تفسير انسان به انسان
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 02 آبان 1392
- نوشته شده توسط محسن رزم جو
- بازدید: 1149
فصل دوم: هويت قرآنيِ انسان
گفتار اول: وابستگي وجود انسان: كه در جلسه قبل تحت عناوين فقر محض انسان، تهي بودن انسان و وجود ربطي انسان توضيح داده شد.
گفتار دوم : مراتب چهارگانه وجود انسان
همانگونه كه جهان هستي، از ملك تا ملكوت داراي عوالم چهارگانه ماده، مثال، عقل و اله است، وجود انسان نيز داراي مراتب چهارگانه مادي، مثالي، عقلي و الهي است كه در جلسه پيش توضيح داده شد.
گفتار سوم : فطرت و طبيعت
فطرت
علوم فطري، گرايشات فطري ، لزوم حركت در مسير فطرت و شكوفايي فطرت به وسيله تقوا از اهم مطالبي است كه در بحث فطرت به آنها پرداخته مي شود.
علوم فطري
انسان در هنگام تولد از علوم حصولي بهره اي ندارد ولي داراي علوم حضوري و شهودي است، زيرا انسان روحي مجرد دارد كه نزد خود او حاضر است و هرگز از وي غيبت ندارد، پس همواره خود را مي بيند و هم اصول و اساس چيزي را كه سعادت و شقاوت او را مي سازد بالذات ادراك مي كند.
علوم ميزبان و ميهمان در قرآن
در قرآن كريم دو دسته آيات در مورد علم و جهل انسان وجود دارد.دسته اول آياتي كه بشر را هنگام آفريده شدن جاهل مي داند و دسته دوم آياتي كه بشر ار آفريده شده با سرمايه هاي علمي مي داند از قبيل خداشناسي، معادشناسي و شناخت فضايل
الف) آياتي كه بشر را هنگام آفريده شدن جاهل مي داند
« والله اخرجكم من بطون امّهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده لعلكم تشكرون»(سوره نحل آيه 78) (خداوند شما را از شكم مادرتان خارج كرد درحالي كه هيچ نمي دانستيد و براي شما گوش و چشم ها و قوه درك قرار داد باشد كه شكر كنيد.)
اين دسته آيات در واقع ناظر به علوم حصولي است مانند علوم تجربي، رياضي و علوم حصولي حوزه و دانشگاه مثل پزشكي و مهندسي و... كه محصول كاوشهاي بشري و مهمان روح آدمي است. اين علوم از نظر قرآن از عوارض روح آدمي است و مهمان نفس بشر به شمار مي رود و از راه اكتساب و تحصيل به دست مي آيد و در مقطع پاياني عمر نيز شايد آنها را از دست بدهد.
«و منكم من يُرَدُّ الي ارذل العمر لكي لا يعلم بعد علمٍ شيئا»(سوره نحل آيه 70) يعني بعضي پيران دانسته هاي خود را فراموش مي كنند و ذرّه اي از آنچه در همه عمر به دست آورده اند، در حافظه علمي برخي از آنان نمي ماند.
ب) آياتي كه بشر را هنگام آفريده شدن داراي سرمايه هاي علمي مي داند
اين آيات ناظر به علوم حضوري و شهودي است، زيرا انسان روحي مجرد دارد كه نزد او حاضر است و هرگز از وي غيبت ندارد، پس همواره خود را مي بيند و هم اصول و اساس چيزي را كه سعادت و شقاوت او را مي سازد، بالذات ادراك مي كند. اين علم شامل علم خداشناسي، آشنايي با اسماي حسناي الهي، خطوط كلي وحي و نبوت و راههاي اصلي رسالت، شريعت و ... است كه همگي از علوم فطري مي باشند.
خداي سبحان ارواح بشر را با فطرت توحيدي آفريده و آن شكل خلقت را تبديل ناپذير معرفي كرده:« فطرت الله الّتي فطر النّاس عليها لا تبديل لخلق الله» (سوره روم آيه 30) و با اشاره به آفرينش روح انسان و اينكه خلقتش مستوي، معقول و بدون نقص و عيب است: «و نفسٍ و ما سوّها فَاَلهَمَها فجورها و تقوها»(سوره شمس آيات 7 و 8) يعني در بيان استواي خلقت جان آدمي خدا فرموده است كه به انسان فجور و تقواي نفسش را الهام كرد. در واقع تسويه جان آدمي به همين الهام اوست، به گونه اي كه اگر انسان فجور و تقواي خود را نداند، نفسش موجودي ناقص الخلقه است، يعني اعتدال خلقت انسان به آگاهي او از مايه سعادت و شقاوت خويش است و الهام كار درست و نادرست به وي سبب تسويه و تعديل آفرينش او مي شود.پس انسان از هنگام ولادت از صلاح و فلاح فطري خود با علم حضوري آگاه است و مي داند چه مي خواهد به كدام سمت بايد برود و چه چيزي براي جان او زشت يا زيباست.
بدترين فجور نفس شرك به خداي سبحان است. « اِنّ الشّرك لظلمٌ عظيم»(سوره لقمان آيه 13) زيرا شرك منشأ همه شرور است و زشتي آن نيز باري فطرت مشهود است.
برترين تقواي روح آدمي نيز توحيد است و توحيد كه سر آغاز همه تقواها است مشهود فطريِ نفس است. رسول خدا (ص) فرمود : «خير العباده قول لا اله الاّ الله»(التوحيد ص 18)
بنابراين آنچه از علوم ديني بيرون به انسان مي رسد در واقع تأييد و شكوفا گر علم حضوري است كه در درون فطرت انسان است. « و يثيروا لهم دفائن العقول »(نهج البلاغه خطبه 1)
چگونه علوم ميهمان ثابت و جاودان مي گردند:
دانشي كه به علم حصولي و وجود ذهني پديد آمده است، اگر به لحاظ وجودي با حقيقت و جان عالم متّحد نشده باشد و در حدّ وصف حال نفساني او باشد، با برخي بيماريها و پديد آمدن بعضي از عوارض جسماني زوال پذير است، مثلا حادثه توانفرساي مرگ، چنان قوي است كه بسياري از بديهيات دانش حصولي را نيز از ياد مي برد. به همين دليل نيز بسياري در شب اوّل قبر از پاسخ به پرسشهاي ابتدايي ديني نظير سوال از خدا و پيامبر و دين او باز مي مانند. البته كساني كه اين معارف فطري را پاس مي دارند، كاملاً نسبت به آن حضور ذهن دارند.
آن كه علوم تحصيلي را با جان و گوهر هستي خود پيوند زند دانش را با خود به برزخ مي برد و در قيامت نيز عالم محشور مي شود و اذن شفاعت ديگران را نيز مي يابد.«من حفظ من امّتي أربعين حديثاً ممّا يحتاجون اليه من أمر دينهم، بعثه الله يوم القيامه فقيهاً عالماً»(بحار الانوار ج 2 ص 153)
برخي علم را كه حسنه اي الهي است، به برزخ و قيامت مي برند، يعني نه تنها فعل نيكو در دنيا انجام مي دهند، بلكه با «حسنه» از حوادث مرگ مي گذرندو در معاد با حسنات دنيايي خود همراه مي شوند كه در آنجا چندين برابر پاداش مي گيرند:« من جاء باالحسنه فله عشر امثالها» (سوره انعام آيه 160)، امّا هر كه علم را تنها خرج نام و نان كند و دانش با هستي او وحدت و يگانگي نيابد، در قيامت و هلاكت كرده هايش پي خواهد برد: «فااولئك حبطت اعملُهم»(سوره بقره آيه 217)