حکمت متعالیه استاد یزدان پناه 66
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 20 مرداد 1392
- نوشته شده توسط محسن رزم جو
- بازدید: 1400
فارابی و تحقق فلسفه اسلامی
بحث توحید در فلسفه فارابی
ما در باب تحقیق فلسفهی اسلامی از امکان فلسفهی اسلامی شروع کردیم و میخواستیم که فلسفهای پدید بیاید که هماهنگ با خطوط کلی آموزههای اسلامی که قبلاً برشمردیم باشد. بحث از کندی شروع شد ولی فلسفه ی او را به عنوان آغاز فلسفهی اسلامی ندانستیم. ولی در فارابی عملاً ما با فلسفهی اسلامی روبرو هستیم و خطوط کلی آموزههای اسلامی را رعایت کرده و سعی نموده که آموزههای اسلامی را به کار بندد و گزارههای معرفتی و اعتقادی دین را در فلسفهی خود آورده است .
...
گفتیم این فلسفه از یونان آمده بود و سپس رنگ نو افلاطونی پیدا کرده بود و بعد به دست کندی و بعد از او فارابی رسید و کار فارابی عملاً این بود که هر آموزهایی از آموزههای آنها را که با متون دینی ما سازگار است را گزینش کرد و پس ار آن دست بکار شده و برای تثبیت گزاره های فلسفی متون دینی تلاش کرد .
در جلسهی گذشته به برخی اشاره شد. در مبحث توحید ایشان ذات واحد را که دارای وجود از خود هست و هیچ موجودی بر آن تقدم ندارد ، مطرح نموده و ذکر کرده این ذات در نهایت کمال است و هیچ نقصی در آن راه ندارد و چنان وحدتی دارد که هیچگاه این وحدت منافی با ذات نیست و پس از آن بسیاری از اسماء حسنی را مطرح کرده مثل اسم علیم ، حی ، حق ، جواد و جمیل و ... عملاً دارد کاری انجام میدهد که بین فلسفه و دین هست.
بحث علم حضرت حق به اشیا در فلسفه فارابی
در بحث علم ، علم حضرت حق به خود را گفتیم و اما علم او به اشیاء دیگر و علم قبل از ایجاد باقی مانده بود که باید اشاره کرد : در کتاب اسرارالایات و یا علم الیقین فیض ، آیات و روایات بسیار در باب علم قبل از ایجاد آورده شده است و در عین حال این اندیشه در کتب شرح (لام دا) جناب ارسطو ، ( شرح آن بخش لامی که در مابعدالطبیعه آورده ) مطرخ شده و شارحان ارسطویی که نوافلاطونی بودند بیان کردهاند : مسئله ای به اسم عقل اول به خودی خود لازم دارد علم عقل اول به همهی اشیاء را قبل از ایجاد ، بنابراین علم حق به اشیاء را در سنت افلاطونی داریم . و این اندیشه از این جا شکل گرفت .
فارابی علم قبل از ایجاد را در چند جا دارد که یکی از آنها در کتاب سیاست المدنیه در صفحهی34 این بحث را مطرح کرده : خداوند سبحان خودش را تعقل کرد و ذاتش همهی موجودات را ، چون همهی موجودات از او مشتق اند . حالا این به چه نحو است؟ به شکل علم اجمالی که ملاصدرا گفته یا به شکلی که مشاء میگوید به اسم لوازم ، از سیاق بحث او میفهمیم که به لوازم اشاره دارد در جلوتر گفته ( وقتی خود را تعقل کرد مثل اینکه همهی موجودات را تعقل کرده ) دلیلی که برای این مطلب آورده روشن میکند که اشاره به لوازم دارد . و آن دلیل آن است که ( چون همه وجودشان را از حق اقتباس میکنند پس به عنوان معالیل و لوازم او هستند و حضرت حق که علم به خود دارد علم به معالیل خود هم دارد .
باید این نکته را فراموش نکرد که این تحلیل ناکافی است ولی عجالتاً علم قبل از ایجاد را درست کرده و راه را برای مسئلهی علم اجمالی و تفصیلی ملاصدرا باز کرده است .
متن دیگری که در این زمینه هست در صفحهی 306 کتاب الجمع بین رأیین آمده : خداوند حی است و ایجاد کننده و قبل از آنکه ایجاد کند باید تصورش را داشتهباشد تا ایجاد کند و این تصورش هم هیچ اشتباهی در آن پیدا نمیشود. ایشان اگرچه دارد بحث مُثل افلاطونی را بر علم ربوبی تطبیق میدهد ولی الان بحث ما این نیست و عجالتاً نشان میدهد که علم ربوبی را این شکلی قائل است ، در ادامه میگوید علم ربوبی تغییر پذیر نیست . اگر کسی نفی بکند علم ربوبی را در نتیجه لازم است بگوید که خدا عالَم را گزاف خلق کرده است . و از این مبحث چیز دیگری هم یافت میشود و آن نظام احسن الهی است و عنایت . در ص 103 کتاب میگوید هر شی در بهترین مواضع قرار دارد و اگر شک دارید کتاب تشریح را بخوانید . و حتی تا شریعت باید این نظام احسن الهی را ادامه داد(ضرورت شریعت و ارسال رسل را با بحث نظام احسن تثبیت می کند) ، مگر می شود نظام احسن الهی انسان را خلق کند و سعادتی داشته باشد ولی به او نگوید سعادت چیست ؟
ایشاندر کتاب فصول منتزعه در مورد علم خدا اشاره کرده که سه قول وجود دارد :
1- علم به اشیاء ندارد و فقط به خود علم دارد که این قول را نمیپذیرد .
2- به اشیاء علم دارد به نحو جزیی که میگوید با مفاسد همراه است یعنی باعث میشود که مثلاً تغیر در حضرت حق به وجود بیاید که این را هم قبول ندارد
3- به اشیاء علم دارد به نحو کلی این امر را میپذیرد یعنی جزییات را علم دارد ولی به نحو کلی .
پس تا اینجا نظام احسن الهی را هم که در متون دینی هست اشاره کرده مسئلهی عنایت و مدبر عالم بودن و علم قبل از ایجاد را هم بیان شد که همه تقریباً در متون دینی هست .
مسئلهی دیگر افاضهی وجود است ؛ که فارابی از آنهایی است که در نظام پیچیده بعد از حق سبحانه و تعالی عقول عشره را قبول میکند و بعد از آن به عالم ماده میرسد و عقول عشره را با رابطهی طولی و علت و معلولی مافوق عالم ماده قرار میدهد ولی جالب اینکه ایشان هر جایی که به بحث خلق و ایجاد رسیده الله خالق کل شی را دارد . مثل ص 57 سیاست مدنیه و ص 102 الجمع بین رأیین .
بحث صمد بودن خدا در فلسفه فارابی
مسئلهی دیگری در اندیشهی دینی هست اینکه خدا صمد است و بی نقص و متون دینی می گویند که بی نقص واقعی فقط خداست و بقیه همه دارای نقص میباشند ایشان همین بحث را در فضای فلسفی اثبات کرده (ص40 از سیاست المدنیه)که هر شیی را که بگویید بی نقص نیست. حتی عقل اول چون بالاخره وجودش را از خدا گرفته یعنی نداشته که بهش دادند . و این یعنی نقص. ولی خدا از هر نقصی مبراست .