تسنیم قم نشریه هادی شماره 86

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

رَبَّنا لاتُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَيتَنا وهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً اِنَّكَ اَنتَ الوَهّاب (8)

 رَبَّنا اِنَّكَ جامِعُ النّاسِ لِيَومٍ لارَيبَ فيهِ اِنَّ اللهَ لايُخلِفُ الميعاد (9)

راسخان در علم كه همواره به ياد قيامت‏اند، از آن جهت كه لبيب و متذكّرند، همه نعمت‏ها را حدوثاً و بقائاً از خداي سبحان مي‏دانند و به خوبي خطر فتنه‏جويي را مي‏فهمند و براي رهايي از خطر انحراف دل كه بيماردلان بدان مبتلا شده‏اند، در دعا و تضرّع به درگاه خداوند مي‏گويند: رَبَّنا لاتُزِغ قُلوبَنا ، حق‏شناسي و امتنان آنان نيز چنان است كه نمي‏گويند ما خود مهتدي شديم، بلكه مي‏گويند كه خدا ما را هدايت كرد و مي‏خواهند بر هدايتشان بيفزايد آنان همواره خداوند را به عنوان گردآورنده مردم براي معاد مي‏ستايند و باور دارند كه خداوند هرگز خلف وعده نخواهد كرد.

مفردات

 

وهّاب، كسي است كه بي‏اعتنا به جايگزين يا تأمين غرض نفساني يا تحصيل مقام و رسيدن به مطلوب، همواره بخشنده است

لدنك: گرچه گفته‏اند: «لَدُنْ» ظرف مكان و به معناي «عند» (نزد و پيش) است، با «عند» تفاوت مفهومي دارد؛ ولي در ادبيات فارسي كلمه معادلي نيست كه گوياي اين اختلاف معنوي باشد، از اين‏رو در هر دو مورد كلمه «نزد» يا «پيش» به كار مي‏رود؛ برخلاف ادبيات عرب كه اگر كتابي مثلاً دست كسي يا در پيشگاه و حضور او باشد، «لدن» به كار مي‏رود؛ ولي «عند» در معناي اعم؛ مثلاً اگر كتاب در منزل يا كتابخانه‏اش باشد، به «عنده» تعبير مي‏شود، از اين‏رو اهل تحقيق گفته‏اند: «لدُن» بر قرب متصل و «عند» بر مطلق ارتباط، دلالت مي‏كند.

تناسب آيات

اين آيه بيان درخواست‏هاي خاضعانه راسخان در علم از پيشگاه خداي سبحان است: پس از اينكه در پرتو رسوخ در علم به يقين دانستند همه چيز از آنِ خداست و خود مالك هيچ چيز نيستند، متواضعانه از درگاه ربوبي خواستند رحمت رسوخ در علم بر آنان مستدام باشد و انحرافي بر قلبشان وارد نشود و چون مي‏دانند دنيا مقدمه آخرت است و در آنجا جز رحمت الهي هيچ چيز كارساز نيست در آيه پسين، كه در حكم علت تقاضاي رحمت است، بر حتمي بودن قيامت و عدم تخلف وعده الهي اعتراف كردند. 

خاستگاه دعاي راسخان در علم

راسخان در علم دعا مي‏كنند تا به بيماردلي گرفتار نشوند؛ امّا بيماردلان اهل نيايش نيستند تا رسوخ در علم و رهايي از «زيغ» را از خدا بخواهند. جملات اين دو آيه بر اساس نظمي رياضي، هر يك مقدّمه براي جمله پسين و دليل‏گونه و سايه‏افكن بر جمله پيشين است؛ مثلاً راسخان در علم در پاسخ اين سؤال كه چرا اين‏گونه از زيغ قلب به خدا پناه مي‏بريد، مي‏گويند كه چون قيامت را در پيش داريم و نيز در جواب اين پرسش كه مگر قيامت حتمي است، خواهند گفت كه آري: (لارَيبَ فيه) است و در پاسخ به چرايي حتميت آن مي‏گويند «چون وعده الهي تخلّف ناپذير است.

نزاع «جبر» و «تفويض»

اين‏گونه آيات، بيشتر محل نزاع اشاعره و معتزله درباره جبر و تفويض است. براي اشاعره نظير فخر رازي جبري‏انديش روشن است كه چرا قرآن انحراف دل را همانند هدايت به خدا نسبت مي‏دهد؛ اما مفوضه مانند معتزله ناگزير از توجيه اين آيات‏اند، از اين‏رو آيه رَبَّنا لاتُزِغ قُلوبَنا را چنين توجيه مي‏كنند كه خدايا كاري مكن كه توفيق از ما گرفته شود و ما دل خود را منحرف كنيم، اماميّه بر اساس لا جبر و لا تفويض و لكن أمر بين أمرين به روشني مي‏دانند كه خداي سبحان، هرگز ازاغه ابتدايي ندارد؛ چون آنان در عمل راه انحراف را در پيش گرفتند، ذات اقدس خداوندي كه مقلّب القلوب است، توفيق را از آن‏ها سلب كرد، در نتيجه آنان منحرف شدند.

«اضلال» و «ازاغه» امور وجودي نيستند تا خداوند آن دو را به كسي بدهد، بلكه سلب توفيقِ اهتدا و واگذاردن بنده به حال خويش است كه سبب سقوط وي مي‏گردد، پس گمراه كردن او به معناي سلب توفيق است.

«رحمت» به معناي معرفت قرآن

مصداق كامل «رحمت» در وهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَة به تناسب حكم و موضوع، «معرفت قرآن» است، زيرا راسخان در علم در برابر الَّذينَ في قُلوبِهِم زَيغ كه به دام متشابهات و فتنه‏جويي و تأويل‏طلبي افتاده‏اند، براي رهايي از اين دام‏ها و فراگيري تأويل حقيقي مي‏كوشند و مردم را هدايت مي‏كنند و آگاهي مي‏بخشند، بنابراين دعاي راسخان در علم، نسبت به فهم معارف قرآني، نصّ است و نسبت به خيرات و كمالات ديگر، ظاهر و تقريباً همتاي دعاي ابراهيم خليل(عليه‌السلام) است:  رَبِّ هَب لي حُكماً وألحِقني بِالصَّالِحين[سوره شعراء، آيه 83.]، پس راسخان در علم، پيش از هر خواسته‏اي، علوم و معارف قرآني را از خداي سبحان درخواست مي‏كنند.

رزق موهوب

همه نعمت‏ها از خداي سبحان است: وما بِكُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ الله[سوره نحل، آيه 53.]؛ ليكن هرچه نزد خداست نازل نشده و نمي‏شود. نازل شده‏ها هم شايد با سعي و رنج تحصيل شود، در نتيجه رزق مكسوب است؛ امّا نازل نشده‏ها با سعي به دست نمي‏آيد و اگر «بي‏خون دل آمد به كنار»، رزق موهوب است. رزق عِنْدي و لَدنّي مخصوصاً لَدنّي، با هبه الهي به دست مي‏آيد؛ نه با سعي و عمل. نمونه‏هايي از رزق موهوب را قرآن بر مي‏شمارد: هبه اسماعيل و اسحاق به ابراهيم(عليهم‌السلام): ألحَمدُ لِلّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَي الكِبَرِ إسْمَاعِيلَ وإسْحَاقَ[سوره ابراهيم، آيه 39.]؛ يعقوب به ابراهيم(عليهماالسلام): ووهَبنا لَهُ إسْحَاقَ ويَعقوب[سوره انعام، آيه 84.]؛ هارون به برادرش موسي(عليه‌السلام):ووهَبنا لَهُ مِن رَحمَتِنا أخاهُ هارونَ نَبيّا[ سوره مريم، آيه 53]؛ سليمان به پدرش داود: ووهَبنا لِداوودَ سُلَيمانَ[ سوره ص، آيه 30.]؛ عيسي(عليه‌السلام) به مادرش مريم: قالَ إنَّما أنَا رَسولُ رَبِّكِ لأهَبَ لَكِ غُلاماً زَكيّا[ سوره مريم، آيه 19.]؛ يحيي به پدرش زكريّا: هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَب لي مِن لَدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَة[ سوره آل عمران، آيه 38.]؛ هبه سلطنت به سليمان: وهَب لي مُلكاً لايَنبَغي لأحَدٍ مِن بَعدي إنَّكَ أنتَ الوَهّاب[ سوره‏ص، آيه 35].

پس براين اساس: «علم لدنّي» هم كه راسخان در علم خواستار آن‏اند، علمي است موهوب كه انسان صالح سالك صاعد، آن را از نزد خدا (لدي الله) از راه شهود مي‏گيرد و همچنین مقصود از لدنّي بودن هم اين نيست كه از نزد خدا آمده است، زيرا در اين صورت همه چيز بايد لدنّي باشد، چون چيزي نيست كه از نزد خدا نيامده باشد.

تنها بخشنده

جمله إنَّكَ أنتَ الوَهّاب، تعليل دعاي راسخان است: آنان به خداي سبحان عرض كردند: وهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَة، چون تنها بخشنده اوست؛ ضمير فصل (أنت) و الف ولام تعريف در (الوَهّاب) حصر را مي‏رساند؛ يعني خدايا تنها بخشنده تويي.

رازِ خواندن خدا به «وهّاب»

هبه حقيقي از غير خداوند صادر يا ظاهر نخواهد شد، زيرا فعل موجود امكاني، واسط ميان او و كمال لايق وي است كه از اين راه به كمال خود مي‏رسد، هرچند بگويد: لانُريدُ مِنكُم جَزاءً ولاشُكورا[سوره‏انسان، آيه 9]، چون محور كار كاملان، همانا اصل إنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ الله[سوره‏انسان، آيه 9]،  است. نيل به «وجه الله» كمال برين انسان‏هاي كامل است، بنابراين هبه مصون از عوض و معصوم از غرض، از غير خداوند صادر نخواهد شد. البته هبه مراتبي دارد و هر مرتبه‏اش كه صادر گردد، ظهور هبه الهي است؛ يعني واهبْ مظهر همين نام شريف مي‏شود و توفيق بخشش صحيح و قُربي را به دست مي‏آورد، زيرا اين نعمت وزين را بخشنده، نه از خود دارد و نه از غير خدا، پس تنها راه رسيدن به اين فضيلت، مظهر نام الهي شدن است و به اين نكته فاخر، راسخان در علم التفات دارند، از اين‏رو رحمت لدنّي را به استناد وهّاب بودن خدا از او مي‏خواهند؛ يعني اگر خداي سبحان به اسم شريف وهّاب ظهور كند، بهترين و مهم‏ترين هبه‏اش همانا مظهريّت نام مبارك واهب است كه اگر كسي به اين مظهريت فاخر برسد، علم صحيح را به متعلمان راستين هبه مي‏كند تا گستره بخشش و دانش با هبه الهي و رسوخ علم تأمين گردد.البته راسخان داراي مراتبي هستند  که درجه والا، مرتبه مياني و پايين را نيز دارد که صاحب مراتب آغازين يا مياني از درجه عالي محروم است.

دعاي راسخان در علم نيز ويژگي‏هايي بدين شرح دارد:1. آنان آنچه را از خدا دريافت مي‏كنند، هديه مي‏دانند؛ يعني خود و كارشان را در برابر ذات اقدس خداوندي به حساب نمي‏آورند تا در برابر آن پاداشي را طلب كنند .

2. راسخان در علم از خداي سبحان خواستار رحمت خاص اويند: هَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَة. براي طلب فرزند نيز مي‏گويند: رَبِّ هَب لي مِن لَدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَة[سوره آل عمران، آيه 38] و از خدا فرزندي لدنّي مي‏خواهند. براساس درخواست حضرت زكريا(عليه‌السلام) حضرت يحيي(عليه‌السلام) انساني «لدنّي» است.

3. دعاي اهل مزرع و مرتع و... آن‏گاه خالص مي‏شود كه آن‏ها را نيز ملك طلق خداي سبحان بداند؛ نه اينكه به مزرع و مرتع خويش دل بندد و براي رفع نياز شخصي به آن‏ها اعتماد كند. از دعاي راسخان در علم برمي‏آيد كه آنان رحمت را تنها از ذات اقدس خداوندي مي‏دانند و خود را مضطرّ مي‏بينند.انساني كه به مضطرّ بودن خويش و اينكه كليد رحمت تنها به دست خداست آگاه است، به كسي و چيزي دل نخواهد بست و دعايش خالص و مستجاب است، از اين‏رو سيّدالشهداء(عليه‌السلام) در لحظات پاياني حيات به امام سجّاد(عليه‌السلام) و ايشان نيز در چنان زماني به امام باقر(عليه‌السلام) وصيّت كردند كه به كسي كه هيچ پناهي جز خدا ندارد هرگز ستم نكنيد، زيرا چنين مظلومي مضطرّ است و دعايش خالص و مستجاب است.[ الكافي، ج2، ص331؛]

4. تعبير «آمَنّا»، نشان رسوخ علم و ايمان در راسخان در علم است و آنان مي‏دانند هر دو در معرض خطر است و به همان دليل كه قبلاً آن دو را نداشته‏اند، بعداً نيز شايد از آنان گرفته شوند، از اين‏رو پيوسته از خداي سبحان علم و ايمان مي‏خواهند، زيرا فعل مضارع «یَقولون»، بيان كننده سيره و ملكه شدن آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا(سوره آل عمران، آيه 7.) براي آنان است.

5. راسخان در علم پيش از طرح تقاضاي خويش از پيشگاه خداي سبحان اعتراف مي‏كنند كه كارها به دست توست؛ آن‏گاه بي‏ارائه خواسته‏اي مشخص رحمت او را مي‏طلبند؛ يعني نمي‏گويند «ربّنا هب لنا رحمة من لدنك»، بلكه مي‏گويند: وهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَة.

ادب راسخان در علم: راسخان در علم نمي‏گويند كه خدايا به ما رحم كن و به جهنّم مبتلا مساز؛ بلكه با بياني بسيار مؤدّبانه مي‏گويند كه خدايا تو قيامتي داري و خلف وعده نمي‏كني: رَبَّنا إنَّكَ جامِعُ النّاسِ لِيَومٍ لارَيبَ فيهِ إنَّ اللهَ لايُخلِفُ الميعاد. ائمّه(عليهم‌السلام) نيز گاه به جاي «ارحمني» مي‏گفتند: «يا أرحم الراحمين».

يقين راسخان در علم به قيامت: «لِيَومٍ لارَيبَ فيه»به اين معنا نيست كه قيامت «في نفسه» شك برنمي‏دارد، بلكه راسخان در علم مي‏گويند ما به قيامت يقين داريم و خداي سبحان نيز از يقين آنان خبر مي‏دهد.از مطلب ضروري به معناي حتمي، در قرآن كريم به «لارَيبَ فيه» ياد مي‏شود، چنان‏كه گاهي به معناي يقيني بودن صحت چيزي به كار مي‏رود؛ مثلاً ذلِكَ الكِتَابُ لارَيبَ فيه [سوره بقره، آيه 2.] يعني در حق بودن قرآن و صحت دعوت و دعواي آن شكّي نيست. تذكّر:1. در آيه مورد بحث كلام راسخان در علم آمده است كه خداوند مردم را براي معادي كه ريب در آن نيست جمع مي‏فرمايد. اين سخن هم گوياي ايمان بي‏ترديد آنان درباره‏معاد است و هم ايمان آن‏ها به ترديد ناپذيري معاد و هم تعليل ضروري بودن آن به اينكه خداوند خلف وعده ندارد و امتناع خلف وعده، مستلزم حتمي بودن معاد است.2. نفي ريب درباره معاد به دو مطلب بازمي‏گردد كه هر دو ضروري و ترديدناپذيرند: يكي درباره اصل تحقق (كان تامه) و ديگري درباره حق بودن آنچه در آن است، بعد از اصل تحقق (كان ناقصه).

پندار وعيديّه درباره خلف وعيد: متكلّماني به نام «وعيديّه» مي‏گويند: همان‏گونه كه خدا خلف «وعده» نمي‏كند و مؤمنان را حتماً به بهشت مي‏برد، خلف «وعيد» نيز ندارد، يعني تبهكاران را حتماً به جهنّم خواهد برد، در حالي كه خلف وعده، قبيح است و از خدا محال، بنابراين وعده بهشت براي اهل فلاح و صلاح تخلّف نمي‏پذيرد؛ امّا خلف وعيد، نه تنها محال نيست بلكه كرامت است و بر اين اساس ممكن است خداوند از وعيد يعني كيفر گناهكاري درگذرد.آري قبيح نبودن خلف وعيد نبايد غرورآفرين شود، زيرا معلوم نيست كه خدا از فلان وعيد معيَّن بگذرد، بنابراين بايد انسان همواره ميان خوف و رجا به سر برد؛ هم به عفو خدا اميدوار و هم از وعيد خداوند هراسناك باشد.

بحث روايي

1.راسخان در علم، از ذات اقدس خداوندي علوم و معارف قرآني را مي‏طلبند. همين دعا درباره «ولايت» در برخي دعاهاي مأثور در روز عيد غدير نيز آمده است (تهذيب الاحكام، ج3، ص143 ـ 147.): ربّنا إنّك أمرتنا بطاعة ولاة أمرك و أمرتنا أن نكون مع الصادقين. فقلت: أطيعُوا اللهَ وأطيعُوا الرَّسولَ واُولِي الأمرِ مِنكُم)[ سوره نساء، آيه 59.] و قلت: اتَّقُوا اللهَ وكونوا مَعَ الصّادِقين[سوره توبه، آيه 119.]؛ فسمعنا و أطعنا ربّنا فثبّت أقدامنا و توفّنا مسلمين مصدّقين لأوليائك. رَبَّنا لاتُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدَيتَنا وهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً إنَّكَ أنتَ الوَهّاب...که اين دعا نسبت به اصل ولايت «نص» است و نسبت به خيرات ديگر، «ظاهر». واز جمع آيه مورد بحث با اين روايت، به استناد حديث شريف «ثقلين» مي‏توان گفت كه زيغ از قرآن كريم، انحراف از عترت(عليهم‌السلام) است و زيغ از عترت، انحراف از قرآن، از اين‏رو بي‏بهرگان از «ولايت»، يك حرف از معارف قرآني را هم به ارث نبرده‏اند.

2. تحليل دعاي صالحان، صالحان دلشناس مي‏دانند كه بينش دل، عطيّه‏اي الهي است و نيز مي‏دانند كه گاهي قلوب منحرف و كور مي‏شوند، بدين جهت از خداوند مي‏خواهند كه قلبشان به اين حالت بازنگردد. عن هشام بن الحكم قال: قال لي أبو الحسن موسي بن جعفر(عليه‌السلام): یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَکَى عَنْ قَوْمٍ صَالِحِینَ أَنَّهُمْ قَالُوا- رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‏ حِینَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا.إِنَّهُ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ یُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَى مَعْرِفَهٍ ثَابِتَهٍ یُبْصِرُهَا وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِهِ وَ لَا یَکُونُ أَحَدٌ کَذَلِکَ إِلَّا مَنْ کَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِیَتِهِ مُوَافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَدُلَ‏ عَلَى الْبَاطِنِ الْخَفِیِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ... (الكافي، ج1، ص18.)

آری امام كاظم(عليه‌السلام) در ادامه تحليل سبب دعاي صالحان فرمود كه كسي كه اسما، اوصاف، معارف و احكام الهي را نفهمد، از خدا نمي‏ترسد، در نتيجه عالم نيست، زيرا تنها عالمان از خدا مي‏ترسند: إنَّما يَخشَي اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ.[ سوره فاطر، آيه 28.] ولی توده مردم كه از اعتقاد ناب محروم‏اند، تنها رنگشان با موجودات ديگر تفاوت دارد: ومِنَ النّاسِ والدَّوابِّ والأنْعَامِ مُختَلِفٌ ألوَانُهُ كَذلِك.[ سوره فاطر، آيه 28.]كسي از خدا مي‏ترسد كه او را بشناسد و در معرفت او موحّد باشد و اگر كسي خداشناس نبود و جهان‏بيني الهي نداشت، اگر ايماني هم داشته باشد، ايمانش «مستودع» است نه «مستقر»: و من لم يعقل عن الله لم‏يعقد قلبه علي معرفة ثابتة. تا كسي مطلبي را به جان خود گره نزند، بدان معتقد نمي‏شود، بلكه تنها صورتي از آن را در ذهن دارد كه شايد با هر حادثه‏اي رخت بر بندد: انسان گاهي موضوع و محمول قضيه‏اي را به هم گره مي‏زند يعني ممكن است آن را تصديق كند و بدان عالم باشد امّا به آن ايمان نداشته باشد، زيرا در ايمان كامل، دو عقد لازم است: 1. عقد بين موضوع و محمول كه به همين جهت، قضيّه را «عقد» مي‏گويند. 2. عقد ميان حاصل اين قضيّه و جان انسان كه اين «اعتقاد» است؛ يعني آن عقد بين موضوع و محمول را جان انسان پذيرفته است. طعم حقيقت ايمان را در اين مرحله مي‏توان چشيد كه كان قوله لفعله مصدّقاً و سرّه لعلانيته موافقاً.اصل جامع، همان توافق ظاهر و باطن است و چون «قول» امر مهمّي است، آن را جداگانه بيان فرمود. كسي كه از كاري سخن مي‏گويد كه نمي‏خواهد انجام دهد، «منافق» و نكوهيده قرآن است: لِمَ تَقولونَ ما لاتَفعَلون  كَبُرَ مَقتاً عِندَ اللهِ أن تَقولوا ما لاتَفعَلون[ سوره صفّ، آيات 2 ـ 3.]؛ بر خلاف سست‏ايمان كه بنا دارد به گفته‏اش عمل كند ولي نمي‏كند. كسي كه سرّ و علنش موافق است، مي‏تواند آن معرفت را در خود تثبيت كند و قهراً اهل تعقّل باشد، در نتيجه از خدا بترسد. 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت تسنیم قم نشریه هادی شماره 86