تفسیر انسان به انسان (نشریه شماره 74)
- توضیحات
- دسته: مقالات
- منتشر شده در 14 مهر 1394
- نوشته شده توسط محسن رزم جو
- بازدید: 1411
به نام خدا
تفسیر انسان به انسان
تفسیر متشابهات عملی به محکمات عملی
پذیرش محکمات علمی
این مطلب در نشریه گذشته بحث شد.
قبول تمايلات فطري و انساني
جهت ديگر عمل دروني، قبول تمايلات فطري يا طبيعي در عرصه گزينش است. انسان از لحاظ فطرت و طبيعت، تهي از جذب و دفع و تمايل و تنفّر نيست؛ ولي خداوند در ورطه قبول و نكولِ اين تمايلات فطري يا طبيعي، او را آزاد آفريده است و او مي تواند براساس (قَد اَفلَحَ مَن زَكّها)[ سوره شمس، آيه 9] تمايلات فطري خويش را برگزيند؛ يا بر محور (وقَد خابَ مَن دَسّها)[ سوره شمس، آيه 10] تمايلات فطري را مقهور هيجانات طبيعي شهوت و غضب و جاه طلبي كند.
مسلماً اگر به اختيار خويش از تمايلات فطري اثر پذيرد و از تمايلات طبيعي (شهوت، غضب و جاه)، تحت امامت حكمت عملي متأثّر شود، اختياري محكم شكل ميگيرد كه زمينه عزمي راستين را فراهم ميآورد.
بر اين اساس، اختيار محكم، همان تأثّر از تمايلات محكم فطري است و اختيار متشابه، انفعال در مقابل تمايلات طبيعي است. تمايلات محكم انسان همان كششهاي فطري نهاد اوست؛ يعني همان جذب و دفعهاي فطري مبتني بر بينشهاي شهودي است كه همه آنها در مسير كمالطلبي و خداجويي انسان قرار دارد. حبّ ذات، حبّ جاودانگي، آزادي، استقلال، عدالت، فضيلت، كمالخواهي، جمالدوستي، خداجويي، خداپرستي و حبّ «فناء في الله» از گرايشهاي اصيلي است كه در انسان نهاده شده است و از محكمات تمايلات انساني است.
جذب و دفعهاي انسان كه در مراتب مختلفي به شكل شهوت و غضب، ارادت و كراهت يا محبّت و عداوت يا تولّي و تبرّي تحت تدبير عقل عملي بروز مييابد، جزو محكمات است، زيرا عقل از آن جهت كه قوّهاي فطري است، در تدوين گرايشها هماهنگي با فطرت را درنظر ميگيرد و آنها را براساس بديهيات حكمت عملي (حسن عدل و قبح ظلم) تنظيم و تدوين ميكند، همانگونه كه در بخش ادراك براساس بديهيات حكمت نظري (اصل امتناع جمع دو نقيض) حكم ميكند.
نهاد انسان به عدل گرايش دارد و از ظلم گريزان است و اگر تمايلات غير فطري انسان مانند شهوت، غضب و جاهطلبي، تحت تدبير عقل عملي او قرار نگيرد، از تمايلات متشابه شمرده ميشود و تأثّر ارادي از آنها در ورطه اختيار، عملي متشابه براي انسان رقم خواهد زد.
عزم محكم و تصميم متشابه
اعمال جوارحي، متفرّع بر اعمال جوانحي است و عمل جوانحي، همان قبول و نكول نسبت به عصاره علوم و تمايلات و زيرمجموعه انتخاب و اختيار انسان است. عمل محكم، عملي است كه مسبوق به عزمي محكم باشد كه آن هم متفرّع بر انتخاب محكمات بينشي و تمايلات فطري است و عمل متشابه، عملي است كه براساس تصميمات متشابه انجام شود كه آن هم متفرّع بر انتخاب و اختيار متشابهات علمي و تمايلات طبيعي است.
هر مجموعهاي كه در ستون بينشها و تمايلات پذيرش شده كسي گردآوري شده باشد، بستر عزم و تصميم و سپس عمل خارجي او را فراهم ميكند؛ خواه هماهنگ با بينشهاي حضوري و تمايلات فطري و در جهت شكوفايي آنها باشد يا ناهماهنگ با آنها و در مسير دفن فطرت باشد.
مسلّماً تنظيم آيات بُعد بينش و گرايش در عرصه قبول در جهتي همنوا با روح بلند انساني و محدود به محكمات بالاصاله و محكمات بالمحكم، اين امكان را براي قواي عامله فراهم ميآورد كه براساس عزم محكم، شاكلهاي مثبت، و انساني مطابق با وجود خدادادي او بسازد و سعادت بشر را به معناي اتَمّ و اكمل آن تأمين كند و به هر ميزان كه از اين مرتبه تنزّل شود و انتخاب و اختياري متشابه در ورطه قبول و نكول داشته باشد، درصد موفقيت كمتر است، چون تصميمات متشابهي در اين بُعد اتّخاذ شده و زمينه اعمالي متشابه را فراهم خواهد كرد.
ميزان دخالت انتخاب و اختيار در عزم و تصميم عملي
تصميمگيري و عزم، يعني قواي عامله براساس بينشهاي منتخب و تمايلات برگزيده در عرصه پذيرش و انكار، عملي را اراده ميكنند و به دنبالش جوارح انسان به انجام دادن آن ميپردازد. اعمال ارادي انسان با انتخاب انجام ميشود و انتخاب در بينشها به معناي گزينش علوم براي قبول يا رد است و اختيار در تمايلات به معناي پذيرش يا ردّ كششها و گريزهاست.
بايد گفت كه انتخاب و اختيار، بدون همراهي يكديگر، در ايجاد عزم و تصميم بر عمل دوام ندارد، بلكه اثرگذاري هر دو با هم براي تداوم و استمرار عمل لازم است، لذا افرادي كه براساس بينشِ تنها يا تمايلِ صرف عمل ميكنند، يا براي تمايلات قوي، بينشهايشان را تغيير ميدهند و يا حبّ و بغض خود را براساس بينشهاي غالب تنظيم ميكنند: «فإنََّ حبّ الدنيا يعمي و يصمّ»[ الكافي، ج 2، ص 136]؛ محبّت، كشش و گرايش دروني به دنيا انسان را كور و كر ميكند؛ يعني بينشهاي او را تحت الشعاع خود قرار ميدهد.
براين اساس، اعمال انسان زماني دوام مييابد كه برپايه بينش و تمايل (با هم) درباره آنها تصميمگيري شده و انجام شود: از آنجا كه زمينههاي بينشي و جذب و دفعي در همه اعمال ارادي هست، انتخاب و اختيار نيز قبل از همه اعمال انسان است؛ امّا حضور بينش و تمايلات در بسترسازي براي عمل، چند صورت دارد: گاهي علوم و تمايلات، هر دو در زمينهسازي عملي براي انسان نقش اصلي را ايفا ميكند و زماني نقش اصلي زمينهسازي عمل برعهده علوم است و تمايلات به تبع آن اثر ميگذارد و در صورت سوم، نقش اصلي بسترسازي برعهده تمايلات است و بينشها نقش فرعي دارد.
به صورت طبيعي و در حالت عادي كه زمام كارهاي انسان به دست خود اوست، نقش بينش در تصميمگيري بيشتر است و تمايلات نيز با آن همراهي ميكند؛ ولي اگر انسان مجذوب شد و زمام از كف خويش افكند و به دست غير سپرد، نقش تمايلات در تصميمگيري او چشمگيرتر شده و بينش نيز آن را همراهي ميكند. حال، اگر اين جذبهاي كه انسان را به سوي خود ميكشد، جذبه ولايت الهي باشد، مسلّماً تمايلات فطري و محكمات جذب و دفع، بسترسازي تصميم را برعهده خواهد داشت و اگر اين جذبه نمود ولايت شيطان باشد، تمايلات طبيعي متشابه، پشتوانه قوّه كنش در تصميمگيري ميشود و جهل علمي و جهالت عملي، انسان را به وادي گمراهي ميبرد.
كانون عمل محكم و عمل متشابه
انتخاب محكمات علمي و اختيار تمايلات فطري و تمايلات طبيعي تحت تدبير عقل عملي، در ورطه قبول و نكول، عمل محكم قلبي را شكل ميدهد و همين انتخاب و اختيار، مقدمه عزم راستين بر عمل قالبي است.
عقل عملي، كانون انتخاب علوم متقن و اختيار تمايلات متقن در ورطه قبول و انفعال و عزم محكم بر عمل خارجي در ورطه فعل است، به همين جهت وجود مبارك امام صادق(عليهالسلام) در وصف آن فرمودهاند: «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان».[ الكافي، ج 1، ص 11] عزمي كه از عقل عملي سرچشمه بگيرد، مبتني بر گزينش محكمات است، از اينرو منشأ بهترين و محكمترين اعمال جوارحي است.
عقل عملي، ظهور حيات متألّهانه انسان در ورطه عمل است، لذا آنچه تحت پوشش عقل عملي صورت بپذيرد، براي خداست.
اگر تأثّرات از درون و بيرون و نيز تأثير بر بيرون، به رهبري عقل عملي باشد، حتماً در راه رضاي خداوند است و اگر تعليم و تعلّم به رهبري عقل عملي باشد، الهي است. وجود مبارك امام صادق(عليهالسلام) ميفرمايد: «من تعلّم العلم و عمل به و علّم لله دُعي في ملكوت السّموات عظيماً».[ لكافي، ج 1، ص 35] كلمه «لله» متعلّق به هر سه فعل است؛ يعني تعلّم براي خدا، عمل براي خدا و تعليم براي خدا باشد. چنين انساني در باطن عالم، شخصي عظيم شمرده ميشود، پس حكومت عقل عملي، تأثّرات و تأثيرات انسان را الهي ميكند، چون حسن فعلي و حسن فاعلي آنها را تأمين ميكند، از اينرو رسالت اصلي او عبوديت خداي رحمان و به دست آوردن بهشت است.
اگر عزم و تصميم انسان بر انجام دادن عمل بر گزينش علوم محكم يا تمايلات محكم انساني مبتني نباشد، تصميم او متشابه است و عملي متشابه را در خارج محقّق ميكند كه قواي عامله طبيعت، مركز اين انتخاب و تصميماند و مظنونات بينشي و مشتهيات طبيعي خارج از تدبير عقل عملي را برميگزينند و براساس آن، دستورهاي غير انساني را براي تأثير بر جوارح و ايجاد عمل خارجي مبهم، صادر خواهند كرد.
پس از آنكه وجود مبارك امام صادق(عليهالسلام) عقل عملي را تعريف كردند، عدهاي پرسيدند كه آنچه در معاويه هست، چيست و حضرت فرمودند: «تلك النكراء؛ تلك الشيطنة؛ و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل»[ الكافي، ج 1، ص 11]؛ آن عقل نيست، بلكه دسيسه و شيطنت است.