سلام علی آل یاسین...(300)

مقذمه نشریه هادی شماره 113

 السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و

...

أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له ….

معناي عينيت ذات با صفات

 

منظور از اتّحاد صفات ذاتي با يكديگر و با ذات، اتّحاد در مصداق و در حيثيت صدق است، نه اتّحاد در مفهوم؛ مثلاً وقتي شخصي به نام زيد را در نظر مي‏گيريم، مي‏بينيم او در عين اينكه فردي معيّن است با رنگ، قد، وزن، سنّ و ساير خصوصيات شخصي، عناوين مختلفي نيز دارد؛ نظير: پدر، پسر، عمو، دايي، شوهر، همسايه، همكار و... . هرگز پدر به معناي پسر يا عمو يا دايي و... نيست؛ چنان كه عمو به معناي دايي يا همكار، همسايه و... نيست؛ همان طور كه هيچ يك از اينها به معناي زيد نيست. هر يك از اين كلمات معناي خاص خود را دارد و حكايت از رابطه خاص زيد با ديگران مي‏كند، اما در خارج، همه اين عناوين در يك فرد به نام زيد جمع شده و مصداق همه اين عناوين در خارج، يك نفر است. در اينجا مي‏توان گفت كه صفات با يكديگر و با ذات، به لحاظ مصداق اتّحاد يافته است؛ هرچند در مفهوم ودر حيثيت صدق اختلاف دارند. درباره خداي سبحان نيز چنين است، يعني هر يك از «حيات»، «علم» و «قدرت» معناي خاص خود را دارد؛ چنان كه ذات اقدس او نيز معناي خاص خود را دارد و هرگز از نظر مفهوم، اتّحادي بين آنها نيست، ليكن در مصداق، يعني تحقّق خارجي و در حيثيت صدق، يك چيز است كه به ملاحظه خصوصيت‏هاي مختلف، عناوين گوناگون به خود مي‏گيرد و مصداق مفاهيم متعدّد مي‏شود.

شايان گفتن است كه بين مثال و ممثّل فرق دقيقي وجود دارد و آن اينكه در مثال مزبور، يعني شخص معيّن، گرچه مصداقِ مفاهيمِ متعدّد به لحاظ ابتدايي، واحد به نظر مي‏رسد، ليكن چون حيثيت صدق آنها فرق مي‏كند، بازگشت آن به تعدّد مصداق يا تركّب آن است، ولي درباره خداي سبحان كه بسيطالحقيقه است، چون حيثيت صدق واحد است، مصداق مفاهيم متعدّد، واحد حقيقي است و هيچ گونه تعدّد يا تركّب در مصداق راه ندارد. .

حاكميت اسماي حسنا بر يكديگر

هر يك از اسماي حسناي الهي به كمالي از كمالات خداوند متعالي نظر دارد و چون برخي از كمالات، گسترده‏تر از برخي ديگر است، اسماي حسناي الهي از جهت سعه و شمول با يكديگر تفاوت دارد؛ بدين معنا كه بعضي از اسماي خدا عام‏تر و گسترده‏تر است و در زيرمجموعه خود، اسماي ديگري را در بردارد؛ مثلاً خداي متعالي از آن جهت كه بيمار را شفا مي‏دهد، «شافي» است. اسم مبارك «شافي» از اسماي فعلي جزئي است كه زيرمجموعه اسم «رزّاق» است؛ چون او رزق‏هاي گوناگوني نازل مي‏كند كه شفا يكي از آنهاست. «رزّاق» نيز خود از اسماي فعلي جزئي است كه زيرمجموعه اسم «خالق» است؛ چون خداي سبحان مخلوقات فراواني دارد كه «رزق»، يكي از آنهاست. «خالق» نيز از اسماي فعلي جزئي است كه زيرمجموعه اسم «قادر» است؛ چون او بر هر چيزي قدرت دارد كه خلق كردن يكي از آنهاست، ليكن «قادر» از اسماي ذاتي جزئي است (نه فعلي جزئي) كه زير مجموعه اسم «اللَّه» است، اما خود «اللَّه» همان طور كه قبلاً بيان شد، اسم اعظمي است كه زيرمجموعه اسم ديگري قرار نمي‏گيرد. به بيان ديگر، از آن سو كه نگاه كنيم، مي‏گوييم او چون «اللَّه» است، «قادر» است و چون «قادر» است، مي‏تواند «خالق» باشد و چون «خالق» است، مي‏تواند «رازق» باشد و چون «رازق» است، مي‏تواند «شافي» باشد. بدين ترتيب «اللَّه» اسمي است كه حاكم بر تمام اسما و صفات و دربرگيرنده همه آنهاست و تمامي اسامي جزئي با حفظ مراتب، زيرمجموعه آن است. از اين جهت گفته مي‏شود: «اللَّه» اسمي است كه مستجمع جميع صفات كمالي است

معناي شعار توحيد

برخي گفته‏اند كلمه «إلاّ» در جمله شريف «لا إله إلاّ اللَّه» ـ كه امام صادق (عليه‌السلام) آن را بهاي بهشت معرفي كرده است: «قول لا إله إلاّ اللَّه ثمن الجنّة»[ التوحيد، ص 21] ـ حرف استثناست و معناي استثنا را افاده مي‏كند. طبق اين بيان، جمله «لا إله إلاّ اللَّه» از دو قضيه ثبوتي وسلبي تشكيل شده است. چنان كه «ما جائني أحدٌ إلاّ زيداً» دو قضيه است: قضيه سلبي «ما جائني أحدٌ» و قضيه ايجابي «جائني زيدٌ». مجموع دو قضيه سلب و ايجاب به صورت مستثنا، مستثنا منه و حرف استثنا در آمده است كه مفيد تأكيد خواهد بود.در اينجا نيز گفته‏اند: قضيه‏اي سلبي داريم كه «لا إله موجودٌ» است و قضيه‏اي ايجابي كه «اللَّه موجودٌ» است؛ آنگاه اين دو قضيه سلب و ايجاب به صورت مستثنا، مستثنا منه و حرف استثنا درآمده و گفته شده است: «لا إله إلاّ اللَّه» كه در قضيه نخست، همه «اله»هاي دروغين نفي و در قضيه دوم، وجود «اللَّه» اثبات مي‏شود.لازم چنين تحليل و تفسيري، نفي توحيد فطري است؛ زيرا معنايش تساوي فطرت انسان نسبت به محتواي هر دو قضيه است. به عبارت ديگر، طبق اين تحليل، در قضيه نخست هر گونه «اله» نفي مي‏شود، در نتيجه، صفحه نفس و فطرت انسان از اين جهت خالي مي‏گردد و سپس در قضيه دوم، براي اين صفحه خالي، وجود «اللَّه» تبارك و تعالي اثبات مي‏شود؛ در حالي كه بر اساس توحيد فطري، صفحه نفس هرگز خالي از توحيد نبوده و نخواهد شد، بلكه همواره وجود «اللَّه» نزد او پذيرفته شده است، ليكن گاهي در تطبيق آن بر مصداق دچار اشتباه مي‏شود؛ مانند دهريون و گاهي در توحيد به مشكل برخورد مي‏كند؛ نظير دوگانه پرستان.افزون بر اين، عبوديت در برابر خدا و نفي شرك، دو تكليف مستقل و قابل تفكيك از يك‏ديگر نيستند، بلكه يك تكليف شمرده مي‏شوند. از اين جهت نمي‏توان گفت: انسان‏ها مأمور به دو كار (عبوديت اللَّه و نفي طاغوت) هستند، برخي در عبوديت «اللَّه» موفّق مي‏شوند، برخي در نفي شرك و گروه سوم در هر دو، بلكه اينها يك چيزِ به هم پيوسته و غير قابل تفكيك هستند؛ يعني نه عبوديت «اللَّه» بدون نفي طاغوت و ابطال شرك ممكن است و نه نفي طاغوت، بدون عبوديت «اللَّه»؛ چون انسان براي مبارزه با شرك نياز به پايگاهي استوار دارد و تا به آن پايگاه تكيه نكند، مبارزه با شرك براي وي امكان ندارد و آن پايگاه چيزي جز عبوديت «اللَّه» و توحيد او نيست. انسان وقتي مي‏تواند دست ردّ بر سينه نامحرم (شرك) بزند كه با محرم (توحيد) آشنا باشد؛ چون تا پايگاه اثباتي توحيد نداشته باشد، نمي‏تواند ناشناس را طرد و نفي كند؛ در حالي كه لازم حرف استثنا بودن «الاّ» در كلمه طيّبه توحيد اين است كه پيش از اثبات توحيد و تكيه بر آن، اقدام به نفي شرك و طرد بيگانه كنيم. بنابراين، «الاّ» در اينجا حرف استثنا نيست، بلكه به معناي «غير» و صفت براي «اله» است. در نتيجه تقدير جمله مزبور چنين خواهد بود: «لا إله غيرَ اللَّهِ موجودٌ»؛ يعني اله ديگري غير از اللَّه تبارك و تعالي كه مورد قبول فطرت ودلپذير است، موجود نيست.

معناي «وحده» در تشهد

خداوند متعالي هم در ذات، واحد بي‏مثيل است وهم در صفات واحد بي‏نديد؛ هم در افعال واحد بي‏بديل است وهم در آثار واحد بي‏شبيه، ليكن چون آثار هر موجودي به افعال وي برمي‏گردد، در نصوص ومعارف ديني، به اثبات وحدت و يگانگي «اللَّه» در سه مرحله ذات، صفات و افعال، بيشتر پرداخته شده است: «لاإله إلاّ الله وحده وحده وحده»تكرار كلمه «وحده» براي تأسيس است، نه تأكيد؛ يعني هر بار اشاره به مرتبه‏اي از مراتب سه‏گانه توحيد مي‏شود، ليكن در تشهد نماز، اين جمله زيارت و امثال آن به اين مراتب سه‏گانه به صورت اجمالي اشاره مي‏شود.بدين ترتيب با كلمه «وحده» كه متعلّق آن حذف شده و به صورت مطلق آمده است، به وحدت مطلق، نامتناهي و همه جانبه باري تعالي اشاره مي‏گردد وچنين گفته مي‏شود: خدا از هر جهت يگانه است؛ چنان كه اگر گفته شود «زيد بي‏نظير است» و كسي بپرسد «از چه جهت بي‏نظير است»؟ پاسخ داده مي‏شود: «از هر جهت». در اينجا نيز مي‏گوييم خداوند از هر جهت، يگانه و بي‏نظير است. به طور طبيعي اين شهادت، سه مرحله ذات، صفات و افعال را شامل مي‏شود. بنابراين، «وحده لا شريك له» كه پس از كلمه «لا إله الاّ الله» آمده، در راستاي تبيين همان توحيد ناب است.

معناي «لا شريك له

در جمله «لا شريك له» هر گونه شريك و انباز از خدا نفي مي‏شود. اين جمله را به دو صورت مي‏توان معنا كرد:

1. شريك داشتن او امري ممكن است، ليكن به دلايلي واقع نمي‏شود؛ در نتيجه، او شريك ندارد.

2. شريك داشتن او امري محال است و ذات اقدس او شريك‏پذير نيست.

معناي نخست، قطعاً غلط است؛ چون خداوند صرف‏الوجود است و صرف‏الوجود تكرار بردار نيست زیرا ذات خداوند بر اثر اطلاق وجودي و عدم تناهي، به گونه‏اي است كه جاي خالي باقي نمي‏گذارد تا غير، آن را پر كند. بنابراين، نه تنها وجود خداي ديگر ذاتاً ممتنع است، بلكه فرض وجود او نيز محال است (نه فرض محال)، چنان‏كه فرض مثل او نيز محال است.

لازم يك امر ممتنع، دليل‏ناپذيري آن است، يعني نمي‏توان براي اثبات وجود چنين چيزي برهان اقامه كرد. از اين جهت قرآن كريم درباره نفي شريك مي‏فرمايد: و من يدع مع اللَّه إلهاً ءاخر لا برهان له به فإنّما حسابه عند ربّه. كسي كه شرك ورزد و غير از «اللَّه» به معبود ديگري كه برهان‏پذير نيست، معتقد شود، حسابش با خداست (سوره مؤمنون، آيه 117)چنان‏كه از آن‏سو الوهيت بر وحدانيت شهادت مي‏دهد و دليل بر يگانگي اللّه است؛ يعني همان‏طور كه الوهيت خدا متن برهان توحيد است، شرك نيز عين بي‏دليلي و برهان‏ناپذيري است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...(300)