تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره 99)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 28 خرداد 1397
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 961
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ألَم تَرَ اِلَي الَّذينَ أوتوا نَصيباً مِنَ الكِتابِ يُدعَونَ إلي كِتابِ اللهِ لِيَحكُمَ بَينَهُم ثُمَّ يَتَوَلّي فَريقٌ مِنهُم وهُم مُعرِضون (23) ذلِكَ بِاَنَّهُم قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَيّاماً مَعدوداتٍ وغَرَّهُم في دينِهِم ما كانوا يَفتَرون (24)
گزيده تفسير
در آيه مورد بحث، گروهي از اهل كتاب (يهود) سرزنش شدهاند، زيرا آنان كه بهرهاي از كتاب آسماني (تورات) داشتند، به حكم الهي موجود در قرآن يا قرآن و تورات فراخوانده ميشوند تا ميانشان داوري كند؛ ليكن آنان مطابق سيره هميشگيشان، از حق اعراض ميكنند گستاخي و رويگرداني آنان از حق، برخاسته از پندارهاي خودساختهشان است كه «آتش جز روزهايي اندك آنان را نميسوزاند». آري دروغهايي كه بافتند آنها را در دينشان فريفت.
مفردات
غرّهم: «غرور» پيدايش غفلتي است كه با تأثير چيزي ديگر پديد آيد. در همه كاربردهاي اين ريشه دو قيد «اغفال» و «تأثير» ملحوظ است، وگرنه استعمال آن مجاز خواهد بود و تفاوت آن با غفلت در همين است
غرور با خدعه نيز تفاوت دارد: غرور غلطاندازياي است كه انسان را به انجام دادن كاري كه برايش ضرر دارد وا ميدارد؛ مانند اينكه سراب ببيند و آن را آب بپندارد و به اعتماد آن، آب خود را ضايع كند و از تشنگي بميرد كه در اينجا سراب او را فريب داده و به تضييع آب واداشته است؛ امّا خدعه پنهان كردن چيزي است كه بايد آشكار و معلوم باشد.
يَفترون: «فري» بريدن پوست براي دوخت و اصلاح است. «اِفراء» در افساد و تباه كردن و «افتراء» در اصلاح و افساد، و بيشتر در افساد به كارميرود. اين واژه در قرآن در مورد دروغ و شرك و ظلم استعمال شده است.
تناسب آيات
در آيات پيشين، خداوند به اهل كتاب «بغي» (ستم و زياده خواهي) را نسبت داد. اين آيه نيز به مسجّل كردن «بغي» بر اهل كتاب اشاره دارد كه آنان راه خلاف را در پيش گرفته و در دين اختلاف ميافكنند، به گونهاي كه اگر به حكميت كتاب خويش (تورات) فراخوانده شوند، نميپذيرند و از آن روي ميگردانند بر اين پايه، آيه مورد بحث بيان كننده سرسختي و نهايت تعصب و لجاجت يهود در عدم پذيرش حق است، زيرا از پذيرش حكم كتابي كه مدعي ايمان به آن هستند (تورات) سرباز ميزنند و در مقابل آن، طريق مكابره در پيش ميگيرند.
چهار احتمال در معناي اوتوا نَصيباً مِنَ الكِتَابِ
1. مطالب حقّي در تورات و انجيل هست، زيرا از ديدگاه قرآن كريم آندو كتاب نورند؛ ولي بر اثر تحريف، تنها بخشي از تورات و انجيل واقعي سالم مانده بود.
2. تمامي تورات و انجيل نزد آنان بود و به همين مناسبت درباره آنها گفته شد: ﴿اوتوا الكِتَاب﴾ [سوره آل عمران، آيه 20]؛ امّا به جهت ﴿نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَكفُرُ بِبَعض﴾ [سوره نساء، آيه 150.]، آنان را جز بهرهاي اندك از آن نبوده است. شأن نزول آيه و جمله ﴿يُدعَونَ إلي كِتابِ اللهِ لِيَحكُمَ بَينَهُم﴾، مؤيد اين وجه است.
اين دو وجه در صورتي است كه تنوين (نَصيباً) ناظر به تحريف يا تبعيض باشد.
3. تنوين (نَصيباً) براي تحقير باشد؛ يعني اهل كتاب، با اينكه از كتاب بهرهاي اندك دارند و شناخت آنان در حدّ قرائت الفاظ و ظواهر كتاب است: ﴿ومِنهُم أُمّيُّونَ لايَعلَمونَ الكِتَابَ إلاّ ا َمانِيّ وإن هُم إلاّ يَظُنّون﴾ [سوره بقره، آيه 78.]، در مقابل قرآن كريم ايستادگي ميكنند.
4. تنوين در (نَصيباً) براي تعظيم باشد؛ يعني با اينكه بهره فراواني از كتاب داشتند، در مقام عمل سرپيچي ميكردند و به علم خود عمل نميكردند و با اينكه ميتوانستند با عمل به علم خود، «طي الارض» كنند: ﴿قالَ الَّذي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتَاب أنا آتِيْكَ بِهِ قَبلَ أن يَرتَدَّ إلَيكَ طَرفُك﴾ [سوره نمل، آيه 40 ]، به كارهاي ناپسند دست ميزدند: ﴿ألَم تَرَ إلَي الَّذينَ اوتوا نَصيباً مِنَ الكِتَاب يَشتَرونَ الضَّلالَةَ ويُريدونَ أن تَضِلُّوا السَّبيل. ﴾ [ سوره نساء، آيه 44]
خداوند سبحان درباره همين گروه ميفرمايد: ﴿فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم﴾ [سوره بقره، آيه 16.]؛ ﴿أوكُلَّما عَاهَدوا عَهداً نَبَذَهُ فَريقٌ مِنهُم بَل أكثَرُهُم لايُؤمِنون ولَمّا جاءَهُم رَسولٌ مِن عِندِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أوتوا الكِتَاب كِتبَ اللهِ وراءَ ظُهورِهِم كَأنَّهُم لايَعلَمون﴾ [ سوره بقره، آيات 100 ـ 101 ]؛ با اينكه نسبت به حقّانيت قرآن كريم آگاهي دارند و به خوبي ميدانند كه قرآن مصدِّق تورات اصيل است، كتاب خدا را پشت سر مياندازند، بدين جهت در قيامت نامه اعمالشان را از پشت سر به آنان ميدهند. اين، تأويلِ همان ﴿فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم﴾ [سوره آل عمران، آيه 193] است.
آنان نه تنها كتاب آسماني اصيل (قرآن) را پشت سر مياندازند، بلكه تورات را نيز پشت سر انداختند: ﴿وإذ أخَذَ اللهُ ميثَاقَ الَّذينَ اُوتوا الكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ ولاتَكتُمونَهُ فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم واشتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئسَ مايَشتَرون﴾.[ سوره آل عمران، آيه 187] براساس اين آيه، خداي سبحان از علماي اهل كتاب پيمان گرفت كه مبيّن كتاب خدا باشند و حقايق آن را كتمان نكنند، پس بر آنان بيان پيام خدا، واجب و كتمانش، حرام بود. براي اهميت اين مطلب، هم در قالب امر فرمود: ﴿لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاس﴾ و هم از كتمان آن نهي كرد: ﴿ولاتَكتُمونَه... ﴾. دقيقاً مانند آيه اعتصام: ﴿واعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً ولاتَفَرَّقوا... ﴾ [سوره آل عمران، آيه 103] كه از سويي به اعتصام به حبل الله و توحيد فرمان ميدهد و از سوي ديگر از تفرقه نهي ميكند.
تذكّر: بسياري از معارف قرآن حكيم با مطالب تورات و انجيل اصيل موافق است، از اينرو بياعتنايي و به پشت سر انداختن هر يك از آنها مساوي پشت سر گذاشتن ديگري است، بنابراين اگر جمله (فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم) گاهي بر قرآن و زماني بر تورات و انجيل اصيل تطبيق ميشود، براي استواري معارف آنهاست.
دعوت به كتاب خدا
مراد از دعوت به كتاب خدا: ﴿يُدعَونَ إلي كِتابِ الله﴾، همان خواندن به اسلام است: ﴿ومَن أظلَمُ مِمَّنِ افتَري عَلَي اللهِ الكَذِبَ وهُوَ يُدعي إلَي الإسْلامِ﴾ [سوره صفّ، آيه 7.]، چنان كه دعوت به رسول خدا همان فراخواني به خداست و اين چهار عنوان در حقيقت، يك موضوع است. اسلام: ﴿يُدعي إلَي الْإسْلامِ﴾ و پيامبر: ﴿فَاحكُم بَينَ النّاسِ بِالحَقّ﴾ [سوره ص، آيه 26.] و قرآن:﴿إنَّ هذا القُرآنَ يَهدي لِلَّتي هِي أقوَم﴾ [ سوره اسراء، آيه 9] محور دعوت بالعرض هستند و «خدا» محور دعوت بالذات: ﴿إنِ الحُكمُ إلاّ لِلّه﴾ [سوره انعام، آيه 57]
از آيه ﴿قُل فَأتوا بِالتَّوراةِ فَاتلوها إن كُنتُم صَادِقين﴾ [سوره آل عمران، آيه 93] نيز معلوم ميشود كه هرچند تحريف در تورات راه پيدا كرده بود، مطلب حق نيز در آن بوده است، هرگاه در تحريفي بودن حكمي از احكام تورات يا انجيل ترديدي پيش آمد، بايد به قرآن رجوع كرد؛ اگر با قرآن مخالف بود، تحريف شده است و اگر قرآن كريم آن را پذيرفت، حق است.
داوري ميان اهل كتاب
قرآن كريم درباره اهل كتاب دوگونه اختلاف را مطرح ميفرمايد:
1. اختلاف داخلي: اين اختلاف درباره مسائل حقوقي و فقهي است و سه صورت دارد: اختلاف دو يهودي يا دو مسيحي؛ اختلاف يهودي و مسيحي؛ اختلاف مسلمان و اهل كتاب.
در صورت نخست، هم ميتوان بر اساس قرآن كريم حكم كرد و هم طبق كتاب آنان: ﴿فَإن جاؤكَ فَاحكُم بَينَهُم أو أعرِض عَنهُم﴾. [ـ سوره مائده، آيه 42] جمله ﴿أعرِض عَنهُم﴾ بدين معناست كه آنان را بايد به كتاب خودشان ارجاع دهي و نبايد رهايشان كني، زيرا خصومت بايد از ميان برداشته شود و نميتوان دعواي حقوقي را به حال خود واگذاشت و احيا نكردن حق فرد مصدوم خلاف قسط است، در حالي كه در پايان آيه ميفرمايد: ﴿إنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطين﴾.
در صورت دوم بايد بر اساس قرآن حكم كرد، زيرا ارجاع به يكي از دو ملّت، ترجيح بلا مرجّح است و خود نيز منشأ نزاع جديد خواهد بود.
در صورت سوم نيز بايد طبق قرآن كريم حكم كرد، چون قرآن كريم بر كتابهاي آنان رجحان دارد.
2. اختلاف خارجي: اختلاف اهل كتاب و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اين اختلاف هم ميتواند درباره احكام حقوقي و فقهي و هم در مسائل اصولي مانند رسالت و نبوّت باشد.
اگر اختلاف به اصل رسالت و نبوّت برگردد، بايد گفت كه تورات و انجيل آنان تحريف شده بود؛ امّا اين مسائل را به خوبي روشن كرده بود؛ همچنين قرآن كريم كه خود معجزه است، شاهدي است زنده بر رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم.
سيره اهل كتاب
سيره گروهي از اهل كتاب بر اعراض از حق است، زيرا جمله (وهُم مُعرِضون) تنها حالِ مؤكد نيست تا فقط مقطع خاصي را شامل شود، بلكه مفيد استمرار است و پيش و پس كار را نيز دربر ميگيرد؛ و چنانكه ميفرمايد: ﴿ثُمَّ قَسَت قُلوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِي كَالحِجارَةِ أو أشَدُّ قَسوَةًأفَتَطمَعونَ أن يُؤمِنوا لَكُم وقَد كانَ فَريقٌ مِنهُم يَسمَعونَ كَلامَ اللهِ ثُمَّ يُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ وهُم يَعلَمون﴾.[ سوره بقره، آيات 74 ـ 75] در اين آيه سه صفت براي اهل كتاب آمده است: شنوايي: ﴿يَسمَعونَ كَلامَ الله﴾ و عاقل بودن: ﴿مِن بَعدِ ما عَقَلوه﴾ و عالم بودن: ﴿وهُم يَعلَمون﴾، بنابراين هيچ ابهامي در انديشه آنان نيست و خوب ميشنوند و نيك ميفهمند؛ امّا سنگدل هستند، بدين جهت پس از تعقّل، با علم به آن، به تحريف دست ميزنند.
نكته: قرآن كريم همانگونه كه اهل كتاب را به سبب عدم پذيرش حكم براساس كتاب الهي سرزنش ميكند، درباره كساني هم كه خود را به قرآن نزديك ميدانند؛ امّا اگر در محكمه اسلامي حكم قرآن به زيان آنان باشد، از آن اعراض كرده و هرگز آن را نميپذيرند و تنها وقتي به نفع آنان حكم شود، حتماً آن را ميپذيرند، ميفرمايد كه آيا در دلهايشان بيماري راه يافته يا شك ميكنند يا ميترسند خدا و رسول به آنها ستم كنند، بلكه آنان خود ستمگرند: ﴿ويَقولونَ آمَنّا بِاللهِ وبِالرَّسولِ وأطَعنا ثُمَّ يَتَوَلّي فَريقٌ مِنهُم مِن بَعدِ ذلِكَ وما أُولئِكَ بِالمُؤمِنين وإذا دُعوا إلَي اللهِ ورَسولِهِ لِيَحكُمَ بَينَهُم إذا فَريقٌ مِنهُم مُعرِضون وإن يَكُن لَهُمُ الحَقُّ يَأتوا إلَيهِ مُذعِنين أفي قُلوبِهِم مَرَضٌ أمِ ارتابوا أم يَخافونَ أن يَحيفَ اللهُ عَلَيهِم ورَسولُهُ بَل أُولئِكَ هُمُ الظّالِمون﴾.[ سوره نور، آيات 47 ـ 50.]
پندارگرايي اهل كتاب
علماي اهل كتاب، به ويژه يهوديان، در برابر بهايي اندك، كتاب آسماني را تحريف ميكنند: ﴿فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتَاب بِأيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هذا مِن عِندِ اللهِ لِيَشتَروا بِهِ ثَمَناً قَلِيلا﴾.[ سوره بقره، آيه 79.] منشأ اين گستاخي آن است كه خود را فرزندان و دوستان خدا ميپنداشتند: ﴿وقالَتِ اليَهودُ والنَّصَارَي نَحنُ أبْنَاءُ اللهِ وأحِبّاؤُهُ﴾ [سوره مائده، آيه 18]، به همين جهت ميگفتند: ﴿لَن تَمَسَّنَا النّارُ إلاّ أيّاماً مَعدُودات﴾.[ سوره بقره، آيه 80.]
حق، همان است كه اسلام ميگويد و يهود و نصارا را به طور مطلق ناحق نميداند، بلكه يهوديان مؤمن و عامل به تورات غير محرّف و مسيحيان مؤمن و عامل به انجيل اصيل را بر حق ميخواند: ﴿قُل يا أهْلَ الكِتَابِ لَستُم عَلي شيءٍ حَتّي تُقيموا التَّوراةَ والإنجيلَوما اُنزِلَ إلَيكُم مِن رَبِّكُم﴾.[ سوه مائده، آيه 68.]
به هر روي، خداي سبحان در پاسخ اهل كتاب كه ميگفتند: ﴿لَن تَمَسَّنَا النّارُ إلاّ أيّاماً مَعدُودات﴾، ميفرمايد: ﴿أتَّخَذتُم عِندَ اللهِ عَهداً فَلَن يُخلِفَ اللهُ عَهدَهُ أم تَقولونَ عَلَي اللهِ ما لاتَعلَمون﴾ [ سوره بقره، آيه 80.]؛ آيا نزد خدا پيماني داريد كه در اين صورت، خدا خلف وعده نخواهد كرد؛ يا بر خدا افترا ميبنديد؛ سپس ميفرمايد: ﴿بَلي مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وأحاطَتْ بِهِ خَطِيَتُهُ فَأُولئِكَ أصْحَابُ النّارِ هُم فِيها خالِدون والَّذينَ آمَنوا وعَمِلوا الصّالِحت أُولئِكَ أصحابُ الجَنَّةِ هُم فيها خَالِدُون﴾.[ سوره بقره، آيات 81 ـ 82.]. هر كس در محاصره گناهان قرار گيرد، محكوم به جهنّم است؛ اهل كتاب باشد يا ديگران. فقط مؤمناني كه عمل صالح انجام دهند، در بهشت جاويدند.
نكته: قرآن كريم به يك ماه و كمتر از آن، «أيّام معدودات» گفته است؛ مثلاً درباره روزهاي روزه ماه رمضان كه بيست و نه روز يا سي روز است، ميفرمايد: ﴿يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنقَبلِكُم لَعَلَّكُمتَتَّقون أيّاماً مَعْدُودات﴾ [سوره بقره، آيات 183 ـ 184.] و نيز درباره ايام تشريق در مراسم حجّ (روزهاي 11 ـ 13 ذيحجه) كه كمتر از يك هفته است، ميفرمايد: ﴿واذكُروا اللهَ في أيّامٍ مَعْدُودات﴾ [سوره بقره، آيه 203]
افترا بر اثر باور پندارهاي خودساخته و باطل
اهل كتاب، فريفته پندارهاي باطل خويش شدند. آنان از دروغ و افترا شروع كردند؛ آنگاه خودشان آن را به عنوان حق ثابت باور كردند و به تدريج، افترا سيره آنان گرديد: ﴿وغَرَّهُم في دينِهِم ما كانوا يَفتَرون﴾.
توضيح اينكه از بيرون، شياطين جنّ و انس، انسان را وسوسه ميكنند و از درون نفس مسوّله وي را ميفريبد. عوامل بيروني به كمك عوامل دروني انسان را ميفريبند، زيرا دشمن بيروني تا شئون دروني نفس را مسخّر خود نسازد، هرگز در انسان مؤثر نخواهد بود.شيطان با استفاده از دستگاه ادراكي (خيال و واهمه) وسوسه ميكند و با ايجاد علاقه انسان را ميفريبد و انسان نخست با هراس تن به گناه ميدهد؛ امّا به تدريج به گناه عادت كرده و براي او ملكه ميشود و نفس مسوّله نيز «امّاره به سوء» را «امّاره به حسن» معرفي ميكند.براين اساس، تا عقل به اسارت نفس در نيايد، انسان به گناه رو نميكند، زيرا عقلْ گناه را ناپسند ميداند و با نفس كه او را به گناه فرا ميخواند، همواره در ستيز است، از اينرو نخست نفس مسوّله گناه را كه چهرهاي زشت دارد، زيبا جلوه ميدهد؛ آنگاه بر عقل فرمان ميراند.
شيطان براي فريب انسان زشتيها را در پوشش پردهاي زيبا قرار ميدهد: ﴿أفَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا﴾. [سوره فاطر، آيه 8] فكر و فهم انسان اگر به دام نفس تسويلگر او گرفتار آيد، فاسد ميشود و قدرت تشخيص زشت و زيبا را از دست ميدهد.
اشارات و لطايف
1.نگاه اهل كتاب به پيامبران
اهل كتاب ميان پيامبران فرق مينهند: يهوديان فقط موساي كليم(عليهالسلام) را و مسيحيان تنها موسي و عيسي(عليهماالسلام) را قبول ميكنند؛ ولي پيامبر اسلامصلي الله عليه و آله و سلم را نميپذيرند. مسلمانان به همه پيامبران ايمان دارند: ﴿والمُؤمِنونَ كُلٌّ ءامَنَ بِاللهِ ومَلئِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه﴾ (سوره بقره، آيه 285)
اهل كتاب به جدايي ميان خدا و پيامبران نيز معتقد بودند: ﴿اِنَّ الَّذينَ يَكفُرونَ بِاللهِ ورُسُلِهِ ويُريدونَ اَن يُفَرِّقوا بَينَ اللهِ ورُسُلِهِ ويَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَكفُرُ بِبَعضٍ ويريدونَ اَن يَتَّخِذوا بَينَ ذلِكَ سَبيلا * اُولئِكَ هُمُ الكفِرونَ حَقًّا واَعتَدنا لِلكفِرينَ عَذابًا مُهينا﴾ (سوره نساء، آيات 151 ـ 150)
آنان به خدا و پيامبران كفر ميورزند و انبيا را به دلخواه خود ميپذيرند و در حقيقت، بعضي از سخنان خدا را پذيرفته و برخي را رد كردهاند، زيرا هر رسولي پيامآور خداست و جز سخن او نميگويد. بنابراين مرجع انكار قول رسول، ناديده گرفتن كلام خداست و جداييافكني ميان خدا و رسول به شمار ميرود و مجازات آن، عذاب خواركننده است.
2. افترا ناپذيري قرآن
به الفاظ تورات و انجيل تحدّي نشده است، از اينرو علماي سوء اهل كتاب ميتوانند كلماتي را خود بنويسند و آن را كلام خدا بشمارند، چنان كه ميتوانند تورات و انجيل را به رأي خويش تفسير كنند؛ امّا درباره قرآن كريم، تنها تفسير به رأي امكان دارد و اقسام ديگر تحريف را در آن راهي نيست و روايات «تحريف» فقط درباره «تفسير به رأي» است نه بيش از آن.
قرآن كريم، همانگونه كه خود را به صفات ثبوتيهاي مانند «نور»، «هدايت»، «فرقان» و «شفاء» ميستايد، به صفات سلبيهاي مانند «افترا ناپذير بودن» درباره خود تصريح ميكند: ﴿وما كانَ هذا القُرءانُ اَن يُفتَري مِن دونِ الله﴾ (سوره يونس، آيه 37)
قرآن كريم بديل ندارد، از اينرو تحدّي ميكند: ﴿واِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلي عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِه﴾ (سوره بقره، آيه 23)
خلاصه: 1. چون اسلام آخرين دين و ماندگارترين و ابدي است، اعجاز آن بايد هميشگي باشد.
2. قرآن مهمترين معجزه پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم است و اعجاز او ابدي است.
3. صيانت قرآن از تحريف در آينده را ميتوان از اطلاق آيه ﴿اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ واِنّا لَهُ لَحفِظون﴾ (سوره حجر، آيه 9) استفاده كرد.
4. افترا ناپذيري آخرين كتاب ميرساند كه نميتوان قرآن را حدوثاً يا بقاءً دستاورد بشر دانست.
3.بهانهجويي اهل كتاب
بهانهجويي نيز مانند كشتن انبيا(عليهمالسلام) و آمران به قسط، كتمان «ما أنزل الله»، تحريف كتابهاي آسماني و اِعراض از حكم خدا، از ويژگيهاي اهل كتاب به شمار ميرود: ﴿يَسَلُكَ اَهلُ الكِتبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَيهِم كِتبًا مِنَ السَّماءِ فَقَد سَاَلوا موسي اَكبَرَ مِن ذلِكَ فَقالوا اَرِنَا اللهَ جَهرَةً فَاَخَذَتهُمُ الصّعِقَةُ بِظُلمِهِم﴾ (سوره نساء، آيه 153)
بهانهجويي يهوديان به صورت ويژگي ممتاز آنان در موارد مختلف قرآن كريم آمده است و بارزترين آن در داستان كشتن گاو است كه خداي سبحان به آنان فرمان داده بود. (سوره بقره، آيات 73 ـ 63)
4.نقدي بر منكران شفاعت
بعضي پنداشتند كه گفتار يهود كه عذاب آنها محدود است، اعتقاد بيشتر مسلمانان عصر است، زيرا اينان ميگويند كه مسلمانِ مرتكب گناهان بزرگ، با شفاعت، كفّاره يا به عفو و آمرزش بر اثر فضل و احسان الهي از عذاب نجات مييابد؛ يا اگر معذّب گردد، به مقدار گناه عذاب ميبيند؛ آنگاه وارد بهشت ميشود؛ ولي گناهكاران امّتهاي ديگر خالد در دوزخاند.
لازم است عنايت شود كه آنچه بين مسلمانان دارج است، خلود ملحدان است نه موحّدان اهل كتاب، هرچند آنها بر اثر كفر به نبوّت خاص بيش از ديگر مرتكبان گناه كيفر ميبينند. غرض آنكه خلودْ مخصوص ملحد يا مشرك با تقصير است؛ نه قاصر كه مستضعف فكري است و نيز براي موحِّد معتقد به اصل وحي و نبوّت نيز خلود نخواهد بود.
گفتني است قرآن كريم اصل شفاعت را فيالجمله به روشني ميپذيرد: ﴿ولَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَروا اللهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللهَ تَوّابًا رَحيما﴾ (سوره نساء، آيه 64) اگر مرتكب گناه شدند و خودشان استغفار كردند يا پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم برايشان آمرزش طلبيد، خداي سبحان را توبهپذير و رحيم خواهند يافت؛ يعني دعاي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم درباره گناهكاران مستجاب است كه نموداري از حقيقت «شفاعت» است.
صاحب المنار درباره شفاعت ميگويد: اين تفكّر از يهوديت به مسيحيّت و از مسيحيّت به مسلمانان سرايت كرد 1. اگر اين سخن صحيح باشد و ريشه در وهابيّت نداشته باشد، شفاعتي را كه شيعه بدان معتقد است، نفي نميكند، زيرا شفاعت اماميه، نه از يهوديت آمده است و نه از مسيحيت و تنها از ناحيه ذات اقدس خداوندي و از آيات قرآني مانند آيه 48 و 255 سوره «بقره» و 149 «طه» سرچشمه ميگيرد 2. معنا و حدود شفاعت و شرايط شفيع و مشفوع له و قلمرو شفاعت در ثناياي مباحث پيشين تسنيم بازگو شد(ر.ك: ج4، ص321 ـ 197)
بحث روايي
شأن نزول
روي عن ابن عباس أنّ رجلاً و امرأة من أهل خيبر زنيا و كانا ذوي شرف فيهم و كان في كتابهم الرّجم، فكرهوا رجمهما لشرفهما و رجوا أن يكون عند رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم رخصة في أمرهما؛ ...... فأمر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باليهوديّين فرجما. فغضب اليهود لذلك. فأنزل الله تعالي هذه الآية (مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص723 ـ 722.)
عن ابن عبّاس قال: دخل رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم بيت المدارس علي جماعة من يهود، فدعاهم إلي الله. فقال له النعمان بن عمرو و الحرث بن زيد: علي أيّ دين أنت يا محمّد؟ قال: علي ملّة إبراهيم و دينه. قالا: فإنّ إبراهيم كان يهودياً. فقال لهما رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: فهلمّا إلي التوراة فهي بيننا و بينكم. فأبيا عليه. فأنزل الله (عزّ و جلّ): ﴿اَلَم تَرَ اِلَي الَّذينَ اوتوا نَصيبًا مِنَ الكِتبِ يُدعَونَ اِلي كِتبِ اللهِ لِيَحكُمَ بَينَهُم ثُمَّ يَتَوَلّي فَريقٌ مِنهُم وهُم مُعرِضون * ... ما كانوا يَفتَرون﴾ (الدر المنثور، ج2، ص170؛ جامع البيان، مج3، ج3، ص281، با تفاوت اندك.)
اشاره: طبق روايت اول، آيه شريفه درباره كساني نازل شده است كه ميخواستند از اجراي حكم رجم زناكار محصن درباره دو شريفزاده يهودي سرباز زنند و اميدوار بودند رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم از اجراي حكم رجم چشم پوشد؛ ولي آن حضرتصلي الله عليه و آله و سلم با حَكَم قرار دادن تورات و به رغم ميل اعلم يهود (ابن صوريا)، دستور رجم ايشان را صادر فرمود.
براساس روايت دوم، اين آيه و آيه پس از آن درباره دو نفر از يهود نازل شدهاند كه ابراهيم(عليهالسلام) را يهودي ميدانستند و در اين باره با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم منازعه ميكردند و از پذيرفتن دعوت پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم براي حَكَم قراردادن تورات اباكردند.
تذكّر: ممكن است آيه شريفه در شأن هر دو واقعه ياد شده يا در شأن يكي از آن دو نازل شده باشد و بر واقعه ديگر نيز تطبيق شده باشد، زيرا برخي از اسباب نزول يا شأن نزول، صبغه تطبيقي دارد.