال مادّة الشهوات (نهج البلاغه، حكمت 228)

اشاره: آن حضرت(عليه‌السلام) مال را مادّه اصلي همه شهوت‏ها مي‏داند. شايان ذكر است كه ماده اصلي شهوت‏ها كه مشترك بين زن و مرد است، مال است؛ ولي چنان‏كه در نخستين روايت از عنوان دوم بحث روايي (زن‏بارگي) گذشت، مهم‏ترين فتنه براي خصوص مرد جنس زن است.

 7. راه مقابله با شهوات

قال علي(عليه‌السلام): من كرمت عليه نفسه، هانت عليه شهواته (همان، حكمت 449)

اشاره: اميرمؤمنان(عليه‌السلام) كرامت نفس انسان را عاملي اساسي در مقابله با شهوات و سست و ضعيف ديدن آن مي‏شمارد. كسي كه كرامت نفس دارد، شهوت‏ها نزدش خوار و حقيرند.

 

قُل اَؤُنَبِّئُكُم بِخَيرٍ مِن ذلِكُم لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها واَزوجٌ مُطَهَّرَةٌ ورِضونٌ مِنَ اللهِ واللهُ بَصيرٌ بِالعِباد (15)

گزيده تفسير

پس از تحقير «حبّ الشهوات» و ذكر «حسن المآب» در آيه پيشين در آيه مورد بحث، نعم بهشتي را برمي‏شمارد و به پيامبر اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم مي‏فرمايد كه بگو: آيا شما را به آنچه خير است آگاه كنم؟ براي تقواپيشگان رهيده از دام شيطان كه بهره آنان از مال و فرزند عادلانه و عاقلانه است، نزد پروردگارشان بهشت‏هايي است كه همواره نهرهايي از زير آنها (زير سقف باغهاي سرسبز) جاري است و دوام جريان نهرهاي بهشتي مايه تداوم طراوت و فرح‏بخشي به آنان است.

متقيان در اين بهشت‏ها جاودانه‏اند و اطمينان به جاودانگي، نعمتي بس بزرگ و اميد بخش براي آنان است.

آنان از نعمت همسران پاك و پاكيزه و پيراسته از هر گونه ناپاكي و آلودگي نيز بهره‏مندند.

مقام والاي «رضوان» كه بر خلاف نعمت‏هاي ظاهري بهشت، مشابهي در دنيا ندارد، بهره ديگر پرواپيشگان الهي است و خداوند مي‏داند چه كساني متقي و مشمول اين نعمت‏هايند.

تفسير

مفردات

رضوان: «رضوان» مصدر است بر وزن «فِعلان» كه بر رضايت فراوان و سازگاري شديد دلالت مي‏كند و چون بزرگ‏ترين رضا خشنودي الهي است، كاربرد رضوان در قرآن به خداي سبحان اختصاص دارد.

تناسب آيات

پس از برشمردن زينت‏ها و نعمت‏هاي دنيا و اشاره به برتري نعمت‏هاي اخروي در ذيل آيه قبلي، در آيه مورد بحث به عناوين كلي آن نعمت‏ها مي‏پردازد، پس اين آيه به صورت شرح پس از متن يا تفصيل بعد از اجمال، بيانگر مفاد ﴿واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَآب است.

در آيه پيشين، ريشه حبّ شهوات را بيان فرمود و در اين آيه خبر مي‏دهد كه خير در چيست و خيّر كيست.

٭ ٭ ٭

نعمت‏هاي ظاهري بهشت

در آيه مورد بحث، به تفصيل نسبي، نعمت‏هاي بهشتي را برمي‏شمرد كه شايد اشاره باشد كه نوع نعمت‏هاي دنيوي به بهترين شكل در بهشت هست: در دنيا «نساء» و در آخرت «ازواج مطهّره» (همسران پاك از هرگونه رجس و پليدي ظاهري و باطني) و «حور مقصورات» (كوتاه مژه و كوتاه‏ديد)اند كه غير از همسر خود كسي ديگر را نمي‏بينند، وگرنه چشم آنان «حَوْرا» است و «عين حَوْرا» كوته‏نظر نيست.

«خير» تعييني

خير در اين آيه تعييني است نه تفضيلي؛ اين تقابل شاهد است كه يكي مذموم و ديگري ممدوح است، نه يكي خوب و ديگري خوب‏تر است.

تذكّر: هرگاه محور بحث ارزيابي نعمت‏هاي خدا باشد، گفته مي‏شود: متاع دنيا خوب و كالاي آخرت خوب‏تر است ولي اگر محور بحث معرفي راهبرد و رهزن باشد، گفته مي‏شود كه رهزن هر چند لذيذ است، درون لذت او لَدْغ و گزيدن است و راهبرد خوب است. عنصر محوري آيه قبلي تزيين حبّ شهوت‏هاست كه همگي رهزن بودند؛ از اين جهت فاعل تزيين خداوند نبود. آري اگر محور بحث در آن، همان لذت طبيعي امور ياد شده باشد نه بيش از آن، هم فاعل تزيين خداست و هم واژه ﴿خَير در اين آيه به معناي تفضيل است نه تعيين.

فرجام نيكِ رهيدگان از شهوات

تقواپيشگان: ﴿لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِمبه قرينه تقابل، رهيدگان از دام شيطان كساني‏اند كه بهره آنان از مال و فرزندان، عادلانه و عاقلانه است و در قيامت نيز فرجام بدي در انتظارشان نيست. در مقابل، ديگران در دنيا بهره غير عاقلانه و نا عادلانه مي‏برند و قيامت گرفتار پيامد اعمالشان خواهند شد.

وعده بهشت نزد خدا

آنچه راجع به اصل وجود دوزخ و بهشت است خبر است كه صدق آن قطعي است و آنچه راجع به اعطاي بهشت به مؤمن است وعده است كه تخلّف آن محال است: ﴿لايُخلِفُ اللهُ وَعدَه (سوره روم، آيه 6) و آنچه راجع به كيفر دوزخيان است وعيد الهي است كه احتمال عفو يا تخفيف آن مخالف حكمت او نيست. تصريح به عنوان «نبأ الهي»، حاكي از اهتمام به آن مطلب است. البته عنوان خبر تا به خداوند اسناد پيدا نكند ،كاشف اهميّت نيست؛ از اينجا گفته شده است كه مفاد آيه مورد بحث جامع دو مطلب مسرّت بخش است: يكي به لحاظ مادّه كه عنوان نبأ الهي است و ديگر به جهت محتوا كه وعده بهشت نزد خداست يعني اصل وعده به بهشت و اينكه آن موعود نزد خداست.

جنّت و خلود بهشتيان

در اين آيه «جنت» در شمار نعمت‏هاي بهشتي آمده است: ﴿جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها. هر باغي جنّت نيست؛ جنّت بوستان سرسبزي است كه درختانش در هم پيچيده و پوشيده و فراوان باشد، بنابراين ﴿تَحتِهَا به معناي زير درختان يا زير زمين نيست، بلكه به معناي روي زمين و زير سقف اين باغ سرسبز است؛ گويا جمعاً يك فضاي سبز است كه زير آن نهر و بالاي آن درختان و قصور است.

اطمينان به خلود: ﴿خلِدينَ فيها، نعمتي است بس بزرگ و اميدبخش، زيرا هر نعمتي كه محكوم به زوال باشد، با ناگواري همراه است.

رضوان الهي

خداوند سبحان در اين آيه، پس از بر شمردن نعمت‏هايي كه مشابه آن در دنيا نيز هست: ﴿جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها واَزوجٌ مُطَهَّرَة رضوان الهي را مطرح مي‏فرمايد كه نمونه دنيايي ندارد: ﴿ورِضونٌ مِنَ الله. تقسيم اين ذيل، هماهنگ با رواياتي است كه عبادت كنندگان را به سه دسته قسمت مي‏كنند: گروهي خدا را «خوفاً من النار» عبادت مي‏كنند و شماري «شوقاً الي الجنة» و دسته‏اي «حُبّاً له‏عزّوجلّ» (الكافي، ج2، ص84) و بر اين اساس كه در آخرت نيز طبق تقسيم اين آيه سه مقطع است: عذاب شديد، مغفرت الهي و رضوان، كساني به رضوان الهي دست مي‏يابند كه خدا را «حبّاً» بپرستند.

رضوان الهي مقامي نيست كه هركسي بتواند آن را آرزو كند، زيرا مقدار آرزوي هر كس به اندازه ادراك و انديشه اوست و رضوانِ خدا در حيطه دعا و آرزو نيست، چون معارف برين را نمي‏داند تا آن‏ها را آرزو كند. در مناجات و دعا نيز به قدر فهم خويش از خدا درخواست مي‏كنيم، پس ﴿ورِضونٌ مِنَ اللهِ اَكبَر (سوره توبه، آيه72) يعني چيزي فراتر از ادراك انسان.

اشارات و لطايف

كيفيت ظهور حيات دنيا در آخرت

چرا قرآن مؤمنان را به خوردن، آشاميدن، پوشيدن و همسران پاكيزه در بهشت وعده مي‏دهد، با اينكه مي‏دانيم خوردن در دنيا براي حفظ شخص و نكاح براي حفظ نوع است و در بهشت مرگ و فنا و توالد و تناسل نيست تا نيازي به اين‏گونه امور باشد.

استاد، علامه طباطبايي(قدس‌سرّه) در پاسخ اين سؤال مي‏فرمايد كه اگر انسان در بهشت روح تنها بود، به همان لذت‏هاي معنوي بسنده مي‏كرد؛ ولي انسان حقيقتي است مركّب از جسم و روح و همين حقيقت، سعيد است يا شقي، پس همين حقيقت در قيامت لذت‏ها و دردهاي معنوي و روحي را كنار لذايذ و آلام جسمي مي‏طلبد و در آنجا مرگ و توليد مثل نيست؛ امّا همين انسان، هم در برزخ و هم در قيامت با همين ساختار مركب از روح و بدن مي‏آيد.

هرچند نظام برزخ با نظام دنيا و آخرت تفاوت دارد، همين انسان حتي با حفظ خطوط سرانگشتانش در هر نشئه‏اي با بدن متناسب با آن حضور مي‏يابد؛ همچنين همه نظام كيهاني دگرگون شده و آسمان و زمين تبديل مي‏شوند ولي به هر روي، همين انسان‏ها كه با همين زمين وارد قيامت مي‏شوند، به لذايذ محتاج‏اند و از دشواري‏ها رنجور.

در برزخ و قيامت، هم خوردن و آشاميدن هست و هم نكاح و ازواج مطهّر و انسان به گونه‏اي محشور مي‏شود كه اگر او را ببيني مي‏شناسي، پس وضع اين نشئات طولي (دنيا و برزخ و آخرت) درباره يك حقيقت است و اين حقيقت هر جا برود همان است.

آري لذّت و عذاب قيامت با لذّت و عذاب دنيا تفاوت دارد: انسان در دنيا و قيامت دوگونه لذّت دارد؛ ليكن بندگان خاص خدا همان‏گونه كه در دنيا به لذت‏هاي جسماني بها نمي‏دهند، در قيامت نيز به آن‏ها بي‏اعتنا هستند. آن كه آرزو مي‏كند تمام دنيا يك شب بود و آن شب را به سجده سپري مي‏كرد، قيامت نيز همان را مي‏طلبد و كسي كه به لذت‏هاي دنيايي بي‏اعتنا يا كم اعتناست، قيامت نيز چنين خواهد بود؛ نه اينكه ندارد. (ر.ك: الميزان، ج3، ص128 ـ 125، با توضيح)

با برچيده شدن بساط دنيا و تمام شدن مرز آن كه لهو و لعب است، مرز آخرت كه «حيات» است شروع مي‏شود؛ نه اينكه آخرت ظرف دنيا باشد. در قيامت سخن از دنيا نيست؛ فقط اعمال دنيايي انسان در آنجا ظهور مي‏كند و نعمت‏هاي بهشتي با عقايد، عبادات، اخلاق و اعمال شايسته فراهم مي‏شوند؛ نه اينكه بهره‏هاي دنيوي در قيامت ظهور كنند، زيرا هنگام ظهور قيامت، نظام دنيايي مادي به كلّي رخت بر مي‏بندد: بنابراين بهره‏برداري از دنيا يعني با استفاده از اين فرصت، زمينه رفاه آن عالم را فراهم كردن؛ نه ظهور كردن اين دنيا در قيامت به صورت «متاع».

تذكّر: ممكن است نظر مبارك علامهِ همين باشد كه نتيجه اعمال خير و شر دنيا در آخرت ظهور مي‏كند و مايه لذت يا اَلَم آن عالم خواهد شد.

بحث روايي

1. پاكيزگي زنان بهشتي

عن أبي بصير عن أبي عبدالله(عليه‌السلام) في قول الله: ﴿... [خلِدينَ] فيها [و]اَزوجٌ مُطَهَّرَة... قال: لا يحضن و لا يحدثن (تفسير العياشي، ج1، ص165 ـ 164)

اشاره: ابتلاي زنان در دنيا به خون‏هاي گونه‏گون و نيز به زايمان، مانع اعمال عبادي آنان مي‏شود، چنان‏كه مقداري از رفاه آن‏ها را مي‏كاهد و بر رنج و اذيت آنان مي‏افزايد. اين‏گونه از ناپاكي‏ها براي زنان بهشتي نيست.

2. برتري رضوان الهي

عن جابر بن عبدالله قال: إذا دخل أهل الجنّة الجنّة، قال الله تبارك و تعالي: أُعطيكم أفضل من هذا؟ فيقولون: أي ربّنا! أيّ شي‏ء أفضل من هذا؟ قال: رضواني (جامع البيان، مج3، ج3، ص267.)

اشاره: همان‏طور كه عبادت خائفانه بردگان و نيز پرستش سوداگرانه تاجران نسبت به عبادت محبّانه و شاكرانه آزادگان از ارج كمتري برخوردار است، درجات بهشتيان عادي و متوسط، از منزلت خواص كه به مقام منيع رضوان بارمي‏يابند نازل‏تر خواهد بود، چون هر كس به مقام رضوان رسد، واجد درجات بهشت متعارف هم هست؛ ولي عكس آن درست نيست.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تسنیم (گردان قم) نشریه هادی شماره 90 و 91