تسنیم نشریه هادی شماره 63
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 14 شهریور 1393
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 1475
لطایف و اشارات
1) اسرار تقدیم «ایاک» بر «نعبد»
الف: موحدی که ذات اقدس الهی را جامع و منشا همه کمال ها و جمال ها می داند و برای او ربوبیت و مالکیت مطلق قائل است، در آغاز و پیش از هر چیز او را مشاهده می کند و با تقدیم «ایاک» عبادت را حق انحصاری او می داند.
ب: عابدی که ابتدا معبود را می بیند و او را به عنوان جمال محض و کمال صرف می شناسد، سختی و سنگینی عبادت برایش آسان می شود. عبادت برای سالکان و راهیان کوی حق در آغاز، دشواری هایی دارد و بر این اساس، صبر بر طاعت از بهترین فضائل و راس ایمان است: «فان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد»(نهج البلاغه، حکمت 82، بند 3)
کسی که با دشواری نماز می گزارد، گر چه به تکلیف خویش عمل کرده است، ولی نماز برای او لذت بخش نیست، اما شاهدان جمال معبود، به حق از آن لذت و از هجران آن رنج می برند. از این رو می گویند: «اگر همه عمر دنیا یک شب بود همه را به سجده یا رکوع سپری می کردیم.» (شرح حالات اویس قرن)
ج: شیطان گر چه در همه حالات، انسان را وسوسه می کند، ولی در حال نماز با بسیج همه نیروهایش می کوشد تا مانع حضور قلب نمازگزار گردد. وسوسه و مزاحمت شیطان در کارهای عادی چندان جدی نیست، ولی و قتی انسان در مسیر عبادت فدم نهاد، او همه جنود و ذریه اش رابرای اغفال عابد سالک آماده می کند. برای مصونیت از این تهاجم همه جانبه، ابتدا باید معبود را تعیین کرد و آنگاه از عبادت سخن گفت تا شیطان برای انسان، معبودسازی نکند و اگر قبل از تعیین معبود، از عبادت سخن بگوییم شیطان با القای خاطراتی برای ما معبودی دروغین می سازد.
د: عبادت سه رکن دارد: «معبود»، «عابد» و «عمل عبادی»، و رکن اصیل از این ارکان سه گانه «معبود» است. عابد اگر خود هم خود را دید و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار تثلیث است و از توحید ناب که مقام فنای محض است بهره ای نبرده و اگر عبادت و معبود را دید و خود را ندید، گرفتار «ثنویت» و دو گرایی است و به مرحله فنا نایل نیامده است و در هر صورت موحد ناب و فانی نیست؛ ولی اگر خود و عبادت خود را ندید و تنها معبود را مشاهده کرد، فانی و موحد ناب است.
ه: هر گفتگویی سه رکن دارد: متکلم، مخاطب و خطاب. در خطاب به خدای سبحان، حرمت و اصالت مخاطب ریشه ای تکوینی دارد و مخاطب اصل است و خطاب و متکلم فرع.
چون خطاب های اعتباری ما در نماز و مانند آن مسبوق به خطاب حقیقی است ریشه ای تکوینی دارد؛ یعنی ابتدا ما با خطاب تکوینی خداوند آفریده شده ایم و آنگاه آفریننده خود را مخاطب قرار می دهیم. پس او اصل است و هستی ما فرع و از این رو باید در سخن گفتن با خدای سبحان ادب را رعایت کرده، ابتدا نام او را ببریم، نه این که از خود شروع کرده، بگوییم : «من با تو سخن می گویم» پس چون در تکوین، «کن» یعنی دستور ایجاد بر «یکون» مقدم است در خطاب اعتباری نیز ادب اقتضا می کند که مخاطب خود را، یعین همان متکلم و آمری که با کن وجودی ما را آفرید، مقدم یاد کنیم و چنین سخن گفتنی محصول هماهنگی امور اعتباری با تکوینی است.
و: همه نعمتها بى استثناء از جانب خداى سبحان است و هر كار خيرى كه عبد انجام مى دهد و در پى آن، پاداشى دريافت مى كند، پوشيده به دو نعمت پيشين و پسين است؛ زيرا توفيق تشخيص وظيفه و انجام آن نعمتى بوده از جانب خداى سبحان، پاداشى نيز كه در پى عمل به وظيفه نصيبش مى شود، نعمت ديگرى است كه آن هم از ناحيه خداست. پس بر اساس اين تحليل، انسان هيچ استحقاقى در برابر نعمت اطاعت و انقياد الهى ندارد. در قرآن كريم اين اصل كلى بر موارد خاصى تطبيق شده است؛ مثلاً توبه عبد را محفوف و محاط به دو نعمت مى داند: يكى نعمت توفيق توبه و ديگرى نعمت پذيرش آن و از هر دو نعمت نيز تعبير به توبه شده است. پس هر توبه اى از عبد محفوف به دو توبه خداست.
توفيق عبادت نیز از خداى سبحان است، بنابراین ادب عبادى ايجاب مى كند كه ما نام خود را بر نام معبود مقدم نكنيم. اوست كه با يك فيض انسان را تشنه مى كند و با فيضى ديگر، انسان تشنه را به چشمه كوثر مى رساند و جز تشنگى، چيزى به انسان اسناد ندارد و از اين رو در ادعيه آمده است: نعمتهاى تو ابتدايى است و از ما كارى ساخته نيست تا استحقاق پاداش داشته باشيم.
از آنچه به عنوان سر تقديم اياك بر نعبد گذشت مى توان راز تقديم اياك بر نستعين را نيز استنباط كرد.
2- عبادت راه تقرب به خدا
عبادت تنها راه تقرب به خداى سبحان است و از اين رو در قرآن كريم و روايات و ادعيه اهل بيت (عليهم السلام ) در مقام بيان مقامات گوناگون پيامبران و اوليا ابتدا سخن از عبادت آنان است. در تشهد نماز نيز پيش از شهادت به رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم عبادت و بندگى آن حضرت ذكر مى شود؛ زيرا عبادت، نسبت عبد با مولا، و رسالت چهره ارتباطى عبد با ساير بندگان خداست و چون ارتباط انسان با خدا برتر و مقدم بر ارتباط او با انسانهاست، بندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر رسالتش فضيلت دارد؛ چنانكه كمالات ساير پيامبران نيز ثمره عبادت آنهاست.
قرآن كريم همان گونه كه به نقش عبادت در بعد اثباتى آن عنايت دارد و به نماز و نمازگزاران بها مى دهد، از بعد سلبى آن نيز با شدت سخن مى گويد: «فويل للمصلّينَ الذين هم عن صلاتهم ساهونَ الذين هم يرائون» (سوره ماعون آیات 4 تا 6)؛ واى بر نمازگزارانى كه از نماز خود غافلند؛ آنان كه براى نشان دادن به ديگران، عبادت مى كنند. اينان تنها در مقام تلفظ، معبود و مستعان خود را خدا مى دانند، ولى سيره علمى و عملى آنان حصر عبادت و استعانت در خداى سبحان نيست.
3- عبادت، هدف آفرينش و راه يقين
قرآن كريم در تبيين عبد و عبادت، عبادت را هدف آفرينش او مى داند: «و ما خلقت الجن و الانس لا ليعبدون» (سوره ذاريات، آيه 56). انسان همانند هسته اى است كه هدف متوسط آن درخت شدن و هدف بالاتر آن به بار نشستن است و هدفهاى ديگرى نيز در پيش دارد.
گرچه بر اساس برخى آيات قرآن كريم عبادت هدف آفرينش انسان است، اما اين هدفى است متوسط، نه نهايى؛ زيرا هدف برتر كه عبادت نسبت به آن وسيله محسوب مى شود نيل به يقين است: «و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين» (سوره حجر، آيه 99) و در هر صورت عبادت هدف مخلوق است، نه خالق. توضيح اين كه، فعل هر فاعلى براى نيل به كمالى است. خود آن كمال نيز اگر نامحدود نبود در پى كمالى برتر است و همچنين اين سلسله ادامه مى يابد تا به هدفى منتهى گردد كه خود، كمال نامحدود است. حال اگر كامل صرف، كارى انجام دهد، فرض درستى ندارد كه براى رسيدن به هدف و مقصدى باشد و كمالى را دنبال كند؛ زيرا خود، كمال صرف و يگانه مقصد و هدف نهايى همه رهپويان كمال است. از اين رو قرآن كريم، خداى سبحان را مبدأ فاعلى و هدف نهايى خلقت معرفى كرده است: «هو الأول و الاخر» (سوره حديد، آيه 3) همان طور كه او فاعل ديگرى ندارد، غايت و هدفى نيز در وراى او نيست.
حاصل اين كه، از ديدگاه قرآن كريم عبادت، هدف آفرينش است و چون هر لحظه فيض خالقيت خدا به ما سوا مى رسد، عبادت نيز مرزى ندارد و همان گونه كه حدوث عبادت به حدوث خلقت است، بقاى آن نيز به بقاى خلقت وابسته است و انسانى كه در مسير كمال خود عبادت را ترك كند، همانند درختى است كه از نمو و تناور شدن مانده است.
انسان بر اثر عبادت به مقام رفيع يقين بار مى يابد و تا بر عبادت تكيه دارد، اهل يقين است و اگر لحظه اى عبادت را ترك كند به عصيان آلوده مى گردد و اگر عبادت را انكار كرد به كفر و ارتداد و محروميت ابدى دچار مى شود. معناى آيه كريمه «و اعبد ربك حتى يأتيك اليقين» نيز اين نيست كه انسان با رسيدن به يقين، نيازى به عبادت ندارد؛ زيرا كلمه حتى در اين آيه كريمه براى بيان منفعت و بركت عبادت است، نه حد آن، تا با رسيدن به آن عبادت متوقف گردد. اين آيه راه رسيدن به نعمت يقين را بيان مى كند.
عبادتى كه هدف آفرينش است، عبادتى است كه محصولى چون يقين داشته باشد و عابدانى كه از نورانيت و صفاى باطن و شهود بى بهره اند، چنين عبادتى ندارند. اينان همانند درختانى هستند كه تناور شده و به برگ نشسته اما به بار ننشسته اند.
حاصل اين كه، معناى هدف نهايى اين نيست كه با نيل به آن، اصل عبادت ترك شود؛ زيرا آن هدف اصيل بر پايه عبادت استوار است. پس چگونه با ترك عبادت، آن هدف والا مى ماند؟ البته اگر منظور از كلمه حتى در آيه مزبور، حد عدمى عبادت باشد، حتما مراد از يقين همان مرگ خواهد بود و با اين تحليل معناى احاديث وارد در باب روشن مى شود.
4-یقین عبادی و آثار آن
یقین از راههای گوناگون بدست میآید و یقینهایی که از راههای گوناگون بدست میآیند متفاوتند. یقینی که فرعون و اطرافیان بر اثر مشاهده معجزات حضرت موسی بدان دست یافتند سبب هدایت آنان نشد و یا یقینی که عالمان بیعمل با منطق علمی بدان دست یافتند بیاثر است. تنها یقینی که عابدان با عبادت خدا آن را کسب کردند سبب هدایت و نجات آنان است.
گناه ظاهری شیرین و زیبا دارد ولی حقیقت آن آتش و زشتی است. سر گمراهی انسان نیز توجه به این ظاهر و غفلت از حقیقت گناه است. آنان که با عبادت به یقین رسیدند حقیقت گناه را دیدند و از آن بیزاری جستند.
5-گستره ضمیر جمع در «نعبد»
گستره ضمیر جمع کلمه نعبد به معرفت نمازگزار بر میگردد. نمازگزار متوسط تنها خود را میبیند که با تمام اعضا و جوارحش خدا را عبادت میکند. اگر مرتبه معرفتی بالا رفت دیگر نمازگزاران را نیز در این دایره وارد میکند. اما مرتبه اعلا در آن است که انسان نه تنها خود را بلکه تمام عوامل هستی را با خود همراه داند.
تمام عوامل هستی عبد خدا هستند. نمازگزاری که این حقیقت را دریافت، خود را با کاروان موجودات که همه عبادت خدا را میکنند همراه میبیند. چنین انسانی نه از ترس جهنم نه از شوق بهشت عبادت نمیکند. زیرا این دو را نیز عبد خدا میداند. او برای لقای خداوند تلاش میکند که این همان دین خالص است.
6- توحید عبادی و اطاعت از رسول
همه پیامبران انسانها را به توحید عبادی فراخواندند. مانند آنجا که حضرت هود به قوم خود فرمودند« يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ». خداوند سبحان با دستوری جامع به پیامبر خود فرمودند« قل الله أعبد مخلصا له دينى ». اين جمله كه با تقديم مفعول بر فعل مفيد حصر است، همان لسان (اياك نعبد) را دارد و كلمه (مخلصا) مؤ كد همان معنايى است كه از حصر استفاده مى شود.
اثر توحید عبادی در این است که انسان تنها مطیع خداوند باشد. اطاعت از دیگران مانند اولوالامر یا پدر و مادر تنها با مجوز خداوند امکان پذیر است. مرز این اطاعت نیز تا جایی است که خداوند جایز میداند و این اطاعت سبب خروج از حدود الهی نگردد. از این روست که اطاعت از مخلوق در معصیت خالق جایز نیست
7 - آفات توحید عبادی
قرآن كريم كه شفاي دردهاي دروني انسانهاست: «شفاء لما في الصدور»(سورهی یونس، آیهی57)، آفات توحيد عبادي را معرفي ميكند. توحيد در عبادت، دشمني دروني و دشمني بيروني دارد. دشمن دروني كه به تعبير برخي روايات «دشمنترين دشمنان» است: «أعدي عدوّك نفسك التى بين جنبيك»، هوا و هوس انسان است. هوا و هوس نه تنها انسان را از تحصيل كمال باز ميدارد، بلكه آرام آرام چنان او را از پاي در ميآورد كه محصول عمرش چيزي جز افسوس و حسرت نباشد و سرّ اين كه «أعدي عدوّ» انسان نام گرفته، آن است كه هيچ دشمني با انسان چنين بد رفتاري نميكند. هواي نفس انسان را با افراط در خوردن، خوابيدن و سخن گفتن چنان زمينگير ميكند كه ديگر قدرت حركت نداشته باشد.
اما دشمن بيرونيِ توحيد عبادي شيطان است. البته دشمن بيروني با تصرف در مجاري ادراكي و تحريكي نفسِ انسان، او را اِغوا ميكند. از اين رو بازگشت اين دو دشمن به دو سبب طولي است، نه عرضي؛ يعني دشمن بيروني (شيطان) از راه دشمن دروني (هواي نفس) انسان را به تباهي ميكشاند و ابزار اغواي او وسوسهٴ نفس است. شيطان دربارهٴ راه نفوذش در دلها ميگويد: «ولأُضِلّنّهم ولأمنّينّهم»(سورهی نساء، آیهی 119) ؛ از راه «اُمنيّه» (آرزو و هوس) انسانها را گرفتار ميكنم. شيطان بدون واسطه نميتواند كسي را گمراه كند، بلكه همچون زهر كشندهاي است كه از راه دستگاه گوارش، انسان را از پا درميآورد. سمّي كه خورده نشود و يا دستگاه گوارش آن را جذب نكند، عامل مسموميّت نيست.
عابدي كه به اين دو دشمن گوش بسپارد، در عبادت موحّد نيست و اگر در نماز بگويد: «إيّاك نعبد»، او كاذب است. چنين انسان رهايي در درون خود بتكدهاي ساخته، سرگرم بتپرستي است، نه توحيد.
قرآن كريم، خطر هر دو عامل را گوشزد كرده، دربارهٴ عامل نزديك و دروني ميفرمايد: «أفرأيت من اتخذ إلهَه هواه واضلّه الله علي علمٍ وخَتَمَ علي سمعه وقلبه وجعل علي بصره غشاوة»(سورهی جاثیه، آیهی 23). كسي كه به «دلخواه» خود كار ميكند و «رها» است، مطيع هواي خويش است و نه تابع قانون خدا و در واقع هواي خود را عبادت كرده است. پس اِله او هواي اوست و او «عبد الهَوي» است، نه «عبدالله».
اما در مورد عامل بعيد و بيروني ميفرمايد: «ألم أعهد إليكم يا بني ادم أن لاتعبدوا الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين» (سورهی یس، آیهی60) اگر كسي با فريب عامل قريب يا بعيد شرك، گرفتار بتپرستي شد، مشمول توبيخ حضرت ابراهيم خليل (عليهالسلام) است كه فرمود: «أفّ لكم ولما تعبدون من دون الله» (سورهی أنبیا، آیه67)
قرآن كريم از يك سو گروهي را هواپرست ميداند و از سوي ديگر از زبان خليل خدا ميفرمايد: «أفّ بر پرستندگان غيرخدا»، و اين «اُفّ» نفريني مقطعي و زودگذر نيست تا موعد آن سپري شده باشد؛ بنابراين، امروز هم، سخن حجت عصر، حضرت مهدي (عجّلالله تعالي فرجه الشّريف) به هواپرستان اين است: «أفّ لكم ولما تعبدون من دون الله».
انسان از طرفي بر اثر عبادت خدا به مقام بلند و اوج ولايت ميرسد و مورد قبول واقع ميشود و از ديگر سوي بر اثر عبادتِ هوا به حضيض ضلالت سقوط ميكند و مستحق خطاب تحقيرآميز مزبور ميگردد. انسان با مهار اين دو دشمن دروني و بيروني (هوا و شيطان) به توحيد راستين راه مييابد.
حاصل اين كه، خداي سبحان از يك سو عبادت، پروا، و رهبت را در خود منحصر ميكند: «إيّاك نعبد»، «إيّايَ فارهبونِ» (سورهی بقره، آیهی40) و از سوي ديگر دشمنان و آفات توحيد عبادي را بر ميشمارد و راه علاج را بيان ميكند و از سوي سوم همگان را به آنها مكلّف ميكند و از سوي چهارم محورهاي اصلي تكليف را آسان دانسته و به دور از عسر و حرج معرفي ميكند. نتيجه آن كه تحصيل چنين كمالي مقدور، بلكه آسان است.
8 ـ وابستگي انسان در بندگي
انسان در هيچ شأني از شئون خود حتي در بندگي نيز مستقل نيست و هرگز جاي اين توهم نيست كه گرچه بشر در هيچ يك از امور عادي خود استقلال ندارد، اما در «بندگي» مستقل است؛ زيرا استقلال در بندگي، تفويض است كه در بطلان، همتاي جبر يا فروتر از آن است.
براين اساس، چون در جمله «إيّاك نعبد» عبادت خدا به عابد اسناد داده شده و از اين راه جبر ابطال شده است، براي اين كه توهم تفويض نيز ابطال شود و معلوم گردد كه در مقام بندگي نيز ما مستقل و صاحب سِمَتي نيستيم و امر عبادت نيز به ما تفويض نشده است، پس از آن بايد بگوييم: «وإيّاك نستعين»؛ يعني تنها تو را عبادت ميكنيم و در اين عبادت نيز با استعانت تو كار ميكنيم.
رابطهٴ عبوديت و مالكيتي كه بين بندگان و خداست در دو جهت با رابطه عبيد و مَوالي عرفي متفاوت است: يكي اين كه ارتباط مزبور حقيقي است، نه اعتباري و قراردادي و ديگري اين كه مطلق است، نه محدود.
خداوند سبحان همهٴ شئون عبد را به طور مطلق مالك است و مالكيت او مشوب به مِلْك غير نيست و مملوك او در بندگي تبعيض بردار نيست؛ برخلاف موالي عرفي كه تنها مالكِ كارهاي اختياري عبد خود هستند و نسبت به بسياري از اوصاف، خصايص و خاطرات عبد نه تنها مالك نيستند، بلكه از آن بيخبرند. پس بندگان آنها هرگز عبد مطلق مولاي خود نيستند.
موحّدي كه خداوند سبحان را مالك حقيقي و ربّ مطلق زندگي، مرگ، آثار، اعمال، اوصاف و حتّي خاطرات نفساني خود ميداند، در چنين پايگاه رفيع فكري و اعتقادي ميگويد: «وجّهت وجهي للذي فطر السموات والأرض حنيفاً وما أنا من المشركين» (سورهی انعام، آیهی 79)، «إنّ صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله ربّ العالمين»(سورهی انعام ، آیهی 162).
استاد علّامه طباطبايي (قدّسسرّه) در اين مورد ميفرمايد: خداوند طلبكاري است كه هرگز حقش ادا نميشود: «والله سبحانه غريم لايُقضي دينه». با اين همه، اگر انسان در شأني از شئون يا مرحلهاي از مراحل چيزي را براي خود ديد با توحيد ناب سازگار نيست و بر اين اساس، جايي براي بحث كلامي معروف كه «جزا و پاداش بر اساس استحقاق است يا از سر تفضّل» باقي نميماند؛ چون براساس آنچه بيان شد، جايي براي توهم استحقاقِ پاداش نميماند و همه پاداشها به فضل الهي است و كسي كه توفيق عمل خيري مييابد بايد خدا را به پاس اين توفيق بستايد.
9 ـ حصر استعانت و استمداد از غير خدا
حصر استعانت در خداي سبحان همانند حصر عبادت، تخصيص ناپذير است؛ زيرا هر چه براي رفع نياز مورد استفاده قرار ميگيرد، همه و همه از شئون فاعليت خداي سبحان و از سربازان آماده الهي است: (لله جنود السموات والأرض) [سوره فتح، آيات 4 و 7] كه هر يك در نظام آفرينش مأمور كاري هستند. از اين رو موحّدي چون حضرت ابراهيم (عليهالسلام) كه در اصل مسئله توحيد ميگويد: (إنّي وجّهت وجهي للذي فطر السموات والأرض) [سوره انعام، آيه 79]، در امور عادي نيز ميفرمايد: (الذي خلقني فهو يهدينِ والذي هو يطعمني ويسقينِ وإذا مرضتُ فهو يشفينِ)[ سوره شعراء، آيات 78 ـ 80].
انسان موحّدْ خالق، هادي، مُطعِم، ساقي و شفا دهنده را خداي سبحان ميداند و اگر كسي معتقد باشد كه خداوند مايههاي اوليه طعام و دارو و مانند آن را براي ما آفريده و تركيب و صورتسازيِ آن بالاستقلال از ماست، اين تفويضِ باطل است كه با ربوبيّتِ مطلق خداي سبحان بر سراسر عوالم هستي سازگار نيست. پس سير و سيرابكننده و شفادهنده انسان خداست. البته خداي سبحان از راه اسبابي خاص فاعل اين امور است و مسبّبالأسباب نيز خود اوست . اسباب امور در عرض سببيّت خداوند نيست و هيچ سببي در سببيت خود استقلال ندارد. سيركننده خداست، نه غذا و اگر سيركننده غذا ميبود جهنّميانِ گرسنه نيز با خوردن «ضريع» سير ميشدند در حالي كه آنان هرگز با خوردن ضريع، سير نميشوند: (ليس لهم طعام إلاّ من ضريع لا يُسمِن ولا يُغنِي من جوع)[ سوره غاشيه، آيات 6 ـ 7].
تذكّر: برخي آيات قرآن كريم دستور كمك به يكديگر ميدهد و موهم آن است كه هم مددجويي و مستعين شدن رواست و هم مددكاري و مستعان بودن؛ مانند: (تعاونوا علي البرّ والتقوي)[ سوره مائده، آيه 2]. در پاسخ اين توهم بايد گفت: به مقتضاي توحيد افعالي همه كارهاي نيك نيكوكاران از آنِ خداست و همه فاعلها از درجات و شئون فاعليت خداي سبحان هستند. استعانت از هر چيزي استعانت از وجه خدا و فيض اوست، نه غير آن و هيچ معيني در اعانت خود مستقل نيست و كسي كه توفيق كارهاي خير نيز مييابد بايد خود را شأني از شئون الهي در مقام فعل حق بداند. با اين بيان جايي براي اين تفكيك نميماند كه (إيّاك نستعين) در مورد عبادت است و (تعاونوا علي البرّ والتقوي) در مورد مسائل اجتماعي.
اما گناه چون نقص و امر عدمي است به خداي سبحان ارتباطي ندارد. منشاي هر معصيتي يا جهل است يا عجز يا ساير امور عدمي و خدا از همه آنها منزّه است. خداوند وسايل را در اختيار همگان، چه دنيا خواهان و چه آخرت طلبان قرار ميدهد: (من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنّم يصليها مذموماً مدحوراً ومن أراد الاخرة وسعي لها سعيها وهو مؤمن فأولئك كان سعيهم مشكوراً كُلّاً نُمِدُّ هؤلاء وهؤلاء من عطاء ربّك وما كان عطاء ربّك محظوراً) [سوره إسراء، آيات 18 ـ 20]؛ گروهي از انسانها به دنبال «عاجله»، يعني دنياي زودگذرند و گروهي آخرتطلب و آجلهخواه، و خدا هر دو گروه را مدد ميكند و عطاي خود را از هيچ كس دريغ نميدارد. اما امداد الهي به دنياطلبان براي اتمام حجّت است: (ليهلك من هلك عن بيّنة) [سوره انفال، آيه 42]؛ زيرا اگر ابزار و وسايلِ كار در اختيار تبهكاران نباشد، زمينه آزمون آنها فراهم نميشود. البته امدادهاي غيبي الهي ويژه مؤمنان است و درباره معصيت معنا ندارد؛ زيرا معصيت به عالم غيب بر نميگردد و از نشئه تجرّد و باطن عالم هرگز گناه نازل نميشود.
10 ـ استعانت راستين و دروغين
حصر عبادت و استعانت در خداي سبحان گاهي تنها در محدوده لفظ و مفهوم است و گاهي فراتر از آن، همه شئون اعتقادي، اخلاقي و عملي گوينده (إيّاك نعبد وإيّاك نستعين) را در بر ميگيرد. راه آزمودن استعانت راستين اين است كه انسان همه شئون هستي خود را محاسبه كند؛ اگر در هيچ يك از شئون خود به غير خدا تكيه نكرد، او در نماز نيز صادقانه و به حق ميگويد: (إيّاك نعبد وإيّاك نستعين). اما اگر در هر پيش آمد و رخداد حادثهاي ابتدا به غير خدا نظر دارد و پس از سرخوردگي و نااميدي از همه راهها، به فكر دعا و نيايش ميافتد، معلوم ميشود او در نماز و دعا نيز صادق نيست و اگر در بين دعا نيز عاملي او را فريب دهد، دست از نيايش بر ميدارد.
از وصاياي امامان معصوم (عليهمالسلام) به عزيزترين بازماندگانشان در آستانه ارتحال، پرهيز از ستم به مظلوماني است كه پناهگاهي جز خدا براي خود نميبينند و اولين برقي كه در ذهنشان ميجهد برق استعانت از خداي سبحان است و قلب خود را به فكر استعانت از بيگانه نميآلايند: «إيّاك وظلم من لا يجد عليك ناصراً إلاّ الله»[ بحار، ج72، ص308]. چنين متوكلي چون دعايي خالص دارد، يقيناً دعايش مستجاب است. آه مظلومِ بيپناه، بيهيچ مانعي تا ساحت قدس ربوبي بالا ميرود و از اين رو حضرت امام حسن (عليهالسلام) در خردسالي در پاسخ به پرسشي درباره «فاصله زمين و آسمان» فرمودند: «دعوة المظلوم ومَدُّ البَصَر» [تحف العقول، ص164]؛ اگر پرسش تو درباره فاصله زمين با آسمان ظاهري است «تا آن جا كه چشم ميبيند» و اگر از غيب آسمانها ميپرسي «دعا و آه مظلوم» كه تا ساحت ربوبي پيش ميرود. اگر كسي جز از خدا چيزي طلب نكرد به يقين خداوند ناصر اوست.
11 ـ مراتب استعانت
همان گونه كه عبادت درجات گوناگوني دارد و به اقسامي مانند عبادت بردگانه، تاجرانه و عاشقانه تقسيم ميشود، استعانت نيز درجات و مراتبي متفاوت دارد؛ گاهي انسان ابتدا خود را ديده، ميگويد: «من از خدا ياري ميطلبم». اين نازلترين مرتبه استعانت است. اگر انسان كاري را خود انجام دهد، ولي كمبودش را ديگري جبران و ترميم كند، ديگري ناصر، معاون و شفيع اوست و كار با «نصرت» و «معاونت» و «شفاعت» انجام گرفته است، نه ولايت؛ ولي اگر انسان خود را صاحب هيچ سهمي نداند و همه شئون را به خدا بسپارد تحت ولايت خداست: (الله وليّ الّذين امنوا)[ سوره بقره، آيه 257]. فرزند بالغ كه كارهايش را خود بر عهده ميگيرد، ولي كمبودهايش را پدر جبران ميكند، نقش پدر نسبت به او نقش ناصر و معين و شفيع است، ولي نوزادي كه قدرت بر هيچ كاري ندارد، تحت ولايت پدر است.
درجات استعانت با مراتب عبادت به هم پيوسته است و به هر ميزان كه عابد در عبادت موحّد و در توحيد صادق باشد، استعانتش نيز ظريفتر خواهد بود؛ اگر عبادت به مرحله برين راه يافت، استعانت نيز به مرحله ولايت ميرسد و در استعانت مُوَلّيعليه از ولي، عون كامل از آنِ وليّ است كه بر همه شئون مولّيعليه اشراف دارد. راه رسيدن عبادت به مرحله برين نيز اين است كه عابد نه خود را ببيند و نه عبادت خود را و خود را كاملًا محجور ببيند؛ زيرا «ولايتِ وليّ» همواره با «حَجْر مولّيعليه» همراه است و اگر انسان در عبادت خود را محجور يافت، استعانتش در (إيّاك نستعين) صورت «استيلاء» (ولايتپذيري) پيدا ميكند وگرنه موجودي كه خود را مستقل ميبيند تحت ولايت كسي نيست. البته مراد از اين حَجْر، حَجْرِ رايج در فقه اصغر نيست، بلكه مقصود محجور بودنِ موجودِ رابط در برابر موجودِ مستقل است؛ هر چند آن موجودِ رابطْ، خودْ وليّ الله باشد و اگر راه تسطيح و كوبيده و هموار شده را «طريق مُعَبّدْ» گفتهاند، براي همان فروتني تكويني و ذلول بودن طبيعي آن است.
12- استعانت ، توکل، تفویض
خدای متعال به متوسطان از اولیای خود و کسانی که در نیمه راه سلوکند دستور به توکل می دهد: « فاعبده و توکل الیه » (سوره هود ، 123) اما آنان که به مقصد نزدیکترند فراتر از توکل به مقام تفویض و تسلیم بار یافته اند. توکل گرچه از تفویض فروتر است اما در مقایسه با استعانت فراتر از آن است. چون در استعانت، انسان خودش کار می کند و از خدا مدد می گیرد، ولی در توکل کار را به خدا وامی گذارد و در مرتبه بالاتر که تفویض است عبد اصلا خود و کار خود را نمی بیند تا نوبت به واگذاری آن به خدا برسد.
کسی که به هیچ یکی از این مراتب سه گانه استعانت ، توکل ، تفویض نرسیده است در وسط جاده دین نیست بلکه در حاشیه آن و در لبه پرتگاه است به گونه ای که اگر نفعی به او رسید در دین می ماند و اگر نفعی نبرد یا اندک آسیبی دید از دین دست می شوید. در واقع او دین را برای دنیای خود می خواهد .
بحث روایی
1. مراتب عبادت
در روایات بسیاری برای عبادت خداوند مراتب مختلفی ذکر شده است. به طور مثال امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : «إن قوما عبدوالله رغبة فتلک عبادة التجار و قوما عبدواالله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوالله شکرا فتلک عبادة الاحرار»
عبادت شاکرانه و پرستش محبانه که بالاتربن مرتبه عبادات است نیل به آن بدون طهارت معنوی میسور نیست. لذا باید از هر گونه شرکی دور باشند.
2. مشاهده معبود در عبادت
امام صادق علیه السلام می فرمایند « و من زعم انه یعبد بالصفة لا بالادراک فقد احال علی غائب و من زعم انه یعبد بالصفة فقد ابطل التوحید و ... »
مطلب مهم در تبیین این گونه روایات غرر این است که معبود باید بالاصاله مشهود باشد نه غایب . و در پرتو او باید صفاتش مورد مشاهده قرار گیرد . البته ذات خداوند سبحان که هویت مطلق است نه علم حصولی به آن راه است نه علم شهودی به آن مجال.
3. استعانت نشانه بطلان تفویض
از آن جا که موجود ممکن عین ربط و نیاز به مبدأ غنی است ممکن نیست کار های موجود فقیر محض به خود او یا موجود دیگری مانند او واگذار شده باشد. لذا اگر دیدگاه تفویض را بخواخیم بپذیریم با ایه« ایاک نستعین» و طلب کمک از خدا سازگاری ندارد. زیرا کسی که همه کارها به خودش واگذار شده چه جای طلب کمک و استعانت است برای او؟!!
4. استعانت از معین ملکوتی
انسان بیش از هر موجود دیگری نیازمند به استنصار از ناصر غیبی و استعانت از معین ملکوتی است و چون خدای سبحان خود را به عنوان «کافی » معرفی کرده است : « الیس الله بکاف عبده » (سوره زمر ، 36) از این رو استعانت از خداوند متعال مایه کفایت از هر امر مهم و پایه نجات از اهریمن درون و بیرون می گردد. از این جهت امیر المؤمنین علیه السلام از خداوند کمک می خواهد تا وظایف حقوقی را کاملا ایفا کند و خداوند را در برابر نعمت او سپاسگذاری کند. «و احمد الله و استعینه علی مداحر الشیطان و مزاجره » « احمده شکرا لأنعامه و استعینه علی وظائف حقوقه »