تفسیر شریف تسنیم سوره آل عمران (شماره 119)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 16 بهمن 1399
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 781
إذ قالت الملائكة یا مریم إنّ الله یبشّرك بكلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیهاً فی الدنیا و الآخرة و من المقرّبین (45) و یكلّم النّاس فی المهد و كهلاً و من الصالحین (46)
گزیده تفسیر
این آیات كه شرح اصطفای نسبی مریم(علیهاالسلام) است به آن حضرت بشارت میدهد كه تو از راه غیب مادر میشوی و عیسی فقط فرزند توست، تا نپندارد از همسر صاحب فرزند خواهد شد، به همین جهت تعجّب كرد.
در بشارت فرشتگان به حضرت مریم، اوصافی برای حضرت مسیح برشمرده شده است: «كلمة الله» بودن، اسم او (شامل نام، لقب و کنیه)، وجیه بودن در دنیا و آخرت، مقرّب بودن، تکلم از دوران مهد تا چهل سالگی، در زمره صالحان بودن
تفسیر
مفردات
بكلمة: «كلمه» آن است كه نهان و ضمیر را آشكار سازد، به هر وسیلهای كه باشد.
برای «كلمه» معانی فراوانی گفتهاند؛ امّا ظاهراً در این آیه حضرت عیسی(علیهالسلام) مراد است، زیرا در آیات دیگر نیز خدای سبحان عیسی(علیهالسلام) را كلمه الهی نامیده است: ﴿إنَّمَا المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریمَ رَسولُ اللهِ وكَلِمَتُه﴾ (سوره نساء، آیه 171)
المسیح: «مسح» دست مالیدن بر چیزی و برطرف كردن اثر از آن است و گاهی در یكی از این دو به كار میرود.
در نامیدن حضرت عیسی(علیهالسلام) به «مسیح» مناسبتهایی مختلفی گفته شده است؛ ولی در مجموع میتوان گفت مسیح كه معرّب كلمه «مشیح» است و به معنای «ممسوح» نیز آمده است یا بدان معناست كه خداوند دست بركت به او داده است؛ یعنی مسح رحمت حق نصیب او شده است؛ یا بدان معناست كه دست او مظهر بركت خدایی است، به گونهای كه به هر جا برسد، بركت و حیات میآورد.
وجیهاً: «وجیه» مانند رئیس، برداشتی است از نظام تكوین: همانگونه كه در میان اعضا و جوارح، سر اعضای دیگر را رهبری میكند، در امور اعتباری نیز عدهای كه به كاری مشترك اشتغال دارند، یك نفر را رأس خود به شمار میآورند و او را رئیس مینامند.
كهلاً: «كَهْل» در مقابل طفولیت و به معنای رسیدن به قوّت در قوای بدنی و فكری است كه نزدیك سی سالگی محقق میشود.
تناسب آیات
آیات مورد بحث، شرح اصطفای نسبی مریم(علیهاالسلام) است كه در آیات پیشین، از آن سخن به میان آمد: (وإذ قالَتِ المَلائِكَةُ یامَریمُ... واصطَفاكِ عَلی نِساءِ العالَمین)، بنابراین جمله (إذ قالَت) در آغاز این آیه با (وإذ قالَت) آغاز داستان مریم(علیهاالسلام) هماهنگ است.
ویژگیهای مسیح(علیهالسلام)
فرشتگان برای حضرت یحیی(علیهالسلام) اوصافی را برشمردند؛ امّا اوصافی بیشتر را برای حضرت مسیح(علیهالسلام) ذكر كردند. برخی از این اوصاف بدین شرح است:
1. «كلمة الله» بودن: (إنَّ اللهَ یبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنه): همه موجودات كلمات الهی هستند؛ امّا مسیح(علیهالسلام) انتسابی قوی و پیوندی ویژه با خداوند دارد و اطلاق كلمه بر مخلوقی چون مسیح(علیهالسلام) اَوْلی و انسب است.
این «كلمه»، كلمه تكوینی است نه اعتباری یعنی مركّب از حروف. كلمه لفظی را از آن جهت كلمه مینامند كه نشان دهنده مراد گوینده است. بر این اساس، سراسر جهان هستی كلمات الهیاند، زیرا همگی آیات و نشانههای غیباند: (ولَو أنَّ ما فِی الارضِ مِن شَجَرَةٍ أقلام والبَحرُ یمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةُ أبحُرٍ ما نَفِدَت كَلِماتُ اللهِ إنَّ اللهَ عَزیز حَكیم)؛ اگر درختان روی زمین قلم و آب دریاها به اضافه هفت دریای دیگر برای نوشتن كلمات الهی به كار گرفته شوند، كلمات الهی تمام نخواهند شد.
مسیح(علیهالسلام) نیز یا از همین جهت مصداق كامل «كلمه» خداست؛ یا چون آن حضرت با كلمه (كُن) قدم به هستی نهاد.
نكته: بشارت در این آیه: (إنَّ اللهَ یبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریم) دو پیام دارد: تو مادر میشوی؛ مادر شدنت از راه غیب است و عیسی(علیهالسلام) فقط فرزند توست.
2. لقب و كنیه او: نام او «عیسی»، لقبش مسیح و كنیه وی «ابن مریم» است: (اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریم).
كلمه «مسیح» لقب است و باید بعد از كلمه «عیسی» ذكر شود؛ امّا چون لقب تشریفی است (مانند صدّیق) مقدّم شده است.
تعبیر از این مجموعه به «اسم» همچنین از آنروست كه اسم، اعم از لَقَب و عَلَم و كنیه است.
3. وجیه بودن در دنیا و آخرت: (وجیهاً فِی الدُّنیا والآخِرَة): به حضرت مریم(علیهاالسلام) بشارت میدهد كه فرزند تو، هم چهرهای مقبول و مردمی در دنیا یعنی رسالت و پیامبری خواهد داشت و هم چهرهای معنوی در آخرت به گونهای كه دیگران به ویژه مجرمان او را نزد خداوند شفیع خویش قرار میدهند.
4. مقرَّب بودن: (ومِنَ المُقَرَّبین): «مقرّبین» در این آیه، صغرای قیاس است و كبرای این قیاس در این آیه آمده است: (فَأمّا إن كانَ مِنَ المُقَرَّبین فَرَوح ورَیحان وجَنَّةُ نَعیم) عیسای مسیح(علیهالسلام) بر اثر قرب ویژهای كه دارد افزون بر روح و ریحان بودن و بهرهمندی از مزایا و نعمتهای بهشتی، خود نیز جنّت نعیم است.
5. سخن گفتن در گهواره: (ویكَلِّمُ النّاسَ فِی المَهدِ وكَهلا).
افزون بر معجزه بودن تكلّم مسیح(علیهالسلام) خصوصیت كلام آن حضرت نیز نشانهای دیگر از اعجاز است، زیرا كلام صاحب مقام نبوت از زبان او جاری شد: (قالَ إنّی عَبدُ اللهِ آتانِی الكِتابَ وجَعَلَنی نَبیا وجَعَلَنی مُبارَكاً أینَ ما كُنتُ وأوصانی بِالصَّلاةِ والزَّكاةِ ما دُمتُ حَیاً وبَرّاً بِوالِدَتی ولَم یجعَلنی جَبّاراً شَقیا والسَّلامُ عَلَی یومَ وُلِدتُ ویومَ أموتُ ویومَ اُبعَثُ حَیا).
به قرینه(كَهلا) میتوان گفت سخن دوران كودكی او گفتاری متعارف نیست، بلكه از سنخ سخنی است كه در دوران كهولت آن را با مردم بیان میكند، زیرا سخن گفتن در دوران سالمندی خصوصیتی ندارد كه به عنوان اعجاز مطرح شود، پس (كَهلا) بدان معنا نیست كه سخنی را كه در گهواره میگوید، در چهل سالگی نیز همان سخن را میگوید، بلكه بدین معناست كه سخنی را كه انبیا در چهل سالگی میگویند، او در گهواره میگوید و این جز اعجاز نمیتواند باشد. شاهد این مدّعا آیات سوره «مریم» است. البته میتوان گفت كه اصل تكلم عیسی(علیهالسلام) در گهواره خارق عادت است و در دوران كهولت نیز گفتار رسولانه دارد كه خود رسالت نیز خارق عادت است.
احتمال دیگر در معنای (كَهلا) آن است كه این كودك از دوران مهد تا دوران چهل سالگی كه دوران بلوغ عقلی انسان و نبوّت انبیا(علیهمالسلام) است، یكسان سخن میگوید. با این بیان، در حقیقت، امتداد كمّی عمر آن حضرت را نیز مطرح فرمود.
6. در زمره صالحان بودن: (ومِنَ الصّالِحین).
اعجاز مریم یا عیسی(علیهالسلام)
از آیه (قالَ إنّی عَبدُ اللهِ آتانِی الكِتابَ وجَعَلَنی نَبیا) چنین استفاده میشود كه پیامبری حضرت عیسی از همان آغاز بوده است چنان كه روایتی از امام باقر(علیهالسلام) بر آن دلالت دارد و نه در سنّ بزرگی و این سخن گفتن او، هم معجزهای است برای اثبات نبوت آن حضرت و هم دلالت دارد كه من پاكم و از دامنی پاك زاده شدم، وگرنه به این مقام و شایستگی دست نمییافتم، چنانكه دلیلی بر طهارت دامن حضرت مریم(علیهاالسلام) نیز اقامه نمیشد.
قرآن كریم عیسی و مریم(علیهماالسلام) را با هم یك معجزه میداند: (وجَعَلناها وابنَها آیةً لِلعالَمین)، از اینرو شاید بتوان معجزه تكلّم مسیح(علیهالسلام) را هم به مادر نسبت داد و هم به فرزند؛ یعنی این كودك گرچه به اذن خدا لب به سخن گشود، اشاره مادر را نیز میطلبید و بدون اشاره مادر، سخنی نمیگفت و سرّ دخالت مادر نیز آن است كه اتهامات ناروایی را به آن حضرت نسبت دادند.
اشارات و لطایف
1. تفاوت كرامت و اعجاز
«معجزه» با نظام علیت منافات ندارد، زیرا اعجاز به معنای نفی اصل علّیت یا خرق علّت موجود نیست، بلكه به معنای خرق عادت است. آری خرق یا خلاف علیت، خلاف عقل است نه خرق عادت. در اعجاز و خرق عادت، علل خفی از دید ما پنهان است.
كار خارق عادت اگر با تحدّی و دعوا همراه باشد، معجزه است، وگرنه كرامت است، بنابراین كارهای خارق عادت ائمّه(علیهمالسلام) برای اثبات امامت، معجزه است؛ امّا اگر تنها برای رفع نیازی مثل سیراب كردن تشنه یا رفع گرسنگی از كسی باشد، «كرامت» است.
2. مقام اعجاز
«معجزه» از سنخ علوم حصولی نیست تا كسی آن را فرا گیرد. اعجاز به قداست روح انسانی كه خلیفه خداست مرتبط است و هرگز راه فكری ندارد كه كسی همانند دانشهای عادی آن را فراگیرد و به كار بندد. اگر روح مظهر اراده فعلی حق تعالی شود، انسانِ دارای چنین مقامی، از قدرت كرامت و اعجاز برخوردار خواهد شد.
3. زن و كمال
بررسی دقیق دیدگاه قرآن كریم درباره حضرت مریم(علیهاالسلام) به خوبی روشن میسازد كه چرا اسلام زن را چند سال پیش از مرد بالغ میداند و وی را تحت پوشش مسائل تربیتی خود میگیرد و خداوند او را مخاطب قرار میدهد و از وی عبادت میخواهد. آری آمادگی زن برای تربیت و پذیرش معارف، اگر بیش از مرد نباشد، كمتر نیست.
كمال منحصراً در كارهای اجرایی نیست، تا اعتراض شود كه چرا اسلام كارهای اجرایی را همانگونه كه به مردان میسپارد، برعهده زنان نمیگذارد.
اگر زن در بُعد فكر و اندیشه همتای مرد نباشد، در مسائل تربیتی و موعظه و مناجات و راه دل، قویتر از مرد است و میتواند راه را كاملتر بپیماید.
قالت ربّ أنّی یكون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال كذلك الله یخلق ما یشاء إذا قضی أمراً فإنّما یقول له كن فیكون (47)
گزیده تفسیر
بشارت پیدایش مسیح و فرزنددار شدن مریم(علیهماالسلام) بدون همسر كه خرق عادت و خارج از قوانین و سنن شناخته شده حاكم بر نظام آفرینش است برای حضرت مریم(علیهاالسلام) شگفتیزا بود. در پاسخ این اعجاب ظاهراً فرشتهای از سوی خداوند چگونه مادر شدن را توضیح و بشارت داد كه با همین ویژگیهای موجود به یقین تو مادرخواهی شد و فرزنددار شدنت قطعی است. وقتی خداوند آفرینش چیزی را اراده كند با صدور فرمانِ وجودی و بدون نیاز به علل و اسباب عادی، آن شیء پدید میآید.
اشاره: اراده خداوند به ایجاد و انشا و خلقت، مساوق وجود آن است. كلام وی همان فعل اوست و به لفظ و صدا و ندا تعریف نمیشود. «كن» از جانب او به معنای صنع و ساختن و «یكون» یعنی مصنوع و ساخته شدن است و همه خزائن الهی در همین كاف و نون (كُنْ) است.
و یعلّمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الإنجیل (48) و رسولاً الی بنی اسرائیل أنّی قد جئتكم بآیة من ربّكم أنّی أخلق لكم من الطّین كهیئة الطّیر فأنفخ فیه فیكون طیراً بإذن الله و اُبریء الأكمه و الأبرص و اُحی الموتی بإذن الله و اُنبّئكم بما تأكلون و ما تدّخرون فی بیوتكم إنّ فی ذلك لایة لكم إن كنتم مؤمنین (49)
تفسیر
معنای كتاب و حكمت
هفتمین وصف از اوصاف حضرت مسیح(علیهالسلام) این است كه خدا معلّم و مسیح(علیهالسلام) متعلّم است و محور تعلیم او كتاب، حكمت، تورات و انجیل است.
استاد، علاّمه طباطبایی(قدسسره) ضمیر مفعول را به «ناس» ارجاع دادهاند.
كتاب در اصطلاح قرآنی، مطلق مكتوب نیست، بلكه آن مكتوبی است كه افزون بر معارف اعتقادی و نصایح اخلاقی، دربردارنده قوانین فقهی و حقوقی نیز باشد، پس زبور داود و صحف انبیای سلف(علیهمالسلام) از دیدگاه قرآن كریم كتاب مصطلح نیست و تنها رهاورد پیامبران اولوا العزم(علیهمالسلام) كتاب مصطلح نام دارد.
خلاصه آنكه اوّلاً كتاب به معنای مكتوب است؛ ثانیاً مكتوب آسمانی مراد است نه بشری؛ ثالثاً مكتوبی است مشتمل بر قوانین اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن؛ رابعاً مراد از معلّم كتاب، خدای سبحان است.
از آنجا كه در آیه مورد بحث، جنس كتاب منظور است، تورات و انجیل را نیز شامل میشود، بنابراین آوردن تورات و انجیل، ذكر خاص بعد از عام و برای اهمیت مطلب است.
رسالت جهانی مسیح(علیهالسلام)
هشتمین وصف از اوصاف مسیح(علیهالسلام)، رسالت آن حضرت است: (ورَسولاً إلی بَنِی إسرائیل)، بنابراین خدای سبحان از سویی آغاز رسالت آن حضرت را اعلام میفرماید و از طرفی به بنیاسرائیل هشدار میدهد كه رسولی خواهد آمد، هرچند رسالت مسیح(علیهالسلام) تنها برای بنیاسرائیل نبوده است.
براین اساس، عبارت (ورَسولاً إلی بَنِی إسرائیل) بیان طلیعه رسالت آن حضرت در بنی اسرائیل است و قید «بنیاسرائیل» برای آن است كه عدهای حضرت مسیح(علیهالسلام) را پیامبر گروهی خاص از بنیاسرائیل میپنداشتند.
افزون بر این، طبق قرآن كریم حضرت مسیح(علیهالسلام) كسان دیگری را هم، غیر از بنیاسرائیل، به آیین خود فراخوانده است: (واضرِب لَهُم مَثَلاً أصحابَ القَریةِ إذ جاءَهَا المُرسَلون...)
آری منطق قرآن كریم، محتوای انجیل، سیره حضرت عیسای مسیح(علیهالسلام) و عمل مردم مؤمن آن عصر، همگی حاكی از آن است كه رسالت مسیح(علیهالسلام) به بنیاسرائیل اختصاص نداشته، هرچند آغاز اجرای رسالت او از بنیاسرائیل بوده است.
اعجاز برای اثبات رسالت
رسالت، نبوّت و بعثت، افزون بر اركان یاد شده كه حضرت مسیح(علیهالسلام) آن را دارا بود، باید با اعجاز همراه باشد و اگر در این آیه پس از بیان رسالت، نخست معجزه آمده است، بدان معنا نیست كه معجزه اولین ركن رسالت و بعثت رسول است، بلكه معجزه برای اثبات رسالت است. اولین ركن رسالت، مقام و منزلت رسول و نیز دعوت اوست كه در آیات پیشین بیان شد.
آیات «بینات»
آیاتی را كه خدای سبحان به حضرت مسیح(علیهالسلام) عنایت فرمود: (أنّی قَد جِئتُكُم بِآیةٍ مِن رَبِّكُم) «بینات» نیز نامیده است: (وآتَینا عیسَی ابنَ مَریمَ البَیناتِ وأیدناهُ بِروحِ القُدُس) و بینات یعنی ادلّه روشنی كه راه انكار ندارد.
كار خارق عادت كه از بشر عادی ساخته نیست، آیه (معجزه) است؛ خواه مستور و نامحسوس و خواه مشهور و محسوس. معجزه نامحسوس، آیه غیر بینه است؛
قید «بإذن الله» درباره همه معجزات
گزارش غیبی حضرت عیسی(علیهالسلام) از اینكه بنیاسرائیل در خانههایشان چه چیزهایی را ذخیره كرده یا چه غذایی خوردهاند: (واُنَبِّئُكُم بِما تَأكُلونَ وما تَدَّخِرونَ فی بُیوتِكُم)، به «اذن الله» مقید نشده است؛ لیكن افزون بر اینكه سیاق آیه گویای آن است كه حذف «بإذن الله» در جمله اخیر، به قرینه ذكر آن در جملههای پیشین و براساس «جواز حذف ما یعْلم» است، اگر آیه مورد بحث را صغرا و آیه (ما كانَ لِرَسولٍ أن یأتِی بِآیةٍ إلاّبِإذنِ الله) را كبرای قیاس قرار دهیم، به خوبی روشن خواهد شد كه اِخبار از غیب یعنی گزارش آن حضرت از ذخیره خانههای بنیاسرائیل و غذاهایی كه خوردند نیز باید به «اذن الله» مقید باشد، زیرا براساس آیه یاد شده هیچ پیامبری نمیتواند آیتی بیاورد مگر به اذن خدا.
جدال احسن
آیه مورد بحث، مصداق «جدال احسن»است: (إنَّ فی ذلِكَ لآیةً لَكُم إن كُنتُم مُؤمِنین).
نفس آیت و معجزه، حجّت بالغ حق است؛ یعنی ممكن است كسی ایمان نیاورد؛ امّا نمیتواند از معجزه روی بگرداند و به آن اعتراض علمی كند، زیرا كسانی هم كه مبدأ را نپذیرفتهاند ولی فطرتی پاك و قلبی سالم دارند، در برابر معجزات خضوع كرده و آن را پذیرفتهاند و معجزات برای آنان نوعی برهان بوده است؛ امّا اهل عناد و لجاج و صاحبان قلب بیمار، هر معجزهای ببینند، باز ایمان نخواهند آورد.
درباره آنان كه اصل مبدأ، وحی و رسالت را پذیرفتهاند، خداوند سبحان میفرماید كه شما این مبانی را پذیرفتهاید، پس باید این فروع را نیز بپذیرید و این همان جدال احسن است، زیرا در آن از مقدّماتی حق و مورد پذیرش مخاطب استفاده شده است.
اشارات و لطایف
اذن تكوینی و تشریعی
1. اذن تكوینی: اگر خداوند به چیزی اجازه دهد، آن چیز میتواند واقع شود، وگرنه رخ نخواهد داد. ممكن است چیزی از نظر شرع مقدس حرام باشد؛ ولی خداوند به جهت آزمون و امتحان به آن اذن تكوینی دهد؛ مانند اذن خدا در تأثیر سحر: (یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ... فَیتَعَلَّمونَ مِنهُما ما یفَرِّقونَ بِهِ بَینَ المَرءِ وزَوجِهِ وما هُم بِضارِّینَ بِهِ مِن أحَدٍ إلاّبِإذنِ الله...)؛ یعنی ساحران بی اذن تكوینی خدا نمیتوانند هیچ ضرری برسانند. این اجازه به معنای اذن تشریعی خداوند نیست، زیرا خداوند به ایذا و اضرار مردم اذن نداده، بلكه این كار را حرام كرده است، پس كافران نباید بپندارند كه بیاذن تكوینی خداوند میتوانند كاری انجام دهند. آری خداوند به آنان جهت امتحان مهلت داده است.
2. «اذن تشریعی»: آیاتی كه ناظر به حكم فقهی است فقط اذن تشریعی است؛ مانند (اُذِنَ لِلَّذینَ یقاتَلونَ بِأنَّهُم ظُلِموا).
3. اذن تشریعی همراه با اذن تكوینی؛ مانند (كَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثیرَةً بِإذنِ الله)؛ یعنی خدای سبحان به مجاهدان اسلام هم اذن تكوینی داده است و هم اذن تشریعی؛ نه تنها كارشان را امضا كرده، بلكه بدان امر نیز فرموده و وسیله پیروزی آنها را تكویناً فراهم كرده است. نمونه دوم، این آیه است: (وما أرسَلنا مِن رَسولٍ إلاّلِیطاع)؛ هیچ پیامبری مبعوث نشد، مگر به اذن خداوند؛ هم از نظر تكوین و هم از نظر تشریع، مطاع است. نمونه سوم، معجزات انبیا(علیهمالسلام) است كه مقید به اذن تكوینی و تشریعی خداوند است.
بحث روایی
سنخیت معجزات انبیا با زمان
معجزات پیامبران الهی(علیهمالسلام) با اوضاع زمان متناسب و هماهنگ است؛ مثلاً در عصر حضرت مسیح(علیهالسلام) پدیده طب، درخشندگی خاصی داشت و مردم بیش از هر اعجازی شفای كوری و پیسی و بالاتر زنده شدن مردگان را میفهمیدند و حجّت بر آنها تمام میشد، از این رو حضرت عیسی(علیهالسلام) به درمان بیمارانی پرداخت كه طبیبان حاذق عصر او از آن عاجز بودند و چون كارشناس پزشكی بودند، كاملاً فرق بین طبّ عادی و درمان خارق عادت را میفهمیدند و حجّت الهی برای آنان روشن میشد.