تسنیم(گردان قم) نشریه هادی شماره 87
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 09 بهمن 1395
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 1076
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
اِنَّ الَّذينَ كَفَروا لَن تُغنِي عَنهُم اَموالُهُم ولااَولادُهُم مِنَ اللهِ شَيْئاً وأُولئِكَ هُم وقودُ النّار (10)
كافران به جاي اعتقاد و اعتماد به خدا اموال و اولادشان را مايه دلگرمي خويش و خود را از خدا و دستاورد وحي بينياز ميپندارند و خداي سبحان، سستي اين پندار را گوشزد ميفرمايد تا اتمام حجّتي بر كافران باشد و برخي از اهل ايمان را كه مرعوب ثروت و نيروي انساني آنان ميشدند، به اين اصل اساسي آگاه سازد كه داراييها و فرزندان كافران در برابر اراده خلل ناپذير ذات اقدس پروردگار هرگز نميتواند از كارشان گره بگشايد و آنان در عذاب دردناك فقر و دوري از رحمت خداوندي ميسوزند و آتشزنه يا آتشگيره دوزخاند.
تنها عنايت و فيض مؤثر
آيه مورد بحث، اين اصل كلّي را بيان ميكند كه اموال و اولاد، چيزي از حق را نصيب كافران نخواهد كرد، همانگونه كه «گمان» در مسائل علمي، انسان را از حق بهرهمند نميسازد: إنَّ الظَّنَّ لايُغني مِنَ الحَقِّ شَيْئاً[1]؛ يعني تنها عنايت و فيض الهي مؤثر است و چيزي بدل آن نخواهد بود.
اين اصل را با دو تقريب ميتوان بيان كرد:
1. تقريب نخست که بر سه اصل استوار است: انسان ذاتاً محتاج است؛ «محتاجٌ إليه» او بلكه همه موجودات فقط خداست؛ خدا غني بالذات است.و نتيجه ترسيم اين اصول آن است كه اگر خدا بر عذاب كسي مصمم گردد، هيچ موجودي (حتي پيامبران و فرشتگان) مانع عذاب او نميشوند، زيرا همه موجودات جهان مطيع و منقاد اويند.
ولی متكاثران بر اساس تفكّر جاهلي، ثروت خويش را هميشگي و در سايه آن حياتشان را نيز جاودانه ميپندارند و تعبير جاهلي «مالِ نمير» را بر ظروف مسين و فرشهاي زربافت و باغ و راغ اطلاق ميكنند: قالَ ما أظُنُّ أن تَبيدَ هذِهِ أبَدا[ سوره كهف، آيه 35.]، در حالي كه وما يُغني عَنهُ مالُهُ إذا تَرَدّي.[ سوره ليل، آيه 11.]
2. تقريب دوم: داشتن مال و اولاد كمال نيست تا بتوان بدانها به خدا نزديك شد. مترفان به پيامبران ميگفتند كه چون مال و فرزند بيشتري داريم سعادتمنديم و عذاب نخواهيم شد: وما أرسَلنا في قَريَةٍ مِن نَذيرٍ إلاّقالَ مُترَفوها إنّا بِما اُرسِلتُم بِهِ كافِرون وقالوا نَحنُ أكثَرُ أمْوالاً وأوْلَاداً وما نَحنُ بِمُعَذَّبين قُل إنَّ رَبّي يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ ويَقدِرُ ولكِنَّ أكثَرَ النّاسِ لايَعلَمون وما أموالُكُم ولاأولادُكُم بِالَّتي تُقَرِّبُكُم عِندَنا زُلفي إلاّمَن آمَنَ وعَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُم جَزاءُ الضِّعفِ بِما عَمِلوا وهُم فِي الغُرُفاتِ آمِنُونَ.[ سوره سبأ، آيات 34 ـ 37.]
مال و فرزند تقرّب نميآورند، مگر ايمان و عمل صالحي همراه آن دو باشد؛ يعني انسان در راه تحصيل آن دو از راه حلال سستي نكند و پس از آن، در راه خدا به كارشان گيرد تا عمل او صالح و از اجر مضاعف برخوردار شود، پس ثوابآور، تنها ايمان و عمل صالح است.
آتشگيره دوزخ
خداي سبحان در درخت سبز آتش نهاد: ألَّذي جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الأخضَرِ ناراً فَإذا أنتُم مِنهُ توقِدون.[ سوره يس، آيه 80.] در بيابانهاي حجاز درختي ميرويد به نام مَرْخ و عَفار كه ميتوان از جرقّههاي برآمده از به هم خوردن شاخههايش هيزم را شعلهور كرد و آتش افروخت. قرآن كريم كافران را مانند آن درخت سبز، آتشافروزان جامعه مينامد.
آل فرعون، نمونهاي از كافرانياند كه «وقود» آتشاند: وأُولئِكَ هُم وقودُ النّار كَدَأبِ آلِ فِرعَون.[ سوره آل عمران، آيه 10 ـ 11.] سيره مستمرشان آنان را وقود جهنّم ساخت. كافران عادي هيزم جهنّماند: وأمَّا القاسِطونَ فَكانوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا[سوره جنّ، آيه 15.]؛ ولي سردمداران كفر آتشزنه آناند و آتش را شعلهور ميكنند و همانگونه كه در دنيا خودشان گمراه و عامل گمراهي ديگران بودند: وأضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ وما هَدي[سوره طه، آيه 79.]، در قيامت نيز نه تنها خود ميسوزند، بلكه با آتش درونشان ديگران را نيز ميسوزاند: يَقدُمُ قَومَهُ يَومَ الْقِيامَةِ فَأورَدَهُمُ النّارَ وبِئسَ الوِردُ المَورود.[ سوره هود، آيه 98]
اشارات و لطايف
1. مال و اولاد از ديدگاه قرآن
قرآن كريم، مال را تنها ابزار زينت زندگي ميداند: زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ والبَنينَ والقَنَاطِيْرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّةِ والخَيلِ المُسَوَّمَةِ والأنْعَامِ والحَرثِ ذلِكَ مَتَاعُ الحَيَاةِ الدُّنيا واللهُ عِندَهُ حُسنُ المَآب[سوره آل عمران، آيه 14.]؛ ألمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَياةِ الدُّنيا.[ سوره كهف، آيه 46.]از سويي، مال مايه تأمين زندگي مادي است و از طرفي، تحصيل و نگهدارياش سخت است، از اينرو خداوند علاقه و لذّتي در انسان نهاد تا مزد آن سختي باشد؛ مثلاً براي سهولت تحصيل غذا كه براي بقاي حيات انسان ضروري است، آن را براي ذائقه انسان لذيذ قرار داد، پس لذت بردن از خوردن غذا يا تحصيل مال، براي بقاي حيات آدمي است؛ ولي انسان جاهل ميپندارد كه همين لذّت بردن هدف است و به اندازهاي كه در فضاي دهان لذّت ميبرد، هماره ميخورد؛ نه به ميزان نياز دستگاه گوارش. آري انسان عادي اين علاقه را اصل ميپندارد: وتُحِبّونَ المالَ حُبّاً جَمّا[ـ سوره فجر، آيه 20.]، در صورتي كه تحصيل مال براي تأمين اصل حيات است؛ نه حيات براي تحصيل مال: «مال از بهر آسايش عمر است؛ نه عمر از بهر گرد كردن مال».[ گلستان سعدي، باب 8.]
قرآن كريم مال و فرزند را به شكل «موجبه كلّي» ابزار آزمون الهي ميشمارد: إنَّما أموالُكُم وأولادُكُمْ فِتنَةٌ واللهُ عِندَهُ أجرٌ عَظيم[سوره تغابن، آيه 15.] و گاهي نيز به نحو «موجبه جزئي» ميفرمايد كه برخي همسران و فرزندان دشمن انسان هستند: يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إنَّ مِن أزْواجِكُمْ وأولادُكُمْ عَدُوّاً لَكُم فَاحذَروهُم.[ سوره تغابن، آيه14.] آزمون بودن مال و فرزند را به صورت كلّي فرمود و دشمن بودن همسران و فرزندان را به صورت جزئي، زيرا هر مال و فرزندي وسيله امتحان است؛ ولي هر همسر و فرزندي، دشمن انسان نيست.
2. عذاب كافران
كافران داراي فطرت انسانياند؛ ولي فطرت خود را زنده به گور كردهاند: وقَد خابَ مَن دَسَّاهَا[سوره شمس، آيه 10. ] زيرا كسي كه انسانيت خود را از دست دهد و تمام ماهيت او حيوان گردد، راحت ميشود و عذاب روحي، خزي و... ندارد نظير ديوانه كه بر اثر فقدان عقل از حركات ناپسند خود خجالت نميكشد ولي رباخوار، عاقلي ديوانه است و مخبّطانه محشور ميشود: ألَّذينَ يَأكُلونَ الرِّبا لايَقومونَ إلاّ كَما يَقومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ المَسّ[سوره بقره، آيه 275.] و اين جنون، فصل اخير اوست و آن عاقل، فصل متوسط. چنين نيست كه انسان تبهكار، ديوانه يا حيوان محض شود و انسانيت را به كلي رها كند و حيوان شود، بلكه عاقلِ مجنون است؛ يعني ميفهمد كه ديوانه است، از اينرو شرم ميكند و در آتش عذاب روحي ميسوزد. عقايد باطل به صورت نارُ اللهِ الموقَدَة[سوره همزه، آيه 6.] درآمده و شعلهور ميگردند و آن فطرت مدفون را ميسوزانند. اگر كافر و تبهكار، فطرتِ حقطلب و خداجوي خويش را نابود ميكرد، ديگر انسان نبود، بلكه درنده بود و عذاب روحي نداشت؛ ولي او فطرتي دارد كه در گورِ مفاسد و تبهكاريهايش دفن شده است، پس اگر هيزم جهنم شود: وأمَّا القَاسِطُونَ فَكانوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا[سوره جنّ، آيه 15.] يا سنگريزه دوزخ: إنَّكُم وما تَعبُدونَ مِن دونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أنتُم لَها وارِدُون[سوره انبياء، آيه 98.] يا از دل او بجوشد[سوره دخان، آيات 45 ـ 46.]، عذاب قطعي است.
بحث روايي
عذاب حسي و روحي كافران
علاّمه اميني(الغدير، ج8، ص214.) نقل ميكند كه شخصي جمجمه انساني را نزد عثمان بن عفّان آورد و گفت كه ميگوييد كافر پس از مرگ در قبر ميسوزد، در حالي كه دست من بر اين جمجمه است و حرارتي حس نميكنم. عثمان كه از پاسخ درمانده بود، اميرمؤمنان(عليهالسلام) را خواست و سپس از آن مرد خواست سؤال خود را تكرار كند و به حضرت علي(عليهالسلام) گفت كه پاسخش را بدهد.
به دستور حضرت علي(عليهالسلام) سنگ چخماقي[2] آوردند؛ آنگاه با به هم زدن سنگها آتشي جهيد و حضرت علي(عليهالسلام) به آن مرد فرمود كه دست خود را روي سنگها بگذار و سپس پرسيد كه آيا از آن دو حرارت حس ميكند و وي از جواب عاجز و مبهوت شد؛ گويا حضرت علي(عليهالسلام) عملاً به وي فهماند كه آتش از درون اين دو سنگ ميجوشد، در حالي كه تو حرارتي ادراك نميكني. جمجمه كافر نيز از درون شعلهور است، هرچند در ظاهر سرد است. عثمان گفت كه اگر علي(عليهالسلام) نبود، عثمان هلاك ميشد..
گفتني است ظاهر اينگونه ادله نقلي به معناي نفي آتشهاي ديگر نيست؛ امّا اينگونه و روايات كه انسان را «وقود نار» مينامند، محتوايشان آن است كه تبهكار، خودسوز و آتش افروز است؛ حال اگر آتشي ديگر هم باشد، «نارٌ علي نار» است، همانگونه كه عدهاي در مقابل آنان، «نورٌ علي نور»اند. غرض آنكه حصري براي اقسام آتش و عذاب قيامت نيست و از اينگونه ادلّه وجود آتش دروني فهميده ميشود كه هرگز منافي آتشهاي بيروني نيست.
كَدَأبِ آلِ فِرعَونَ والَّذينَ مِن قَبلِهِم كَذَّبوا بِآياتِنِا فَاَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنوبِهِم واللهُ شَديدُ العِقاب (11)
گزيده تفسير
نمونهاي از وقود بودن كافران، سيره مستمرّ و روش شوم آلفرعون و كساني است كه پيش از آنان بودند و بر اثر استمرار فساد به چنين موقعيتي رسيدند و اموال و اولادشان به جاي عنايت و فيض خدا سهمي از حق و فضيلت را نصيب آنان نكرد و روز ظهور خطر نيز به دفاع از آنان بر نخواهد خاست.
مفردات
كدأب: «دأب»، سيره مستمر و عادت هميشگي است.
فرعون: فرعون، اسم شخص معيّني نيست، بلكه عنوان سلسله سلاطين و فراعنه مصر است.
تناسب آيات
پس از تهديد كافران به وقود بودن براي جهنم و سودمند نبودن اموال و اولاد به حال آنها، در اين آيه به نمونهاي روشن از سرنوشت كافران گذشته اشاره ميكند كه نشان ميدهد شأن كافران عصر حضرت ختمي نبوت(صلي الله عليه و آله و سلم)در تكذيب پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)مانند شأن آل فرعون در تكذيب موسي(عليهالسلام) است و همانطور كه مال و فرزند به حالشان در رفع عذاب سودي نبخشيد، براي كافران زمان پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم)نيز ثمري ندارد و عذاب را از آنها دور نميكند.
سيره تبهكاران و سنّت الهي
اضافه (دَأب) به (آلِ فِرعَون)، يا اضافه مصدر به فاعل بدين معناست كه سيره مستمر آل فرعون چنين بود؛ يا اضافه مصدر به مفعول بدين معنا كه سيره مستمر خدا درباره آل فرعون اينگونه بود. در اين آيه دو سنت و دو سيره بيان شده است: سنت حسنه تغيير ناپذير الهي؛ سيره سيئه آلفرعون: جمله "كَذَّبوا بِآيَاتنا" بيانگر سيره تبهكاران است و "فَأخَذَهُمُ اللهُ بِذُنوبِهِم" گوياي سنّت الهي درباره آنان است و اين مطلب، اصلي كلّي است و به آل فرعون و امتهاي پيش از آنها نيز اختصاص نداشت، بلكه هميشه چنين خواهد بود، زيرا "واللهُ شَديدُ العِقاب". پس خلاصه آنكه دأب مستمر كافران عصر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)مانند سيره گسترده آل فرعون است، در نتيجه دأب دائمي خداي سبحان درباره كافران عصر بعثت همانند سنت خداوند در مورد آل فرعون است، چون شديد العقاب بودن خداوند در برابر طاغيان سنّت قطعي الهي و دائمي است.
عبرت از فرجام پيشينيان
خداوند سبحان در آيات بسياري مردم را به عبرت گرفتن از سرنوشت گذشتگان فرا ميخواند و به سير در زمين و مطالعه سرنوشت انسانهاي متمكّني سفارش ميكند كه هم شمار آنان بيشتر از كافران عصر بعثت بود و هم قدرتشان افزونتر از آنها: أفَلَم يَسيروا فِي الأرضِ فَيَنظُروا كَيفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِن قَبلِهِم كانوا أكثَرَ مِنهُم وأشَدَّ قُوَّةً وآثاراً فِي الأرضِ فَما أغني عَنهُم ما كانوا يَكسِبون.[ سوره غافر، آيه 82.[]
خداي سبحان در آيه مورد بحث نيز مشركان حجاز را كه گمان ميكردند تمكّن مالي و فزوني اولاد، آنها را از خداي سبحان بينياز ميسازد و به جاي عنايت الهي كمكشان خواهد بود، به گذشته عبرتآموز تاريخ ارجاع ميدهد و سيره خداي سبحان با چنين كساني را بيان ميكند. و مثلا از باب تذکر ستن الهی درباره قارون نيز ميفرمايد كه ما نه تنها وي را از بين برديم، بلكه پيشتر كساني قدرتمندتر و متمكّنتر از او را نيز نابود ساختيم.[ سوره قصص، آيات 78 ـ 83. ]
اشارات و لطايف
قدرت الهي
هيچ قدرتي برابر قدرت خدا ياراي مقاومت ندارد، چنان كه فرعونيان با آن قدرت برتر، كاري از پيش نبردند: فرعون ميگفت كه اگر موسي پيامبر است، پس چرا دستبندهايي از طلا به نشانه منصوب شدن به رياست قوم ندارد: فَلَولا اُلقِي عَلَيهِ أسوِرَةٌ مِن ذَهَب[سوره زخرف، آيه 53.] يا ميگفت كه آيا عظمت و حشمت مرا نميبينيد: ألَيسَ لي مُلكُ مِصرَ وهذِهِ الأنْهارُ تَجري مِن تَحتي[سوره زخرف، آيه 51.]؛ ولي خداوند او و سپاهيانش را گرفت و به دريا افكند، زيرا اعضا و جوارح انسان تكويناً سربازان حقاند و خدا اگر بخواهد كسي را بگيرد، با زبان و دست و پاي خود او وي را ميگيرد، پس مقاومت در برابر خدا محال است؛ نه اينكه اگر كسي مقاومت كند، شكست ميخورد.
براين اساس نبايد پنداشت كه همه جهان سرباز و سپاه خداست جز انسان بلكه انسان نيز جزو سپاهيان خداي سبحان است و تعبير جنگ رباخوار با خدا، براي اعلام شدّت معصيت رباخواري است، وگرنه جنگ تكويني با خدا محال است.