تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (نشریه هادی شماره108)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 13 خرداد 1398
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 710
قُل اِن تُخفوا ما في صُدورِكُم اَو تُبدوهُ يَعلَمهُ اللهُ ويَعلَمُ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ واللهُ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير (29)
گزيده تفسير
اگر كسي جز در مقام تقيه كه در آيه پيشين بيان شد، با كافران رابطه برقرار كند، خداوند به نهان و آشكار او آگاه است، زيرا اوّلاً خداوند خالق كلّ آسمانها و زمين و آگاه به آن است و انسان نيز كه جزئي از اين مجموعه است، معلوم خداوند است؛ ثانياً خداوند افزون بر آگاه بودن، هم ميتواند به حساب هر كسي رسيدگي و هم ميتواند آن اسرار را براي ديگران آشكار كند؛ نيز چون خداوند قادر مطلق است، ميتواند علم خود را به ثمر برساند و طبق آن عمل كند.
تفسير
مفردات
صدوركم: «صدور» جمع صدر است 1. صدرِ هر چيزي قسمت برجسته و جلوي آن است. سينه نيز چون در ميان اعضا سرآمد و برجسته است، صدر ناميده ميشود. صدر، صندوق قلب است؛ مانند مشكات كه محفظه مصباح است. صدر و قلب، اعم از مادي و روحاني است 1. نوع كاربردهاي قلب و صدر در قرآن روحاني است.
تناسب آيات
در آيه قبلي، مؤمنان از پيوند دوستانه با كافران نهي شدند، مگر در مقام تقيّه؛ براي اينكه مبادا كسي در پوشش تقيّه با كافران ارتباط ولايي و صميمانه برقرار كند، در اين آيه به همگان هشدار داده ميشود كه خداي سبحان به نهان و ظاهر همه آگاه است.
اين آيه، زمينهساز آياتي است كه خواهد آمد؛ مثل ﴿يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَرًا وما عَمِلَت مِن سوءٍ تَوَدُّ لَو اَنَّ بَينَها وبَينَهُ اَمَدًا بَعيدا﴾ (سوره آل عمران، آيه 30) و ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دونِكُم لايَألونَكُم خَبالًا وَدّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفوهِهِم وما تُخفي صُدورُهُم اَكبَر﴾ (سوره آل عمران، آيه 118)
***
راز ابلاغ با واسطه
همانگونه كه بلاغت (ايراد خطاب به مقتضاي مقام) موجب تقديم يا تأخير ابدا و اخفا در موارد گونهگون است، مايه تسبيب يا مباشرت محاسبه در مواضع مختلف خواهد بود، از اينرو خداوند گاهي از راه پيامبر مطلبي را ابلاغ ميفرمايد؛ نظير آنچه در آيه مورد بحث آمده، تا بفهماند آنها شايسته گفتار حضوري نيستند؛ و زماني شخصاً و بيآوردن كلمه «قل» مطلبي را ذكر ميكند؛ نظير آيه پيشين كه تهديد صريح، مقتضي آن است. البته همه فرمودههاي خداي سبحان به وساطت حضرت رسولصلي الله عليه و آله و سلم ابلاغ ميشود.
اقسام اِخفا
اِخفا دو گونه است:
1. اخفاي مطلق؛ مانند اخفاي اسرار دروني انسان كه شخص ميتواند آن را مخفي نگهدارد تا كسي آن را نفهمد.
2. اخفاي نسبي؛ چون اخفاي تصدّق: ﴿اِن تُبدوا الصَّدَقتِ فَنِعِمّا هِي واِن تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُم﴾ (سوره بقره، آيه 271) صدقه دادن نميتواند سرّ محض باشد، زيرا صدقه گيرنده از آن آگاه است. البته قصد تصدّق را ميتوان از همگان نهان كرد، زيرا امري قلبي است.
معناي صدر
كلمه «صدر» نيز مانند «نفس»، «روح»، «قلب» و «فؤاد» به لطيفه الهي يعني امري مجرّد اطلاق ميشود كه داراي شئون گوناگوني است، وگرنه صدر به معناي سينه مادي مراد نيست تا در تالار تشريح بتوان به اسرار طبّي آن پي برد.
قلب و مغز مادي نيز ابزار روح مجردند و در حقيقت روح مجرّد است كه ميفهمد و آگاهيها را ذخيره ميكند؛ ولي اين حقيقت مجرّد در سينه و قلب ظهور ابزاري ميكند، چرا كه اگر دست كسي قطع شود، حيات او باقي است؛ امّا بدون قلب حياتي نيست، زيرا روح مانند عقل مجرّد تام نيست تا از اين ابزار بينياز باشد؛ برخي از مجرّدها، مانند عقول عالي و ملائكه كامل، بدون بدن موجودند؛ ليكن نفس بشر چون مجرّد تام نيست، بيبدن تحقق ندارد.
محور اصلي حسابرسي در معاد نيز چيزي است كه در هسته مركزي هويّت انسان سامان يافته است، زيرا جارحه را هماره جانحه تأمين و رهبري ميكند و هرگز استقلالي براي اعضا و جوارح در برابر دل نيست، از اين جهت قرآن كريم گاهي از اِبلاي سرائر خبر ميدهد: ﴿يَومَ تُبلَي السَّرائِر﴾ (سوره طارق، آيه 9) و زماني از تحصيل اسرار صدور آگاه ميكند: ﴿اَفَلا يَعلَمُ اِذا بُعثِرَ ما فِي القُبور* وحُصِّلَ ما فِي الصُّدور﴾ (سوره عاديات، آيات 10 ـ 9)
خداوند نه تنها در قيامت به حساب انسان ميرسد، اسرار دروني و پنهان در جان او را نيز ميتواند براي ديگران در دنيا و آخرت آشكار كند: ﴿قُل اِن تُخفوا ما في صُدورِكُم اَو تُبدوهُ يَعلَمهُ الله﴾. در قيامت، مصداق بارز اظهار اسرار در سينهها محقق خواهد شد، زيرا قيامت سريرهها آشكار ميگردد: ﴿يَومَ تُبلَي السَّرائِر﴾ (سوره طارق، آيه 9)
علم، بحث محوري آيه
هر جا محور بحث آيه حساب و حسابرسي باشد، صدر آن درباره مالكيّت و مَلِك بودن خداي سبحان و ذيل آيه مربوط به قدرت خداوند است. در آيه مورد بحث، «علم» محور است نه حساب ـ هرچند هشدار ضمني به محاسبه است ـ از اينرو علم خدا آمده است؛ نه مالكيت و مَلِك بودن او. ضمناً با تنبيه اخلاقي و هشدار به معاد ميفهماند كه خداوند ميداند چه كسي به قصد تولّي و چه فردي بر اثر تقيه با كافران ارتباط دارد، بلكه حسابرسي نيز خواهد كرد و در اين كار چيزي را فروگذار يا كم و زياد نخواهد كرد، زيرا بر هر كاري تواناست: ﴿واللهُ عَلي كُلِّ شيءٍ قَدير﴾.
نكته: در آيات قرآن كريم گاهي دليل قبل از مدلول ميآيد و گاهي بعد از آن. در آيه مورد بحث، نخست مدلول آمده است: ﴿اِن تُخفوا ما في صُدورِكُم اَو تُبدوهُ يَعلَمهُ الله﴾ و سپس دليل: ﴿ويَعلَمُ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرض﴾.
گونه هاي تهديد الهي
تهديد خداي سبحان صورتهايي دارد كه به سهگونه آن اشاره ميشود:
1.تهديد نرم؛ مثل ﴿اِن تُخفوا ما في صُدورِكُم اَو تُبدوهُ يَعلَمهُ الله﴾؛ 2.تهديد متوسط؛ مانند ﴿واِن تُبدوا ما في اَنفُسِكُم اَو تُخفوهُ يُحاسِبكُم بِهِ الله﴾ 1 3. تهديد تند؛ چون ﴿ويُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفسَه﴾ (سوره آل عمران، آيه 28) و ﴿ولكِن يُؤاخِذُكُم بِما كَسَبَت قُلوبُكُم﴾ (سوره بقره، آيه 225)
آسمان و زمين انسان
از طرح سرّ و علن در كنار ذكر آسمان و زمين: ﴿اِن تُخفوا ما في صُدورِكُم اَو تُبدوهُ يَعلَمهُ اللهُ ويَعلَمُ ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرض﴾ ميتوان حدس زد (نه آنكه از لفظ استفاده كرد) كه جان انسان به منزله آسمان و بدن او به منزله زمين است و چنان كه زمين از آسمان نور و گرما ميگيرد و به حيات خود ادامه ميدهد، بدن نيز براي بقاي خود از جان نور و گرما ميگيرد، بنابراين روح براي بدن، چون آسمان براي زمين است.
اشارات و لطايف
1. عقد علمي و قلبي
چون آيه مورد بحث، به رفتار اهل نفاق اشاره دارد، بجاست كه سخني هر چند كوتاه درباره عقد و اعتقاد مطرح گردد. عقد دو نوع است:
أ. عقد علمي: گرهي است كه موضوع و محمول را به يكديگر پيوند ميدهد و قضيه را نيز به همين جهت «عقد» ميگويند 1. رسيدن به اين مرحله لازم است؛ ولي كافي نيست، زيرا مقدمه كمال است.
ب. عقد قلبي: گره دومي بعد از عقد علمي است كه عصاره عقد قبلي يعني علم را با نفس پيوند ميزند و نتيجهاش اعتقاد و ايمان است.
عقد قلبي (ايمان) اهمّيتي خاص دارد، وگرنه عقد علمي در قيامت براي كافران نيز پديد ميآيد. آنان در دنيا بهشت و جهنّم را انكار ميكنند؛ ليكن در قيامت ميگويند: ﴿رَبَّنا اَبصَرنا وسَمِعنا فَارجِعنا نَعمَل صلِحًا اِنّا موقِنون﴾ (سوره سجده، آيه 12) آنان در معاد عالم ميشوند؛ ولي نميتوانند ايمان بياورند؛ يعني نميتوانند ميان خود و آن علم، پيوند (عقد قلبي) برقرار كنند، از اينرو خواهان بازگشت به دنيا هستند تا عمل صالح انجام دهند.
كافر از آن جهت كه كافر است، در تحصيل كمال و تأمين سعادت بيراهه رفته، در نتيجه بين جان او و حقايق، گرهي بسته نشده است، بدين جهت مسائل غيب را به استهزا ميگيرد.
2. اهتمام و اعتناي به «صدر»
هسته مركزي ارادت و كراهتهاي بشر همانا صدر اوست، از اينرو هم مورد اهتمام رهبران الهي است و هم رهزنان ابليسي. اهتمام هاديان ديني به اصلاح دل، بيش از آن حدّ است كه ياد شود؛ امّا اعتناي رهزنان به افساد آن را ميتوان از آيه ﴿اَلَّذي يُوَسوِسُ في صُدورِ النّاس﴾ (سوره ناس، آيه 5) و ﴿اِن في صُدورِهِم اِلاّ كِبرٌ ما هُم بِبلِغيه﴾ (سوره غافر، آيه 56) و... فهميد.
يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَرًا وما عَمِلَت مِن سوءٍ تَوَدُّ لَو اَنَّ بَينَها وبَينَهُ اَمَدًا بَعيدًا ويُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفسَهُ واللهُ رَءُوفٌ بِالعِباد (30)
گزيده تفسير
معاد روزي است كه هر كس متن كار خوب يا بد خود را حاضر شده مييابد؛ نه مصاديق خير و سوء را؛ و آروز ميكند بين او و كارهاي بدش فاصلهاي طولاني باشد.
حضور «اعمال» دليلي بر تجسّم اعمال است و اين شبهه كه «عمل در دنيا نابود شده و احضار آن ممكن نيست، پس ناگزير پاداش عمل يا نامه عمل ديده ميشود» ناتمام است، زيرا روح عمل يعني اهداف و نيتها در روح آدمي محفوظ است و هرگز نابود نميشود. آنچه نابود ميشود بدنهعمل است كه نقشي ندارد، چنانكه برخاستني كه براي احترام يا به قصد اهانت باشد از ميان ميرود؛ ولي آن احترام يا اهانت ميماند.
«أمد بعيد» فاصلهدور زماني است و آرزوي وجود امد بعيد ميان شخص و كار بد او ظهور «تسويف» يعني كار امروز را به فردا انداختن است كه در دنيا به
آن مبتلا بودند.
رأفت خدا به بندگان كه در پايان آيه آمده دليلي بر محتواي آيه است؛ بدين معنا كه انذار الهي برخاسته از مهر اوست.
تفسير
مفردات
أمداً: «امد» و ابد، نزديك به هماند، با اين تفاوت كه ابد مدّت زمان نامحدود است و امد اگر مطلق و بدون اضافه باشد، مدت زمان مجهول است و چنانچه مقيّد و اضافه آمده شده باشد، مدتش محدود به آن قيد است؛ مانند «أمد شهر» (مدت يك ماه). برخي امد را ظرف زمان و مكان، هر دو دانستهاند.
تناسب آيات
اين آيه مطلب آيه قبلي را كامل ميكند و قيامت را ظرف ظهور علم خداوند براي بشر ميداند؛ يعني در قيامت ـ كه آيه وصف آن را بيان كرده است، براي انسان روشن و شفاف معلوم ميشود كه خداي سبحان در دنيا و آخرت به نهان و آشكار نيّات و اعمال بشر آگاه است و نه تنها ميداند، بر اساس علم خود عمل نيز خواهد كرد.
***
حضور يا احضار عمل
عمل را كه افراد در معاد حاضر مييابند: ﴿ووجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا﴾ (سوره كهف، آيه 49) خودش حاضر نميشود، بلكه آن را حاضر ميكنند: ﴿يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَرًا﴾، چنان كه عامل را حاضر ميكنند: ﴿اِن كانَت اِلاّصَيحَةً وحِدَةً فَاِذا هُم جَميعٌ لَدَينا مُحضَرون﴾ (سوره يس، آيه 53) يعني خداوند با يك صيحه (فرياد، فرمان) همه را احضار ميكند و تنها مخلَصان را از روي تكريم و تجليل حاضر نميكنند.
احضار نسبت به حضور، تعبيري تند است و تعبير ﴿ووجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا﴾ (سوره كهف، آيه 49) ملايمتر است.
تذكّر: عنوان اِحضار اَعمال به نفس اسناد داده شده ﴿عَلِمَت نفسٌ ما اَحضَرَت﴾ (سوره تكوير، آيه 14) ليكن خود نفس احضار ميشود: ﴿اِنَّهُم لَمُحضَرون﴾ (سوره صافات، آيه 127) بنابراين عنوان «احضار» همراه با تأديب و تنبيه است.
گفتني است مراد از «كتاب اعمال» اشخاص كه هر كار كوچك و بزرگ را گردآورده است، وجود لفظي يا كتبي اعمال نيست، زيرا وجود لفظي يا كتبي، اعتباري است، چنانكه هر ملّتي با لفظي ويژه سخن ميگويد و با خط و لغتي خاص آن را مينويسد؛ ولي در آخرت امور اعتباري و قراردادي نيست. در كتاب عمل، متن عمل (نه وجود لفظي يا كتبي آن) ثبت ميشود و هر كسي متن عمل خود را ميبيند، كه در صحيفه نفس خويش ثبت كرده است؛ يعني كتاب مبسوطي است كه انسان، همه اعمال را در متن آن ميبيند.
وجود كتبي يا لفظي كه اعتباري است، براي هر كتابي الزامي نيست، چنان كه «لوح و قلم»، «امّ الكتاب» و «كتاب مبين» وجود لفظي و كتبي ندارند. در جان انسان نيز متن عمل ثبت ميشود و از آنجا كه جان مجرّد است، هر قدر خدا بخواهد ـ مطابق سعه وجودي ـ گنجايش دارد، از اينرو از سويي جايگاه نزول فرشتگان است: ﴿اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلئِكَة﴾ (سوره فصّلت، آيه 30) و از طرف ديگر محل رفت و آمد شياطين: ﴿ومَن يَعشُ عَنذِكرِ الرَّحمنِ نُقَيِّض لَهُ شَيطنًا فَهُوَ لَهُ قَرين﴾ (سوره زخرف، آيه 36)
نكته: همانگونه كه مراد از كتابت و كتاب، امر تثبيت شده خارجي است نه وجود لفظي و كتبي، قرائت كتاب نيز در حكم شهادت آن است، زيرا قرائت هر شيء به حسب خود آن است و قرائت كتاب لفظي، تلفظ آن است و قرائت كتاب عيني، شهود آن، بنابراين معناي ﴿اِقرَأ كِتبَكَ كَفي بِنَفسِكَ اليَومَ عَلَيكَ حَسيبا﴾ (سوره اسراء، آيه 14) آن است كه بر كتاب خويش گواه شو و عالم باش.
ظهور و حضور در پرتو نور ويژه
ظهور شيءِ باطن و حضور چيز غائب، با نور ثابت ميشود و بيتابش آن، فرقي بين امور ياد شده نيست، چنانكه تشخيص آنها تنها براي بينا مقدور است نه نابينا. آنچه راجع به عمل حاضر و بيننده آن است جداگانه طرح شده يا مطرح ميشود؛ امّا آنچه ناظر به نور است ميتوان گفت كه با برچيده شدن نظام كيهاني كنوني و تكوير شمس و قمر و تهديم ارض و سماء و هر آنچه به عنوان نجوم سپهري مطرحاند، نور ديگري لازم است كه با آن همه امور ياد شده معلوم شوند.
هر ظهوري در جهان هستي به اظهار خدا و نور عمومي اوست: ﴿الله نور السموات والارض... ﴾ (سوره نور، آيه 35) ليكن براي روشن شدن اسرار پشت پرده و آشكار شدن رازهاي مستور، نور ويژه لازم است و اين نور خاص ميتواند مشمول ﴿واَشرَقَتِ الاَرضُ بِنورِ رَبِّها﴾ (سورهزمر، آيه 69) باشد. با آن نور مخصوص، هر باطني ظاهر و هر غائبي حاضر ميگردد، البته تبهكاران از آن نور طرفي نميبندند و مناظر مسرّت بخش را نميبينند، بلكه با آن اشراق، فقط سيّئات خود را مييابند.
نقد نظر فخر رازي درباره وجدان عمل
فخر رازي ميگويد: عمل نابود ميشود، بنابراين مقصود از ﴿تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت﴾ يا وجدان جزاي عمل است، يعني هر كس جزاي كار خود را مييابد؛ يا منظور يافتن صحيفه عمل است؛ يعني تجد كلّ نفس صحيفة أعمالها (التفسير الكبير، مج4، ج8، ص17)
سخن فخر رازي تام نيست، زيرا حقيقت عملْ عين محسوسات خارجي نيست، كه زوالپذيرند، زيرا آنها سلسله حركاتياند كه از بين ميروند، بلكه عمل همان عناوين اعتباري است كه با روح ارتباط دارد و باقي است؛ مثلاً هر يك از افعال مخصوص خارجي كه نماز را پديد ميآورد، زماني موجود ميشود و سپري ميگردد؛ امّا آن عنوان كه از روح برخاسته است در جان ميماند؛ همانگونه كه نيت سبب پيدايش عمل است، عمل نيز بر جان اثر ميگذارد و اين همان روحِ عمل است كه ميماند و در قبر نيز به گونهاي ظاهر ميشود.
نفس، عامل حقيقي
جمله ﴿تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت﴾نشان ميدهد كه كننده كار، نفس است و بدن ابزاري بيش نيست، چنانكه در جاي ديگر آمده است: ﴿كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهينَة﴾ (سوره مدّثر، آيه 38) راز نسبت دادن عمل و كسب به نفس نيز آن است كه هر چند انسان در دنيا و برزخ و قيامت نفس و بدن دارد، در هر سه حالت، اصالت از آنِ نفس است و بدن جز ابزار كار نيست.
معيار تشخيص خير
كارهاي انسان، خير و شر، نافع و ضار، حسن و قبيح، حقّ و باطل و صدق و كذب دارد، كه معيار تشخيص آنها انديشه بشر عادي نيست، زيرا عقل در بسياري از مسائل جزئي راه ندارد، از اينرو قرآن كريم معيار بودن فهم متعارف انساني را نفي ميكند: ﴿كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ وهُوَ كُرهٌ لَكُم وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيءاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم وعَسي اَن تُحِبّوا شَيءاً وهُو شَرٌّ لَكُم واللهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾ (سوره بقره، آيه 216)
خداي سبحان در بسياري از مسائل جزئي كه عقل از ادراك آنها عاجز است، وحي را براي انبيا(عليهمالسلام) و قرآن و عترت را براي انسان عادي معيار سنجش قرار داد. «وحي»، عقل سليم را تأييد و آن را شكوفا ميكند.
تجسّم عمل در قيامت
آيه مورد بحث از آياتي است كه به خوبي بر تجسم اعمال در قيامت دلالت دارد، زيرا عمل در قيامت به گونهاي ظهور ميكند كه انسان خود آن را ميبيند؛ يعني او خود، خاطرات، اهداف و نيّاتش را كاملاً مشاهده ميكند و اينها روح عمل است نه بدنه و مواد خام آن؛ مثلاً اگر كاري براي توهين يا تكريم انجام شده است، در قيامت توهين و تكريم مشاهده ميشود نه آن كار، زيرا واقعيت دستورهاي ديني در دنيا كه نشئه اعتبار است، با زبان اعتبار بيان شده است؛ امّا همين عناوين اعتباري با آن واقعيتي كه در فطرت انسان دارد، در قيامت ظهور خواهد كرد.
ظاهر آياتي همچون ﴿ومَن جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّت وُجوهُهُم فِي النّارِ هَل تُجزَونَ اِلاّما كُنتُم تَعمَلون﴾(سوره نمل، آيه 90) حجّت است، مگر دليل نقلي معتبر يا دليل عقلي بر خلاف آن باشد و ظواهر اينگونه آيات كه ميفرمايد تنها متن عمل حرام و خلاف، عامل را به صورت به جهنم ميافكند، گوياي آن است كه كسي كه به رو در جهنم ميافتد، عين عمل اوست كه به صورت جزاي او درآمده است.
معناي اَمد
مراد از «اَمد» به قرينه تقابل، غيبت است؛ يعني همانگونه كه صاحب عمل «خير»، آن را حاضر ميبيند، تبهكار نيز عمل «سوء» خويش را حاضر ميبيند؛ امّا آرزو دارد كه آن عمل غايب باشد؛ چه با فاصله مكاني يا زماني.
آيا «اَمد»، فاصله زماني است يا مكاني؟ اختلاف است: زمخشري و همفكرانش گفتهاند «أمد» براساس ﴿حَتّي اِذا جاءَنا قالَ يلَيتَ بَيني وبَينَكَ بُعدَ المَشرِقَين﴾ (سوره زخرف، آيه 38) همان فاصله مكاني است(الكشاف، ج1، ص353)؛ ولي برخي «اَمد» را فاصله زماني ميدانند. (الميزان، ج3، ص181)
آرزوي تبهكار كه بين او و عملش فاصله زيادي باشد، ظهور همان «تسويف» است كه در دنيا بدان مبتلا بوده است، وگرنه او نيز ميداند كه بساط زمان برچيده شده است و سال و ماهي در آن نشئه نيست، چنانكه در بهشت نيز نيست: ﴿لايَرَونَ فيها شَمسًا ولازَمهَريرا﴾ (سوره انسان، آيه 13) همانگونه كه آسمان و زمين دنيايي در كار نيست: ﴿وحُمِلَتِ الاَرضُ والجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً وحِدَة﴾ (سوره حاقّة، آيه 14) و به آسمان و زمين ديگر بدل ميشوند. آري وي در آن روز نه تنها عمل را ميبيند، در چنگال كار خويش گرفتار ميگردد پس ديگر جايي براي آرزو نيست.