سلام علی آل یاسین...(289)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 18 شهریور 1397
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 686
مقدمه نشریه هادی شماره 101
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و
...
وعيبِة علمِه؛
و گنجينههاي علم او
عيبة» به چيزي گفته ميشود كه لباس يا اشياي ديگر را در آن قرار ميدهند (جامهدان، چمدان) و از زبان سرياني گرفته شده است
مخزن علوم الهي
در عبارتهايي از اين زيارت به وسعت علمي ائمّه(عليهمالسلام) اشاره شده است، ليكن آنچه در اين عبارت و مشابه آن (خزّان العلم، خزنة لعلمه) مورد توجّه قرار گرفته، گنجينه علم بودن است. بدين بيان كه برخي از افراد از علومي برخوردار و به رموزي از خلقت آگاهند، ليكن به سفره گستردهاي شباهت دارند كه براي هر مَحرم و نامحرمي پهن شده و همگان به طور يكسان براي بهرهمندي از آن فراخوانده شدهاند ، امّا ائمّه(عليهمالسلام) چنين نيستند، بلكه صندوق علم الهي هستند كه كليد آن به دست خود آن حضرات است و چون مظهر عنده مفاتح الغيب[سوره انعام، آیه59] و له مقاليد السماوات و الأرض يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر إنّه بكلّ شيءٍ عليم[سوره شوری، آیه12] هستند، درِ اين گنجينه را تنها براي كساني ميگشايند كه مصلحت بدانند.
بر اين اساس،
هر سخني را همه جا مطرح نميكردند؛ زيرا اينان اُمراي بياناند: «إنّا لأُمراء الكلام»[ نهج البلاغه، خطبه 233] و گاهي كه از روي مصلحتي رخ مينماياندند و نقابي از چهره برميگرفتند، اگر احساس ميكردند كه برخي از حاضران از ظرفيت كمتري برخوردار هستند و توان دريافت مطالب بلند را ندارند، بدون درنگ به نحو شايستهاي آن را ترميم ميكردند تا براي آن مخاطب يا خودشان مشكلي پيش نيايد.
صندوق علم الهي بودن، به موقع باز كردن درِ آن، بجا تدارك كردن و شبهه ذهني مخاطب را پاسخ گفتن، از خصايص امام است؛ زيرا كسي ميتواند امام باشد و عهدهدار رهبري انسانها شود كه:
اوّلاً، از جهات گوناگون، از ديگران افضل باشد تا بتواند نيازهاي علمي و معنوي افراد و اقشار گوناگون را برآورده كند
ثانياً، از نياز حقيقي مخاطبان و ظرفيت آنها باخبر باشد.
ثالثاً، ظرفيت حفظ و نگهداري علوم و اسرار الهي را داشته باشد و از اشاعه بيمورد آن كه مستلزم اضاعه است، پرهيز كند تا در اختيار اهلش قرار گيرد.
اشارات
1 قرآن و عترت، دو صندوق علم الهي
عنوان عَيْبه علم خدا بودن اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) با حديث ثَقَلين و نيز با آيه (كلّ شيء أحصيناه في إمام مبين)[1] كه بر حضرت علي بن ابي طالب(عليهالسلام) تطبيق شده، هماهنگ است؛ زيرا قرآن حكيم صندوق علم خداست ؛ يعني هيچ رطب و يابس معرفتي نيست مگر آنكه در اين كتاب آسماني تعبيه شده است؛ چنان كه هيچ مطلب علمي نيست مگر آنكه در صدر مشروح امام معصوم(عليهالسلام) احصا شده است و اين عنوان با تعبير مخزن بودن آن ذوات قدسي مناسب است.
2 عيبه علم در كلام علي عليهالسلام
عَيْبَه علم الهي بودن اهل بيت(عليهمالسلام) در كلام نغز علي(عليهمالسلام) به اين صورت آمده است: «هم موضع سرّه و لَجَأُ أمره و عَيْبَة علمه... »[ همان، خطبه 2]. آنچه در اينگونه موارد مطرح است، همانا علم فعلي خداي سبحان است كه خارج از ذات ربوبي بوده، و در قلمرو امكان قرار دارد؛ زيرا علم ذاتي كه عين ذات ازلي است، فراتر از اقليم امكان و برتر از قلمرو صدور يا ظهور است و براي اَبَد و نسبت به همگان، منطقه ممنوع است:
وحجّتِه؛
و حجّت او
حجّتهاي الهي
وجود حجّت در نظام هستي تنها با توجه به اختيار و تكليف انسان قابل توجيه است؛ يعني اگر پذيرفتيم كه انسان مكلّف است، بايد بپذيريم كه صاحب اختيار است و ميتواند از بين دو يا چند چيز، يكي را انتخاب كند و اگر مختار است، بايد محاسن و مفاسد راههايي كه در پيش پاي او وجود دارد و سرانجامِ هريك براي او روشن شود تا آدمي يكي از آنها را آگاهانه برگزيند. با توجه به اينكه هدايت به معناي ارائه طريق و راهنمايي بدون واسطه تكتك انسانها به وسيله ذات اقدس الهي محذوراتي را در پي دارد، به انسانهاي برگزيدهاي نياز است كه از جانب او مبعوث و مأمور هدايت جوامع بشري گردند. اين انسانهاي برگزيده كه واسطه بين خلق و خالق هستند، بايد از چنان جايگاهي برخوردار باشند كه امين هر دو طرف باشند تا هر يك از دو طرف بتوانند به ابلاغ و عدم ابلاغ او اعتماد و استدلال كنند: رسلاً مبشّرين و منذرين لئلاّ يكون للنّاس علي الله حجّةٌ بعد الرسل.[ سوره نساء، آيه 165] اين استدلال بر ضرورت نبوّت، در پاسخ امام صادق(عليهالسلام) به پرسش زنديق، مورد اشاره قرار گرفته است: { كافي، ج1، ص168]؛ امام صادق(عليهالسلام) به زنديقي كه از او پرسيده بود: به چه دليل و از كجا ضرورت وجود انبيا و رسل را ثابت ميكنيد؟ فرمود: پس از آنكه ثابت كرديم خالقي داريم كه ما و جهان را خلق كرده و آن خالق از ما و همه جهان برتر است و اثبات كرديم كه اين خالق، حكيمي است كه مشاهده او، مباشرت، بحث و جدال با او براي بندگانش ممكن نيست، ناچار بايد سفيراني در ميان مخلوقات خود داشته باشد تا پيامها و هدايتهاي او را به آنها برسانند و آنان را به مصالح و منافعشان هدايت كنند و آنچه را كه انجام آن مايه بقا و ترك آن مايه فنا و نابودي آنهاست، بيان كنند. پس آمران و ناهياني كه از جانب خداي حكيم در ميان مخلوقاتش باشند، لازم است. اين سفيران همان انبيا و برگزيدگان او از مخلوقاتند كه مؤدَّب به حكمت الهي و مبعوث به آن هستند و كسي از مردم در احوالاتشان شريك نيست. آنان از ناحيه حكيم عليم به حكمت تأييد شدهاند....
بر اين اساس در برخي روايات آمده است: «أنّ الأرض لا تخلو من حجّة»[ بحار الانوار، ج23، ص38] بهگونهاي كه نه تنها همراه خلق است، بلكه قبل و بعد از خلق نيز وجود دارد: «الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق».[ همان، ح66. مقصود از خلق، توده مردم (غير انبيا و امامان معصوم(عليهمالسلام)) هستند؛ يعني قبل از اينكه افراد عادي خلق شوند، حجّت خدا خلق ميشود و آخرين فردي كه از جهان طبيعت رخت برميبندد، حجّت خداست}
اشارات
1. امام، حجّت در تشريع و تكوين
انسانهاي كامل معصوم، يعني پيامبران و امامان معصوم(عليهمالسلام) همانطور كه در نظام تشريع، حجّت بالغ خدايند و سنّت آنان در فقه، حقوق و اخلاق حجّت شرعي است، در نظام تكوين نيز حجت بالغ الهياند ، يعني هويّت تجرّدي و كمال اعتصامي آنان در حكمت و كلام، حجّت تكويني و عيني است؛ زيرا گرچه هر موجودِ امكاني، آيت خدا و حجّت براي او و دليل بر وجود اوست: «فصار كلّ ما خلق حجّةً له و دليلاً عليه»[ نهج البلاغه، خطبه 91.]، ليكن موجود مجرّد معصومي كه در كسوت انسانيت آفريده شده، قويترين حجّت براي خداوند و متقنترين دليل بر وجود الهي است.
2 حجت يك سويه و حجت دو سويه
حجّيت گاهي يك سويه است، مانند حجّت بودن قرآن حكيم كه بر تمام افراد واجد شرايط تكليف حجّت است و چيزي يا كسي بر او حجّت نيست؛ زيرا تكليفي ندارد و زماني دو سويه و متقابل است، مانند حجّت بودن امام معصوم(عليهالسلام) بر امت كه از يك سو سنّت معصومانه وي حجّت بالغ الهي بر مردم است و از ديگر سو قيام مردم و حضور آنان و اعلام پشتيباني آنها از امام معصوم(عليهالسلام) حجت بر اوست؛ زيرا در اين حال، پذيرش رهبري، امامت امّت و قيادت ملّت بر او فعليت مييابد و واجب مشروط مطلقْ و واجب معلّق منجّز ميشود. «لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما أخَذَ الله علي العلماء ألاّ يُقارّوا علي كِظَّة ظالمٍ و لا سَغَبِ مظلومٍ لَأَلقَيْتُ حَبْلها علي غاربها».[ همان، خطبه 3 (شقشقيه).]