سلام علی آل یاسین...!(150)
- توضیحات
- زیر مجموعه: مقالات
- دسته: قرآن و عترت
- منتشر شده در 10 مرداد 1392
- نوشته شده توسط محمدعلی صدری
- بازدید: 1374
مقدمه نشریه هادی(52 و 53)
السلام علي ائمّة الهدي؛
سلام بر امامان هدايت.(قسمت دوم)
ـ امامت، قلّه بينظير برتري
ستيغ معنويت، اوج عظمت و رفيعترين مقام در فرهنگ اسلام، امامت است.
عالم آل محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم)، ثامن الحجج، حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام)
امامت و امام را اينگونه معرّفي كرد:
... امامت، منزلت انبيا و ارث اوصياست. امامت، خلافت خداي عزّوجل، خلافت رسول، مقام اميرالمؤمنين وميراث امام حسن و امام حسين (عليهمالسلام) است. امامت، زمام دين، نظام مسلمين، صلاح دين و عزّت مؤمنان است. امامت، ريشه رشد يابنده اسلام و شاخه بالنده آن است.
به وسيله امام (عليهالسلام) نماز، روزه، حج و جهاد تمام ميگردد، فيء و صدقات جمع ميشود و احكام و حدود اجرا گرديده، مرزها محفوظ ميماند. امام، حلال خدا را حلال، حرام او را حرام، حدود الهي را اجرا و از دين خدا دفاع ميكند و با حكمت، موعظت و حجت بالغه به راه پروردگار فرا ميخواند. امام، آفتاب عالم تاب است و در افقي قرار دارد كه دستها به وي نميرسد و چشمها حقيقتش را درك نميكند. امام، ماه منور، چراغ روشن، نور تابان و ستاره هدايتگر در تاريكيهاي گمراه كننده، در بيابانهاي بيآب و علف و در ميان امواج سهمگين درياهاست.
امام، آب خوش گوار بر جگر تفتيده، دليل راه هدايت و نجات دهنده از پستيهاست. امام، آتش روشني بخش بر بلندي است كه هر كس به آن نزديك شود، او را گرم ميكند. در مهلكهها راهنماست هر كس از آن جدا شود، هلاك ميگردد.
امام، ابر پرباران، باران درشت قطره [و پر آب]، آفتاب روشني بخش، آسمان سايه افكن، زمين گسترده، چشمه پر آب، تالاب [و آبگير ذخيره آب] و باغ [پر ثمر] است. امام، پدري نرم خو و مدارا كننده، برادري دل سوز و پناهگاه مردم در سختيهاي روزگار است.
امام، امين خدا در زمين، حجّت او بر بندگانش، خليفه او در شهرهايش، دعوت كننده به سوي خدا و دفاع كننده از محرّمات الهي است [تا ضايع نشود و هتك حرمت نگردد]. امام، پاك شده از گناهان، مبرّاي از عيوب، مخصوص به علم، موسوم به حلم، نظام دين، عزّت مسلمانان، غيظ منافقان و مرگ كافران است.
امام، يگانه دوران است كه كسي [از انديشوران و صاحب نظران و صاحب بصران] در نزديكي افق او نيست. نه عالِمي معادل او وجود دارد و نه بدلي برايش يافت ميشود؛ نه مانندي دارد و نه نظيري. از فضايل مخصوصي برخوردار است كه نه آنها را طلب كرده و نه براي به دست آوردن آنها خود را به زحمت انداخته، بلكه خداي وهّاب به او عطا كرده است. چه كسي ميتواند به كنه معرفت امام برسد و او را برگزيند؟ (بحار، ج25، ص122)
می دانیم که قرآن كريم يكي از خواستههاي (عباد الرحمن) را امامت بر پرواپيشگان معرفي ميكند: (واجعلنا للمتّقين إماماً)[ سوره فرقان، آيه 74]. ابراهيم (عليهالسلام) در مسير تكامل معنوي هنگامي كه برپايه بلند امامت گام نهاد، خود را در انتهاي ترقي و آخرين پله نردبان كمال ديد. لذا اين مقام را براي ذرّيه خود نيز طلب كرد: (وإذ ابتلي إبراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال إنّي جاعلك للنّاس إماماً قال ومن ذرّيّتي قال لا ينال عهدي الظّالمين)[ هنگامي كه پروردگار ابراهيم، وي را با كلماتي [چند چيز] آزمود و او آنها را به اتمام رسانيد [و سرفراز بيرون آمد. آنگاه به وي] گفت: من تو را براي مردم امام قرار دادهام. [ابراهيم] گفت: آيا از ذريه من [نيز كساني را براي اين مقام برگزيدهاي؟ خدا] گفت: عهد من به ظالمان نميرسد (سوره بقره، آيه 124).].
... وقتي عبوديت، نبوت، رسالت، خليل حق تعالي بودن در ابراهيم (عليهالسلام) جمع شد خداي متعال به او فرمود: تو را امام براي مردم قرار دادم. چون مقام امامت در نظر ابراهيم (عليهالسلام) بزرگ آمد، گفت: آيا از ذريه من نيز كسي به اين مقام ميرسد؟ خدا فرمود: عهد من به ستم پيشگان نميرسد، يعني سفيه نميتواند امام اتقيا باشد؛ ... فلمّا جمع له الأشياء قال: (إنّي جاعلك للناس إماماً) قال: فمن عظمها فى عين إبراهيم قال: (ومن ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين) قال: لا يكون السفيه إمام التّقى[بحار، ج12، ص12 به نقل از اصول كافي، ج1، ص175.].
حضرت علي بن موسي الرضا (عليهالسلام) نيز فرمود:
ابراهيم (عليهالسلام) بعد از رسيدن به اين مقام از روي خوشحالي گفت: آيا از ذريه من نيز كسي به اين مقام ميرسد؟؛ ... فقال الخليل عليهالسلام سروراً بها: (ومن ذرّيّتي) قال الله عزّ وجل: (لاينال عهدي الظّالمين)[ بحار، ج25، ص122].
حاصل آنچه گفته شد را ميتوان در سه نكته خلاصه كرد:
اول: امامت عهدهدار تبيين، تعليل، اجرا، حمايت و دفاع از احكام و حِكَم الهي در دايره تشريع و تنظيم كننده رابطه اسماي حسناي الهي و برخورداري از ولايت كليّه الهيه در مدار تكوين است.
دوم: چنين مسؤوليتي مستلزم داشتن برترين علم و والاترين قدرت عادلانه است.
سوم: چنين مقامي اكتسابي و درخواست كردني نيست، بلكه موهبت ويژه الهي است.
ـ شرايط و ويژگيهاي امام
شيعه معتقد است كسي كه ميخواهد عهدهدار مقام منيع امامت شود بايد از شرايط و ويژگيهايي برخوردار باشد كه عمده آن، دو شرط است[ر.ك: كشف المراد، المقصد الخامس فى الإمامة، المسألة الثانية والثالثة، صص364 و366]:
يك: عصمت
دلايلي بر لزوم عصمت امام اقامه كردهاند كه عمدهترين آنها از اين قرار است:
الف) انسان پيوسته در معرض خطا و گرفتار آن است. از اين رو بايد نمونه و الگويي مصون از خطا، نسيان و سهو به او ارائه شود تا مقتداي وي قرار گيرد. اين مقتدا همان امام است. اگر سهو، نسيان و خطا در آن الگو نيز راه داشته باشد و مصون و معصوم از هرگونه لغزشي نباشد، لازمهاش تسلسل يا الگو نداشتن است كه هيچ كدام قابل قبول نيست؛ زيرا الگو داشتن براي انسانها ضروري است و تسلسل نيز باطل است.
ب) كتاب خدا، يعني قرآن به تنهايي نميتواند حافظ شريعت باشد؛ زيرا بسياري از احكام شرعي را به صورت كلي ذكر كرده كه نياز به تبيين، تفسير، تشريح و بيان جزئيات دارد. چنان كه سنّت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به همين امور نيازمند است. از اين جهت بايد انسان معصومي متولي تبيين و تفسير دين باشد تا انحراف در دين پديد نيايد[ـ گاه نيز ممكن است اين انسان معصوم غايب باشد ولي در جاي خود اثبات شده كه در پس پرده غيبت نيز نقش خود را ايفا ميكند، چنان كه آفتاب پشت ابر نور ميبخشد.]. به تعبير ديگر: امام حافظ شريعت است اگر خطا و نسيان بر او نيز روا باشد، وثوقي به تعبديات و احكام تكليفي كه او بيان ميكند، نخواهد بود.
ج) اگر خطا، نسيان و عصيان براي امام روا باشد، نهي از منكر كردن او و مخالفت كردن با او در همان موارد بر امّت واجب است، در حالي كه خداي متعال در آيه (أطيعوا الله وأطيعوا الرّسول وأُولي الأمر منكم)[ سوره نساء، آيه 59.] اطاعت اولي الامر را همانند اطاعت از خدا و رسول بدون قيد و شرط واجب كرده است و اگر مخالفت و نهي از منكر جايز نباشد، لازمهاش آن است كه امام غيرمعصوم با رفتار غير معصومانه خود امر به معاصي و نهي از طاعات بكند و... مردم نيز از او اطاعت كنند!
د) هدف از نصب امام، اطاعت بيقيد و شرط امّت و تسليم محض بودن در برابر اوست؛ چون حجّت ويژه الهي بر مردم است[يكي از شيعيان امام صادق (عليهالسلام) به نام حمزة بن الطيار به آن حضرت گفت: اگر اناري را نصف كني و بگويي نصف آن حلال و نصف ديگر حرام است، بدون چون و چرا ميپذيرم (قاموس الرجال، ج4، ص31).]
و اساساً قوام امامت و امّت به همين تسليم محض بودن است. اگر امام جامعه، معصوم نباشد، امّت در برابر او تسليم محض نخواهند بود و غرض از نصب امام نقض خواهد شد.
ه) امام از لحاظ عقل و معرفت در مرتبه بالاتري از امّت خويش قرار دارد. از اين رو ثواب او بيشتر و عقاب وي شديدتر از ديگران است. پس اگر معصوم نباشد بايد در شرايطي وخيمتر از امّت قرار داشته باشد و اين، موجب نقض غرض و به هم ريختن اوضاع ميشود.
و) قرآن كريم نيز عصمت را از شرايط امامت ميداند. زماني كه ابراهيم (عليهالسلام) گفت: آيا از ذريه من نيز كسي به امامت ميرسد؟؛ (قال ومن ذرّيّتي) خداوند به او فرمود: عهد من به ستم پيشگان نميرسد؛ (قال لا ينال عهدي الظّالمين). آنچه در اين آيه مانع امامت معرفي شده، ظلم است، نه فسق. كسي كه فسق فعلي ندارد عادل است ليكن نميتوان گفت: «غير ظالم» است. غير ظالم به كسي گفته ميشود كه در تمام عمر مرتكب خلاف نشود.
مرحوم استاد علامه طباطبايي با استدلال به اين آيه بر لزوم عصمتامام ميگويد: از برخي اساتيد ما (قدسسرهم) سؤال شد: چگونه اين آيه بر لزوم عصمت امام دلالت دارد؟ در جواب فرمود: مردم در يك تقسيم عقلي چهار گروه هستند:
1 ـ كسي كه در تمام عمر خود ظالم بوده است.
2 ـ كسي كه در لحظهاي از عمر خود ظالم نبوده است.
3 ـ كسي كه فقط در اول عمر خود ظالم بوده ولي توبه كرده و در آخر عمر خود ظالم نيست.
4 ـ كسي كه در اول عمر ظالم نبوده ولي در آخر عمر خود ظالم شده است.
شأن ابراهيم (عليهالسلام) بالاتر از آن است كه براي گروه اوّل و چهارم از ذرّيه خويش امامت طلب كند. پس قطعاً براي اين دو گروه طلب نكرده است. از دو قسم باقي مانده، خداوند متعال امامت گروه سوم را نفي كرده و فقط گروه دوم را لايق دانسته است[الميزان، ج1، ص274، ذيل آيه 124 سوره بقره.].
حاصل آنكه ضرورت عصمت را با دو بيان ميتوان تقرير كرد:
اوّل: معرفت انساني درجاتي دارد كه آغاز آنها حسّ و تجربه، سپس رياضي، بعد از آن حكمت و كلام و فراتر از همه اينها عرفان نظري است و سلطان همه علوم و ملكه همه معارف، وحي الهي است. هر كدام از اين رشتههاي معرفتي، ميزان سنجش مخصوص به خود دارد كه در حقيقت خطكش آن علم است و به كمك آن صواب و خطاي آنها معلوم ميشود، مثل منطق براي فلسفه، اصول براي فقه، حكمت براي عرفان و.... ولي براي ارزيابي وحي كه خود، عين ميزان است هيچ ابزار سنجشي وجود ندارد، يعني نه با ميزان برهان عقلي و رياضي توزين ميشود و نه با آلات حسّي مورد آزمون قرار ميگيرد؛ زيرا احكام و حِكَم آن، غيبي و جزئي است و چنان كه ميدانيم احكام و حِكَم غيبي با آلات و ابزار حسي ادراك نميشود تا مورد سنجش قرار گيرد همانطور كه احكام و حِكَم جزئي با برهان عقلي و رياضي تحليل نميشود. لذا چارهاي جز معصوم بودن دريافت كننده وحي نيست.
دوم: اهمّيت هيچ علمي معادل احكام دين نيست؛ زيرا احكام طبّ هر چند مهم است ولي مرز اهتمام آن محدوده حيات دنياست چنان كه ساير علوم اينگونهاند ولي منطقه حكومت احكام دين، اعم از دنيا و آخرت است. لذا اشتباه در آن هرگز قابل اغماض نيست. صيانت از احكام دين كه به وسيله وحي الهي ابلاغ ميگردد جز به وسيله عصمت انسان كامل وحيياب نميتواند باشد و چون مهمترين وظيفه خليفه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبيين، تعليم، تعليل، تبليغ، املا و اجراي وحي است. از اين جهت چارهاي جز عصمت خليفه رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست.
دوم: افضليت
خواجه خطه طوس و نصير ملّت و دين رضوان الله تعالي عليه در كشف مراد ضرورت ويژگي دوم امام، يعني افضليت را اينگونه تعليل كرده است:
امام بايد افضل از رعيت خويش باشد؛ زيرا اگر مساوي ديگران باشد ترجيح او بر آنان بدون مرجح و محال است، چنان كه اگر پايينتر از ديگران باشد، تقديم مفضول لازم ميآيد، كه عقل آن را قبيح ميشمارد.
آنگاه ميگويد:
به مقتضاي اين حكم، امام بايد از همه جهات (علم، دين، كرامت، شجاعت و...) برتر از ديگران باشد[كشف المراد، ص366، المسألة الثالثة أن يكون أفضل من غيره.].
تذكّر 1: برخي از علماي اهل سنّت گفتهاند: از نظر شيعه شرط است كه امام، هاشمي بلكه علوي باشد. آنگاه جواب دادهاند كه
بلكه مخالف اجماع است[شرح المقاصد، ج5، ص246؛ شرح المواقف، ج8، ص350.].
جواب: اوّلاً، شيعه معتقد است امام بايد از جانب خداي سبحان معيّن شود؛ چون فقط او ميداند چه كسي معصوم و برتر از ديگران است و هاشمي يا علوي بودن به عنوان شرط امامت در كتب كلامي شيعه مطرح نشده است، هر چند منصوصين و تعيين شدگان از جانب خداي متعال، هاشمي و علوي هستند.
ثانياً، آنچه در برخي كتب آمده، مانند سايه نداشتن امام، ديدن از پشت سر، برخورداري از ويژگيهايي در هنگام ولادت، در اختيار داشتن سلاح پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در اختيار داشتن جفر و جامعه، خوشبوتر بودن از مشك و... كه از عالم آل محمّد، حضرت علي بن موسي الرّضا (عليهماالسلام) نقل شده[احتجاج، ج2، ص448.]، از خصايص، ويژگيها و علامتهاي امام است، نه از شرايط او، كه مثلاً وقتي مردم تحقيق كردند و اين شرايط را در كسي ديدند، به او رأي بدهند، با او بيعت كنند و...، بلكه بدين معناست: امامي كه خداي متعال براي هدايت مردم بر ميگزيند، داراي چنين ويژگيهايي است. بنابر اين، اگر هاشمي يا علوي بودن در جايي آمده باشد، به عنوان علامت و ويژگي است نه شرط، بدان معنايي كه بيان شد.
تذكّر 2: برخي از علماي اهل سنّت اقدام به جواب دادن از ادلّه لزوم عصمت و افضليت امام كردهاند، ليكن بايد گفت: اساساً تلقّي و تعريف دو مكتب از امام و امامت متفاوت است. در مكتب شيعه، امامت خلافت خدا و رياست معنوي بر دين و دنياست. امام، انسان كاملي است كه واسطه فيض خدا و تنظيم كننده رابطه اسماي حسناي الهي است. در حالي كه در مكتب اهل سنّت امامت از حدّ سلطنت و رياست جمهوري فراتر نميرود. از اين رو در اين مكتب، امام كُشان اموي و عباسي، خلفاي واجب الاطاعه هستند و پيروان آن از بيمهري شيعه نسبت به بنيعبّاس گلهمندند[شرح المقاصد، ج5، ص268]. اگر با توجّه به اين اصل اساسي به جوابهاي آنان نگاه شود، ناصوابي و بيپايگي بسياري از آنها آشكار ميگردد.
3 ـ تعيين امام
همانگونه كه اشاره شد عصمت و افضليت، دو ويژگي اساسي امام در چشمانداز شيعه است. از اين رو اماميه اعتقاد دارد كه امامت فقط با نصب و تعيين الهي صورت ميگيرد؛ زيرا عصمت و افضليت فقط با علم لايزال الهي قابل شناخت است و هيچ كس بدان دسترسي ندارد. امام رضا (عليهالسلام) ميفرمايد:
چگونه ميتوان حقيقت امامت و امام را شناخت در حالي كه او همانند ستارهاي است كه دور از دسترس قرار دارد. چگونه ميتوان او را وصف كرد؟ چگونه ميتوان او را انتخاب كرد؟ عقل چه كسي ميتواند در اين ميدان كارآيي داشته باشد؟؛ أنّي وهو بحَيث النّجم منْ أيدى المُتناوِلين ووصفِ الواصِفين؟ فأينَ الإختيار مِن هذا؟ وأينَ العقول عنْ هذا؟[ بحار، ج25، ص125].
اهلسنّت نيز با استناد به همين عدم امكان شناخت، اشتراط اين دو ويژگي (عصمت و افضليت) را تكليف ما لا يطاق دانسته، ضرورت آنها را انكار كردهاند.(البته در ادامه همین مطلب حضرت استاد درباره نقد بینش اهل سنت مطالب دقیق و مبسوطی فرموده اند که علاقمندان می توانند به شرح زیارت جامعه کبیره ایشان مراجعه نمایند؛ و من الله التوفیق)