تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره 57)

آيه 1، بسم الله الرحمن الرحيم

گزيده تفسير

الله برترين نام خدايى است كه داراى همه كمالات وجودى است و الرحمن و الرحيم از صفات اوست كه نشانه رحمت آن هستى بى پايان است؛ رحمان خدايى است كه رحمت فراگيرش همه چيز و همه كس را شامل مى شود و اما رحيم خدايى است كه رحمتى ويژه براى مؤمنان دارد. خداى سبحان، قرآن و نيز سوره را با نام خود مى گشايد و بدين گونه، ادب شروع كار با نام خدا را به انسانها مى آموزد.

تفسير

ب: لفظ باء حرف جر است و مجموع جار و مجرور (بسم) كلمه است، نه كلام و از اين رو مفيد معناى تام نيست، مگر با عنايت به متعلق آن.

اسم: لفظى است كه حاكى از مسماى خود باشد. اين كلمه يا از سمة به معناى نشانه، و يا از سمو به معناى بلندى مشتق است؛ همچنين محتمل است مشتق از چيزى نبوده، وضع مختص به خود داشته باشد. هر كلمه اى در جمع، تصغير و نسبت، به مبدأ اصلى خود بر مى گردد، بنابر این مى توان استشهاد كرد كه كلمه اسم از سمو مشتق است، نه از وسم؛ زيرا جمع آن اسماء است، نه أوسام و تصغير آن سمىّ است، نه وسيم.

به هر تقدير، اسم در عرف و لغت به معناى لفظ دال بر شخص يا شىء است و در اين جا اسم در مقابل فعل يا حرف نيست.

الله: برترين نام از نامهاى ذات مقدسى است كه هستى صرف و جامع و مبدأ همه كمالات وجودى و منزه از هر نقصى است و چون آن ذات اقدس جامع همه اسماى حسنى و صفات نيكوست، گفته مى شود: الله اسم ذاتى است كه جامع همه كمالات است و گرنه اشتمال بر كمالات در معناى اين كلمه مأخوذ نيست.

اين نام مبارك كه از آن به لفظ جلاله ياد مى شود و 2698 بار در قرآن كريم به كار رفته است، در اصل اله بوده و همزه آن بر اثر كثرت استعمال حذف شده است و با پيوستن الف و لام به آن به صورت الله در آمده است. اله به معناى مألوه است و مألوه به معناى معبود است يا متحيّر فيه (ذاتى كه همه عقلها و دلها درباره او متحير و سرگردانند)، يا مفهومى جامع بين اين دو.

در زبان عرب و فرهنگ وحى، اله بر هر معبودى كه عابدان در پيشگاهش خضوع كنند، اطلاق مى شود؛ حق باشد يا باطل؛ اما الله بر اثر كثرت استعمال، علم (اسم خاص) ذات مقدس خداوند است كه جامع همه صفات جلالى و جمالى است و جز بر او اطلاق نمى شود و از اين رو لفظ جلاله «الله» موصوف همه اسماى حسناى خداوند از جمله الرحمن و الرحيم قرار مى گيرد، ولى خود، صفت هيچ اسمى واقع نمى شود و بر اين اساس، گفته مى شود الله اسم ذات و ديگر اسمهاى خداوند نامهاى صفات اوست.

الرحمن و الرحيم: دو صفت از صفات علياى خداى سبحان است كه از رحمت مشتق شده است. رحمان صيغه مبالغه است و بر كثرت دلالت مى كند و رحيم صفت مشبهه است و ثبات و بقا را افاده مى كند.

معناى جامع رحمت، همان اعطا و افاضه براى رفع حاجت نيازمندان است و به اين معنا به خداى سبحان نيز اسناد داده مى شود.

رحمان بر وزن فعلان و براى مبالغه است و وزن فعلان بر فراوانى و سرشار بودن دلالت دارد. پس رحمت رحمانيه ذات اقدس الهى همان رحمت فراگير و مطلقى است كه همه ممكنات را فرا گرفته، بر مؤمن و كافر افاضه مى شود.

اما رحيم بر وزن فعيل و صفت مشبهه است كه بر ثبات و بقا دلالت دارد و به تناسب هيئت خاص آن به معناى مبدئى است كه رحمتى ثابت و راسخ دارد كه از گسترش كمى به ميزان رحمت رحمانيه برخوردار نيست و اين همان رحمت خاصى است كه تنها بر مؤمنان و نيكوكاران افاضه مى شود.

كلمه رحمن همانند اله، بدون الف و لام بر غير خداى سبحان نيز قابل اطلاق است؛ اما با الف و لام، جز بر ذات اقدس خداوند اطلاق نمى شود.

متعلق باء در بسم الله:

گرچه بحث درباره تعيين متعلق آن نسبت به ساير معارف قرآنى اهميت ويژه اى ندارد. از اين رو صدرالمتألهين (قدس سره) تحقيق درباره مطالبى از قبيل: تعيين متعلق باء، تقدم يا تأخر متعلق محذوف، معناى تعلق اسم به قرائت در «اقرء باسم ربك» و ساير مباحث اين سطح را به تفاسير مشهور به ويژه كشاف زمخشرى ارجاع كرد و خود به تحقيق آن نپرداخت، ليكن براى تفسير دارج و رايج توجه اجمالى به آن سودمند است.

لازم است توجه شود كه چون خداوند سبحان به مقتضاى «هو الأول» آغاز هر كار و هر شأن است، اگر كارى بدون توجه به او آغاز شود منقطع الاول است؛ چنانكه اگر كار و شأنى بدون قصد قرب به او كه «هو الاخر» است، انجام شود منقطع الآخر و ابتر خواهد بود. از اين رو لازم است كه هر كارى به نام خدا آغاز شود. قهراً چنين كارى بى رجحان نيست؛ زيرا كار مرجوح كه خدا از آن ناراضى است هرگز به خداوند نسبت ندارد.

معناى ابتداى كار به نام خدا اين نيست كه خصوص لفظ «بسم الله» در آغاز آن مورد عنايت قرار گيرد، بلكه هر چه مايه تذكر الهى است، هر چند كلمه ويژه «بسم الله» نباشد كافى است. چنانکه در مورد ذبح حیوان روایتی موید این مطلب داریم.

گاهى اسم معنا با فعل معين همراه با لفظ باء كه حرف جر است ذكر مى شود؛ مانند بحول الله و قوته أقوم و أقعد و «اقرء باسم ربك الذى خلق» در اين گونه موارد ابهامى در تعيين متعلق باء نيست و گاهى كار معينى به نام خدا شروع مى شود كه به مثابه قرينه معينه مى تواند تعيين كننده متعلق حرف جر باشد؛ مثلاً در هنگام ذبح بسم الله... گفته شود یعنی به نام خدا قربانی می کنم. گرچه احتمال تعلق آن به متعلق عام كه در موارد عمومى متحمل است، نظير ابتداء و استعانت نيز معقول خواهد بود.

اما اين كه چرا به جاى بالله عنوان بسم الله انتخاب شد؟ وجوهى ذكر شده است؛ مانند: 1. براى تبرك به اسم 2. براى فرق بين شروع در كار مثلاً و بين سوگند؛ زيرا قسم به الله حاصل مى شود، نه بسم الله 3. چون اسم عين مسماست، تفاوتى بين الله و بين بسم الله، وجود ندارد 4. اول با انس به نام خداوند، دلها از علايق و سرها از عوايق صاف شود تا كلمه الله بر دل نقى و سر صفى وارد آيد.

محمد بن جریر طبری از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند: مادر حضرت مسيح (عليه السلام) فرزندش عيسى را به مكتب برد تا از آموزگار فن كتابت آموزد. معلم گفت: بنويس بسم الله. عيسى (عليه السلام) فرمود: بسم چيست؟ معلم گفت: نمى دانم. عيسى فرمود: باء بهاء خداست، سين سناى اوست و ميم مملكت او.

در برخى از نصوص، چنانكه در مبحث روايى خواهد آمد، چنين وارد شده است:«معنى قول القائل بسم الله، أى أسم نفسى بسمة من سمات الله عزوجل و هى العبادة» لذا برخى مفسران گفته اند: در اين خبر تنبيهى است بر اين كه شايسته است گوينده «بسم الله...» در حين اين گفتار كوشا باشد تا نمونه اى از اوصاف الهى را در خود ايجاد كند

بنابراین، اگر متعلق باء از ماده قرائت يا هر ماده مناسب ديگر باشد، چون اسم داراى مراتب است، قرائت يا كار مناسب ديگر نيز داراى درجات خواهد بود و گوينده «بسم الله» با هر درجه اى كه شروع كند مطابق همان مرتبه، كار خود را ادامه مى دهد؛ چنانكه وارد شده: «اقراء وارق» بخوان و بالا برو.

نكته شايان توجه اين كه، قرآن كريم از آن جهت كه كلام خداوند است و متكلم آن با ايجاد اين حروف و كلمات، كتاب تدوينى را فراهم ساخت، صبغه تعليم دارد و از آن جهت كه بندگان خدا آن را تلاوت مى كنند و معانى آن را فرا مى گيرند و با عمل به محتواى آن تزكيه مى شوند، صبغه تعلم دارد. بر اين اساس، هنگامى كه خداوند مى فرمايد: «بسم الله» نبايد متعلق آن را استعانت و مانند آن دانست يا معناى حرف جر را استعانت توهم كرد؛ اما هنگامى كه بندگان خدا آن را تلفظ مى كنند متعلق آن مى تواند ماده استعانت و نظير آن باشد؛ چنانكه معناى حرف جر نيز مى تواند استعانت باشد. البته اين مطلب به معناى جمع دو استعانت نيست؛ زيرا حتماً بايد از جمع آن دو پرهيز كرد.

به هر تقدير، چون كلمه «بسم الله» جزء سوره و نيز جزء قرآن است، استعانت از خداوند همان طور كه نسبت به ساير اجزاى سوره و همچنين ساير كلمات قرآن مجيد محقق است، نسبت به خود «بسم الله» نيز محقق خواهد بود.

 

اشتراك لفظى و تغاير معنوى 

آيه كريمه «بسم الله الرحمن الرحيم» 114 بار نازل شده است، نه اين كه يك بار نازل شده باشد و به دستور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سرفصل سور قرآنى قرار گرفته باشد.

در عصر نزول وحى، فرود آمدن آيه كريمه «بسم الله الرحمن الرحيم» به عنوان اولين آيه سوره جديد، نشانه پايان پذيرفتن سوره پيشين و آغاز نزول سوره پس از آن بود.

نزول مكرر این آيه نشانه اختلاف معنا و تفسير آن در هر سوره است. آيات «بسم الله الرحمن الرحيم» در سراسر قرآن كريم گرچه از نظر لفظى يكسان است، ليكن از نظر معنوى و تفسيرى گوناگون و در نتيجه مشترك لفظى است.

اختلاف معنوى و اشتراك لفظى آيات «بسم الله الرحمن الرحيم» از آن روست كه بسم الله هر سوره جزئى از آن سوره و با محتواى آن هماهنگ و به منزله عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامين و معارف سوره هاى قرآن با يكديگر متفاوت است، معناى بسم الله نيز در سوره ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه اى از درجات و شأنى از شئون الوهيت خداى سبحان و رحمانيت و رحيميت او را بازگو مى كند و از اين جهت همانند اسماى خداوند در پايان آيات است كه با محتواى آيات هماهنگ و به منزله برهانى بر محتواى آن است. بر اين اساس، اگر محتواى سوره اى به خوبى تبيين شود، تفسير بسم الله آن سوره نيز روشن خواهد شد.

احكام فقهى آيه كريمه «بسم الله الرحمن الرحيم» نيز شاهد اشتراك لفظى اين آيه است مانند اين كه:

1. حرمت قرائت سوره عزائم بر صاحبان عذر، شامل تلاوت بسم الله... به قصد سوره هاى مزبور نيز مى شود.

2. بسم الله... هر سوره، در نماز بايد به قصد همان سوره اى باشد كه نمازگزار قصد تلاوت آن را دارد.

3. در صورت عدول نمازگزار از سوره اى به سوره ديگر، بايد بسم الله... را به قصد سوره جديد تكرار كند.

رحمت فراگير و رحمت ويژه 

خداى سبحان دو گونه رحمت دارد: رحمتى مطلق، فراگير و بى قابل، و رحمتى خاص كه كه در برابر غضب اوست و چنانكه گذشت، الرحمن بر رحمت مطلق و فراگير و الرحيم بر رحمت متناهى و خاص الهى دلالت دارد.

رحمت رحمانيه و رحيميه در قرآن 

در برخى از آيات قرآن كريم تنها رحمت خاص الهى مطرح شده است؛ مانند: «يعذب من يشاء و يرحم من يشاء و اليه تقلبون» (سوره عنكبوت، آيه 21). در اين آيه كريمه، رحمت الهى در برابر عذاب او قرار گرفته است و چنين رحمتى همان رحمت خاص الهى است.

در بعضى از آيات نيز تنها به رحمت مطلق اشاره شده است؛ مانند:  «ءأتخذ من دونه الهة ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شيئا و لا ينقذون» (سوره يس، آيه 23) با اين كه در اين آيه سخن از عذاب است از خداى رحمان ياد شده است، نه از خداى قهار و منتقم؛ زيرا رحمت رحمانيه خداوند شامل عذاب نيز هست.

در برخى از آيات نيز هر دو قسم رحمت آمده است؛ مانند: «و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة انا هدنا اليك قال عذابى اصيب به من أشاء و رحمتى وسعت كل شىء فساءكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكوة و الذين هم باياتنا يؤمنون» (سوره اعراف، آيه 156) خداى سبحان در پاسخ حضرت موساى كليم (عليه السلام) كه تثبيت حسنه (رحمت خاص) را در دنيا و آخرت مسئلت مى كند، اصول سه گانه زيرا را تبيين مى كند:

1- عذاب الهى بر اساس مشيت حكيمانه اش بر افرادى خاص نازل مى شود (عذاب خاص)

2- گستره رحمت فراگير الهى همه چيز (حتى عذاب) را شامل مى شود (رحمت مطلق)

3- در عين فراگيرى رحمت، آن را به مؤ منان پرهيزكار عطا مى كند (رحمت خاص).

رحمتى كه تنها بهره پرهيزكاران است، رحمت خاص (رحيميه) است، نه رحمت عام و مطلق (رحمانيه) كه هم پرهيزكار و هم تبهكار را زير پوشش دارد.

تذكر: بحث در تفاوت و امكان تفكيك رحمان و رحيم، فرع بر آن است كه هر كدام تعين خاص و وصف مخصوص را در برداشته باشد؛ اما بنابراين كه مجموع هر دو، اسم خاص باشد مانند بعلبك و رامهرمز، چنانكه برخى از بزرگان اهل معرفت برآنند، نتيجه اين است كه پرورش نظام هستى امكانى بر محور تلفيق و جمع رحمت عام و خاص است و براى تفكيك مجالى نيست.

لطايف و اشارات

1- ادب الهى در شروع كار 

سوره مبارکه حمد با آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» که شامل اسم ذات و برخی اسمای صفات الهی است، آغاز شده است. در واقع شروع هم سوره و هم کتاب الهی با این آیه، خدا ادب ورود و انجام کارها با یاد خود را متذکر شده است.

پیامبر فرمودند: هر کاری با نام خدا آغاز نگردد ابتر است. ابتر به معنای نافرجام بودن کار است، و کاری که به هدف خود نرسد نافرجام است. در واقع شروع  هر کار با نام خدا اشارت لطیفی است که لزوم حق بودن کار و پاک بودن شخص انجام دهنده­ی آن که همان حسن فعلی و فاعلی است را بیان می­دارد. پس اگر عملی فاقد حسن فعلی و یا فاعلی باشد، قابل شروع با نام خدا نیست و به هدف خود هم نخواهد رسید. انسانی که با نام خدا عملی را آغاز کرد و در طول انجام عمل نیز آن را حفظ کرد، در بین راه نمی­ماند.

در فرهنگ دینی ابتر بودن هم به فعل اطلاق می­شود و هم به فاعل. ابتر بودن فاعل مانند آیه«ان شانئك هو الأبتر». ابتر بودن فاعل تنها بدین معنا نیست که فردی مقطوع النسل باشد. بلکه آن­چه مهم است این است که فردی به هدف آفرینش خود نرسد.

تذکر الف: شروع کارها با نام خدا تنها اختصاص به پیامبر ندارد. بلکه پیامبران گذشته نیز کارها را با نام خدا آغاز می­کردند. مانند نامه حضرت سلیمان به ملکه سبأ.

از روایات اهل بیت استفاده می­شود که همه­ی کتب آسمانی با این مضمون آغاز می­شده اند: «ما أنزل الله من السماء كتابا الا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحيم» زيرا مهمترين خط حاكم بر رسالت همه مرسلان الهى، دعوت به الله بوده است.

تذکر ب: راز نافرجامى كارى كه با نام خداى سبحان آغاز نگردد و جامع حسن فعلى و فاعلى نباشد آن است كه بقا تنها از آن وجه خداست: «كل من عليها فانَ و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام»

وجه خدا همان فیض اوست که در عوالم هستی ظهور دارد و بدون او نه فاعل سهمی از بقا دارد و نه فعل او.

هلاكت و فناى ماسواى وجه الله تنها مربوط به آينده نيست، بلكه هم اكنون جز وجه خدا همه چيز هالك و فانى است. بنابراين، در جهان هستى تنها وجه الله و آنچه به نام او و براى وجه اوست باقى است و آنچه به نام او و براى او نيست، هم اكنون هالك و فانى است و چنين نيست كه جز وجه الله حقيقت مستقل ديگرى به نام آسمان، زمين و... نيز باشد؛ زيرا آنچه از هستى بهره‌اى دارد وجه و آيت الهى است.

قرآن کریم هلاکت جز خدا را با چند مثال آورده است:

1- «و الذين كفروا أعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفاه حسابه و الله سريع الحساب» کافران در روز قیامت می­بینند که کارشان از ابتدا هدر بوده است نه اینکه ابتدا بوده و بعد آن را نابود کرده باشند. مانند سراب که واقعیت خارجی ندارد.

2- «و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا» در این آیه، اعمال تبهکاران به هباء منثور (ذرات پراکنده شده در هوا) تشبیه شده است. زیرا پراکنده­شدن هر چیزی در هوا، مایه زوال صورت آن چیز است.

3- «يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الأذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله و اليوم الآخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاأصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شىء مما كسبوا و الله لا يهدى القوم الكافرين»

اعمال ریاکاران منکر معاد و خدا مانند تخته سنگی است که قشری خاک روی آن را گرفته و با بارانی درشت قطره در لحظه­ای شسته و به صورت تخته سنگی روشن در می­آید.

 

2- قداست و بركت نام خدا 

قرآن كريم معارف و احكامى را براى اسماى خداى سبحان بيان مى كند؛ مانند اين كه نام خدا همانند ذات اقدس او منزه و مقدس و همچنين مبدأ و منشأ بركات فراوانى است و بر اين اساس، انسانها را با دو وظيفه اى كه در برابر نام خدا دارند آشنا مى كند:

وظيفه اول تسبيح نام خداست: «فسبح باسم ربك العظيم» (سوره واقعه، آيات 74 و 96) «سبح اسم ربك الاعلى» (سوره اعلى، آيه 1). تسبيح، تقديس و تنزيه نام خدا آن است كه نه آن را در امور باطل به كار برند و نه در كار حق از آن غفلت كنند و نه در كنار آن نام ديگرى را ياد كنند.

 

همان طور كه خداى سبحان در مقام ذات خود منزه از هر عيب و نقص ‍ است و بايد تنزيه شود، در مقام اسم نيز كه نشانه ذات اقدس اوست بايد تقديس و تنزيه شود و يكى از مراتب تنزيه اسم خدا آن است كه نه در عرض نام او نامى ذكر شود و نه در طول آن. بنابراين، هم آنچه برخى منحرفان مى گفتند: به نام خدا و به نام خلق... نارواست و هم آنچه ناآگاهان مى گويند: اول به نام خدا بعد به نام... چنين ذكرى از نام خداوند، توهين است، نه تنزيه.

وظيفه دوم انسانها در برابر نام خدا، مبارك دانستن آن و تبرك جستن به آن است: «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام» (سوره الرحمن، آيه 78). قرآن كريم اسم خدا را منشأ بركات و نشانه هستى صرفى مى داند كه همه بركات وجودى از ناحيه اوست. كسى كه به حقيقت اسم خدا واصل شد و آن را تلفظ كرد او با اسم الله كارى مى كند كه خود خداوند سبحان با كن انجام مى دهد و از اين رو اهل معرفت گفته اند: بسم الله الرحمن الرحيم از عبد به منزله كن از مولاى اوست. خداى سبحان هر چيزى را اراده كند و با فرمان كن تحقق آن را بخواهد، آن شىء تحقق مى يابد.

سرّ اين كه عبد كامل با بسم الله از امواج آتش گلستانى مى آفريند و يا كشتى عظيمى را در طوفانى سهمگين و بر روى امواجى كوه مانند، سير و سكون مى دهد، آن است كه خواسته ها و اراده هايش در مشيت حكيمانه الهى فانى شده است و نشانه اين فنا آن است كه جز خواست خداى حكيم، هيچ خواسته اى ندارد. البته چنين كارى از عهده بندگان و اولياى خاص خدا بر مى آيد، نه هر گوينده بسم الله.

اين گونه آثار در روايات براى اسم اعظم نيز آمده است و نبايد پنداشت كه اسم اعظم از سنخ لفظ يا مفهوم است تا با لفظ و مفهوم بتوان در تكوين اثر كرد و مثلاً مرده اى را زنده كرد يا از آتشى شعله ور بوستانى سرسبز آفريد؛ زيرا آفرينش تكوينى با مقام انسانى تأمين مى شود، نه با لفظ و مفهوم. بنابراين، جستجوى اسم اعظم در ميان الفاظ يا مفاهيم براى تأثير بر جهان عينى، كارى افسانه اى است و قرين كاميابى نيست؛ چون جهان هستى با حقيقت اداره مى شود، نه با افسانه. بسم الله نيز اگر از قلب موحدى كامل نشئت گرفت به اذن آفريدگار هستى مى تواند بر عالم عينى تأثير بگذارد و از اين رو امام رضا(عليه السلام) مى فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم الهى از سياهى چشم به سفيدى آن نزديكتر است (نور الثقلين، ج 1، ص 8)

اگر كسى همانند پيامبران و امامان (عليهم السلام) به پايگاه رفيع ولايت باريافت و در كارهاى خير نام خدا را بر زبان آورد و در عين رعايت نظام علت و معلول، هرگز به قدرت خويش و ساير اسباب و علل عادى تكيه نكرد، بلكه تنها مؤثر مطلق در جهان را خداى سبحان ديد، آنگاه آثار اسم اعظم در كنار بسم الله او ظهور مى كند.

3- عینیت یا مغایرت اسم با مسما

اسمای حقیقی و تکوینی ذات اقدس الهی با مسما عینیت دارند و الفاظ یا مفاهیم نام‌های خداوند عین مسما نیستند. بنابراین آثار و برکاتی که در برخی روایات و ادعیه مانند دعای سمات برای اسمای الهی ذکر شده نتیجه‌ی اسمای لفظی نیست، زیرا هرگز با لفظ و یا مفهوم نمی‌توان بر جهان عینی اثر گذاشت، بلکه منظور از آن اسما همان ذات خداوند با تعین خاص است که با آن تعین این امور آفریده می‌شود.

4- «الله» اسم اعظم الهی

در میان اسمای لفظی خدای سبحان اسم مبارک «الله»، اسم جامع و اعظم است و سایر اسمای الهی با واسطه یا بی واسطه، زیر پوشش این نام مقدس است. بنابراین اسم «الله» نسبت به نام‌های دیگر خداوند «اسم اعظم» است.

5- رسالت نام‌های خدا در سوره‌ی حمد

نام «الله» در آیه‌ی دوم، با اشارتی که به ذات جامع صفات کمالی دارد و «الرحمن» و «الرحیم»، در آیه‌ی سوم، با اشعاری که به رحمت مطلق و مخصوص الهی دارد، هر یک حد وسط برهانی بر انحصار حمد در خدای سبحان است و در پی تبیین و تثبیت محمود بودن خداوند است. اما این‌ نام‌ها در آیه‌ی بسم الله چنین چارچوب و محدوده‌ای ندارد، بلکه باز و بی‌مرز است.

6- تحیری شورافکن و ممدوح

نام مقدس «الله» در اصل «اله» بوده و اله به معنای «مألوه» یعنی «معبود» یا «متحیر فیه» است. مالوه بودن خدای سبحان از آن روست که همه‌ی عقل‌ها و دل‌ها درباره‌ی آن ذات اقدس متحیر و سرگردان‌اند. تحیر در ذات حق تعالی، تحیری ممدوح و زیباست. تحیر و سرگشتگی برای انسان راه نپیموده، رنج آور و برای سالک به مقصد رسیده شیرین و لذت بخش است. از همین رو رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مناجات با خدای سبحان عرضه می‌داشت: «رب زدنی فیک تحیرا»

7- نزاهت صفات الهى از حدود

اوصافى كه به خداى سبحان اسناد داده مى شود، منزه از حدود نقص آميز است. بنابراين، لوازم امكانى كه صفات انسانى را همراهى مى كند، به حريم پاك او راه ندارد و تنها اصل اين كمالات براى خداوند ثابت است، بدون لوازم و حدود نقص آميز آن؛

مثلاً رحمت در انسان همراه تأثر درونی، دلسوزی و انعطاف است و یا علم در انسان سابق و لاحق به جهل و نسیان است. اما برای خداوند متعال فقط گوهر و حقیقت این صفات برای ذات اقدس اله اثبات می شود و این حدود نقصی در آن راه ندارد. یعنی خداوند متعال بدون انفعال، تأثر و تحول، نياز نيازمندان را برطرف مى كند، همچنین گوهر كمالى علم كه همان ظهور و حضور و كشف و شهود معلوم است به خداى سبحان اسناد دارد.

انسان كامل نیز كه قلبش متيم به حب و مالامال از عشق خداست ، در يارى مسكين سخن از «انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا» (انسان،9) دارد و يارى او نه ناشى از ترحم و تاءثر است و نه براى پاداش و تشكر، بل كارش تنها براى وجه خدا است.

8. معيار تفكيك صفات ذات و فعل

صفات خداى سبحان برخى ذاتى و برخى فعلى است. صفات ذاتى عين ذات و همچون ذات، نامحدود بوده، در مقابل آنها هيچ وصف كمالى قرار ندارد؛ مانند: علم و حيات و قدرت و چون مقابلهاى اين صفات (نادانى ، مرگ ، ناتوانى) براى خداوند ممتنع است، خداى سبحان به آنها متصف نمى شود.

اما صفات فعل صفاتى است كه از مقام فعل خداوند انتزاع مى شود و در برخى موارد مقابل دارد و با داشتن مقابل خداوند به مقابلهاى آنها نيز متصف مى شود؛ مانند اراده، رضا، احياء و بسط كه مقابلهاى آنها (كراهت، سخط، اماته، قبض) نيز صفات فعل خداى سبحان است.

9. احكام فقهى نام خدا

قداست و بركت نام خدا منشاء اعتبار احكامى فقهى براى اسماى لفظى خداى سبحان شده است. برخى از اين احكام عبارت است از:  الف) حرمت تنجيس و آلوده كردن آن   ب) وجوب تطهير آن، در صورت آلوده شدن    ج) حرمت هتك آن، به هر نحو     د) حرمت مس آن بدون طهارت   ه) ممنوع بودن جدال با آن (سوگند به صورت لا و الله و بلى و الله) در احرام عمره و حج     و) لزوم ذكر و تسبيح آن در ركوع و سجود نماز    ز) اشتراط ذبح و تذكيه حيوان به آن   ح) مشروط بودن حليت صيد به ذكر آن    ط) احكام سوگند    ى) استحباب شروع كار با ذكر آن

اثر اسماء لفظى خداى سبحان به پايه اى است كه حيوان پاك و حلال، اگر بدون ذكر نام او كشته شود، مردار، حرام و آلوده مى شود. پس نام خدا با نامهاى ديگر يكسان نيست تا ذكر و عدم ذكرش تفاوتى نداشته باشد و يا تنها نيت و خطور ذهنى آنها كافى و كارساز باشد.

تذكر: برخى براى فرق بين يمين كه فقط به الله حاصل مى شود و بين تيمن كه به اسم الله تحقق مى يابد، نكته تبرك به نام خدا را ذكر كرده اند؛ يعنى سوگند بر اساس حكم فقه، به الله حاصل مى شود، نه به اسم الله، ليكن تبرك به اسم الله حاصل مى شود، چه رسد به ذات الله.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شما اینجا هستید: خانه مقاله ها تفسیر شریف تسنیم (نشریه هادی شماره 57)