تفسیر تسنیم (نشریه هادی شماره های 70، 71 و 72)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 22 تیر 1394
- نوشته شده توسط علی جزینی
- بازدید: 1072
ذَلِکَ الکِتبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلمُتقِین
گزیده تفسیر
قرآن کریم جامع ترین کتاب الهی است که همه معارف کتاب های آسمانی پیشین را در بردارد و مهیمن بر همه آن هاست و هیچ شکی در حریم آن راه ندارد؛ زیرا قران حق محض است و زمینه شک آن جاست که حق و باطل به هم آمیخته باشد و حق نمایی باطل، منشا تردید گردد و اما شک منافقان و کافران در دعوی و دعوت قرآن، خواستگاهش قلب بیمار آنان است؛ چنانکه شخص نابینا، بر اثر کوری خود، درباره آفتاب روشن شک می کند.
قرآن کریم مایه هدایت پارسایان است؛ گرچه هدایت تشریعی قرآن (راهنمایی) همگانی است و اختصاص به گروهی خاص ندارد، لیکن هدایت تکوینی آن (راهبری) که در این آیه مطرح است و متاخر از هدایت تشریعی است، ویژه پرهیزکارانی است که سلامت فطرت خود را حفظ کرده باشند و از هدایت تشریعی قرآن نیز بهره مند شده باشند.
کسانی که فطرت خود را در گور هوس ها دفن کرده باشند، از هدایت قرآن بی بهره اند.
تفسیر
ذلک: ذلک اسم اشاره به دور است و مشارالیه آن یا از امور محسوس است که در «مکان دور» یا «زمان دیر» قرار دارد و یا از امور نامحسوس و مجرد که در «مکانت والا» تحقق دارد.
الکتاب: عنوان کتاب در قرآن کریم برای چند مصداق به کار رفته است:
1- جایگاه ثبت عقاید و اخلاق و اعمال رفتار انسان ها
2- حقیقتی که همه امور نظام هستی در آن ثبت شده است
3- مجموعه قوانین و احکامی که ره آورد رسالت پیامبران اولوالعزم است و از ان به شریعت تعبیر می شود.
4- گاهی به همراه قرینه، به قباله نکاح و تجارت، یا دست نوشته های بشری نیز گفته می شود.
ریب: برخی شک ها برای انسان، نگرانی و اضطراب می آورد. همچنین «شکی» گه با سوء ظن و تهمت همراه باشد «ریب» نامیده می شود و چنین شکی در برابر اطمینانی است که براثر ایمان حاصل می شود.
متقین: تقوا در اصل «وقوی» از ماده «وقی» و و«وقایه»به معنای پناه گرفتن است و متقی کسی است که در جنگ با پوشیدن زره، برداشتن سپر و مانند آن خود را در حفاظی قرار می دهد تا از دشمن آسیب نبیند.در فرهنگ قرآن کریم نیز متقی کسی است که با ایمان و عمل صالح برای خود ملکه ای نفسانی فراهم می سازد تا او را از آسیب های درونی (هوای نفس) و بیرونی (شیطان) مصون دارد.
مراحل گوناگون قرآن کریم مصحح اشارات مختلف به آن حقیقت واحد است. ظاهر قرآن که قابل خواندن و نوشتن است و انسان ها در خدمت آن هستند، مشارالیه «هذا» و باطن و ریشه آن که لذی الله است، مشارالیه «ذلک» است و چون باطن آن از ظاهرش جدا نیست، می توان به همین قرآن به اعتبار مقام برتر آن اشاره بعید کرد. بنابراین، اوصلف و احکامی که دراین آیه کریمه برای قرآن ذکر شده؛ مانند هدایت متقین، گرچه مربوط به مرحله نازله قرآن است، اما مصحح اشاره قرآن، با اسم اشاره دور همان است که ذکر شد؛ یعنی، مشار الیه، همین قرآن عالم شهادت است، لیکن مجوز استعمال کلمه «ذلک» مقام منیع آن است، نه این که مشارالیه خصوص مقام بالای آن باشد.
قرآن كريم، كتاب يگانه و مُهَيْمِن
واژه «كتاب» در قرآن كريم گاهي بدون «الف و لام» آمده، مانند: «قد جاءكم من الله نورٌ وكتاب مبين» [ سوره مائده، آيه 151] و در مواردي با «الف و لام» ذكر شده است؛ مانند آيه مورد بحث. در مواردي كه با «ال» آمده، افزون بر احتمال تعريف و عهد، اين احتمال نيز مطرح است كه «ال» مفيد «حصر حقيقت» باشد؛ نظير «ال» در جمله «هو الرجل»؛ يعني، او يگانه مرد است. بر اساس اين احتمال، جمله «ذلك الكتاب» بدين معناست كه حقيقتِ كتاب، منحصر در قرآن كريم است؛ زيرا قرآن تنها كتاب آسماني است كه همه معارف و اسرار كتابهاي آسماني پيشين و صُحُف سلف را در خود دارد و مُهَيْمِن بر همه آنهاست: «و أنزلنا إليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب ومهيمناً عليه»[ سوره مائده، آيه 48].
واژه «كتاب» در اين آيه كريمه به معناي مجموعهاي است كه حاوي خطوط كلّي معارف و شريعت و احكام و قوانين آن است(عقايد، اخلاق و احكام عملي) و از طريق وحي بر پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم نازل شده است: «فبعث الله النبيّين مبشّرين ومنذرين وأنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه»[ سوره بقره، آيه 213].
معناي نفي ريب از قرآن
مراد از «نفي ريب» از قرآن كريم، اين است كه در ظرف قرآن جاي هيچ ريبي نيست؛ زيرا زمينه ريب و شك آنجاست كه حقّ و باطل به هم آميخته باشد و حقنمايي باطلْ منشأ ترديد گردد. در حالي كه قرآن حق محض است: «بل هو الحقّ من ربّك»[ سوره سجده، آيه 3] و در حريم پاك آن هيچ باطلي راه ندارد: «لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه»[ سوره فصّلت، آيه 42] و از اين رو در قيامت كه حقيقت قرآن ظهور ميكند نه باطلي آن را همراهي ميكند و نه كسي درباره آن شكي دارد. پس نفي ريب در قرآن به معناي نفي موضوع آن است.
نفي ريب با همين تعبير «لاريب فيه» درباره قيامت نيز آمده است: «ليجمعنّكم إلي يوم القيمة لاريب فيه»[ سوره نساء، آيه 87]؛ زيرا قيامت نيز همانند قرآن، حقّ محض است: «ذلك اليوم الحقّ»[ سوره نبأ، آيه 39] و جايي كه جز حق چيزي در آن حضور نداشته باشد، براي هيچ كس، حتّي براي كساني كه در آن روز كور محشور ميشوند، ظرف شك و ريب نخواهد بود. پس در قيامت نيز زمينه ريب و موضوع آن منتفي است.
ريب بيمار دلان درباره قرآن و قيامت
خداوند سبحان از يك سو هرگونه ريبي را از ساحت قرآن و قيامت نفي ميكند، ولي از سوي ديگر در آياتي مانند: «وإن كنتم في ريب ممّا نزلنا»[ سوره بقره، آيه 23] و «إن كنتم في ريب من البعث»[ سوره حج، آيه 5]، سخن از وجود ريب كافران و منافقان درباره قرآن و در مورد قيامت است. بين اين آيات هيچ گونه تنافي نيست؛ زيرا در آيات «نفي ريب» سخن از آن است كه در قرآن و در قيامت اصولاً زمينه و موضوع ريب نيست و در آيات «اثبات ريب» با تعبير «إن كنتم» ريب را به كافران نسبت ميدهد و در جاي ديگر خاستگاه آن را قلب بيمار آنان ميداند: «وارتابت قلوبهم فهم في ريبهم يترددون»[ سوره توبه، آيه 45]. پس قرآن و قيامت شكبردار نيست و منشأ شك، دل بيمار و چشم نابيناي كافران و منافقان است. همان گونه كه در روز روشن، در وجود نور آفتاب جاي هيچ شكي نيست، ولي شخص نابينا بر اثر كوري خود در وجود آن شك ميكند.
برخي از مفسّران «لا» در «لا ريب فيه» را لاي نفي صحّت گرفتهاند و در معناي آيه گفتهاند: «شايسته نيست در قرآن شك كنيد؛ زيرا در آن ابهامي نيست»[ تفسير كبير، ج2، ص21]. برخي ديگر نيز آن را به معناي لاي نهي و از قبيل «لا» در آيه «فلا رفث ولافسوق ولا جدال في الحجّ»[ سوره بقره، آيه 197] دانستهاند. در اين صورت «لاريب فيه» بدين معناست كه كسي نبايد در قرآن شكّ كند و عصيان كافران و منافقان، با نهي تشريعي منافي نيست.
ريب كافران و منافقان در دَعْوِي و دعوت قرآن
كافران و منافقان هم درباره «دَعْوِي» قرآن ريب دارند و هم درباره «دعوت»آن. خداي سبحان، هم شك آنان را درباره دَعْوي قرآن بيان ميكند: «بل هم في شك من ذكري»[ سوره ص، آيه 8] و به آنان پاسخ ميدهد كه در استناد قرآن به خداهيچ شكي نيست: «تنزيل الكتاب لاريب فيه من ربّ العالمين»[ سوره سجده، آيه 2] وكتابياست غير قابل افترا: «وما كان هذا القرآن أن يفتري من دون الله»[ سوره يونس، آيه 37] وهم براي زوال شك بيجايشان آنان را از راه دعوت به مبارزه و هماوردي با قرآن(تحدّي) هدايت ميكند: «وإن كنتم في ريب ممّا نزّلنا علي عبدنا فأتوابسورة من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقين فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتّقوا النّار التي وقودها الناس والحجارة أُعدت للكافرين»[ سوره بقره، آيات 23 ـ 24].
تذكّر: گرچه عنوان «ريب» مصاديق گوناگوني دارد(دَعْوِي و دعوت قرآن) و بيشتر مصاديق آن در قرآن مجيد، درباره قيامت است، ليكن چون در طليعه سوره بقره ريب مورد نفي قرار گرفت، و در آيه 23 همين سوره، ريب در صحّت دَعْوي قرآن و معجزه بودن آن مطرح شد و در مورد ريب درباره معاد(كه از موارد دعوت قرآن است) در اين سوره گفتگو نشد، از اين رو مصداق بارز(نه منحصر) ريب در آيه محل بحث ريب درباره دَعْوي قرآن و اعجاز آن است.
سر اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
در اين آيه كريمه، پس از بيان صفت سلبى قرآن «لاريب فيه»، صفت ثبوتى آن: «هدى للمتقين» ذكر شده است. سر تقديم صفات سلبى بر ثبوتى در اين آيه آن است كه هادى بودن قرآن كريم متفرع بر نفى ريب از آن است.
خداى سبحان در آياتى چند، قرآن كريم را كتاب هدايت همه انسانها معرفى مى كند: «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس» (سوره بقره ، آيه 185)، «و ماهى الا ذكرى للبشر». (سوره مدثر، آيه 31) عموم و اطلاق اين گونه آيات، مفيد همگانى و هميشگى بودن هدايت قرآنى است. افزون بر اين كه، سيره عملى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز دعوت همگان به پذيرش اسلام بود و گروندگان به اسلام و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز از هر گروه بودند و اسلام آنان از سوى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) پذيرفته مى شد. ولى از سوى ديگر، آياتى مانند آيه مورد بحث و عباراتى چون «هدى و رحمه للمومنين»، (سوره يونس، آيه 57) «هدى و رحمه للمحسنين»، (سوره لقمان، آيه 3) «هدى و رحمه و بشرى للمسلمين» (سوره نحل، آيه 89) هدايت قرآن را ويژه پرهيزكاران، مومنان، محسنان و مسلمانان معرفى مى كند و اين پرسش را پديد مى آورد كه با وجود ادله اى كه عمومى بودن هدايت و دعوت قرآن را اثبات مى كند، سر اختصاص آن به مومنان و پرهيزكاران و محسنان و مسلمانان چيست؟
در پاسخ به اين پرسش قرآنى سه بيان ارائه شده كه دقيقترين آنها بيان سوم است:
1- برخى مفسران، مانند امين الاسلام طبرسى، مى گويند: هدايت قرآن همگانى است و آيات مفيد اختصاص، ناظر به بهره ورى از آن است. قرآن كريم در مقام هدايت تشريعى، هيچ گونه اختصاصى به گروه مخصوص ندارد ولى انسانها در برابر قرآن دو دسته اند: برخى هدايت و دعوت قرآنى را نشنيده مى گيرند و اگر هم بشنويد ترتيب اثر نمى دهند و برخى نه تنها اجابت نمى كنند، بلكه وحى و نبوت و رسالت بشر را از ريشه انكار مى كنند.
اما پرهيزكاران و محسنان از هدايت قرآن بهره مى گيرند و آيات اختصاص هدايت، ناظر به آنان است، همان گونه كه انذر قرآن كريم و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز همگانى است ولى تنها گروه خاصى از آن بهره مى برند. بنابراين، قرآن گرچه دعوت و هدايتش عمومى است، ولى تنها راهنماى كسانى است كه آن را بپذيرند و در برابر ظهور حق جدال باطل نكرده، از احسن الاقوال پيروى كنند.
2- استاد علامه طباطبائى (قدس سره) مى گويد: مراد از هدايت در اين آيه كريمه، هدايت تكوينى پاداشى است، نه هدايت تشريعى ابتدايى و سر اختصاص مزبور، آن است كه متقين سرمايه پذيرش هدايت قرآن را كه همان سلامت فطرت است، حفظ كرده اند.
آنان پيش از عمل به هدايت تشريعى ابتدايى قرآن، از هدايت تكوينى ابتدايى فطرت بهره مى گيرند و اين تقواى فطرى زمينه ساز پذيرش هدايت تشريعى قرآن است و سپس در پرتو عمل به ره آورد وحى، مشمول هدايت تكوينى پاداشى قرآن مى شوند.
بنابراين، آنان كه از هدايت تشريعى قرآن بهره مى برند محفوف به دو هدايتند: يكى هدايت تكوينى فطرى كه ابتدايى و مربوط به قبل از پذيرش هدايت قرآن است و آيه «اولئك على هدى من» ناظر به آن است، و ديگرى هدايت تكوينى پاداشى كه مربوط به بعد از پذيرش هدايت تشريعى قرآن است و «هدى للمتقين» به آن نظر دارد.
اين پاسخ نسبت به پاسخ اول دقيقتر است ؛ زيرا پس از پاسخ اول اين پرسش مطرح مى شود كه اگر هدايت قرآن عمومى است و بهره بردارى از آن خصوصى، سر اين كه گروهى خاص «متقين» از هدايت قرآنى بهره مى برند و ديگران از آن بى بهره اند چيست؟ و آنگاه در پاسخ بدان پرسش نوبت به بيان دقيق استاد علامه طباطبايى (قدس سره) مى رسد. ولى جواب استاد علامه نيز چون مبتنى بر پذيرش اصل اشكال (تعارض ابتدايى آيات) است، ناتمام به نظر مى رسد و از اين رو پاسخ سوم را مى توان پاسخ صادق و بركننده بنيان اشكال دانست.
3- مراد از هدايت ويژه پرهيزكاران در اين آيه كريمه همان هدايت تكوينى (ايصال به مطلوب) است كه متأخر از هدايت تشريعى همگانى قرآن (ارائه طريق) است و مراد از متقين نيز كسانى هستند كه اولاً سرمايه فطرت را با شنيدن پيام فطرت حفظ كرده باشند و افزون بر تقواى فطرى، تقواى عملى نيز داشته باشند، يعنى افزون بر بهره گيرى از هدايت فطرى، از هدايت تشريعى قرآن نيز استفاده كرده باشند و به عبارت ديگر هم فطرت خويش را شكوفا ساخته و هم با راهنمايى قرآن، به بخشى از راه را پيموده باشند، آنگاه هدايت پاداشى ايصال به مطلوب نصيب آنان خواهد شد.
سر تاكيد بر زمينه سازى حيات فطرى براى پذيرش قرآن اين است كه اگر انسان با سوء اختيار خود، فطرت اصيل خويش را در گور هوا و هوس دفن كرد ديگر نمى تواند از هدايت قرآن بهره مند گردد، زيرا رسالت قرآن شفا بخشيدن به بيماران است.
هدايت قرآن براى فطرت مردگان كارساز نيست واصولاً تعارضى بين اين دو دسته از آيات نيست؛ زيرا مردگان فطرى در واقع انسان نيستند، بلكه شبيه حيوان و حتى كمتر و گمراهتر از آنند، پس با تأمل معلوم مى شود كه ناس همان متقين و متقين همان ناس هستند و ديگران در حكم چهارپايان يا فروتر از آنها هستند.
خاتمه: در پايان توجه به اين مطلب اعجازانگيز سودمند است كه برخى مفسران، رقم وجوه محتمل در «الم» از جهت اشتمال بر حروف اسم اعظم و از جهت آن كه حروف مقطعه آيا محلى از اعراب دارد يا نه و صور احتمالى اعراب و نيز بررسى وجوه محتمل در اعراب «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين»، هر كدام از كلمات مزبور به تنهايى و هر يك از آنها با در نظر گرفتن وجوه محتمل كلمات ديگر تا پايان «واولئك هم المفلحون»، از لحاظ جمع بندى وجوه احتمالى، مثنى و فرادى، به يازده بيليارد و چهارصد و هشتاد و چهار ميليارد و دويست و پنج ميليون و هفتصد و هفتاد هزار و دوست و چهل، (240/770/205/484/11) خواهد رسيد.
لطايف و اشارات
1 ـ مراتب قرآن، مظاهر شئون حقّ
قرآن كريم تجلّيگاه خداي سبحان است: «فتجلّي لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه» (نهج البلاغه، خطبه 147) و چون خدايي كه در اين كتاب تجلّي كرده، در عين اين كه بالاست: ﴿سبّح اسم ربّك الأعلي﴾ (سوره أعلي، آيه 1) نزديك است: ﴿وهو معكم أين ما كنتم﴾ (سوره حديد، آيه 4)، ﴿وإذا سألك عبادي عنّي فإني قريب﴾ (سوره بقره، آيه 186)، تجلّي او، يعني قرآن كريم نيز با اين كه بعيد است، قريب و در عين حال كه عالي است داني خواهد بود و در اين جهت نيز مظهر خدايي است كه هم عالي است و هم داني: «في علوّه دان و في دنوه عال» (تهذيب، ج3، ص109).
البتّه متجلّي و تجلّي يكسان نيست؛ چنانكه قرآن وقتي در مرحله نزديك ظهور ميكند با حواس ديده و شنيده ميشود، ولي ذات اقدس خداوند در حالي كه نزديك است نيز با حواس درك نميشود و سرّ اين تفاوت آن است كه خداوند، ذاتاً بسيط الحقيقه است و اين حقيقت بسيط نامتناهي است، از اين رو در همه مراحل هستي، ظهورِ بسيط و مجرّد تامّ دارد، بر خلاف شئون و اوصاف فعلي او كه بر اثر تركّب و تنزّل، محسوس هم خواهد شد.
2 ـ طهارت دل، راه نيل به مراحل برتر قرآن
خداي سبحان راه دستيابي به مراحل عاليه قرآن را طهارت دل ميداند: ﴿إنّه لقرآن كريم* في كتاب مكنون* لا يمسّه إلّا المطهّرون﴾ (سوره واقعه، آيات 77 ـ 79.) و مُطهَّراني كه به نحو كمال و تمام با كتاب مكنون در ارتباطند، اهلبيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) هستند.
رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم و امامان(عليهمالسلام) در همه مراحل قرآن حضور دارند و بين آنان و همه مراحل قرآن هماهنگي بلكه يگانگي است.
3 ـ بهرههاي راهيان كوي معرفت قرآن
كساني كه با مراتب نازله قرآن (مشارإليه هذاالقرآن) ارتباط دارند، به علوم حصولي و مدرسهاي دست مييابند كه در معرض نسيان و زوال قرار دارد، امّا انسانهاي كامل كه با مراحل عاليه قرآن (مشارإليه ذلكالكتاب) مرتبطند، حقايق قرآن را از «عند الله» و «لدي الله» فرا ميگيرند و از اين رو بهره علمي آنان به «علم لدنّي» موسوم شده است: ﴿وإنّك لتلقّي القران من لدن حكيم عليم﴾ (سوره نمل، آيه 6.) هر اندازه انسانِ بهرهمند از قرآن، از مرحله طبيعت تنزيه شود، استفاده او از عمق قرآن بيشتر ميشود.
4 ـ اسم اشاره دور، براي تعظيم قرآن و خداوند
عيار اشاره دور و نزديك، حال متكلّم است، نه مخاطب و مستمع، و در قرآن كريم متكلّم، خداوند سبحان است كه در همه حال براي خود حاضر است. از اين رو تعبير به اسم اشاره دور (ذلك) براي تعليم و توجّه انسانها به تعظيم مقام شامخ كتاب است وگرنه استعمال اسم اشاره دور نسبت به خداوندي كه اشاره ميكند صحيح نخواهد بود. همان گونه كه قرآن كريم هنگام اشاره به خداي سبحان، براي تعليم و توجّه بندگان به تعظيم مقام رفيع و منيع ربوبي، تنها با اسم اشاره دور ياد ميكند: ﴿ذلكم الله ربّكم له الملك﴾ (سوره زمر، آيه 6) و هرگز با اسم اشاره نزديك، مانند «هذا» ياد نكرده است، با اين كه خداوند همواره حاضر است و در اين باره ميفرمايد: ﴿... وما كنّا غائبين﴾ (سوره اعراف، آيه 7.)
5 ـ قرآن كريم هم هدايت است و هم هادي
اطلاق «هدي» بر قرآن (به جاي هادي)، تنها از باب مبالغه نيست تا نظير «زيد عدلٌ» باشد، بلكه نشانه آن است كه اين كتاب، هم خود عين هدايت است و هم هادي ديگران؛ نظير نور كه هم خود روشن است و هم روشنگر ديگران است؛ زيرا هدايت و نور گرچه دو مفهوم جداي از هم است، ليكن از جهت مصداق واحد است؛ همانطور كه حمل نور بر قرآن مجازي و حمل «ذو هو» نيست، حمل هدايت بر قرآن نيز از اين قبيل است و اين ويژگي طريق معنوي است كه اتصاف آن به هدايت مَجاز نيست، بلكه حمل هدايت بر طريق حسّي مجاز است؛ زيرا راه مادّي، نشانه و راهنماست، نه آنكه خود، عين هدايت باشد؛ يعني، طريق معنوي، سالك را به سوي خود فرا ميخواند و بر اثر عمل به آن به مقصد راهنمايي ميكند.
6 ـ پناهگاه محكم راهيان راه قرآن
در بحث تفسيري گذشت كه تقواي فطري و عملي شرط ضروري بهرهمندي ازهدايت قرآن كريم است و شرط بودن تقوا بدان جهت است كه انسان، دشمني سرسخت چون شيطان دارد. شيطان دشمني است كه انسانها را ميبيند و ميپايد و از جايي كه گمان نميبرند به آنان تهاجم ميكند، در حالي كه انسانهايي كه در معرض وسوسه و آسيب شياطين هستند، ابليس و جنود او را نميبينند. دراين صورت هيچ پناهگاهي جز استعاذه به ذات اقدس خداوند نيست: ﴿وإما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله﴾ (سوره اعراف، آيه 200؛ سوره فصّلت، آيه 36) و خداي سبحان اين پناهگاه محكم را به رهروان راه قرآن معرّفي كرده است: ﴿فإذا قرأت القرآن فاستعذ باللهمن الشيطان الرّجيم﴾ (سوره نحل، آيه 98) و تنها خداي سبحان است كه ميتواند انسانها را از گزند شياطين نگهدارد؛ زيرا خداوند، شيطان و جنود او را ميبيند ولي آنهاخدا را بر اثر خودبيني نميبينند: ﴿وهو القاهر فوق عباده و يرسل عليكمحفظة﴾ (سوره أنعام، آيه 61.) انسان در پناه ايمان و عمل صالح به آن حِفاظ الهي دست مييابد و از انحراف، اعوجاج و پيروي از وسوسههاي شيطاني محفوظ ميماند.
7 ـ تنافي نزاهت از ريب با تحريف
خداوند، قرآن كريم را به نزاهت از ريب و نيز به عنوان سبب هدايت ستوده است و هر يك از اين اوصاف براي قرآن مجيد بالفعل ثابت است. از اين رو شايد بتوان گفت اين كتاب از گزند هر گونه تحريف، مانند زياده يا نقص محفوظ است؛ زيرا كتاب محرَّف، جايگاه ريب است، نه منزّه از آن و خود نيازمند به هدايت است، نه آنكه هادي ديگران باشد.
بحث روايي
مراتب و درجات تقوا
ـ عن العسكري(عليهالسلام):«...﴿للمتّقين﴾ الّذين يتقون الموبقات ويتقون تسليط السفه علي أنفسهم حتي إذا علموا ما يجب عليهم عمله عملوا بما يوجب لهم رضا ربّهم» (بحار، ج10، ص15.)
ـ«﴿هدي﴾... بيان و شفاء ﴿للمتّقين﴾ من شيعة محمّدٍ وعليٍّ إنّهم اتّقوا أنواع الكفر فتركوها واتقوا الذنوب الموبقات فرفضوها واتقوا إظهار أسرار الله تعالي و أسرار أزكياء عباده الأوصياء بعد محمّدصلي الله عليه و آله و سلم فكتموها واتقوا ستر العلوم عن أهلها المستحقين لها وفيهم نشروها» (بحار، ج89، ص380.)
اشاره: حقيقت تقوا، شهود علمي و التزام عملي درباره اسناد حسنات عالم و آدم به خداوند و اسناد سيّئات آنها به خود آنهاست؛ يعني، فيض خاصّ خدا را «وِقايه حسنات» قراردادن تا به غير خدا اسناد نيابد و فقط از آنِ خداوند باشد و خويشتن را «وقايه سيّئات» قرار دادن تا چيزي از قصور و نقص و عيب و ذنب از او تعدّي نكند و به خداوند اسناد نيابد. كسي كه بر محور مزبور حركت ميكند، در مقام كتمان سرّ علوم و ستر آنها برميآيد و آنها را از نااهل مكتوم و براي اهل منشور ميكند؛ چنين پروا پيشهاي البتّه در مقام عمل از گزند گناه مصون ميشود و به اوج درجات كمال راه مييابد؛ زيرا بهترين تقوا كه همان تقواي توحيدي است بهره اوست و چون هدايت بر مدار تقواست، عاليترين هدايت نصيب اوست.
تذكّر: گرچه تقوا رئيس اخلاق شناخته شده است: «التقي رئيس الأخلاق» (نهج البلاغه، حكمت 410). ليكن همانگونه كه غالب فضايل اخلاقي سه درجه دارد: عام و خاصّ و اخصّ، تقوا نيز همين سه مرتبه را دارد. تقواي عامّ پرهيز از محرمات و تقواي خاصّ اجتناب از مشتبهات و تقواي اخصّ دوري از مباحات در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبّات است، ليكن تقوا در شهود آيات خدا و كيفيت انتساب آنها به خدا و كيفيّت ظهور خداوند در آنها يا عدم شهود اصل آنها بحث خاصّ خود را دارد.