سلام علی آل یاسین...(301)

مقدمه نشريه هادي شماره 114

 

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و ...

أشهدُ أنّ لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته وأولو العلم من خلقه لا إله إلاّ هو العزيز الحكيم؛

چگونگي شهادت ملائكه

 

قرآن كريم، شهادت ملائكه بر وحدانيت حق تعالي را دو گونه مي‏داند: قولي و فعلي. درباره شهادت قولي مي‏فرمايد: آنها ذات اقدس باري تعالي را از هر نقص و عيبي تنزيه مي‏كنند: و الملئكة يسبّحون بحمد ربّهم[سوره شوري، آيه 5]؛ ملائكه با حمد و سپاس پروردگارشان، تسبيح او مي‏گويند. اين تسبيح، مرادف شهادت قولي آنها بر وحدانيت خداست؛ چون شريك و انباز داشتن براي خدا نقص شمرده مي‏شود و فرشتگان با تسبيح خود، ذات اقدس باري تعالي را از هر نقص و عيبي مبرّا مي‏كنند. بنابراين، تسبيح ملائكه شهادت قولي آنها بر وحدت و يگانگي خداست.

اما شهادت فعلي ملائكه بر وحدانيت حق تعالي همان عبادت و اطاعت مطلق آنهاست: بل عباد مكرمون  لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون[سوره انبياء، آيات 26 ـ 27.]؛ فرشتگان، بندگان مكرّم خدا هستند كه در سخن گفتن بر او پيشي نمي‏گيرند و به دستور او كار مي‏كنند. اين اطاعت محض، نشان مي‏دهد كه آنها غير خدا را منشأ اثر نمي‏دانند و اين اطاعت صرف، چيزي جز شهادت عملي آنها بر وحدت و يگانگي خدا نيست.

معناي اُولواالعلم

بارزترين مصداق اُولواالعلم، انبيا، اوصيا و أئمه اطهار (عليهم‌السلام) هستند. عنوان اُولواالعلم با عنوان عالم، دانشمند و امثال آن تفاوت دارد؛ چون ممكن است عالمي، علم خود را از معلّم عادي فرا گرفته، دانشمند شده باشد، ولي اهل بغي باشد كه نه تنها شهادت به وحدانيت خدا نمي‏دهد، بلكه زمينه‏ساز اختلاف و پيدايش مذاهب انحرافي نيز مي‏گردد: و ما اختلف الذين أُوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم.[ اهل كتاب پس از آنكه علم برايشان حاصل شد، از روي بغي و ستم‏پيشگي به اختلاف با يكديگر پرداختند (سوره آل عمران، آيه 19)}برخي از عالمان و دانشمندان، اهل بغي نيستند، ولي خير علمي آنان به ديگران نمي‏رسد، بلكه محدود به خودشان است، امّا اولواالعلم به كساني گفته مي‏شود كه نه تنها از گزند بغي و آسيب فتنه اختلاف مصون‏اند و نه تنها علم را از معلّم عادي فرانگرفته‏اند، بلكه علم در آنان رسوخ كرده، راسخ در علم و ولي علم شده باشند و آن را به ديگران نيز بياموزند و خير علمي آنان به ديگران برسد. بدين ترتيب، عنوان اولواالعلم غير از عناوين اوتواالعلم، عالم و عليم است؛ چنان كه عنوان اولواالالباب غير از عنوان لبيب و اولواالامر غير از عنوان آمر و حاكم است.

بدين جهت، چنين افرادي نه تنها موحّدند و نه تنها شاهد وحدانيت حق تعالي هستند و به آن شهادت مي‏دهند، بلكه ديگران را نيز به يكتاپرستي و توحيد خدا دعوت مي‏كنند.

. فضيلت علم

قرآن كريم وقتي از طبيعت و مادّه سخن مي‏گويد، بهره‏هاي طبيعي و مادّي را براي افراد عادي و حيوان، مشترك مي‏داند وچنين مي‏فرمايد: متاعاً لكم ولأنعامكم[خدا نعمت‏ها و مواهب مادي را در اختيارتان گذاشت تا وسيله بهره‏برداري براي شما و چهارپايانتان باشد (سوره نازعات، آيه 33 ]، كلوا وارعوا أنعامكم[بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد (سوره طه، آيه 54)]، اما وقتي از توحيد و معرفت الهي سخن مي‏گويد، عالم موّحد را در كنار ملائكه ذكر مي‏كند: و الملئكة و أُولواالعلم. به تعبير امام سجاد (عليه‌السلام) عظمت علم چنين فضيلتي به عالم بخشيده است كه در رديف فرشتگان قرار گيرد.

مرحوم استاد آيةاللَّه شعراني(قدس‌سرّه) وقتي استشهاد امام صادق (عليه‌السلام) به كلام ارسطو رانقل مي‏كند[آن حضرت در مقام استدلال بر توحيد فرمود: «... ارسطاطاليس شبهات واهي آنها را رد كرده است» (ر. ك: بحار الانوار، ج3 ص149] مي‏فرمايد:

زهي افتخار براي ارسطو كه نامش به تعظيم و مدح در كلام سليل نبوّت برده شود و سزد كه بر اقران خود بدين فضل مباهات كند. گويي حافظ از زبان حال او گفته است:

من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم / لطف‏ها مي‏كني اي خاك درت تاج سرم

شجره علم است كه چنين درجات و سعادات بار مي‏آورد.[ ترجمه و شرح تجريدالاعتقاد، ص149.]

تقدّم ملائكه بر اولواالعلم در اين آيه و امثال آن فقط يك تقدم ذكري است و دلالتي بر فضيلت ملائكه بر انسان كامل ندارد؛ چون هر چند كه مجموع ملائك از مجموع انسان‏ها برترند، ليكن در ميان انسان‏ها كساني هستند كه از ملائك بالاترند؛ چنان كه در سفر معراج، جبرئيل از رفتن ايستاد و گفت: «لو دنوتُ أنملةً لاحْتَرقتُ»[ اگر به قدر سرانگشتي نزديك شوم، خواهم سوخت. (بحار الانوار، ج18، ص382]، در حالي كه نبّي مكرّم (صلي الله عليه و آله و سلم) به رفتن ادامه مي‏داد.  همچنین ماجراي تعليم اسماي حسنا و اِنباي آنها كه به وسيله انسان كامل به ملائكه صورت گرفت، گواه ديگري بر تقدّم علمي انسان كامل بر فرشتگان است.

پيام ضمني اين جمله به مخاطبان، اين است كه اگر اولواالعلم هستيد، طبعاً شهادت به وحدانيت خداوند مي‏دهيد؛ وگرنه پس از شهادت خدا و ملائكه و اولواالعلم، سكوت شما امري ناپسند است. پس شما نيز با آنها هماهنگ شويد و به وحدانيّت خداي عزيز وحكيم شهادت دهيد.

.سرّ تكرار كلمه توحيد

شهادت‏هايي كه تاكنون مطرح بود، به پيروي از شهادت خدا و ملائكه و اولواالعلم بود. اگر اين شهادت صادقانه باشد، نور توحيد در قلب انسان موّحد مي‏درخشد و چنين انساني با مراجعه به قلب خود، انوار و جلوات اين درخشش را مشاهده مي‏كند. آنگاه گويا بي‏اختيار و مدهوشانه، كلمه توحيد را بر زبان جاري مي‏كند و مي‏گويد: «لا إله إلاّ اللَّه».خاصيت شهادت چنين است كه اگر صادقانه باشد، انسان موّحد را به شهود مي‏رساند. لطيفه‏اي كه در تكرار كلمه توحيد در اذان و اقامه وجود دارد، اين است كه انسان سالك، در آغاز راه از شهادت به وحدانيت شروع مي‏كند و در پايان راه به شهود مي‏رسد. در آغاز راه مي‏گويد: «أشهد أن لا إله إلاّ اللَّه» و در پايان راهmمي‏گويد: «لا إله إلاّ اللَّه». بنابراين، مي‏توان گفت: عظمت مشهودٌ به (توحيد) اقتضاي تكرار دارد؛ هرچند كه تكرار محض نيست؛ چون در پايان مي‏يابد كه غير از خدا چيزي نيست، در حالي كه در آغاز، شهادت مي‏داد كه غير از خدا چيز ديگري نيست.

مراتب اقرار به توحيد

پيش از اين گذشت كه «اللَّه» اسم اعظم و جامع جميع كمالات است، ليكن بايد توجه داشت كه (لا إله إلاّ هو) بالاتر از «لا إله إلاّ اللَّه» است؛ چون «هو» اشاره به هويت غيبيّه محضه دارد و به منزله اسم (نه اسم) براي ذات غيب‏الغيوب است، در حالي كه «اللَّه» اسم براي ذات از حيث جامعيت جميع صفات كماليّه است.

از آن بالاتر (لا إله إلاّ أنت) است كه در ذكر يونسيّه نيز آمده و باعث نجات حضرت يونس (عليه‌السلام) از شكم ماهي گرديد: فنادي في الظّلمات أن لا إله إلاّ أنت سبحانك إنّي كنت من الظالمين  فاستجبنا له و نجّيناه من الغمّ و كذلك ننجي المؤمنين.[ يونس [(عليه‌السلام)] در تاريكي‏ها ندا داد: غير از تو معبودي نيست، تو منزّهي، به راستي كه من از ستمكاران بودم. پس دعاي او را اجابت كرديم و از غم و اندوه نجاتش داديم و مؤمنان را اين گونه نجات مي‏دهيم (سوره انبياء، آيات 87 ـ 88. ]قسمت اخير آيه، يعني جمله (كذلك ننجي المؤمنين) نشان مي‏دهد كه اين ذكر مي‏تواند مايه نجات هر انسان دردمند، مخصوصاً انسان غافلي كه گرفتار اندوه بي‏خبري است، باشد و به حضرت يونس (عليه‌السلام) اختصاص ندارد. عارف كامل، مرحوم ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي(قدس‌سرّه) مي‏فرمايند: در ايام تحصيلم در نجف اشرف شيخ جليل‏القدري داشتم كه مرجع و ملجأ اتقيا در تربيت و تزكيه بود.[ شايد منظور ايشان مرحوم ملاّ حسينقلي همداني باشد.] از او خواستم برنامه‏اي را كه در سلوك الي اللَّه مؤثّر است و خودش تجربه

كرده، برايم بيان كند. وي دو امر را متذكر شد:

يكم. انجام يك سجده طولاني در طول روز يا شب و تكرار ذكر يونسيه، يعني (لا إله إلاّ أنت سبحانك إنّي كنت من الظالمين) در آن؛ با اذعان نفس به اينكه روح من در زندان طبيعت محبوس شده و اخلاق رذيله، جانم را به بند كشيده است. ايشان هميشه به اصحاب و دوستان خود سفارش اين سجده را مي‏كردند و هر كس بر اين سجده مداومت داشت، تأثيرش را مي‏ديد، مخصوصاً كساني كه سجده‏شان طولاني‏تر بود... . حتي شنيدم بعضي از اصحاب ايشان اين ذكر را سه هزار بار تكرار مي‏كردند.دوم. صد بار خواندن سوره قدر در شب جمعه و عصر آن (ظاهرش اين است كه صد بار در شب جمعه بخواند و صد بار در عصر جمعه).[ المراقبات، ص123 (مراقبات شهر رمضان المبارك)؛ اسرارالصلاة، ص432]

اگر كسي بتواند مراحل قبلي را به خوبي و صادقانه طي كند (لا إله إلاّ أنا) را خواهد شنيد كه عالي‏ترين مرتبه توحيد است. وقتي كليم الهي (عليه‌السلام) در وادي طور مأمور شد تا به احترام آن وادي مقدّس نعلين را از پا درآورد: فاخلع نعليك إنّك بالواد المقدّس طوي[ سوره طه، آيه 12] و مدال افتخارآميز رسالت به صدر مشروح وي نصب شد، مخاطب به خطاب الهي و مأمور به شنيدن وحي پروردگار گرديد: و أنا اخترتك فاستمع لما يوحي[ سوره طه، آيه 13]. آنگاه خداوند به او امر فرمود: إنّني أنا اللَّه لا إله إلاّ أنَا فاعبدني.[ سوره طه، آيه 14] تبيين اين مطلب مجال فسيح و مخاطب با انصات و استماع و قلب‏واعي مي‏طلبد.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها قرآن و عترت سلام علی آل یاسین...(301)