سلام علی آل یاسین...(301)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 03 بهمن 1398
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 736
مقدمه نشريه هادي شماره 114
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...
أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛
چگونگي شهادت ملائكه
قرآن كريم، شهادت ملائكه بر وحدانيت حق تعالي را دو گونه ميداند: قولي و فعلي. درباره شهادت قولي ميفرمايد: آنها ذات اقدس باري تعالي را از هر نقص و عيبي تنزيه ميكنند: و الملئكة يسبّحون بحمد ربّهم[سوره شوري، آيه 5]؛ ملائكه با حمد و سپاس پروردگارشان، تسبيح او ميگويند. اين تسبيح، مرادف شهادت قولي آنها بر وحدانيت خداست؛ چون شريك و انباز داشتن براي خدا نقص شمرده ميشود و فرشتگان با تسبيح خود، ذات اقدس باري تعالي را از هر نقص و عيبي مبرّا ميكنند. بنابراين، تسبيح ملائكه شهادت قولي آنها بر وحدت و يگانگي خداست.
اما شهادت فعلي ملائكه بر وحدانيت حق تعالي همان عبادت و اطاعت مطلق آنهاست: بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون[سوره انبياء، آيات 26 ـ 27.]؛ فرشتگان، بندگان مكرّم خدا هستند كه در سخن گفتن بر او پيشي نميگيرند و به دستور او كار ميكنند. اين اطاعت محض، نشان ميدهد كه آنها غير خدا را منشأ اثر نميدانند و اين اطاعت صرف، چيزي جز شهادت عملي آنها بر وحدت و يگانگي خدا نيست.
معناي اُولواالعلم
بارزترين مصداق اُولواالعلم، انبيا، اوصيا و أئمه اطهار (عليهمالسلام) هستند. عنوان اُولواالعلم با عنوان عالم، دانشمند و امثال آن تفاوت دارد؛ چون ممكن است عالمي، علم خود را از معلّم عادي فرا گرفته، دانشمند شده باشد، ولي اهل بغي باشد كه نه تنها شهادت به وحدانيت خدا نميدهد، بلكه زمينهساز اختلاف و پيدايش مذاهب انحرافي نيز ميگردد: و ما اختلف الذين أُوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم.[ اهل كتاب پس از آنكه علم برايشان حاصل شد، از روي بغي و ستمپيشگي به اختلاف با يكديگر پرداختند (سوره آل عمران، آيه 19)}برخي از عالمان و دانشمندان، اهل بغي نيستند، ولي خير علمي آنان به ديگران نميرسد، بلكه محدود به خودشان است، امّا اولواالعلم به كساني گفته ميشود كه نه تنها از گزند بغي و آسيب فتنه اختلاف مصوناند و نه تنها علم را از معلّم عادي فرانگرفتهاند، بلكه علم در آنان رسوخ كرده، راسخ در علم و ولي علم شده باشند و آن را به ديگران نيز بياموزند و خير علمي آنان به ديگران برسد. بدين ترتيب، عنوان اولواالعلم غير از عناوين اوتواالعلم، عالم و عليم است؛ چنان كه عنوان اولواالالباب غير از عنوان لبيب و اولواالامر غير از عنوان آمر و حاكم است.
بدين جهت، چنين افرادي نه تنها موحّدند و نه تنها شاهد وحدانيت حق تعالي هستند و به آن شهادت ميدهند، بلكه ديگران را نيز به يكتاپرستي و توحيد خدا دعوت ميكنند.
. فضيلت علم
قرآن كريم وقتي از طبيعت و مادّه سخن ميگويد، بهرههاي طبيعي و مادّي را براي افراد عادي و حيوان، مشترك ميداند وچنين ميفرمايد: متاعاً لكم ولأنعامكم[خدا نعمتها و مواهب مادي را در اختيارتان گذاشت تا وسيله بهرهبرداري براي شما و چهارپايانتان باشد (سوره نازعات، آيه 33 ]، كلوا وارعوا أنعامكم[بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد (سوره طه، آيه 54)]، اما وقتي از توحيد و معرفت الهي سخن ميگويد، عالم موّحد را در كنار ملائكه ذكر ميكند: و الملئكة و أُولواالعلم. به تعبير امام سجاد (عليهالسلام) عظمت علم چنين فضيلتي به عالم بخشيده است كه در رديف فرشتگان قرار گيرد.
مرحوم استاد آيةاللَّه شعراني(قدسسرّه) وقتي استشهاد امام صادق (عليهالسلام) به كلام ارسطو رانقل ميكند[آن حضرت در مقام استدلال بر توحيد فرمود: «... ارسطاطاليس شبهات واهي آنها را رد كرده است» (ر. ك: بحار الانوار، ج3 ص149] ميفرمايد:
زهي افتخار براي ارسطو كه نامش به تعظيم و مدح در كلام سليل نبوّت برده شود و سزد كه بر اقران خود بدين فضل مباهات كند. گويي حافظ از زبان حال او گفته است:
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم / لطفها ميكني اي خاك درت تاج سرم
شجره علم است كه چنين درجات و سعادات بار ميآورد.[ ترجمه و شرح تجريدالاعتقاد، ص149.]
تقدّم ملائكه بر اولواالعلم در اين آيه و امثال آن فقط يك تقدم ذكري است و دلالتي بر فضيلت ملائكه بر انسان كامل ندارد؛ چون هر چند كه مجموع ملائك از مجموع انسانها برترند، ليكن در ميان انسانها كساني هستند كه از ملائك بالاترند؛ چنان كه در سفر معراج، جبرئيل از رفتن ايستاد و گفت: «لو دنوتُ أنملةً لاحْتَرقتُ»[ اگر به قدر سرانگشتي نزديك شوم، خواهم سوخت. (بحار الانوار، ج18، ص382]، در حالي كه نبّي مكرّم (صلي الله عليه و آله و سلم) به رفتن ادامه ميداد. همچنین ماجراي تعليم اسماي حسنا و اِنباي آنها كه به وسيله انسان كامل به ملائكه صورت گرفت، گواه ديگري بر تقدّم علمي انسان كامل بر فرشتگان است.
پيام ضمني اين جمله به مخاطبان، اين است كه اگر اولواالعلم هستيد، طبعاً شهادت به وحدانيت خداوند ميدهيد؛ وگرنه پس از شهادت خدا و ملائكه و اولواالعلم، سكوت شما امري ناپسند است. پس شما نيز با آنها هماهنگ شويد و به وحدانيّت خداي عزيز وحكيم شهادت دهيد.
.سرّ تكرار كلمه توحيد
شهادتهايي كه تاكنون مطرح بود، به پيروي از شهادت خدا و ملائكه و اولواالعلم بود. اگر اين شهادت صادقانه باشد، نور توحيد در قلب انسان موّحد ميدرخشد و چنين انساني با مراجعه به قلب خود، انوار و جلوات اين درخشش را مشاهده ميكند. آنگاه گويا بياختيار و مدهوشانه، كلمه توحيد را بر زبان جاري ميكند و ميگويد: «لا إله إلاّ اللَّه».خاصيت شهادت چنين است كه اگر صادقانه باشد، انسان موّحد را به شهود ميرساند. لطيفهاي كه در تكرار كلمه توحيد در اذان و اقامه وجود دارد، اين است كه انسان سالك، در آغاز راه از شهادت به وحدانيت شروع ميكند و در پايان راه به شهود ميرسد. در آغاز راه ميگويد: «أشهد أن لا إله إلاّ اللَّه» و در پايان راهmميگويد: «لا إله إلاّ اللَّه». بنابراين، ميتوان گفت: عظمت مشهودٌ به (توحيد) اقتضاي تكرار دارد؛ هرچند كه تكرار محض نيست؛ چون در پايان مييابد كه غير از خدا چيزي نيست، در حالي كه در آغاز، شهادت ميداد كه غير از خدا چيز ديگري نيست.
مراتب اقرار به توحيد
پيش از اين گذشت كه «اللَّه» اسم اعظم و جامع جميع كمالات است، ليكن بايد توجه داشت كه (لا إله إلاّ هو) بالاتر از «لا إله إلاّ اللَّه» است؛ چون «هو» اشاره به هويت غيبيّه محضه دارد و به منزله اسم (نه اسم) براي ذات غيبالغيوب است، در حالي كه «اللَّه» اسم براي ذات از حيث جامعيت جميع صفات كماليّه است.
از آن بالاتر (لا إله إلاّ أنت) است كه در ذكر يونسيّه نيز آمده و باعث نجات حضرت يونس (عليهالسلام) از شكم ماهي گرديد: فنادي في الظّلمات أن لا إله إلاّ أنت سبحانك إنّي كنت من الظالمين فاستجبنا له و نجّيناه من الغمّ و كذلك ننجي المؤمنين.[ يونس [(عليهالسلام)] در تاريكيها ندا داد: غير از تو معبودي نيست، تو منزّهي، به راستي كه من از ستمكاران بودم. پس دعاي او را اجابت كرديم و از غم و اندوه نجاتش داديم و مؤمنان را اين گونه نجات ميدهيم (سوره انبياء، آيات 87 ـ 88. ]قسمت اخير آيه، يعني جمله (كذلك ننجي المؤمنين) نشان ميدهد كه اين ذكر ميتواند مايه نجات هر انسان دردمند، مخصوصاً انسان غافلي كه گرفتار اندوه بيخبري است، باشد و به حضرت يونس (عليهالسلام) اختصاص ندارد. عارف كامل، مرحوم ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي(قدسسرّه) ميفرمايند: در ايام تحصيلم در نجف اشرف شيخ جليلالقدري داشتم كه مرجع و ملجأ اتقيا در تربيت و تزكيه بود.[ شايد منظور ايشان مرحوم ملاّ حسينقلي همداني باشد.] از او خواستم برنامهاي را كه در سلوك الي اللَّه مؤثّر است و خودش تجربه
كرده، برايم بيان كند. وي دو امر را متذكر شد:
يكم. انجام يك سجده طولاني در طول روز يا شب و تكرار ذكر يونسيه، يعني (لا إله إلاّ أنت سبحانك إنّي كنت من الظالمين) در آن؛ با اذعان نفس به اينكه روح من در زندان طبيعت محبوس شده و اخلاق رذيله، جانم را به بند كشيده است. ايشان هميشه به اصحاب و دوستان خود سفارش اين سجده را ميكردند و هر كس بر اين سجده مداومت داشت، تأثيرش را ميديد، مخصوصاً كساني كه سجدهشان طولانيتر بود... . حتي شنيدم بعضي از اصحاب ايشان اين ذكر را سه هزار بار تكرار ميكردند.دوم. صد بار خواندن سوره قدر در شب جمعه و عصر آن (ظاهرش اين است كه صد بار در شب جمعه بخواند و صد بار در عصر جمعه).[ المراقبات، ص123 (مراقبات شهر رمضان المبارك)؛ اسرارالصلاة، ص432]
اگر كسي بتواند مراحل قبلي را به خوبي و صادقانه طي كند (لا إله إلاّ أنا) را خواهد شنيد كه عاليترين مرتبه توحيد است. وقتي كليم الهي (عليهالسلام) در وادي طور مأمور شد تا به احترام آن وادي مقدّس نعلين را از پا درآورد: فاخلع نعليك إنّك بالواد المقدّس طوي[ سوره طه، آيه 12] و مدال افتخارآميز رسالت به صدر مشروح وي نصب شد، مخاطب به خطاب الهي و مأمور به شنيدن وحي پروردگار گرديد: و أنا اخترتك فاستمع لما يوحي[ سوره طه، آيه 13]. آنگاه خداوند به او امر فرمود: إنّني أنا اللَّه لا إله إلاّ أنَا فاعبدني.[ سوره طه، آيه 14] تبيين اين مطلب مجال فسيح و مخاطب با انصات و استماع و قلبواعي ميطلبد.