تسنیم (گردان قم) نشریه هادی شماره 90 و 91
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 03 تیر 1396
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 1047
زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَ النِّساءِ والبَنينَ والقَنطيرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّةِ والخَيلِ المُسَوَّمَةِ والاَنعمِ والحَرثِ ذلِكَ مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَئابِ (14)
گزيده تفسير
دوستي مشتهيات گوناگون غريزي، عاطفي، مالي و... از زنان، پسران، اموال فراوان و انباشته مانند زر و سيم، اسبهاي متشخص، دامها و كشتزارها براي مردم آراسته شده؛ ليكن اينها متاع ناچيز زندگي دنياست و فرجام نيكو نزد خداست.
خداي سبحان خود را فاعل زينتبخشي زمين، آسمان و فطرت آدميان ميداند و هر زينتبخشي ممدوح هم از او وهم از نزد اوست و هر زينتبخشي مذموم تنها از نزد اوست (هر پديده امكاني اگر خير باشد بيواسطه به خدا نسبت دارد و چنانچه شر باشد با واسطه)؛ ليكن سباق و سياق آيه مورد بحث كه در پي توبيخ و تحقير شهوتگرايان است ميرساند كه فاعل تزيينِ حبّ شهوات، شيطان است نه ذات اقدس خداوند. تزيين اعيان خارجي به خدا منسوب است؛ ولي تزيين اوصاف نفساني دسترس وساوس شيطاني كار شيطان است.
البته محبّت عادي زنان، فرزندان و اموال، مصداق «حبّ الشهوات» به شمار نميرود؛ و پيام آيه اين است كه چهره شهواني زينت محبوبتان نباشد وگرنه چهره ابزاري اين امور، نكوهيده نيست، زيرا حبّ آنها طبيعي انسان، و نيكوست و در نتيجه به خدا منسوب است.
مشتهيات هفتگانه مذكور در آيه جنبه تمثيلي دارند نه تعييني و از اينرو پيام حصر ندارند. راز عدم تصريح به زينتهاي وهمي مانند جاه و مقامخواهي، تصريح به ريشههاي آنهاست (همان امور هفتگانه) و سرّ نام نبردن از دختران يا شمول عنوان «نساء» نسبت به آنهاست، چون شامل شهوت غريزي و عاطفي هر دو ميشود، يا اينكه «بنين» از روي تغليب «بنات» را نيز دربر ميگيرد يا چون آيه در فضاي انزجار از دختران فرود آمده است.
ذكر امور هفتگانه با حرف ترتيب مانند «فاء» و «ثم» ارائه نشده؛ ليكن ترتيب ذكري و تقديم لفظي نشاني از اهتمام به متقدم نسبت به متأخر است. البته اثرگذاري امور ياد شده در همه موارد يكسان نيست.
در پايان آيه و در مقام جمعبندي، امور هفتگانه را متاع ناچيز دنيا ميداند و با تعبيري ويژه، فرجام نيك را نزد خدا برميشمارد.
تفسير
مفردات
الشهوات: «شهوت» مصدر و به معناي ميل شديد نفس به چيزي است كه با آن سازگار است. مقصود از شهوات در آيه مورد بحث، همانا مشتهيات است، زيرا حبّ به خودشان زينت است نه حب شهوتِ به آنها، مگر به لحاظ مبالغه. انواع مشتهيات غريزي، عاطفي، مالي و... است؛ شهوت غريزي مانند علاقه به زنان؛ شهوت عاطفي همچون رغبت به فرزندان؛ شهوت مالي نيز داراي شعبههاي گونهگون است نظير رغبت به ثروتهاي انباشته (قناطير مقنطره) و رغبت به دامپروري، دامداري و كشاورزي: ﴿والخَيلِ المُسَوَّمَة و الانعام و الحَرث﴾. اين امور افزون بر آنكه شهوت مالاند، شهوت جمال و زيبايي و تفاخر نيز به شمار ميآيند.
القناطير المقنطرة: «قناطير» جمع «قنطار» يا جمع «قنطره» است. قنطره اگر در مورد مال به كار رود ـ از سر تشبيه به «قنطره» به معناي پل، مالي است كه وسيله گذران زندگي است و چون مقدار آن مشخص نيست و مراد از ﴿والقَنطيرِ المُقَنطَرَة﴾ ثروت فراوان و قنطارهاي انباشته است. ذكر اسم مفعول﴿مُقَنطَرَة﴾براي تأكيد است.
الخيلِ: بعيد نيست بگوييم «خيل» در اصل، صفت و به معناي كسي يا چيزي است كه خود بزرگبين، متشخّص و متكبّر است و به اين مناسبت بر اسب يا اسبسوار اطلاق ميشود؛ سپس اسم جمع به معناي اسبان يا اسب سواران شده است.
المسوّمة: «مسوّمه» اسم مفعول مؤنث از ماده «سَوْم» به معناي در جستوجوي چيزي رفتن است. ﴿والخَيلِ المُسَوَّمَة﴾ اسبانياند كه به چرا برده شدهاند تا خود در جستوجوي علف باشند؛ در برابر معلوفه كه به آنها علف داده ميشود. برخي گفتهاند: «سَوم» نشان دادن چيزي و به نمايش گذاشتن آن است و چون در مورد اسبْ تظاهر و خودنمايي، طبيعي اوست، با وصف «مسوّمه» آورده شده است، بنابراين ﴿والخَيلِ المُسَوَّمَة﴾ يعني اسبان متشخص و متكبر و در معرض انظار؛ چنين اسباني بدان مباهات و با نمايش آن افتخار ميكنند.
تناسب آيات
اين آيه، در حكم شرح حقيقت حال كافران است كه در آيه ﴿اِنَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِي عَنهُم اَمولُهُم ولااَولدُهُم مِنَ اللهِ شَيئا﴾ (سوره آل عمران، آيه 10) گذشت: كافران بر اين عقيدهاند كه اموال و اولادشان آنان را از خدا بينياز ساخته است؛ آيه مورد بحث، سبب اين اعتقاد را دلبستگي شديد به دنيا و زخارف آن ميداند، پس مؤمنان نبايد فريب آن را بخورند.
٭ ٭ ٭
زينت ممدوح و مذموم
توجّه به موارد ذيل روشن ميكند كه خداي سبحان در آيه مورد بحث چه چيزي را مذمت كرده است:
1. همگي موجودات، مخلوق ذات اقدس خداوندي هستند.
2. «زينت» بودن، اَمري نسبي است.
3. موارد مذكور در آيه، موجودات طبيعي و از آيات الهياند و از اين جهت مذموم نيستند، چون قرآن كريم هرگز از مظاهر طبيعي بدگويي نكرده است.
4. زينت اشيا نسبت به انسان، امري اعتباري است و خود آن اشيا امري تكويني و حقيقياند.
5. آنچه در طبيعت هست، خداي سبحان آن را زينت و زيور دنيا ميداند نه زيور انسان. درباره موجودات آسماني ميفرمايد: ﴿اِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنيا بِزينَةٍ الكَواكِب﴾ (سوره صافّات، آيه 6) و درباره موجودات زميني ميفرمايد: ﴿اِنّا جَعَلنا ما عَلَي الاَرضِ زينَةً لَها﴾ (سوره كهف، آيه 7) و درباره مال و فرزندان ميفرمايد: ﴿اَلمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا والبقِيتُ الصّلِحتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وخَيرٌ اَمَلا﴾ (سوره كهف، آيه 46)
خداوند سبحان خود را فاعل زينتبخشي ناميده است: ﴿قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي اَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيِّبتِ مِنَ الرِّزق﴾ (سوره اعراف، آيه 32) اضافه «زينة» به «الله»، اضافه به «فاعل» و اضافه آن به آسمان و زمين، اضافه به «قابل» است.
آميزهاي از طبيعت و فطرت
انسان، نه مانند جمادات و نباتات، «طبيعت» محض است و نه همچون فرشتگان «فطرت» صرف، بلكه آميزهاي است از طبيعت و فطرت و در او گرايش به هر دو قلمرو هست؛ طبيعت انسان به دنيا گرايش دارد و فطرت او خواهان دين است. زينتبخشِ فطرت انساني، دين است: ﴿ولكِنَّ اللهَ حَبَّبَ اِلَيكُمُ الايمنَ وزَيَّنَهُ في قُلوبِكُم﴾ (سوره حجرات، آيه 7) و دنيا نيز براي اهلش مزيّن است: ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوت...﴾.
قرآن كريم جنبه طبيعتگرايي و دنياطلبي انسان را نكوهيده، در حالي كه فطرت انسان را به ﴿ولَقَد كَرَّمنا بَني ءادَم﴾(سوره اسراء، آيه 70) ستوده است.
خداوند زمين و آسمان را زيبا آفريد؛ امّا آن را زينت انسان قرار نداد؛ نيز در طبيعت انسان (نه فطرت وي)، گرايش به امور دنيوي را نهاد و اجازه بهرهبرداري از مواهب طبيعي را نيز صادر فرمود ولي هيچ يك از اين موارد را زينت انسان نناميد، بلكه به صورت «موجبه كلّي» فرمود: ﴿اِنَّما اَمولُكُم واَولدُكُم فِتنَةٌ واللهُ عِندَهُ اَجرٌ عَظيم﴾(سوره تغابن، آيه 15)
شيطان، فاعل ﴿زُيّن﴾
فاعل ﴿زُيِّن﴾ شيطان است نه ذات اقدس خداوندي، زيرا اولاً تعبير ﴿حُبُّ الشَّهَوت﴾ و سبك و سياق تحقيرآميز ديگر در آيه به چشم ميخورد و اينگونه تعبيرها با اين مطلب كه فاعل ﴿زُيِّن﴾ خدا باشد، منافات دارد.
ثانياً كار نيكو به خدا نسبت دارد؛ امّا قبيح و شرّ و اضلال بيواسطه به خدا منتسب نيست و آيه در صدد سرزنش و تحقير شهوتگرايان است و با تعبير از زينتهاي مزبور به وصف توبيخآميز «شهوات»، نشان ميدهد كه اين زينت پسنديده نيست، چنان كه دوستدار آن نيز مذموم است.
ثالثاً تزيين اعيان خارجي را گرچه ميتوان به خدا نسبت داد؛ ولي در آيه مورد بحث اوصاف نفساني آمده است كه در دسترس وساوس شيطاني است.
فعل مجهول ﴿زُيِّن﴾ اشاعره و معتزله و اماميّه را در برابر يكديگر نهاده است: بر اساس اينكه فاعل جميع افعال خداست، «اشاعره» فاعل آن را خدا ميدانند؛ «معتزله» به تفصيل معتقدند و فاعل شهوات محرّم را شيطان و مزيِّن واجبات و مباحات را خدا دانستهاند؛ برخي از مفسران اماميه با عنايت به سبك و سياق آيه كه با توبيخ و تحقير همراه است، به هيچ وجه خدا را فاعل بيواسطه اين فعل نميدانند، بلكه با استفاده از تفسير قرآن به قرآن، فاعل ﴿زُيِّن﴾ را شيطان معرفي ميكنند.
تفصيل دهندگان بايد بدانند كه هر چيزي در عالم رخ دهد، اگر خير باشد، بيواسطه به خدا نسبت دارد: ﴿ما اَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ الله﴾ (سوره نساء، آيه 79) و چنانچه شرّ باشد، با واسطه، زيرا كيفر اعمال كه دامن انسان را ميگيرد، خود به خود ظهور نميكند، بلكه قاضي عدل و حاكم كه خداست، بر آن عمل كيفر ميدهد؛ يا عمل را به صورت آن كيفر مينماياند.
آري آنچه در عالم هست، «حسنه»اش، هم من «عند الله» است و هم «من الله» و سيّئهاش فقط «من عند الله» است و «من الله» نيست.
نكوهش حبّ شهوتها
خداوند محبّتِ آفلِ فائل و دوستي عاجل زائل را روا نميداند. مقصود از اين دوستي، حبّ طبيعي به دنيا و شئون آن ـ كه مَتْجر اولياي الهي است ـ نبوده و به آنچه صبغه ابزاري دارد ـ كه تأمين اصل معاش در گرو آن است ـ نخواهد بود، بلكه حبّ تجمّلي، رفاهي و التذاذ زائد از حدّ لازم مراد است كه سبب كراهت آخرت است. آلودگان به چنين دوستي كاذب، از حبّ صادق آخرت و فيض ولايت محروماند؛ گويا اينان با هماهنگي و همدستي يكديگر آينده را رها و دنيا را هدف برين خود قرار دادهاند و دين آنها زبانبازي شده است.
از مجموع آيات و روايات و از موارد ياد شده در آيه مورد بحث، برميآيد كه محبت عادي مال و فرزند مصداق ﴿حُبُّ الشَّهَوت﴾ به شمار نميرود، بنابراين بحث محوري اين آيه، اصل خوردن و آشاميدن و... نيست، بلكه سخن از آن فخر اعتباري است كه انسان بر اثر پيروي از شيطان با اتّصاف به آن «مختال» ميگردد؛ سپس شيطان آنچه را در زمين است، در چشم پيروانش زيبا جلوه ميدهد. البته انسان عاقل به امور دنيوي، چونان مسافري مينگرد كه عزم رحيل دارد.
جمله ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوت﴾، از باب تعليق حكم بر وصف كه مشعر به عليّت است، ارشاد به اين است كه چهره شهواني زينت، محبوب شما نباشد؛ يعني چهره ابزاري اين امور نكوهيده نيست، زيرا حبّ مال، طبيعي انسان و امري طبيعي حَسَن و نيكوست و به خداوند منسوب است؛ ليكن برخي در پي حبّ شهوت مال هستند كه آن امري اعتباري و قبيح است و اين وصف قبيح به خداوند استناد ندارد.
انواع محبوبهاي مُلكي بشر
بازگشت مشتهيات هفتگانه در آيه مورد به چهار چيز است، زيرا موجودهاي عالم طبيعت و قلمرو مُلك كه ميتوانند محبوب بشر باشند، چهار قسماند كه به ترتيب از داني به عالي، جماد و نبات و حيوان و انساناند: از جماد «طلا و نقره» و از نبات «كشاورزي» و از حيوان «اسب و گاو و گوسفند و شتر» و از انسان «زنان و فرزندان» ذكر شده است.
البته نه مشتهيات منحصر در اين هفت چيزند و نه انواع چهارگانه مزبور در همين هفت مصداق محصورند، بلكه به عنوان تمثيل طرح شدهاند نه تعيين.
سرّ عدم ذكر زينتهاي وهمي
بسياري از زينتهاي مادي در آيه مورد بحث آمدهاند؛ ولي به زينتهاي وهمي مانند جاه و مقام تصريح نشده است، زيرا ريشه مقامخواهي و جاهطلبي امور ياد شدهاند، چنان كه خداوند درباره قارون ميفرمايد: ﴿فَخَرَجَ عَلي قَومِهِ في زينَتِه﴾ (سوره قصص، آيه 79) جاهطلبي قارون بر اثر داشتن مال فراوان بوده است. داشتن قناطير مقنطره و نيز داشتن فرزندان زمينهساز اين سخن واهي است، چنانكه آيه ﴿وكَم اَهلَكنا قَبلَهُم مِن قَرنٍ هُم اَحسَنُ اَثثًا ورِءيا﴾ (سوره مريم، آيه74) نيز بيانگر همين مطلب از منظر دنيازدگان است.
آيه مورد بحث در صدد حصر زينتهاي مادي در امور ياد شده نيست، هر چند مبدأ و ريشه زينتهاي وهمي، امور پيشگفته است.
راز مقدم شدن «نساء»
هر يك از موارد ياد شده در آيه، شهوت به شمار ميروند؛ ليكن در شمارش مشتهيات، نخست زنان نام برده شدهاند.
معيار تقديم و تأخير در اينگونه امور، درجه وجوديشان نيست تا مثلاً انسان همواره اول و جماد هماره آخر باشد، بلكه تأثير در شئون و احوال خانوادگي، اجتماعي و مانند آن است كه در حالات مختلف دگرگون ميشود، چنانكه ممكن است نسبت به زمان و زمينهاي خاص عوض شود، به گونهاي كه براي برخي خَيْل مسوّم مهمتر از دامهاي معروف باشد و براي بعضي به عكس.
شايد سرّ تقديم لفظي زنان، براي تضاعف زيوراندوزي اينان است؛ يعني خود آنها دام مرداناند و همراه خود دامهاي قناطير مقنطره و مانند آن را دارند.
سرّ نام نبردن از دختران
در آيه مورد بحث تنها «پسران» ذكر شدند و نه «دختران»: ﴿مِنَ النِّساءِ والبَنين﴾؛ يا از آنروست كه ذكر «نساء» به شهوت غريزي و جنسي اختصاص ندارد، بلكه اعم از غريزي و عاطفي است و بنات را هم دربرميگيرد؛ يا اينكه «بنين» از باب «تغليب» بنات را هم شامل ميشود؛ يا چون نزول آيه در فضاي انزجار از دختران يا بياعتنايي به آنها بوده، از آنان نام برده نشده است.
اجمال و تفصيل محتواي آيه
بعد از بياني تفصيلي از امور دنيوي و مذمّت حبّ شهوات آنها، در جمعبندي ميفرمايد كه اين امور، متاع ناچيز زندگاني دنيايند: ﴿ذلِكَ مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا...﴾.
نيز در مقابل آن اجمالِ پس از تفصيل، يا متنِ پس از شرح، به صورت متن پيش از شرح و اجمال قبل از تفصيل، سرانجام نيك را نزد خدا دانسته و ميفرمايد كه بشر مسافر است و مسافر بايد به جايي برگردد و بهترين بازگشتگاه وي نزد خداست: ﴿واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَئاب﴾.
اشارات و لطايف
1. راه مصون ماندن از خطر تزيين و تسويل نفس
نفس مسوّله توان تحريف بالايي دارد، به طوري كه زشت را زيبا و كذب را صدق و باطل را حق و ظلم را عدل نشان ميدهد. وقتي شخص مختال با تسويل نَفْس به چنين باوري رسيد، نفس اَمّاره كه عهدهدار اجراي بيرحمانه و بيصبرانه دستورهاي تسويلي نفس است شروع به كار ميكند. اين خطر دروني در كمين همگان است. قرآن كريم براي رهايي از ابتلاي به حبّ شهوات چنين راهكار ميدهد:
أ. شما به عاجله (دنيا) دل بسته و آخرت را رها كردهايد: ﴿كَلاّبَل تُحِبّونَ العاجِلَة * وتَذَرونَ الاءخِرَة﴾(سوره قيامت، آيات 21 ـ 20) پس معرفت آخرت و دل سپردن به وعدههاي بزرگ و تخلّف ناپذير خداي سبحان، زمينهساز ادراك حقارت امور دنيوي و نيز دل كندن از آنهاست.
ب. درك اين نكته هم در رويارويي با «حبّ شهوات» به انسان ياري ميبخشد كه چه بسا چيزهايي را دوست داشته باشيد كه براي شما شرّ است: ﴿وعَسي اَن تُحِبّوا شَيءاً وهُو شَرٌّ لَكُم﴾ (سوره بقره، آيه 216)
2. تأثير حبّ و بغض
حركت انسان بر اساس حبّ و بغض است و اين شيوه امري است طبيعي؛ ليكن افراط در اين دو، انسان را كور ميكند: حبّك للشيء يعمي و يصمّ، چنان كه در مقابل ميتوان گفت «بغضك للشيء يعمي و يصمّ».
قرآن كريم درباره دوستداران دنيا و تاركان آخرت ميفرمايد: ﴿واَمّا ثَمودُ فَهَدَينهُم فاستَحَبُّوا العَمي عَلَي الهُدي﴾ (سوره فصّلت، آيه 17) قوم ثمود بر اثر حبّ شهوات، كوري را بر هدايت رجحان دادند و از ديدن حقايق محروم شدند. مشركان مكه نيز بر اثر حبّ شهوات، با اينكه بارها آيات بيّنه را ديدند، در جنگ «بدر» باز هم نابينا ماندند و كفر ورزيدند، از اينرو خداوند در ذيل آيه پيشين فرمود: ﴿اِنَّ في ذلِكَ لَعِبرَةً لاُولِي الاَبصر﴾ (سوره آل عمران، آيه 13)
3. شهوت شهرت
شهوت شهرت و علاقه به محبّت كاذب جامعه، عدهاي را واميدارد كه براي نوشيدن جام جاه، جامه زهد دربر كنند، در حالي كه نه در بامداد به فكر قناعت زاهدانه به سر بردهاند و نه در شامگاه به انديشه زهد قانعانه، بلكه آزمدار و طمعمحور و جاهخواه و مقامطلب بوده و جامه زهد را به غارت برده و دربركرده و به آن متقمّص شدهاند. چنين دنيازدهاي كه از خطر اُفْت و آفت دوزيست بودن منافقانه بيخبر است، اگر بر بورياي ساده نشيند، بوي رياي آن شامه خردمندان را ميآزارد و چنانچه بر كرسي وعظ تكيه كند، چون به خلوت ميرود آن كار ديگر ميكند.
غرض آنكه اينگونه آلودگيها مشمول عموم شهوات مذكور در آيه است و امور هفتگانه ياد شده در آيه براي تمثيلاند نه تعيين.
4. نگاه تحقيرآميز قرآن به شهوت دوستي
قرآن كريم به شكلهاي گوناگون كساني را كه حبّ افراطي ناشايستهاي به امور دنيوي دارند، تحقير ميكند:
أ. آنان را دوستدار شهوت مينامد كه گونهاي تحقير است، زيرا شهوت همانند غضب در مقابل عقل است.
ب. به آنها نسبت ميدهد كه شهوت دوستي را براي خود زينت ميدانند كه تحقيري مضاعف است.
ج. امور نامبرده مورد علاقه انسان را شهوت مينامد كه به نوعي تحقير آنها و هم تحقير كسي است كه به آنها عشق ميورزد.
از نظر اسلام، مجموع ثروت دنيا مربوط به مجموع مردم دنياست و مالاندوزي فراوان مذموم است؛ ولي كسب مال با كار و كوشش براي تأمين زندگي واجب است و كاسب مال حلال براي تأمين معيشت خود و جامعه محبوب خداست. اگر ثروت دنيا دستگردان زرمندان باشد و اينان فقط از آن بهرهمند شوند، در فرهنگ وحي ناپسند است.
5. پيوسته در عبادت
انساني كه دنيا را بازيچه ميبيند، آن را رها ميكند و چيزي او را به بازي نميگيرد و خوردن و خوابيدن او نيز صبغه عبادت ميگيرد، زيرا با نام و ياد خدا همراه است و در آن حال هم از تفكّر غافل نيست.
ساختار كلّي دستورهاي ديني درباره خوردن و خوابيدن و زراعت... همانند ساختار نماز و روزه است و تفاوتشان تنها در استحباب و وجوب است. شروع غذا خوردن با «بسم الله» و پايان دادن با الحمد لله الّذي يُطعم و لا يُطعَم، يا قبل از خواب وضو گرفتن و ذكر گفتن و رو به قبله قرارگرفتن آنگاه خوابيدن، خواب و خور و سائر شئون زندگي را عبادت ميكند و عبادت، چه واجب يا مستحب، از امور اخروي است.
6. راز لذت در برخي امور
خداي سبحان براي بقاي اصل انسان، دستگاه هاضمه را آفريد و براي بقاي نسل انسان، دستگاه تناسلي را و براي تحمّل كارهاي پر رنج بقاي اصل و نسل، آن را با لذّت همراه ساخت و از اين قانون عمومي، حتّي پيامبران را استثنا نفرمود.
پس اصل ازدواج، داخل در حب شهوات مذموم نيست و افزون بر ترغيبهاي فراوان در آيات و روايات به آن، ضرورتي طبيعي و اجتناب ناپذير است. آري مذموم، حب شهوت غريزي و جنسي است.
نكته: اهل ايمان از مال و فرزند خدادادي لذّتي مشروع ميبرند، از اين رو لذّت آنان لذّتي خالص است؛ ولي لذّت كافران آميخته به عذاب است: ﴿قُل تَمَتَّعوا فَاِنَّ مَصيرَكُم اِلَي النّار﴾ (سوره ابراهيم، آيه 30) افزون بر اينكه نعمتهاي اخروي تنها براي مؤمنان است و كافران را از آن بهرهاي نيست.
7. مقاطع پنجگانه در زندگي انسان و فرجام آن
قرآن كريم زندگي انسان را داراي پنج مقطع و هر مقطعي را با گرايشي خاص ميداند:
خردسالي: ﴿اِعلَموا اَنَّمَا الحَيوةُ الدُّنيا لَعِب﴾؛ نوجواني: ﴿ولَهو﴾؛ جواني: ﴿وزينَة﴾؛ كهولت: ﴿وتَفاخُرٌ بَينَكُم﴾؛ پيري: ﴿وتَكاثُرٌ فِي الاَمولِ و... ﴾ (سوره حديد، آيه 20)
انسان در كودكي به «لعب» مشغول است و در نوجواني به «لهو» ميپردازد و در جواني به «تزيين» خويش رو ميآورد و در دوران ميانسالي نيز به مقام و پست افتخار ميكند و در ايام پيري به «تكاثر» سرگرم ميشود؛ غافل از اينكه پايان اين نشاط و سرسبزي، «حطام» (كاه زرد) است: ﴿كَمَثَلِ غَيثٍ اَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَرهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يَكونُ حُطمًا وفِي الاءخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ ومَغفِرَةٌ مِنَ اللهِ ورِضونٌ ومَا الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّمَتعُ الغُرور﴾ (سوره حديد، آيه 20)
8. فزونخواهي گسيخته انسان
راز فزونخواهي بيمرز انسان آن است كه عقل و علم او با همه گسترهاش در نبرد داخلي، به اسارت هوس وي درآمده است و انسان هوسران كه عقل را به غنيمت گرفته است، دنيا را به اندازه عقل و علم ميخواهد نه به اندازه نياز. حيوان به اندازه نيازش شهوت دارد؛ ولي انسان به اندازه عقلش.
آري راز سيري ناپذيري انسان، مخزن بيمنتهاي اوست. اگر كليددار اين مخزن شهوت باشد، قناطير مقنطره و خيل مسوّمه و انعام و حرث و... ميخواهد و نداي «هل من مزيد» سر ميدهد؛ چنانچه كليددارش غضب باشد، انسان موجودي خونخوار و هلاك كننده حَرْث و نسل ميشود؛ اگر كليددار آن عقل باشد، چنين انسان عاقلي معلّم فرشتهها ميگردد و ﴿رَبِّ زِدني عِلما﴾(سوره طه، آيه 114) شعار او خواهد بود.
9. بحثي درباره شيطان
أ. جايگاه شيطان در نظام توحيد ربوبي
براساس توحيد ربوبي، هر كس و هر چيز در عالم، مظهر نامي از نامهاي خداست. فرشتگان، مظهر هدايتاند و شياطين، نماد اضلال، بنابراين شيطان بياذن خدا به كسي آسيب نميرساند. خداي سبحان در آياتي از قرآن كريم تزيين باطل را به شيطان نسبت ميدهد: ﴿واِذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم وقالَ لاغالِبَ لَكُمُ اليَوم﴾ (سوره انفال، آيه 48) امّا همين كار را زير پوشش اصل كلّي به خود هم اسناد ميدهد: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُم﴾ (سوره انعام، آيه 108)
خداوند انسان را با فطرت نوراني آفريده و با عقل و وحي او را رهبري كرده و براي لغزشها و انحرافات نيز راه توبه را به وي نشان داده است و اگر كسي راه مستقيم را در پيش نگيرد، از آن پس، در پوشش ولايت شيطان ميرود.
از آنجا كه شيطان در نظام تكوين مأمور الهي است، خداوند كار او را به اذن و دستور خود اعلام ميدارد: ﴿اَلَم تَرَ اَنّا اَرسَلنَا الشَّيطين﴾؛ يعني شيطان رسالت ما را انجام ميدهد؛ البته بر ضد كافران نه ديگران: ﴿عَلَي الكفِرينَ تَؤُزُّهُم اَزّا﴾ (سوره مريم، آيه 83) پيش از آنكه انسان به اين مرحله سقوط كند، شيطان تنها او را وسوسه ميكند. اصل وسوسه از نعمتهاي الهي است، زيرا انسان بيوسوسه او هرگز به «جهاد اكبر» دست نمييابد و به مقام شامخ ولايت نميرسد.
ب. مراحل نفوذ شيطان در انسان
شيطان براي نفوذ در انسان چند مرحله را ميپيمايد:
1. تزيين: ﴿لاُزَيِّنَنَّ لَهُم فِي الاَرض﴾ (سوره حجر، آيه 39) ﴿واِذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم﴾ (سوره انفال، آيه 48)
2. افكندن آرزوهاي باطل در دل: ﴿ولاُمَنِّيَنَّهُم﴾ (سوره نساء، آيه 119) شيطان پس از موفقيّت در مرحله «تزيين»، با آرزوسازي براي رسيدن به زينتهاي شيطاني كار را دنبال ميكند.
3. وسوسه اكيد، تا دنبال آرزو رود و آن را به دست آورد: ﴿اَلَّذي يُوَسوِسُ في صُدورِ النّاس﴾ (سوره ناس، آيه 5)
4. تسويل يعني خوب را بد و بد را خوب جلوه ميدهد: ﴿اِنَّ الَّذينَ ارتَدّوا عَلي اَدبرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي الشَّيطنُ سَوَّلَ لَهُم واَملي لَهُم﴾(سوره محمّدصلي الله عليه و آله و سلم، آيه 25)
5. فرمانروايي: ﴿اِنَّما يَأ مُرُكُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَي اللهِ ما لاتَعلَمون﴾ (سوره بقره، آيه 169)
نفس امّاره، عامل داخلي شيطان است كه او از اين راه انسان را گمراه ميكند. امر به سوء، هم به شيطان نسبت داده شده است و هم به نفس امّاره، چنانكه در وسوسه چنين است. بنابراين ابليس براي وسوسه، از عاملي دروني به نام نفس وسوسهگر مدد ميگيرد و براي امر به سوء، از نفس امّاره.
ج. تير رس شيطان
معصومان(عليهمالسلام) حتّي عادلان در برخي مراحل، از آسيبهاي شيطاني «اِغواء» و «اضلال» در اماناند و اندكي از انسانها از نفوذ شيطان در «تزيين» و «اُمنيّه» منزّهاند. شيطان در ذهن پارسايان راستين نيز در حدّ تصوّر خاطرهاي نفوذ ميكند؛ ولي بيداري آنان راه نفوذ شيطان را ميبندد.
حوزه اخلاص كه مُخلَصان ناب در آن به سر ميبرند، از گزند نفوذ شيطان مصون است، زيرا شيطان هرگز به لحاظ درجه وجودي به آن مقام نميرسد تا در آن قلمرو كار كند. بر همين اساس فقط معصومان در هر مرتبهاي كه باشند، از نفوذ شيطان در حدّ تصوّر ذهني نيز ايمن هستند، زيرا به تجرّد عقلي رسيدهاند و شيطان و نيز معصيت را در عقل مجرّد، راهي نيست. آنان از دور شيطان را رجم ميكنند و به او اجازه نفوذ نميدهند.
د. غنيمت در مجاهده با شيطان
انسانها در جبهه جهاد اكبر (همانند جهاد اصغر) چند گروه هستند، زيرا جهاد اكبر نيز با اسارت و شكست يا شهادت و پيروزي همراه است.
غنيمت در جهاد اكبر براي بعضي «عصمت» و براي برخي «عدالت» است. آنان كه در مرحله اغوا، اضلال، تزيين و ايجاد آرزو شيطان را به اسارت گرفتند، گرفتار مرحله وسوسه نميشوند. اينان داراي شرح صدر هستند و در اين مرحله چيزي جز محبّت حق راه ندارد.
بحث روايي
1. برترين لذت
عن أبي عبدالله(عليهالسلام): ما تلذذ الناس في الدنيا و الآخرة بلذّةٍ أكثر لهم من لذّة النساء و هو قول الله (عزّ وجلّ): ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَ النِّساءِ والبَنين﴾. ـ ثمّ قال: إنّ أهل الجنّة ما يتلذّذون بشيءٍ في الجنّة اشهي عندهم من النكاح، لا طعام و لا شراب(تفسير العياشي، ج1، ص164)
اشاره: حصر در كلام امام صادق(عليهالسلام) اضافي است؛ يعني نكاح نسبت به بقيه شهوات جسمي ياد شده، بيشترين لذت را دارد؛ امّا لذتي كه انسان از وجود خويش ميبرد يا اولياي الهي از تقرب به خدا و مشاهده آيات بزرگ وي و خشنودي و اكرام الهي حس ميكنند، خارج از كلام امام صادق(عليهالسلام) است.
2. زن بارگي
قال النبيصلي الله عليه و آله و سلم: ما تركت بعدي فتنة أضرّ علي الرجال من النساء (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص711)
قال أمير المؤمنين(عليهالسلام): الفتن ثلاث: حبّ النساء و هو سيف الشيطان... فمن أحبّ النساء لم ينتفع بعيشه (كتاب الخصال، ص113؛ تفسير نور الثقلين، ص321)
اشاره: نكوهش «حبّ النساء» در اين روايات بر خلاف روايت پيشين كه از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نقل شد، ناظر به شهوتراني و زنبارگي است كه معصيت خدا را در پي دارد.
3. دلبستگيهاي انسان
عن علي(عليهالسلام): أنت مع من أحببت و لك ما اكتسبت (الاَمالي، مفيد، ص18؛ بحار الانوار، ج8، ص21)
اشاره: هركسي با محبوب خود محشور ميشود و براي او چيزي است كه خود كسب كرده است. معيار حشر بشر، محبّت است كه علاقه قلبي و حسّاس است، زيرا اصل هويّت انسان روح اوست و گرايش روح كه از آن به «دوستي» ياد ميشود، رهبري سائر شئون او را برعهده دارد.
4. پستي دنيا
قال علي(عليهالسلام): قد حقّر الدنيا و صغّرها و أهون بها و هوّنها و علم أنّ الله زواها عنه اختياراً و بسطها لغيره احتقاراً؛ فأعرض عن الدنيا بقلبه و أمات ذكرها عن نفسه و أحبّ أن تغيب زينتها عن عينه (نهج البلاغه، خطبه 109)
قال(عليهالسلام): و لقد كان في رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم ما يدلّك علي مساويء الدنيا و عيوبها، إذ جاع فيها مع خاصّته و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته (نهج البلاغه، خطبه 160)
اشاره: أ. امام علي(عليهالسلام) در روايت نخست در وصف رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: او دنيا را تحقير كرده و كوچك و پست شمرده و دانسته كه خدا او را محترم شمرده كه از دنيا نصيبش نكرده است و ديگران را كه به مال سرگرم شدند، خوار ساخته است.
ب. از روايت دوم برميآيد كه ثروت دنيا كمال نيست، وگرنه پيامبر اعظمصلي الله عليه و آله و سلم از آن برخوردار بودند، در حالي كه تاريخ قطعي گواه است كه ايشان ثروتمند نبوده، بلكه گاهي با بستگان خاص گرسنه ميشدهاند، پس ثروت نميتواند كمال باشد.
5. پيامد تلخ محبّت دنيا
قال علي(عليهالسلام): من لهج قلبه بحبّ الدّنيا، التاط قلبه منها بثلاث: همّ لا يغبّه و حرص لا يتركه و أمل لا يدركه (نهج البلاغه، حكمت 228)
اشاره: امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) در اين سخن زيبا ميفرمايد: كسي كه قلبش با حبّ دنيا پيوند بخورد، سه حالت او را رها نخواهد كرد: اندوهي پيوسته و آزي كه هرگز او را رها نميكند و آرزويي كه هرگز بدان نميرسد. وابسته دنيا همواره غمگين است، زيرا در راه طلب مفقود، اندوهناك است؛ يا در راه حفظ موجود، بيمناك است.
6. ماده اصلي شهوات
قال علي(عليهالسلام): المال مادّة الشهوات (نهج البلاغه، حكمت 228)
اشاره: آن حضرت(عليهالسلام) مال را مادّه اصلي همه شهوتها ميداند. شايان ذكر است كه ماده اصلي شهوتها كه مشترك بين زن و مرد است، مال است؛ ولي چنانكه در نخستين روايت از عنوان دوم بحث روايي (زنبارگي) گذشت، مهمترين فتنه براي خصوص مرد جنس زن است.
7. راه مقابله با شهوات
قال علي(عليهالسلام): من كرمت عليه نفسه، هانت عليه شهواته (همان، حكمت 449)
اشاره: اميرمؤمنان(عليهالسلام) كرامت نفس انسان را عاملي اساسي در مقابله با شهوات و سست و ضعيف ديدن آن ميشمارد. كسي كه كرامت نفس دارد، شهوتها نزدش خوار و حقيرند.
قُل اَؤُنَبِّئُكُم بِخَيرٍ مِن ذلِكُم لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها واَزوجٌ مُطَهَّرَةٌ ورِضونٌ مِنَ اللهِ واللهُ بَصيرٌ بِالعِباد (15)
گزيده تفسير
پس از تحقير «حبّ الشهوات» و ذكر «حسن المآب» در آيه پيشين در آيه مورد بحث، نعم بهشتي را برميشمارد و به پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد كه بگو: آيا شما را به آنچه خير است آگاه كنم؟ براي تقواپيشگان رهيده از دام شيطان كه بهره آنان از مال و فرزند عادلانه و عاقلانه است، نزد پروردگارشان بهشتهايي است كه همواره نهرهايي از زير آنها (زير سقف باغهاي سرسبز) جاري است و دوام جريان نهرهاي بهشتي مايه تداوم طراوت و فرحبخشي به آنان است.
متقيان در اين بهشتها جاودانهاند و اطمينان به جاودانگي، نعمتي بس بزرگ و اميد بخش براي آنان است.
آنان از نعمت همسران پاك و پاكيزه و پيراسته از هر گونه ناپاكي و آلودگي نيز بهرهمندند.
مقام والاي «رضوان» كه بر خلاف نعمتهاي ظاهري بهشت، مشابهي در دنيا ندارد، بهره ديگر پرواپيشگان الهي است و خداوند ميداند چه كساني متقي و مشمول اين نعمتهايند.
تفسير
مفردات
رضوان: «رضوان» مصدر است بر وزن «فِعلان» كه بر رضايت فراوان و سازگاري شديد دلالت ميكند و چون بزرگترين رضا خشنودي الهي است، كاربرد رضوان در قرآن به خداي سبحان اختصاص دارد.
تناسب آيات
پس از برشمردن زينتها و نعمتهاي دنيا و اشاره به برتري نعمتهاي اخروي در ذيل آيه قبلي، در آيه مورد بحث به عناوين كلي آن نعمتها ميپردازد، پس اين آيه به صورت شرح پس از متن يا تفصيل بعد از اجمال، بيانگر مفاد ﴿واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَآب﴾ است.
در آيه پيشين، ريشه حبّ شهوات را بيان فرمود و در اين آيه خبر ميدهد كه خير در چيست و خيّر كيست.
٭ ٭ ٭
نعمتهاي ظاهري بهشت
در آيه مورد بحث، به تفصيل نسبي، نعمتهاي بهشتي را برميشمرد كه شايد اشاره باشد كه نوع نعمتهاي دنيوي به بهترين شكل در بهشت هست: در دنيا «نساء» و در آخرت «ازواج مطهّره» (همسران پاك از هرگونه رجس و پليدي ظاهري و باطني) و «حور مقصورات» (كوتاه مژه و كوتاهديد)اند كه غير از همسر خود كسي ديگر را نميبينند، وگرنه چشم آنان «حَوْرا» است و «عين حَوْرا» كوتهنظر نيست.
«خير» تعييني
خير در اين آيه تعييني است نه تفضيلي؛ اين تقابل شاهد است كه يكي مذموم و ديگري ممدوح است، نه يكي خوب و ديگري خوبتر است.
تذكّر: هرگاه محور بحث ارزيابي نعمتهاي خدا باشد، گفته ميشود: متاع دنيا خوب و كالاي آخرت خوبتر است ولي اگر محور بحث معرفي راهبرد و رهزن باشد، گفته ميشود كه رهزن هر چند لذيذ است، درون لذت او لَدْغ و گزيدن است و راهبرد خوب است. عنصر محوري آيه قبلي تزيين حبّ شهوتهاست كه همگي رهزن بودند؛ از اين جهت فاعل تزيين خداوند نبود. آري اگر محور بحث در آن، همان لذت طبيعي امور ياد شده باشد نه بيش از آن، هم فاعل تزيين خداست و هم واژه ﴿خَير﴾ در اين آيه به معناي تفضيل است نه تعيين.
فرجام نيكِ رهيدگان از شهوات
تقواپيشگان: ﴿لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم﴾به قرينه تقابل، رهيدگان از دام شيطان كسانياند كه بهره آنان از مال و فرزندان، عادلانه و عاقلانه است و در قيامت نيز فرجام بدي در انتظارشان نيست. در مقابل، ديگران در دنيا بهره غير عاقلانه و نا عادلانه ميبرند و قيامت گرفتار پيامد اعمالشان خواهند شد.
وعده بهشت نزد خدا
آنچه راجع به اصل وجود دوزخ و بهشت است خبر است كه صدق آن قطعي است و آنچه راجع به اعطاي بهشت به مؤمن است وعده است كه تخلّف آن محال است: ﴿لايُخلِفُ اللهُ وَعدَه﴾ (سوره روم، آيه 6) و آنچه راجع به كيفر دوزخيان است وعيد الهي است كه احتمال عفو يا تخفيف آن مخالف حكمت او نيست. تصريح به عنوان «نبأ الهي»، حاكي از اهتمام به آن مطلب است. البته عنوان خبر تا به خداوند اسناد پيدا نكند ،كاشف اهميّت نيست؛ از اينجا گفته شده است كه مفاد آيه مورد بحث جامع دو مطلب مسرّت بخش است: يكي به لحاظ مادّه كه عنوان نبأ الهي است و ديگر به جهت محتوا كه وعده بهشت نزد خداست يعني اصل وعده به بهشت و اينكه آن موعود نزد خداست.
جنّت و خلود بهشتيان
در اين آيه «جنت» در شمار نعمتهاي بهشتي آمده است: ﴿جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها﴾. هر باغي جنّت نيست؛ جنّت بوستان سرسبزي است كه درختانش در هم پيچيده و پوشيده و فراوان باشد، بنابراين ﴿تَحتِهَا﴾ به معناي زير درختان يا زير زمين نيست، بلكه به معناي روي زمين و زير سقف اين باغ سرسبز است؛ گويا جمعاً يك فضاي سبز است كه زير آن نهر و بالاي آن درختان و قصور است.
اطمينان به خلود: ﴿خلِدينَ فيها﴾، نعمتي است بس بزرگ و اميدبخش، زيرا هر نعمتي كه محكوم به زوال باشد، با ناگواري همراه است.
رضوان الهي
خداوند سبحان در اين آيه، پس از بر شمردن نعمتهايي كه مشابه آن در دنيا نيز هست: ﴿جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ فيها واَزوجٌ مُطَهَّرَة﴾ رضوان الهي را مطرح ميفرمايد كه نمونه دنيايي ندارد: ﴿ورِضونٌ مِنَ الله﴾. تقسيم اين ذيل، هماهنگ با رواياتي است كه عبادت كنندگان را به سه دسته قسمت ميكنند: گروهي خدا را «خوفاً من النار» عبادت ميكنند و شماري «شوقاً الي الجنة» و دستهاي «حُبّاً لهعزّوجلّ» (الكافي، ج2، ص84) و بر اين اساس كه در آخرت نيز طبق تقسيم اين آيه سه مقطع است: عذاب شديد، مغفرت الهي و رضوان، كساني به رضوان الهي دست مييابند كه خدا را «حبّاً» بپرستند.
رضوان الهي مقامي نيست كه هركسي بتواند آن را آرزو كند، زيرا مقدار آرزوي هر كس به اندازه ادراك و انديشه اوست و رضوانِ خدا در حيطه دعا و آرزو نيست، چون معارف برين را نميداند تا آنها را آرزو كند. در مناجات و دعا نيز به قدر فهم خويش از خدا درخواست ميكنيم، پس ﴿ورِضونٌ مِنَ اللهِ اَكبَر﴾ (سوره توبه، آيه72) يعني چيزي فراتر از ادراك انسان.
اشارات و لطايف
كيفيت ظهور حيات دنيا در آخرت
چرا قرآن مؤمنان را به خوردن، آشاميدن، پوشيدن و همسران پاكيزه در بهشت وعده ميدهد، با اينكه ميدانيم خوردن در دنيا براي حفظ شخص و نكاح براي حفظ نوع است و در بهشت مرگ و فنا و توالد و تناسل نيست تا نيازي به اينگونه امور باشد.
استاد، علامه طباطبايي(قدسسرّه) در پاسخ اين سؤال ميفرمايد كه اگر انسان در بهشت روح تنها بود، به همان لذتهاي معنوي بسنده ميكرد؛ ولي انسان حقيقتي است مركّب از جسم و روح و همين حقيقت، سعيد است يا شقي، پس همين حقيقت در قيامت لذتها و دردهاي معنوي و روحي را كنار لذايذ و آلام جسمي ميطلبد و در آنجا مرگ و توليد مثل نيست؛ امّا همين انسان، هم در برزخ و هم در قيامت با همين ساختار مركب از روح و بدن ميآيد.
هرچند نظام برزخ با نظام دنيا و آخرت تفاوت دارد، همين انسان حتي با حفظ خطوط سرانگشتانش در هر نشئهاي با بدن متناسب با آن حضور مييابد؛ همچنين همه نظام كيهاني دگرگون شده و آسمان و زمين تبديل ميشوند ولي به هر روي، همين انسانها كه با همين زمين وارد قيامت ميشوند، به لذايذ محتاجاند و از دشواريها رنجور.
در برزخ و قيامت، هم خوردن و آشاميدن هست و هم نكاح و ازواج مطهّر و انسان به گونهاي محشور ميشود كه اگر او را ببيني ميشناسي، پس وضع اين نشئات طولي (دنيا و برزخ و آخرت) درباره يك حقيقت است و اين حقيقت هر جا برود همان است.
آري لذّت و عذاب قيامت با لذّت و عذاب دنيا تفاوت دارد: انسان در دنيا و قيامت دوگونه لذّت دارد؛ ليكن بندگان خاص خدا همانگونه كه در دنيا به لذتهاي جسماني بها نميدهند، در قيامت نيز به آنها بياعتنا هستند. آن كه آرزو ميكند تمام دنيا يك شب بود و آن شب را به سجده سپري ميكرد، قيامت نيز همان را ميطلبد و كسي كه به لذتهاي دنيايي بياعتنا يا كم اعتناست، قيامت نيز چنين خواهد بود؛ نه اينكه ندارد. (ر.ك: الميزان، ج3، ص128 ـ 125، با توضيح)
با برچيده شدن بساط دنيا و تمام شدن مرز آن كه لهو و لعب است، مرز آخرت كه «حيات» است شروع ميشود؛ نه اينكه آخرت ظرف دنيا باشد. در قيامت سخن از دنيا نيست؛ فقط اعمال دنيايي انسان در آنجا ظهور ميكند و نعمتهاي بهشتي با عقايد، عبادات، اخلاق و اعمال شايسته فراهم ميشوند؛ نه اينكه بهرههاي دنيوي در قيامت ظهور كنند، زيرا هنگام ظهور قيامت، نظام دنيايي مادي به كلّي رخت بر ميبندد: بنابراين بهرهبرداري از دنيا يعني با استفاده از اين فرصت، زمينه رفاه آن عالم را فراهم كردن؛ نه ظهور كردن اين دنيا در قيامت به صورت «متاع».
تذكّر: ممكن است نظر مبارك علامهِ همين باشد كه نتيجه اعمال خير و شر دنيا در آخرت ظهور ميكند و مايه لذت يا اَلَم آن عالم خواهد شد.
بحث روايي
1. پاكيزگي زنان بهشتي
عن أبي بصير عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قول الله: ﴿... [خلِدينَ] فيها [و]اَزوجٌ مُطَهَّرَة... ﴾ قال: لا يحضن و لا يحدثن (تفسير العياشي، ج1، ص165 ـ 164)
اشاره: ابتلاي زنان در دنيا به خونهاي گونهگون و نيز به زايمان، مانع اعمال عبادي آنان ميشود، چنانكه مقداري از رفاه آنها را ميكاهد و بر رنج و اذيت آنان ميافزايد. اينگونه از ناپاكيها براي زنان بهشتي نيست.
2. برتري رضوان الهي
عن جابر بن عبدالله قال: إذا دخل أهل الجنّة الجنّة، قال الله تبارك و تعالي: أُعطيكم أفضل من هذا؟ فيقولون: أي ربّنا! أيّ شيء أفضل من هذا؟ قال: رضواني (جامع البيان، مج3، ج3، ص267.)
اشاره: همانطور كه عبادت خائفانه بردگان و نيز پرستش سوداگرانه تاجران نسبت به عبادت محبّانه و شاكرانه آزادگان از ارج كمتري برخوردار است، درجات بهشتيان عادي و متوسط، از منزلت خواص كه به مقام منيع رضوان بارمييابند نازلتر خواهد بود، چون هر كس به مقام رضوان رسد، واجد درجات بهشت متعارف هم هست؛ ولي عكس آن درست نيست.