تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 98)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 14 ارديبهشت 1397
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 797
إنّ الّذين يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير حقّ و يقتلون الذين يأمرون بالقسط من النّاس فبشرهم بعذاب أليم (21)
اُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَت اَعملُهُم فِي الدُّنيا والاءخِرَةِ وما لَهُم مِن نصِرين(22)
گزيده تفسير
خداي سبحان عذاب دردناك الهي را به كساني بشارت ميدهد كه به آيات و معجزات تدويني و تكويني او كفر ميورزند و پيامبران را به ناحق ميكشند و نيز آمران به قسط را ميكشند. اعمال چنين كساني هم در دنيا نابود است و هم در آخرت و آنان هرگز ياوري نخواهند داشت.
در اين آيات درباره همان كافراني سخن ميگويد كه با پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به محاجّه برخاستند و اسلام را نپذيرفتند و تبليغ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آنان مؤثر نيفتاد. و فرجام دردناك و تهيدستي و تنهايي و بيياوري آنان را يادآوري ميكند.
تفسير
مفردات
القسط: «قِسْط» به معناي نصيب و سهم عادلانه، ولي «قَسط» به معناي نصيب و بهره ديگران را گرفتن است و «اِقساط» به معناي قِسط و سهم ديگران را دادن، براي همين گفتهاند: «قَسط الرجل» يعني جور و ظلم كرد و «اَقسط» يعني عدالت ورزيد.
فرق قِسط و عدل در اين است كه قِسط، عدالت آشكار و روشن است ولي عدل گاهي مخفي است.
تناسب آيات
جمله پاياني آيه گذشته: ﴿واللهُ بَصيرٌ بِالعِبَاد﴾، از تهديد مشركان و اهل كتاب خالي نيست. اين آيه سياقش استيناف و از سرگيري مطلب جديد است؛ اما چون مضمون آن بر مشركان و اهل كتاب، به ويژه بر يهود منطبق است، از اِشعار بلكه بيان تهديد ياد شده خالي نيست. (الميزان، ج3، ص142.)
قتل انبيا غير از قتال با آنهاست و آنچه دامنگير مشركان بود، قتال بود نه قتل؛ ليكن دامنگير يهود همانا قتل بود، از اينرو در سعه و ضيق قلمرو آيه مورد بحث، اختلاف نظر است.
٭ ٭ ٭
كفر به آيات تدويني و تكويني
﴿الَّذينَ يَكفُرونَ بِآياتِ الله... ﴾ هم كفر ورزيدن به آيات تدويني را دربر ميگيرد و هم به آيات تكويني را؛ مثلاً چنانچه كسي يكي از معجزات الهي را انكار كند، به آن كفر ورزيده است، چنان كه اگر كسي آيات آفاقي يا انفسي را كه هر يك نشان الهي است، مستقل و بيخالق بپندارد، به آن آيه كفر ورزيده است و پيامدش كفر به الله است.
سيره اهل كتاب در كفر و پيامبركشي
تكرار فعل مضارع در ﴿اِنَّ الَّذينَ يَكفُرونَ بِآیاتِ اللهِ و يَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ حَقٍّ و يَقتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالقِسط﴾، نشانه اين سيره سياه و سنّت سيّئه اهل كتاب است كه آنان كفرشان را همچنان ادامه ميدهند و كشتن انبيا و آمران به قسط، برنامه مستمر و دائمي آنان است.
ناحق بودن، لازمِ ذاتي كشتن پيامبران(عليهمالسلام)
قيد ﴿بِغَيرِ حَقّ﴾ در آيه جنبه تأكيدي دارد و قيد توضيحي است؛ زيرا كشتن انبيا(عليهمالسلام) دو قسم حق و ناحق ندارد.
نكته: قيد ﴿بِغَيرِ حَقّ﴾ تنها براي كشتن پيامبران(عليهمالسلام) آمده است، با اينكه قتل آمران به قسط نيز ناحق است. شايد بدان جهت كه پيامبران با انسانهاي عادي يكسان نيستند، پس كشتن آنان نيز با قتل ديگر انسانها همسان نيست.
امر به قسط تا مرز شهادت
از آيه شريفه به خوبي برميآيد آمران به عدل و قسط كه شهيد شدند، قيام و مقاومتشان بحق بود، زيرا اگر قيامشان بحق نبود، بيجهت خود را به كشتن داده بودند و ذات اقدس الهي قتلشان را كنار شهادت انبيا ذكر نميكرد.
اصل امر به قسط، كار خداوند است: ﴿قُل اَمَرَ رَبّي بِالقِسطِ واَقيموا وُجوهَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِد﴾ (سوره اعراف، آيه 29) عالمان ربّاني هم چون شديد الارتباط به ربّ و همراهان راستين انبيا هستند، متخلق به اخلاق الهياند و تا مرز شهادت به قسط امر ميكنند. آنان محدوده امر به قسط، مدار امر به معروف و نهي از منكر و موارد ضرورت يا عدم ضرورت قيام را ميدانند. آنان اگر بدانند با شهادتشان دين رونق مييابد، شهادت را ترجيح ميدهند و چنانچه دريابند كه اصل دين با شهادت آنان حفظ ميشود، شهادت را بر خود واجب ميدانند. آنجا كه اصل دين در خطر است، تقيّه و حفظ حيثيت و آبروي شخصي نيست.
لازم است عنايت شود كه هيچگاه معلّم فقه را نميكُشند، زيرا تعليم حكم، غير از امر به معروف است، چنانكه سخنراني و موعظه و تعليم كتاب و حكمت، امر به معروف نيست. امر به معروف، سبكي خاص از مبارزه است، ازهمينرو در فقه كتاب امر به معروف در كنار كتاب جهاد ذكر ميشود.
از آنچه تاكنون گذشت و نيز از آيه ﴿وكَاَيِّن مِن نَبِي قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وهَنوا لِما اَصابَهُم في سَبيلِ اللهِ وما ضَعُفوا ومَا استَكانوا واللهُ يُحِبُّ الصّبِرين﴾ (سوره آل عمران، آيه 146) و برخي آيات ديگر نتايج ذيل به دست ميآيد:
1. نبوّت عامّ همواره همراه حكومت بوده است، چون اجراي قانون و حدود و حفظ ثغور، بيحكومت نخواهدبود.
2. امر به معروف و نهي از منكر، غير از موعظه و نصيحت است، وگرنه شهادت را در پي نداشت.
3. مرز امر به معروف و نهي از منكر، در برخي موارد شهادت است.
4. بنياسرائيل دو گروه بودند: برخي در راه حق تا نيل به شهادت پيش رفتند و بعضي قاتل انبيا(عليهمالسلام) و آمران به قسط شدند.
5. حقّانيت قيام و مقاومت آمران به قسط.
گستره امر به قسط
«امر به قسط» از مصاديق بارز «قيام به قسط»: ﴿لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسط﴾ (سوره حديد، آيه 25) است.
قيام به قسط يعني زندگي را بر اساس اجراي عدل، در حق خود و ديگران سامان دادن، بنابراين برپا داشتن قسط و نيز امر به آن، امر به معروف و نهي از منكر را نيز دربر ميگيرد، بنابراين آمر واقعي به قسط، خود نيز عادل است، نه اينكه فقط ديگران را به عدل فرمان دهد و همانگونه كه مفاد امر «صلّوا» غير از امر﴿واَقيموا الصَّلوة﴾(سورةء بقره، آيه 43) است، ميان دو تعبير ﴿اعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوي﴾ (سوره مائده، آيه 8) و ﴿لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسط﴾ نيز فرق است.
نكته: در فقه، عادل بودن شرط آمر به معروف و ناهي از منكر نيست؛ يعني مانند امامت جماعت و جمعه نيست كه عدالت لازم دارد؛ امّا در فقه اكبر (قرآن كريم) آمر به معروف كه خود به آن معروف عمل نكند و ناهي از منكر كه خود از ارتكاب آن منتهي نشود، عاقل نيست: ﴿اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وتَنسَونَ اَنفُسَكُم واَنتُم تَتلونَ الكِتبَ اَفَلا تَعقِلون﴾ (سوره بقره، آيه 44)
معناي بشارت به عذاب
بشارت خبري است كه اثر آن در بَشَره (پوست) آدمي ظاهر ميشود؛ خواه نشان نشاط و خواه علامت اَلَم و غم، پس به كارگيري كلمه «بشارت» درباره عذاب ميتواند حقيقت و همانند كاربرد واژه «ثواب» درباره عقاب باشد كه استعمال حقيقي است.
اگر «بشارت» مخصوص خبر مسرّتانگيز باشد، استعمال آن براي عذاب، نوعي استهزاست.
حبط اعمال حق ستيزان
برخي ميپندارند كه اگر مقابل حق بايستند، از لذّات دنيايي بهره ميبرند و نام نيك نيز از آنان ميماند؛ امّا طبق قرآن كريم نه نام نيكي در دنيا و نه بهرهاي در آخرت خواهند داشت و طبق قرآن كريم خداي سبحان به آنان مهلت نميدهد، بلكه پيش از حسابرسي در آخرت، گرفتار رسوايي دنيوي ميشوند، ازاينرو كارهايي كه به گمانشان خير است و هدفشان را فراهم ميكند، نه در دنيا براي آنان اثري خواهد داشت و نه در آخرت؛ البته نه به اين معنا كه كار خيري دارند و به ثمر نميرسد: ﴿اُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَت اَعملُهُم فِي الدُّنيا والاءخِرَة﴾؛ ﴿واَتبَعنهُم في هذِهِ الدُّنيا لَعنَةً ويَومَ القِيمَةِ هُم مِنَ المَقبوحين﴾ (سوره قصص، آيه 42)
با اين توضيح روشن شد كه اين آيه ميتواند شرحي بر «سريع الحساب» بودن خدا باشد.
نفي نصرت در دنيا و آخرت
﴿وما لَهُم مِن نصِرين﴾ سخن انبيا(عليهمالسلام) به تبهكاران قومشان و محتوايش اين اصل كلي است كه هر كس در برابر دين خدا قيام كند، ياري ديگران براي او بياثر است، زيرا اراده خداي سبحان بر پيروزي حقگرايان است.
نفي «نصرت» در آيه مورد بحث، يعني آنان نه در قيامت ياور دارند و نه در دنيا، چون در قيامت كسي بياجازه حق، لب به سخن نميگشايد و هرگز كسي براي قاتلان انبيا(عليهمالسلام) و قاتلان آمران به قسط شفاعت نميكند.
در دنيا نيز نفي ناصر به نفي نصرت بازميگردد، زيرا بسياري به ياري قاتلان برميخيزند؛ ولي موفّق نميشوند، و اگر اينان عدّهاي را مظلومانه به شهادت ميرسانند و همچنان به زندگي خويش ادامه ميدهند، براي آن است كه هنوز در متن جنگ هستند نه پس از فراغت از آن. موضوع املاء و امهال الهي حكيمانه است.
سه كيفر براي هر سه گروه
برخي پنداشتهاند كه كيفرهاي بيان شده در دو آيه مورد بحث، هر يك مربوط به يكي از سه گروه ياد شده در صدر آيه نخست است: عذاب اليم از آنِ كافران به آيات الهي، حبط عمل براي قاتلان انبيا(عليهمالسلام) و نفي نصرت ويژه قاتلان آمران به قسط است؛ غافل از اينكه هر يك از سه گروه، مشمول هر سه نوع از عذاب خواهند بود. (ر.ك: روح المعاني، مج3، ج3، ص177)
براساس روايات (الكافي، ج2، ص449 ـ 444) گناهان دو گونهاند:
1. گناهاني كه عقوبت زودرس دارند؛ مانند قتل، بغي، ظلم، شرب خمر، زنا، عقوق والدين و...، بنابراين كيفر كشندگان انبياي الهي و آمران به قسط، سريع خواهد بود و در دنيا نيز آنان طعم اين عقوبت را خواهند چشيد: ﴿حَبِطَت اَعملُهُم فِي الدُّنيا والاءخِرَة﴾.
2. گناهاني كه كيفر زودرس ندارند؛ مانند كفر كه گاهي با بهرهمندي از دنيا نيز همراه است: ﴿ولايَحسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّما نُملي لَهُم خَيرٌ لاَنفُسِهِم اِنَّما نُملي لَهُم لِيَزدادُوا اِثمًا ولَهُم عَذابٌ مُهِين﴾(سوره آل عمران، آيه 178)
اشارات و لطايف
1. نصرت الهي درباره شخصيت حقوقي و حقيقي انبيا
نصرت الهي درباره شخصيّت حقوقي انبيا و نيز وارثان آنها قطعي است؛ امّا براي شخصيّت حقيقي آنان به طوري كه از گزند قتل دشمنان دين مصون بمانند ـ يعني به فيض شهادت نرسند و از فوز جهاد محروم شوند و از اسوه ديگران قرار گرفتن وا بمانند و مانند آن ـ نه مصلحت است و نه حكمت الهي موجب آن است و نه چنين وعدهاي داده شده است، بنابراين هدف سامي رسولان هماره منصور است، هرچند خود آنان گاهي مصدوم، زماني مقتول و هنگامي مسموم ميشوند.
عالمان راستين كه در هراس همانند اميد موحّدند: ﴿ويَخشَونَهُ ولايَخشَونَ اَحَدًا اِلاَّالله﴾ (سوره احزاب، آيه 39) امر به معروف و نهي از منكر را ميراثي فخرآور ميدانند كه آن را از مورّثان خود به ارث بردهاند: العلماء ورثة الانبياء (الكافي، ج1، ص32) و پيامدهاي تلخ و شيرين آن را نيز از آنان (مورّثان) دارند.
مبلّغان الهي با بينايي كامل مردم را به دين فراميخوانند: ﴿اَدعوا اِلَي اللهِ عَلي بَصيرَةٍ اَنا ومَنِ اتَّبَعَني...﴾ (سوره يوسف، آيه 108) و چيزي نبايد مايه انصراف آمران و ناهيان شود و مبادا بر اين كار نادم گردند، زيرا كسي كه از خدا خبر ميدهد در باطن خود جز نور ساطع نميبيند؛ خواه سخن او قبول شود و خواه ردّ يا اذيت گردد.
2. عالمان ربّاني در كنار پيامبران
عالم ربّاني شدن، وظيفهاي همگاني است. عالمان ربّاني كه پيوند مستحكمي با خدا دارند و با امر به معروف و نهي از منكر كه همان امر به قسط است، در صدد تربيتِ جدي و مستمرّ مردماند، از شاگردان ويژه، همصف و همسنگر انبيا(عليهمالسلام) به شمار ميروند و شهادتشان نيز در رديف شهادت آنان قرار دارد.
عالم ربّاني، جايگاه و وظيفه خويش را به خوبي ميشناسد و كسي كه عالم رباني نيست دچار افراط و تفريط خواهد شد؛ يعني ممكن است با تهوّر ناروا خود را به كشتن دهد؛ يا ترس بيجا او را به تقيه يا خلاف وظيفه وادارد.
امام خميني(قدسسرّه) كه از مصاديق روشن عالمان ربّاني بودند، در نخستين روزهاي شكلگيري انقلاب اسلامي كه گناهان عملي برخي، به گناهان اعتقاديشان ميانجاميد، در اعلاميهاي فرمودند: امروز مبارزه واجب است، ولو بلغ ما بلغ (صحيفه نور، ج1، ص40)
آري هرگاه اصل دين در خطر باشد، جاي تقيه نيست و نميتوان گفت چون خطر در پيش است، بايد صبر كرد.
بعضي راحتطلبان، احياناً با تمسّك به آيه ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا عَلَيكُم اَنفُسَكُم لايَضُرُّكُم مَن ضَلَّ اِذَا اهتَدَيتُم﴾ (سوره مائده، آيه 105) چنين برداشت ميكردند كه مواظب خودتان باشيد و لازم نيست ديگران را امر به معروف كنيد و تبهكاري ديگران براي شما ضرري ندارد؛ غافل از اينكه در اين آيه جمله ﴿اِذَا اهتَدَيتُم﴾ آمده است؛ يعني گمراهي ديگران ضرري براي شما ندارد، زماني كه شما هدايت يابيد؛ و روشن است وقتي انسان هدايت ميشود كه وظيفه امر به معروف را انجام دهد؛ نه اينكه بيتفاوت و راحت طلب باشد.
3. جايگاه امر به قسط
آمر به قسط بودن از اوصاف خداوند سبحان است: ﴿قُل اَمَرَ رَبّي بِالقِسط﴾ (سوره اعراف، آيه 29). از طرفی مؤمنان موظفاند به اخلاق الهي آراسته شوند، چنانكه قرآن كريم امر به معروف و نهي از منكر را از اوصاف بارز پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم معرفي ميكند: ﴿اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِي الاُمِّي الَّذي يَجِدونَهُ مَكتوبًا عِندَهُم فِي التَّورةِ والاِنجيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ويَنهاهُم عَنِ المُنكَر﴾(سوره اعراف، آيه 157)
4. مراحل امر به معروف و نهي از منكر
امر به معروف و نهي از منكر، نخست بايد از خود انسان و خانوادهاش شروع شود؛ آنگاه نوبت قبيله و سپس ديگران است و در اين باره، مراحل متعددي است كه به بعضي اشاره ميشود:
أ. آمر، نخست بايد خويش را به خير فراخواند: ﴿لِمَ تَقولونَ ما لاتَفعَلون * كَبُرَ مَقتًا عِندَ اللهِ اَن تَقولوا ما لاتَفعَلون﴾ (سوره صفّ، آيات 3 ـ 2)
ب. دعوت اهل خويش: ﴿قوا اَنفُسَكُم واَهليكُم نارًا﴾ (سوره تحريم، آيه 6)
ج. فراخواني خويشاوندان و قبيله: ﴿واَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبين﴾ (سوره شعراء، آيه 214)
د. فراخواني ديگران: ﴿ولتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ يَدعونَ اِلَي الخَيرِ ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَر﴾ (سوره آل عمران، آيه 104)
هـ . مرحلهاي وسيعتر از مراحل پيشين: ﴿اَلَّذينَ اِن مَكَّنّهُم فِي الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّكوةَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ ولِلّهِ عقِبَةُ الاُمور﴾ (سوره حجّ، آيه 41) گستردگي قلمرو مرحله اخير براي آن است كه هر اندازه قدرت بيشتر باشد مسئوليت امر به معروف و نهي از منكر افزونتر است. البته خود مسئولان نيز از حوزه امر به معروف و نهي از منكر امت اسلامي خارج نيستند.
5. حرمت و كيفر قتل كافران آمر به قسط
اگر آمر به قسط مسلمان نباشد، آيا قاتل او مشمول مجازات بيان شده در اين آيه ميشود؟ در پاسخ بايد گفت كه اسلام دوگونه احكام دارد: أ. دستورهاي بين المللي؛ مانند حرمت ظلم، خيانت و وجوب امانت و عدالت. ب.دستورهاي داخل حوزه اسلام؛ همچون كيفيّت عبادت، ارث و....
براساس دستورهاي بين المللي اسلام، انسان نبايد ظلم كند؛ مظلوم مسلمان باشد يا نامسلمان؛ اهل كتاب باشد يا ملحد و بيدين. اميرمؤمنان(عليهالسلام) به مالك اشتر فرمود: و أشْعر قلبك الرحمة للرعيّة و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تكوننّ عليهم سبعاً ضارياً تغتنم أكلهم، فإنّهم صنفان: إمّا أخ لك في الدين أو نظير لك فيالخلق (نهج البلاغه، نامه 53)
بر اين اساس، كشتن كساني كه براي اقامه قسط قيام كردهاند، حرام و سبب استحقاق سه كيفر ياد شده در آيه است، هرچند او از كار خويش بهره معنوي نخواهد برد.
براي روشن شدن مطلب، كشتگان غير مسلمان در راه قيام به قسط و عدل را ميتوان به سه گروه قسمت كرد:
يك. برخي به عدل قيام ميكنند؛ ولي خود به آيات الهي كفر ميورزند و به قتل انبيا(عليهمالسلام) همّت ميگمارند، از اينرو مشمول كيفر وعده داده شده در آيه مورد بحث هستند. اين گروه كه قيامشان تنها جنبه اقتصادي دارد، اگر كشته شوند، مظلوماند نه شهيد؛ و اثري بر خونشان بار نخواهد شد: ﴿اُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَت اَعملُهُم﴾.
دو. بعضي به آيات الهي كفر ميورزند و ملحدند؛ ليكن انبيا(عليهمالسلام) را نميكشند؛ نه چون پيامبرند، بلكه به جهت جنبه مردمي آنان كه دعوت به قسط و عدالت اجتماعي دارند. اين گروه نيز از آن جهت كه كافرند، از عمل خود سودي نميبرند، زيرا كاري در اسلام پاداش معنوي دارد كه جامع حُسن فعلي و حسن فاعلي باشد. آيات قرآني همراهي دو وصف ايمان و عمل صالح را شرط اساسي بهرهوري از پاداش معنوي اعلام كرده است.
سه. دستهاي مستضعفان فكري به شمار ميروند، چون به معارف الهي دسترسي ندارند. اين گروه، نه كافر به آيات الهي و نه قاتل انبيا(عليهمالسلام) هستند و عناد تعمّدي در كارشان نيست. اينان قسط و عدل را ميفهمند و براي تحقّق آن قيام ميكنند. چنين كساني مظلوم هستند و كشتنشان حرام است و اعمالشان نيز حبط نميشود، زيرا نه از گروه نخستاند و نه از گروه دوم، بلكه از مصاديق اين آيه به شمار ميروند: ﴿وآخَرونَ مُرجَونَ لاَمرِ اللهِ اِمّا يُعَذِّبُهُم واِمّا يَتوبُ عَلَيهِم واللهُ عَليمٌ حَكيم﴾ (سوره توبه، آيه 106) كه خداي سبحان ميداند با آنان چگونه رفتار كند. سرّ رجوع كارشان به خداي سبحان اين است كه اين گروه بر اثر فقدان قدرت كه از شرايط حتمي تكليف است، مأمور به ايمان و مكلّف به اسلام نبودهاند، بنابراين كارهاي معقول برهاني و مقبول اجتماعي اينان شايد بياثر نباشد و معناي ﴿مُرجَونَ لاَمرِ الله﴾ نيز همين است.
خلاصه آنكه كشتن هر سه گروه ياد شده حرام است؛ امّا ثمره اعمالشان متفاوت است.
بحث روايي
گرفتاران به شديدترين عذاب آخرتي
روي عن أبي عبيدة بن الجرّاح قال: قلت يا رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: أي الناس أشدّ عذاباً يوم القيامة؟ فقال: رجل قتل نبيّاً أو رجلاً أمر بمعروف أو نهي عن منكر؛ ثمّ قرأ ﴿... ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ حَقٍّ ويَقتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاس﴾؛ ثمّ قال(عليهالسلام): يا أبا عبيدة! قتلت بنوإسرائيل ثلاثة و أربعين نبيّاً من أوّل النّهار في ساعة واحدة؛ فقام مائة رجل و اثنا عشر رجلاً من عبّاد بنيإسرائيل، فأمروا من قتلهم بالمعروف و نهوهم عن المنكر، فقتلوا جميعاً من آخر النهار في ذلك اليوم و هو الّذي ذكره الله تعالي فبشّرهم بعذاب اليم. (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص720)
اشاره: 1. كيفر الهي يقيناً بيش از گناه طاغيان نخواهد بود، زيرا چنين كاري ظلم و از ساحت منزّه عدل ربوبي دور است.
2. دركات عذابِ خفيف، شديد و اشدّ به مراتب طغيان عاصيان وابسته است؛ يعني كسي كه تمرّدش نسبت به دستورهاي خدا بيشتر باشد، محكوم عذاب دردناكتر خواهد بود.
3.گروه خاصي را قرآن كريم نام ميبرد كه فرجام تلخ آنها اشدّ العذاب است: ﴿ويَومَ القِيمَةِ يُرَدُّونَ اِلي اَشَدِّ العَذاب﴾ (سوره بقره، آيه 85) اين گروه همانا يهود عنود و جحود لَدودند كه برخي از سيّئات آنها قبلاً بيان شد.
4. اين حديث بيانگر تشريح كيفر هر فرد يهودي روش و جحوديمنش است.