تفسیر تسنیم 2 (نشریه هادی شماره 85)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 14 آبان 1395
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 1035
بسم الله الرحمن الرحیم
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ
....
اشارات و لطايف
1. محكم و متشابه در تكوين
«محكم» و «متشابه» به كتاب تدوين محدود نميشود و در كتاب تكوين نيز هست. خداوند در جامعه انساني نيز انسانهايي را صريح و روشن آفريده است كه ديگران را در دامن خويش تربيت ميكنند. محكمات كتاب تكوين، انبيا و اولياي الهي(عليهمالسلام) هستند.
2. پيامد گرايش به متشابهات
سبب پيدايش 72 ملّت، در عقايد و اصول يا در فروع دين، گرايش به متشابهات است. براي نمونه عامل پيدايش برخي از فرق را به اجمال بررسي ميكنيم:
أ. «مجسّمه» (معتقدان به جسم بودن خداي سبحان): آنها به آياتي از اين دست تمسّك كردهاند: ﴿اِنَّ رَبَّكَ لَبِالمِرصاد﴾﴿وجاءَ رَبُّكَ والمَلَكُ صَفًّا صَفّا﴾ ب. «مجبّره» (كساني كه انسان را در كارهاي خود مجبور ميدانند): آنان به آياتي مانندِ ﴿اللهُ خلِقُ كُلِّ شيء﴾ استناد جستهاند. ج. «مفوّضه» (كساني كه انسان را در كارهاي خود مستقل ميدانند): اينان آيات آزادي انسان را، مانند ﴿اِنّا هَدَينهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِرًا واِمّا كَفورا﴾ را بدون لحاظ آياتِ «ربوبيّت مطلق» دستاويز قرار دادهاند.
همچنین به دلیل گرایش به متشابهات فرقه های «منزّهه» (كساني كه معتقدند خدا صفاتي مانند علم و قدرت ندارد)، «مشبّهه» (كساني كه صفات خدا را زائد بر ذات دانستهاند) و معتقدان به عدم عصمت انبيا(عليهمالسلام) پدیدار شد. اين فرقهها هر يك زمينه پيدايش مسلكها و مكتبهاي ديگر شدند.
تذكّر: هر يك از 72 فرقه كه بر اثر پيروي متشابهات گمراه شدند، آن آيات متشابه را محكم و محكماتي را كه ميتوانستند اين متشابهات را سامان بخشند، متشابه ميدانستند: گروه «مجسّمه»، آيه ﴿وُجوهٌ يَومَئِذٍ ناضِرَة*اِلي رَبِّها ناظِرَة﴾ را «محكم» و آياتي مانند ﴿لَيسَ كَمِثلِهِ شيء﴾ و ﴿لاتُدرِكُهُ الاَبصرُ وهُوَ يُدرِكُ الاَبصر﴾ را متشابه ميپنداشتند. و «جبريّون» آيه ﴿وما تَشاءونَ اِلاّاَن يَشاءَ الله﴾ را «محكم» و آيه ﴿فَمَن شاءَ فَليُؤمِن ومَن شاءَ فَليَكفُر﴾ را «متشابه».
3. تشابه همه قرآن نزد بيماردلان
بيماردلان گمراه، نه تنها به «محكمات» بياعتنا هستند و در عمل شعار «حسبنا المتشابهات» سر ميدهند، بلكه ميكوشند تا متشابهات را نيز به ميل خود تفسير كنند. آنان در حقيقت به هيچ يك از اقسام وحي بها نميدهند و سخنشان پس از «حسبنا المتشابهات»، به «حسبنا الهوي و حسبنا العقل» ختم ميشود، زيرا آنان براي فتنهجويي و گمراه كردن مردم، در متون ديني كندوكاو ميكنند و بدين منظور در جستوجوي اصل، علّت، راز و رمز و كليد احكاماند و از آنجا كه «متشابه» معناي روشني ندارد و مجمل است، آنان علّت را از نزد خود ابداع و متشابه را بر اساس آن اصل ابداعيشان تفسير ميكنند و چون محكمات را نيز بر اين تأويل ساختگي حمل ميكنند، تمامي قرآن نزد آنان متشابه ميشود و منشأ آراي گوناگون نيز همين است، پس آنان كه «حسبنا كتاب الله» گفتند و در عمل به «متشابهات» بسنده كردند، به دام «جبر»، «تفويض»، «تنزيه» يا «تشبيه» افتادند.
4. تشابهگرايي در تهذيب نفس
عدهاي در مسئله تعليم و تربيت و تهذيب نفس و تزكيه دچار تشابه شده و گفتهاند كه براي رسيدن به كمال، لازم نيست راه شرع را بپيماييم، زيرا قرآن كريم راه را منحصر نكرده است؛ غافل از اينكه تنها راه مستقيم، همان است كه با اراده و علم ازلي خداوند ترسيم شده است و كاشف آن، عقل برهاني يا نقل معتبر است.
استاد، علاّمه طباطبايي ميفرمايد: بهره هر كسي از كمال به اندازه پيروي وي از شرع مقدس است. برخي راه تهذيب غير شرعي را در پيش گرفتهاند، به اين بهانه كه تهذيب از راه شرعي دشوار است، چون شارع مقدّس با مشكلترين كارها و با حفظ خواستههاي طبيعي انسان را ميپروراند، پيروي از شرع، كشتن تدريجي نفس و رياضت غيرشرعي، كشتن دفعي نفس است و شرع مقدس در بيان كيفيت سير از راه نفس، چيزي را فروگذار نكرده است (ر.ك: رسالة الولايه، ص41)
همچنين احكام اسلام را براي طهارت دل دانستن و به بهانه اينكه «دل بايد پاك باشد» به سنن و آداب و احكام اسلامي پايبند نبودن، نوعي «تشابهگرايي عملي» است، چنانكه احكام اسلامي را ابزار رسيدن به كمال دانستن، به طوري كه پس از رسيدن به كمال، خود را بينياز از رعايت آن بداند، «تشابهگرايي رفتاري» به شمار ميرود.
5. تشابهگرايي سياسي
در مسائل سياسي نيز تشابهگرايي رواج داشته و دارد؛ مانند اينكه گفته ميشود كه مفاد ﴿والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَيدِيَهُما﴾ را در دنياي امروز نميتوان پذيرفت و آن را عملي كرد. اين سخن از مدّعي مسلماني، برگرفته از ادّعاي دسترسي و دستيابي او به تأويل قرآن است. چنين كسي ميپندارد به راز و رمز و كليد احكام رسيده است. اين «ابتغاء تأويل» به مراتب از «ابتغاء فتنه» بدتر است، زيرا فتنه فكري و اعتقادي را نيز همراه دارد.
6. «تشابه» در روايات، عقايد، اخلاق و احكام
ضرورت وجود «متشابه» در قرآن، «تشابه» در سخنان اهل بیت(عليهمالسلام) را نيز ميطلبد، زيرا سخنان آنان نيز مسائل نامحسوسي مانند معارف بلند توحيد، قيامت و برزخ را دربر دارد كه در معرض فهم نازل و حسي مردم قرار ميگيرد.
امامان معصوم(عليهمالسلام) خود نيز بدين معنا اشاره كردهاند. ابوبصير به امام صادق(عليهالسلام) عرض كرد: آيا مؤمنان در قيامت خدا را ميبينند؟... آن حضرت فرمود: آري هم اكنون نيز خدا را ميبينند. مگر تو خدا را نميبيني؟ آنگاه ابوبصير پرسيد: آيا اين حديث را از قول شما نقل كنم؟ حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود: نقل نكن، زيرا اگر آن را نقل كني جاهلي كه مقصود ما را از آن نميفهمد آن را انكار ميكند و آن را تشبيه پنداشته و كافر ميشود.( التوحيد، ص117.)ابوبصير نابينا بود، پس ديدن نابينا حتماً با چشم قلب و سِرّ است نه با چشم سَرْ. چشم دل برخي از سالكان صالح باز است. وقتي امام صادق(عليهالسلام) به ابوبصير نابينا ميفرمايد كه خدا را هماكنون ميبيني، يعني با چشم جان نه با چشم صورت. تحقيق نكردن چنين مطلبي ممكن است آسيبپذير باشد.
پس روايات «متشابه» را نيز مانند متشابهات آيات قرآني بايد به روايات «محكم» ارجاع داد، وگرنه تمسّك به آنها نيز (مانند متشابهات قرآني) فتنهانگيز است.
7. بار يافتگان به حريم «كتاب مكنون»
خداي سبحان قرآن را از نزد خود فروفرستاد تا مردم در آن تدبّر كنند و اين تدبّر، همان تفسير است: كِتابٌ أنزَلْنَاهُ إلَيكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّروا آياتِهِ ولِيَتَذَكَّرَ اولوا الألباب)[ ـ سوره ص، آيه 29]؛ (إنّا جَعَلْناهُ قُرآناً عَرَبيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلون وإنَّهُ في أُمّ الكِتَاب لَدَينا لَعَلي حَكيم)[ سوره زخرف، آيات 3 ـ 4.]؛ كتابي كه در دسترس شماست و در آن تدبّر ميكنيد، اصلش نزد ماست. البته در جايگاه (كِتابٍ مَكنون)، (أُمّ الكِتَاب) و (لَوحٍ مَحفوظ) سخن از لفظ و مفهوم و عربي و... نيست. لوح محفوظ جايگاه بلندي است كه از گزند تغيّر و تبدّل ايمن است: بَل هُوَ قُرآنٌ مَجيد في لَوحٍ مَحفوظ[سوره بروج، آيات 21 ـ 22.] و جز مطهّران، كسي را بدانجا راه نيست: إنَّهُ لَقُرآنٌ كَريم في كِتابٍ مَكنون لايَمَسُّهُ إلاَّ المُطَهَّرون.[ سوره واقعه، آيات 77 ـ 79.]
بازگشت همه فروع به اصل و ريشه قرآن است كه در كنانِ غيب و سرّ مكنون عند الله است. «تأويل» به معناي رجوع فروع به اين اصل است و كسي بدان مقام بار مييابد كه از علم «لدنّي» برخوردار باشد، از اينرو جز مطهّران به اصل قرآن كه (أُمّ الكِتَاب) است، دسترسي ندارد و طبق تعريف قرآن كريم از «مطهّران»: إنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطهيرا[سوره احزاب، آيه 33] فقط اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) به (كِتابٍ مَكنون) راه دارند و آلودهدلان از تأويل واقعي قرآن حكيم بيبهره و در صدد تأويلتراشي و ابداع آناند، از اينرو بدعت را جاي سنّت مينشانند و خرافه و افسانه را در مكان قانون الهي.
استاد، علامه(قدسسرّه) بيش از آنچه ديگران از حرف ربط بودنِ «واو» در آيه مورد بحث استفاده كردهاند، از قرآن كريم در معرفي جايگاه عترت(عليهمالسلام) بهره برده است و آن مرتبه از قرآن را كه در دسترس احدي جز مطهّران نيست ـ يعني مقام «امّ الكتاب» و «لوح محفوظ» و «كتاب مبين» ـ مخصوص ائمّه(عليهمالسلام) ميداند.
تذكّر: وجود خارجي قرآن در حوزه منزّه از مكان، داراي مكانت عالي است كه از آن به لوح محفوظ، امالكتاب، لدي الله، علي حكيم و مانند آن ياد ميشود و همه اين عناوين، موجودهاي امكاني و صادر از خداوند و در محور علم فعلي خدايند؛ نه علم ذاتي و ازلي الهي كه عين ذات اوست.
وجود كتاب در كتاب برتر را ميتوان از آيه كَلاّ إنَّ كِتابَ الأبرارِ لَفي عِلّيّين وما أدرَاكَ ما عِلّيّون كِتابٌ مَرقوم[سوره مطفّفين، آيات 18 ـ 20.] فهميد.
لوح محفوظ، طبق رواياتي كه برخي از آن در تفسير صافي هست[ج5، ص212 ـ 213.]، موجودي خارجي و مخلوق خداست و به معناي علم خدا به محفوظ ماندن قرآن از تحريف بدانديشان نيست و اگر ضمير (يَمَسُّهُ إلاَّ المُطَهَّرون) به كتاب مكنون بازگردد كه نزديك به آن است ـ نه به قرآن كه از آن دور است، هرچند جمع را شايد ـ حتماً مقصود از كتاب مكنون، موجود عيني و غير از علم ازلي خداست كه عين ذات اوست.
8. آگاهان از تأويل
در جهان امكان، آنچه فعل خدا و ظهور حق است، عترت طاهره(عليهمالسلام) كه از باريافتگان حريم كتاب مكنوناند، آن را ميدانند، از اينرو صاحب جواهر ـ به پيروي از مرحوم كاشف الغطاء تصريح ميكند كه قرآن بالاتر از عترت(عليهمالسلام) نيست. در نشئه طبيعت، عترت ثقل اصغر و قرآن كريم ثقل اكبر است؛ ولي از حديث شريف ثقلين برميآيد كه قرآن و عترت، افتراق و جدايي ندارند، بنابراين در عالم امكان چيزي نيست كه فعل خدا و ظهور حق باشد و از عترت(عليهمالسلام) پوشيده ماند، زيرا پيامدش افتراق اين دو ثقل است.
آري قرآن كريم هرگز از اولياي اعظم الهي و انسان كامل و صادر اول و فيض نخستين حق بالاتر نيست، از اينرو ممكن نيست بطني از بطون قرآن كريم از عترت پنهان باشد. اميرمؤمنان(عليهالسلام) كه ميفرمايد: لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً[مناقب آل ابي طالب، ج2، ص47؛ بحار الانوار، ج40، ص153.] به يقين از تأويل قرآن آگاه است، در نتيجه، هم ميتوان نظم صناعي آيه را حفظ كرد و هم تأويل را حقيقتي خارجي دانست و هم تنها اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) را عالم به تأويل شمرد و اين مقامي نيست كه امثال ابن عباس را بدان راه باشد.
راسخ در علم و محفوف و محاط به آن، رهبري شئونش را «علم» بر عهده ميگيرد و چون علمْ نور است، روش چنين كساني كه آيات الهياند، نوراني است: وجَعَلنا لَهُ نوراً يَمشي بِهِ فِي النّاس.[ سوره انعام، آيه 122]
بحث روايي
1. شأن نزول
عن الربيع قال: عمدوا يعني الوفد الذين قدموا علي رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم من نصاري نجران فخاصموا النبيصلي الله عليه و آله و سلم ....
اشاره: براساس برخی نقلهاي تاريخي، بخشهايي از اين آيه كريمه درباره نصاراي نجران و نيز برخي يهود نازل شدهاند كه درباره عقايد خود با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مناظره و مخاصمه ميپرداختند و به آياتي از قرآن كريم مانند حروف مقطعه تمسك ميكردند. اين نقلها تنها برخي زمينههاي نزول را مطرح ميكنند، زيرا اگر روايت هم بودند، مخصصِ عموم آيه نميشدند.
2. تشابه در روايات
قال الرضا(عليهالسلام): من ردّ متشابه القرآن إلي محكمه، هدي إلي صراط مستقيم ثمّ قال: إنّ في أخبارنا متشابهاً كمتشابه القرآن و محكماً كمحكم القرآن؛ فردّوا متشابهها إلي محكمها و لا تتّبعوا متشابهها دون محكمها فتضلّوا
اشاره: درباره رهنمود امام رضا(عليهالسلام) به سه مطلب اشاره ميشود: أ.رد و ارجاع متشابهات به محكمات كه «تفسير» است نه «تأويل»، به معصوم اختصاص ندارد و مقدور ديگران نيز هست؛ بر خلاف تأويل كه ويژه خدا يا خدا و راسخان در علم است. ب. تأويل، تفسير نيست وگرنه مقدور غير معصوم هم ميبود. ج. اين روايت تأييدي است بر مباحث گذشته درباره وجود تشابه در ميان روايات.
3. تشابهگرايي منشأ فتنهها
قال علي(عليهالسلام): و لكنّا إنّما أصبحنا نقاتل إخواننا في الإسلام علي ما دخل فيه من الزّيغ و الإعوجاج، و الشّبهة و التّأويل ... (نهج البلاغه، خطبه 122.)
اشاره: أ. همه فتنهها و جنگهاي خونين داخلي پس از ارتحال رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر اثر پيروي از متشابهات رخ دادند. اميرمؤمنان(عليهالسلام) محور خونريزيهاي نبرد صفّين را «تشابهگرايي» خوانده است. اگر آتشافروزان پيكارهاي جمل، صفّين و نهروان به آيات «ولايت» و «تطهير» و «خلافت» اعتنا و در پرتو آيات «محكم» حركت ميكردند، اين حوادث پديد نميآمدند.
4. توقف در برابر شبهه
قال علي(عليهالسلام): لا ورع كالوقوف عند الشبهة.
اشاره: هيچ ورعي مانند توقف در برابر شبهه نيست. اين توقف تنها در اعمال نيست، بلكه در شبهات مسائل فكري نيز بايد توقّف كرد.
5. پناهگاهي در فتنهها
عن أبي عبدالله عن آبائه(عليهمالسلام) قال: قال رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم...: فإذا التبست عليكم الفتن كقطع اللّيل المظلم، فعليكم بالقرآن، فإنّه شافع مشفّع و ماحل مصدّق، و من جعله أمامه قاده إلي الجنّة و من جعله خلفه ساقه إلي النّار، و هو الدليل يدلّ علي خير سبيل
اشاره: آنها كه در دلشان كژي و انحراف از راه راست است، براي پيجويي فتنهها متشابهات قرآن را دستاويز قرار ميدهند، در حالي كه دستور است كه هرگاه با فتنه روبهرو شديد به قرآن پناه ببريد.
6.تأويل قرآن در قيامت
قال أبو عبدالله(عليهالسلام): إذا جمع الله (عزّوجلّ) الأولين والآخرين، إذا هم بشخص قد أقبل لم ير قطّ أحسن صورة منه؛ فإذا نظر إليه المؤمنون و هو القرآن قالوا: هذا منّا؛ هذا أحسن شيءٍ رأينا...
اشاره: در صحنه قيامت، خود قرآن نه محتوا و مدلول خاص آن، به چهرهاي زيبا تأويل ميشود و يك يك صفوف مؤمنان، شهدا، رسولان و فرشتگان را در مينوردد، تا اينكه در طرف راست عرش ميايستد و....
7. عاطفه يا استينافي بودن «واو»
أ. رواياتِ مشعر به ربطي بودنِ «واو»
روايات فراواني از منظر مباحث کلامی دلالت دارند که پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم و ائمّه اطهار(عليهمالسلام) عالم به تأويل هستند، ليكن از ديدگاه تفسيري هيچ دلالت ندارند. ازجمله در روایتی اميرمؤمنان حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: كساني كه به دروغ و براي ستم بر ما خود را راسخ در علم پنداشتهاند كجا هستند تا ببينند خدا ما را بلند كرد و آنان را بر زمين نهاد و به ما عطا و آنها را محروم و ما را در حريم نعمت خويش داخل و آنان را بيرون كرد.
از روايت برداشت نميشود كه آيا «واو» عاطفه است يا استيناف، هرچند به عاطفه بودن اشعار دارد.
ب. روايات ظاهر در ربطي بودن «واو»
در روايات دیگری كه نمونههاي آن فراواناند، افزون بر اينكه راسخان در علم را همان عالمان به تأويل ميدانند، مصداق را نيز مشخص و آيه را بر اهل بيت(عليهمالسلام) تطبيق ميكنند و حاكي از ظهور قوي يا ضعيف آيه در ربطي بودن «واو» هستند. از جمله این روایت زیر: عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قوله تعالي: ﴿... وما يَعلَمُ تَأويلَهُ اِلاَّ اللهُ والرّسِخونَ فِي العِلم﴾قال: أميرالمؤمنين(عليهالسلام) و الأئمّة(عليهمالسلام).
ج. روايات ظاهر در استينافي بودنِ «واو»
در دستهای از روايات، استينافي بودن واو ظهور دارد و «والرّسِخون» را ضلع دومي براي ضلع اول: ﴿فَاَمَّاالَّذينَ في قُلوبِهِم زَيغ﴾ميشمارند. مانند این روایت: عن هشام بن الحكم قال: قال لي أبو الحسن موسي بن جعفر(عليهالسلام): يا هشام! إنّ الله [تبارك و تعالي] ذكر اُولي الألباب بأحسن الذكر و حلاّهم بأحسن الحلية... و قال: ﴿والرّسِخونَ فِي العِلمِ يَقولونَ ءامَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا وما يَذَّكَّرُ اِلاّاُولوا الاَلبب﴾
جمعبندي روايات
طائفهاي از روايات ياد شده، «واو» را ربطي و دستهاي استينافي ميشمارند، پس اين دو گروه در ظاهر تعارض تفسيري داشته و با يكديگر معارضاند و مرجع فصل خصومت و حلّ تعارض روايات، ظاهر قرآن كريم است و چنان كه در بحث تفسيري گذشت، بر اساس ظاهر ابتدايي آيه، «واو» در ﴿والرّسِخون﴾ استينافي است نه عاطفه. برخي از شواهد به عاطفه بودن «واو» بياشعار نيستند، هرچند با بررسي روايات روشن شد كه اين بحث غير از جنبه تفسيري ثمره ديگري ندارد، چون بدون كمترين ترديد، طبق ادله متقن عقلي و نقلي، ذوات قدسي اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) به كُنه قرآن و تأويل محكم و متشابه آن، آگاهي عميق و معصومانه دارند.
سهگونه تعارض در روايات آيه
1. تعارض تفسيري: بيانش مفصّل در استينافي يا عاطفه بودن «واو» گذشت.
2. تعارض كلامي: گروهي از روايات، تنها خدا را عالم به تأويل ميدانند؛ نه راسخان در علم را؛ و دستهاي ديگر ائمّه(عليهمالسلام) را مصداق راسخان و عالم به تأويل ميشمارند. اين بحثي كلامي است نه تفسيري. حل تعارض اين دو گروه با روايات سومي است كه شاهد جمعاند و آن روایاتی است که علم به تأويل را بالذات تنها از آن خدا می داند و ائمّه اطهار(عليهمالسلام) را بالعرض.
3. تعارض در معناي «متشابه» (به لحاظ مقام عمل): طبق بسياري از روايات، «محكم» آن است كه هم بايد بدان ايمان آورد و هم بدان عمل كرد؛ ولي متشابه آن است كه تنها بايد بدان ايمان آورد و ظاهر ﴿والرّسِخونَ فِي العِلمِ يَقولونَ ءامَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا﴾ تنها مرحله ايمان به متشابه را ميرساند؛ ليكن رواياتي نيز متشابه را داراي تأويل دانسته و جنگهاي اميرمؤمنان(عليهالسلام) را بر اساس علم به تأويل ميشمارند و كسي كه به تأويل عمل كند، ناگزير بايد به متشابه عمل كرده باشد.
حلّ اين تعارض به شاهد جمع يا عرضه بر قرآن كريم نيست، بلكه با جمع دلالي و پاسخهاي زير است:
أ. به ظاهر متشابهات نميتوان تمسّك و عمل كرد؛ ولي پس از ارجاع آن به «محكمات» و دريافت باطن و حقيقت آن، منعي از عمل به آنها نيست و منحرفان قلبي بدان جهت نكوهيدهاند كه با عمل به متشابه بيارجاع به محكم فتنهجويي ميكنند.
ب. درباره اميرمؤمنان(عليهالسلام) آمده است كه آن حضرت بر اساس تأويل كلّ قرآن با مخالفان ميجنگيد؛ نه بر مبناي تأويل خصوص «متشابهات»، پس تعارض نميماند.
ج. اگر نبرد حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) براساس تأويل متشابهات باشد، براساس تأويلي است كه خداي سبحان به وي آموخته است، بنابراين تأويلي نكوهيده است كه ﴿الَّذينَ في قُلوبِهِم زَيغ﴾ براي متشابه ميسازند و آن غير از تأويل راستين و حقيقي است كه خدا آن را ميداند و به انسانهاي كامل معصوم(عليهمالسلام) عطا ميكند.
با دقّت در مطالب گذشته روشن ميشود كه ميان روايات مربوط به معناي متشابه نيز تعارضي نيست.
8. ويژگيهاي راسخان در علم
عن أنس و... إنّ رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم سُئِل عن الراسخين في العلم، فقال: من برّت يمينه و صدق لسانه و استقام قلبه و من عفّ بطنه و فرجه، فذلك من الرّاسخين في العلم
اشاره: اين روايت، پايبندي به سوگند، راستگويي، استقامت قلب و عفّت شكم و دامن را از ويژگيهاي راسخان در علم ميداند؛ نه محض علاّمه بودن را، هرچند او بيعمل باشد.
راسخان در علم، دانش را براي عمل ميآموزند؛ نه براي تفاخر، تكاثر و مانند آن. بر اين اساس، هر عالمي كه علم را براي عمل آموخته، در حدّ خود مصداق اين حديث است. البته كمال رسوخ در دانش، وصف ممتاز معصومان(عليهمالسلام) است و مصداق كامل راسخان در علم، عترت طاهرين(عليهمالسلام) هستند.
9. معيار شناخت راسخان در علم
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام)، بیان شده است که مراد از راسخان در علم، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم(عليهمالسلام)اند، در اين حديث ملاك شناخت آنها عدم اختلاف در علم معرفي شده است و اين ويژگي در غير معصوم نيست. بر اين اساس جانشين واقعي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم هم جز اين ذوات مقدس نيستند.
10. آگاهي عترت(عليهمالسلام) از اسرار قرآن كريم
قال علي(عليهالسلام): ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطقَ و لكن أُخبركم عنه. ألا إنّ فيه علم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم
اشاره: قرآن كريم اسرار خويش را به هر كسي نمينماياند. اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود كه اگر ميتوانيد قرآن را به سخن درآوريد، چنين كنيد؛ ولي قرآن با شما سخن نخواهد گفت؛ يعني اين كتاب، تنها در حدّ درس و تحصيل و لفظ و تفسير با شما سخن ميگويد و آنچه را نگفته است، شما نميتوانيد از آن سخني بگوييد؛ امّا من از درون قرآن سخن ميگويم و قرآن را به سخن وا ميدارم.